تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با گیسو جهانگیری، جامعه‌شناس، فعال حقوق بشر و حقوق زنان:

«در افغانستان جنبش زنان وجود ندارد»

شکوفه منتظری
shokoofeh@radiozamaneh.com

محدودیت‌های اعمال شده بر زنان افغانستان در دوران طالبان بر کسی پوشیده نیست. این روایتی است که نه تنها بارها بلکه در گوشه‌های نه‌چندان دوری از جهان، هر روز تکرار می‌شود. آن‌چه اما به وحشت و بهت از آن دوران می‌افزاید، شاید اعمال سیستماتیک و قانونمند سرکوب به‌عنوان بخشی از ایدئولوژی طالبانی است که هدف آن راندن زنان به حاشیه است.

Download it Here!

گیسو جهانگیری، جامعه‌شناس، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و مدیر سازمان غیر دولتی «آرمانشهر» در افغانستان است. هدف اصلی‌ او مبارزه با بی‌سوادی در این کشور است.

این جامعه‌شناس در توصیف وضعیت زنان در زمان طالبان می‌گوید:

طالبان، دستورالعمل‌ها و محدودیت‌هایی را که برای‌ زنان تعیین کرده بودند، در اکثر نقاط کشور پیاده کردند. دستورالعمل‌هایی که مانع از اشتغال زنان می‌شد و بسیار محدودشان می‌کرد. همین طور نحوه‌ی لباس پوشیدن آنان را محدود می‌کرد. مثلاً حتی در رابطه با بهداشت و پزشک مطرح کرده بودند که پزشک‌های مرد حق ویزیت زنان مریض را ندارند. پوشیدن کفش پاشنه‌دار یا پاشنه بلند برای زنان ممنوع شده بود. زنان می‌بایست حجاب کامل می‌داشتند؛ آن‌هم به شیوه‌ای که در افغانستان رایج است؛ یعنی استفاده از برقع و چادری. زنان حق سفر نداشتند. توصیه می‌شد که حتی در کوچه‌ها هم تنها راه نروند. خرید کردن برای آنها ممنوع بود. تمام خانه‌ها می‌بایست پرده یا پلاستیک‌ سیاه می‌داشتند که هیچ بیگانه‌ای نتواند از پنجره داخل آنها را ببیند که مبادا زنان دیده شوند.


گیسو جهانگیری

همه‌ی اینها تقریباً قانونمند بودند. یعنی یک‌سری دستورهای علنی مطرح شده بودند. مکاتب دختران هم بسته شده بودند. معلمین خانه‌نشین شده بودند. در کوچه‌های شهرهای مختلف افغانستان، طالبان نیروی پلیسی قوی‌ای داشتند که با ترکه‌ها و چوب‌های کوچکی که در دست‌شان بود به دست و پای زنان می‌زدند. این جزو کارهای مرسوم آن دوران بود که آدم‌ها روزانه تجربه می‌کردند. خیلی از زنانی که با ‌آنها صحبت کرده‌ام، در آن دوران حداقل یک‌بار طعم چنین حرکتی را تجربه کرده‌اند. مثل مأموران ترافیک اینها نیز مامور این بودند که با ترکه و چوب به دست و پای زنان بزنند. برای همین هم وقتی به آن دوران نگاه می‌کنیم، تقریباً باید از حذف کامل زنان از حیطه‌ی اجتماع صحبت کنیم.

پس از حمله‌ی آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، تشکل‌های غیر دولتی غربی در حوزه‌های متفاوت ازجمله زنان در افغانستان آغاز به‌کار کردند. آیا حضور این تشکل‌ها که بخصوص در حوزه‌ی زنان بسیار فعال هستند، توانسته‌‌ است به ایجاد شبکه‌‌ای از کنشگران اجتماعی در افغانستان و به تبع آن، تقویت و یا حتی شکل‌گیری یک جنبش اجتماعی در این کشور کمکی کنند؟

ما الان وارد دهمین سال ورود نیروهای نظامی آمریکا، ناتو و همراهان‌ آنها در افغانستان شده‌ایم. واقعیت این است که هم‌زمان با مدل تهاجم‌های نظامی در دوره‌ای که ما در آن زندگی‌ می‌کنیم، بخصوص پس از فروپاشی شوروی، شاهد آشفته‌ بازار و رویش قارچ‌مانند تشکل‌های غیر دولتی هستیم که از طریق نهادهای غیر دولتی بین‌المللی و در مرحله‌ی دوم نهادهای غیر دولتی محلی در کشورهایی نظیر افغانستان فعالیت می‌کنند.در دوران اشغال مثل دوران کلونیالیسم، دوران استعمار، همیشه باید بهانه‌ها و شعارها و اهدافی مطرح شوند. در رابطه با افغانستان مسئله‌‌ی مبارزه با القاعده و طالبان بود.

