خانه > زنان > گزارش > تحمل خشونت، پیشینه مشترک زنان محکوم به اعدام | |||
تحمل خشونت، پیشینه مشترک زنان محکوم به اعداممریم حسینخواهاز چرخه خشونتی که میچرخد و قربانی میگیرد زیاد شنیدهایم، داستان زنانی که زیر این چرخه خشونت له میشوند و آخرین ضربه آن را پای چوبه دار تحمل میکنند، اما کمتر شنیده شده است. صفحات حوادث روزنامهها تیتر میزنند که «زن جنایتکار اعدام شد» و داستان مردانی را مینویسند که با میله آهنی و چاقو و سم کشته شدهاند و جسد مثله شدهشان در چهارگوشه شهر پیدا شده و نمینویسند از چرخه خشونتی که بعد از کشته شدن مرد هم ادامه دارد و آخرین قربانی آن، اعدام زنی است که این چرخه با خشونت بر او شروع شده است. بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانهها، اغلب زنان محکوم به اعدام در ایران به دلیل ارتکاب قتل به پای چوبه دار میروند. بیشتر قتلها، خانوادگی است و در اغلب موارد اتهام این زنان، قتل شوهرانشان است. اطلاعات منتشر شده درباره زنان محکوم به اعدام در ایران بسیار محدود است و در اغلب موارد منحصر به گزارشهایی است که در هنگام گزارش قتل یا در روز محاکمه، در صفحه حوادث روزنامهها منتشر میشود. نگاه غالب بر بیشتر صفحات حوادث روزنامهها نیز بیشتر از اینکه حقوق بشری و آسیبشناسانه باشد، نگاهی ماجراجویانه است. گزارشهای غیر دولتی به دلیل دسترسی نداشتن پژوهشگران مستقل و فعالان سازمانهای غیردولتی به زندانها بسیار محدود است و نتایج معدود گزارشهای دولتی تهیه شده در این زمینه نیز هیچگاه منتشر نشده است. با همه اینها صدور محکومیتهای طولانی مدت برای فعالان و روزنامهنگاران زن در سالهای اخیر و انتقال آنها به بند نسوان زندان این مجال را فراهم کردهاست که پیشینه این زنان پیش از ارتکاب جرم و شرایط آنها در طی پروسه دادرسی و اجرای حکم، مورد بررسی قرار بگیرد. در برخی گزارشهایی که روزنامهنگاران و حقوقدانان در بازدید از بند زنان زندانهای شهرهای مختلف ایران داشتهاند نیز میتوان، برخی از این موارد را مشاهده کرد. وکلای مدافع حقوق بشری که در سالهای اخیر به صورت داوطلبانه دفاع از برخی زنان محکوم به اعدام را بر عهده گرفتهاند از دیگر منابعی هستند که اطلاعاتی در زمینه شرایط زندگی این زنان منتشر کردهاند.