یکی دیگر از ارکان آن به گونه‌ای مسئله‌ی نجات زنان افغانستان از بند تجربه‌ی طالبان و از بند ۳۰ سال جنگ بود. من فکر می‌کنم افکارعمومی جهان بسیار ‌نگران وضع زنان این کشور بود. این رابطه‌ی تنگاتنگی دارد با ورود بی‌رویه‌ی پول از طریق تشکل‌های غیر دولتی برای کمک‌رسانی و ترقی در همه‌ی زمینه‌های مختلف حیات اجتماعی که از طرف جامعه‌ی بین‌المللی راه‌اندازی شد.

سیستم کمک‌های غیر دولتی که در اکثر مواقع از طریق نهادهای غیر دولتی شکل می‌گیرد، نه از طریق نهادهای دولتی، چند مشکل دارد. این یکی از اشکال استعمار نو است که در واقع کاملاً دولت را در رابطه با وظایف سنگینی که دارد تضعیف می‌کند. مثل احیای بخش‌های مهم اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. در واقع این کار مثل فرشی است که شما از زیر پای دولت بکشید. زیرا بازیگران غیر دولتی و غیر شفافی که به هیچ نهاد، مجمع و یا به مردم کشوری که در آن کار می‌کنند پاسخگو نیستند و تنها به بنیادها یا مراکزی که آنها را به قول افغان‌ها «تمطیع» می‌کنند و پول در اختیارشان قرار می‌دهند پاسخگو هستند، باید یک‌شبه چیزی به نام جامعه‌ی مدنی در کشور ایجاد کنند و بشوند عامل و مهندس و مدیر تا از پول‌های ارسالی در زمینه‌های مختلف و با تصمیم‌های خارج از این سرزمین، بدون اراده‌ی مردم، بدون اراده‌ی متخصصین، وطن‌دوستان و خوش‌فکران این کشور استفاده شود.


طبیعی است در پی این روند شما دچار فساد هم می‌شوید. در افغانستان ما نمی‌توانیم از این مجموعه‌ای که خیلی کوتاه به آن اشاره شد، انتظار داشته باشیم که با بهره‌برداری از نهادهای بین‌المللی و کمک تشکل‌های غیر دولتی، جنبش‌های اجتماعی و خواست‌های اجتماعی را ایجاد کنند. توجیه‌کردن مسائل زنان نمی‌تواند جایگزین مطالبات و شکل‌گیری خواست‌ها و حرکت‌های خود زنان و مردان آگاه همراه‌شان برای تغییر روابط پیچیده‌ی اجتماعی و تجربه‌ی چندین ده‌ساله‌ی تاریخی این مرز و بوم باشد.

شاید بشود یکی از دستاوردهای زنان در افغانستان را شکل‌گیری وزارت زنان در این کشور دانست که در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه، دستاوردی است که زنان مثلاً ایران یا کشورهای دیگر هنوز به آن دست پیدا نکرده‌اند. وجود وزارت زنان در کشور افغانستان تاکنون توانسته است کمکی به ایجاد گسترش فرهنگ غیر مردسالار و پدرسالار در جامعه‌ی افغانستان کند؟ یا به‌عبارتی دیگر چه تأثیری در رشد آگاهی و خودسازماندهی زنان در افغانستان داشته است؟

وزارت زنان، دستاورد زنان افغانستان نیست. برای این که از بالا و به طور فرمایشی شکل گرفته است، بدون این که پشت سر آن فشار اجتماعی موجود باشد؛ و چون قدرت اجرایی هم نداشته، در واقع به صورت سمبولیک توانسته است یک‌سری پیشنهادها را مطرح کند. شکل‌گیری این وزارت بیش‌تر به خاطر فشار جامعه‌‌ی بین‌المللی بوده است. برای همین من نمی‌توانم چندان از دستاوردهای این وزارتخانه برای شما بگویم. کما اینکه رابطه‌ی تنگاتنگی هم با یونیسف و نهادهای بین‌المللی داشته است که آنها به‌هرحال برنامه‌های متعدد و مختلف کوتاه‌مدت توجیهی را در نظر داشتند که اینها هیچ کدام زمینه‌ساز نیست.

متأسفانه با وجود اینکه این وزارتخانه آرزوی میلیون‌ها زن در کشورهای همسایه است و این مطالبه را دارند، ولی این مطالبه در افغانستان نبوده است. کما اینکه ما جنبشی به نام جنبش زنان در افغانستان نداریم. یعنی ما در برخی شهرهای بزرگ، برخی افرادی را داریم که زنان آگاه و کوشایی هم هستند، ولی به دلایل متعددی که شاید در اینجا فرصت طرح آن نباشد، نتوانسته‌اند رایزنی‌های کافی و یا ارتباط کافی با بدنه‌ی جامعه برقرار کنند تا ما بتوانیم از چیزی شبیه جنبش زنان صحبت کنیم.


گیسو جهانگیری در سال‌های جنگ داخلی تاجیکستان پس از فروپاشی شوروی که به «برادرکشی» معروف است، در این کشور زندگی و فعالیت کرده و پس از آن افغانستان را به‌عنوان حوزه‌ی فعالیتش انتخاب کرده است. در هر دو مورد او درگیر وضعیت زنان در کشورهای جنگ‌زده بوده است. این دو کشور باهم زمینه‌های تاریخی‌ـ فرهنگی مشترکی دارند، اما در عین‌حال تفاوت‌های زیادی دارند که نمی‌شود بر آنها چشم پوشید. ازجمله پیشینه‌ی حکومت قبلی در تاجیکستان که یک حکومت سکولار کمونیستی بوده و در افغانستان مذهبی و اسلامی. با توجه به این تفاوت‌ها، چقدر مشکلات زنان در این دو کشور به‌هم شبیه است؟

یکی از قربانیان مستقیم جنگ‌های داخلی، چه در تاجیکستان و چه در افغانستان، زنان هستند که فکر می‌کنم لازم به توضیح نباشد که چرا. پیامدهای جنگ‌ها بعد از پایان‌یافتن آنها است که مشخص می‌شود. پس از جنگ، معمولاً شما با جمعیت کثیری از زنان بیوه، سرگردان، بی‌خانمان و بدون امکان دسترسی به اشتغال و سامان مواجه می‌شوید. با تجربه‌ای که من دیدم، متأسفانه توجه خاصی هم بعد از جنگ به این طبقه، به این قشر جدید در جامعه نمی‌شود. زنان در واقع به گونه‌ای قربانی بودن خودشان را حتی بعد از پایان یافتن جنگ تجربه می‌کنند و تسهیلات خاصی هم ندارند برای اینکه به‌عنوان سرپرست خانواده بتوانند یک زندگی آبرومندانه‌ داشته باشند.

زنان در ضمن قربانی خود جنگ هم هستند. نه تنها کشته می‌شوند، بلکه مسئله‌ی تجاوز جنسی، دزدیدن زنان و ازدواج‌های اجباری نیز از دیگر اشکال خشونت است که در دوران جنگ و پس از آن رایج‌تر و وسیع‌تر می‌شود. این مسائلی است که متاسفانه ما هم در تاجیکستان دیدیم و هم در افغانستان. شما می‌بینید که در تاجیکستان برای مثال قوانین کل کشور به طور کلی مترقی‌تر هستند. به دلیل تجربه‌ی ۷۰ سال گذشته‌ی کمونیستی در تاجیکستان، مجموعه‌‌ی قوانین موجود، مترقی‌تر از قوانین کشور ایران و افغانستان است، اما با واقعیت‌های جامعه خوانایی ندارد. برای این که عرف، عادت و رسوم؛ رسومی که برخی‌ها فکر می‌کنند صدها سال قدمت دارد، در واقع پناهگاهی است که مردم بعد از دوران‌ جنگ به آن می‌گروند. در کل، در جوامعی که عدالت وجود ندارد، در دوران جنگ و پس از آن، مشکلات به طور خاصی حول این حلقه‌ی ضعیف که زنان باشند، بیشتر می‌شود.

با توجه به نکاتی که مطرح کردید شاید بشود تاجیکستان را مدل کشوری دانست که قوانین پیشرویی در رابطه با مسائل زنان دارند که لزوماً با فرهنگ و منش مردم آن دیار سازگاری ندارد. سئوال اینجاست که آیا قانون یک کشور باید پیشروتر از مردم آن کشور باشد یا برعکس؟ آیا راه سومی هم وجود دارد: کار فرهنگی در میان مردم و همزمان داشتن یک قانون پیشرو؟

بله، من با راه سوم که فکر می‌کنم من و شما را همفکر می‌سازد، یعنی موازی‌کاری، به‌عنوان فعال حقوق بشر و فعال حقوق زنان اعتقاد کامل دارم. در این دو زمینه هم‌زمان باید فعالیت داشت. یعنی ما در افغانستان با جامعه‌ای مثل ایران روبه‌رو نیستیم که زندگی روزمره‌ی مردم مدرن‌تر و تجددخواهانه‌تر از قوانین حاکم و قوانینی باشد که اجرا می‌شوند. در تاجیکستان قوانین ضمانت اجرایی ندارند. برای همین این قوانین به گونه‌‌ای از بالا بر جامعه سایه افکنده است، بدون اینکه مکانیسم اجرایی آن موجود باشد و یا میل یا تمایلی برای اجرای آن از طرف کسانی وجود داشته باشد. در افغانستان فاصله‌ی وحشتناکی بین یک‌سری قوانین و واقعیت زندگی مردم وجود دارد و نقطه‌ی تلاقی هم موجود نیست.


متأسفانه ما جنبش اجتماعی زنان نداریم. البته جنبش‌های اجتماعی دیگری هم نداریم. این را هم باید گفت. یعنی ما جامعه‌ی مدنی نداریم. دانشجوها هم فعال نیستند. نوعی افسردگی امروز بر افغانستان چیره شده است و بخشی‌ از آن هم مربوط به حضور بیگانگان و ردپای‌شان در خاک این کشور بعد از ۳۰ سال جنگ است. شما می‌بینید که در افغانستان هم حتی مسئله‌ی قانونگذاری، با وجود میل بین‌المللی که در آغاز وجود داشت، همواره مورد مذاکره قرار گرفته است. برای مثال قوانین اهل تشیع، احوال شخصی اهل تشیع سال پیش در میان زنان خوش‌فکر بحران ایجاد کرد برای این که مبارزه کنند تا قوانینی که محدودکننده‌ی زنان است و حقوق آنها را سلب می‌کند، قانون نشود. متأسفانه در همه‌ی زمینه‌‌ها آنها نتوانستند موفق شوند و یک‌سری قوانین محدودکننده موجود است.

عرف جامعه و جامعه‌ی جنگ‌زده و این که بسیاری از کسانی که عاملین جنگ بودند و در واقع بقای خودشان را مربوط به این جنگ و در تاریکی نگه داشتن بخشی از جامعه یعنی زنان می‌دیدند، امروز در صدر قدرت نشسته‌اند. برای همین وقتی شما از هم‌سویی صحبت می‌کنید، از دو نوع فعالیت زنان که لازم است هم‌زمان باهم پیش روند می‌گویید، فعالیت سومی هم برای شهروندان افغانستان چه زن و مرد باید موجود باشد که آن مبارزه با پروژه‌هایی است که می‌خواهد جنگ و سرکوب را دوباره دامنگیر مردم کند.

در افغانستان ما در قلب یک دوران خطرناک زندگی می‌کنیم. آن راحتی خیال را که به آدم اجازه دهد یک دهه تجربه‌ی جامعه‌ی بین‌المللی در افغانستان و تأثیر آنها را روی مردم بسنجد، کم‌کم از دست می‌دهیم. کل جامعه نگران فردایی است که شاید آن قدرهم دور نباشد تا مبادا این آرامش نسبی که بعد از رفتن طالبان پیدا شده بود، دوباره برهم بخورد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)