بنا به این گزارشها، ازدواجهای اجباری و زود هنگام، ضرب و شتم، ازدواج مجدد، خیانت همسر و خشونتهای روانی همچون تحقیر و بیتوجهی از جمله خشونتهای تحمیل شده بر این زنان است. ناهید کشاورز جامعه شناسی که به دلیل فعالیتهایش در دفاع از حقوق زنان ۱۳ روز در بند نسوان زندان اوین، بازداشت بوده است، میگوید:«اکثر زنان محکوم به اعدام قربانی خشونت خانوادگی بودهاند؛ قربانی ازدواجهای اجباری، جهل ناشی از عدم تحصیل و عدم حمایت قانون و خانواده از آنها. به هرحال این زنها اکثرا در یک چرخه خشونت گرفتار شدند که تمام تلاششان را کردهاند تا بتوانند از این چرخه بیرون بیایند. ولی همهجا بنبست بوده است.»1 ازدواج زودهنگام و اجباری، درد مشترک محکومان به اعدام یافتههای سرشماری سال ۱۳۸۵ در ایران حاکی از ازدواج حدود ۸۹۰ هزار نفر کودک زیر ۱۹ سال است. براساس این سرشماری ۷۸ هزار نفر از کودکان ازدواج کرده سنی بین ۱۰ تا ۱۴ سال داشتهاند و ۶۹ درصد آنها دختر بودهاند. فارغ از اینکه ازدواج در سن ۱۳ سالگی و حتی پیش از آن برای دخترانی که براساس پیماننامه جهانی حقوق کودک، هنوز کودک محسوب میشوند، اعمال یک تبعیض جنسیتی است، بسیاری از زنان محکوم به اعدام از سر اجبار به این ازدواجها تن داده بودند. راحله زمانی، زنی که دی ماه سال ۱۳۸۶ به اتهام قتل شوهرش در زندان اوین تهران اعدام شد، یکی از این زنان است که به هنگام کودکی و به اجبار ازدواج کرده است: «۱۴ سالم بود. در یکی از روستاهای اردبیل زندگی میکردیم. پسرها میرفتند به یک روستای دیگر که مدرسه داشت، اما پدر من اجازه نداد که بروم .یک روز که از سر زمین کشاورزی مان به خانه برگشتم، مادرم گفت برایت خواستگار آمده و پدرت موافقت کرده، برای هفته دیگر قرار عقدکنان را هم گذاشته بودند، من اصلا نمیدانستم شوهر یعنی چه؟ گفتند تو که شوهر کنی یک نان خور کم میشود..»2 زهره، زن محکوم به اعدامی که در زندان اوین منتظر اجرای حکم اعدام به خاطر قتل شوهرش بود، یکی دیگر از زنانی است که در سن کودکی پای سفره عقد نشست: «۱۵ سالم بود، عاشق یکی از پسرهای محله مان شده بودم و در همان عالم کودکی قرار گذاشته بودیم که بعد از تمام شدن سربازی اش به خواستگاری ام بیاید. یک بار موقع حرف زدن در کوچه داییام ما را دید و خبر به گوش پدرم رسید. به خانه که رسیدم آنقدر کتکم زدند که نمیتوانستم تکان بخورم. گفتند به اولین مردی که در خانه را بزند شوهرت میدهیم تا مایه بی آبرویی ما نشوی. اولین خواستگار که آمد جواب مثبت دادند. هر قدرگریه و التماس کردم فایده نداشت. یک شیشه قرص خوردم که خودم را بکشم. پنج روز در کما بودم. به هوش که آمدم یک ماه بعد عقدم کردند. دیگر توان اعتراض هم نداشتم.»3 اکرم مهدوی زن ۳۲ سالهای که جرم او نیز قتل شوهرش است نیز در ۱۳ سالگی ازدواج کرده، او که چند سال پس از این ازدواج در ۱۸ سالگی به دلیل اعتیاد همسرش طلاق گرفته بود، در سن ۲۰ سالگی بار دیگر به اجبار پدرش با مردی که ۵۰ سال از او بزرگتر بوده ازدواج میکند و به گفته خودش «با سیلی پدر «بله» را میگوید.4 در هیچ کدام از موارد بالا شوهران این زنها به دلیل اجبار و خشونتی که آنها در ازدواج متحمل شدهاند، به قتل نرسیدهاند و درگیریهای منجر به قتل سالها بعد اتفاق افتاده است، اما به هر حال صدمات ناشی از تحمیل این خشونت تاثیر به سزایی در زندگی این زنها داشته است. هرچند در برخی موارد نیز ازدواج اجباری، دلیل اصلی قتل بوده است و پدر را به عنوان عامل اصلی اعمال این خشونت، قربانی خشونتی دیگر کرده است. یکی از این نمونهها زن جوانی است که با همدستی مادرش، پدر را به قتل رساند بود: «پدرم پنج سال قبل به زور مرا به عقد مردی درآورد که هیچ علاقه یی به وی نداشتم. ازدواج اجباری باعث شد از پدرم کینه به دل بگیرم و این نفرت زمانی شدت گرفت که اختلافاتی بین من و شوهرم به وجود آمد و پدرم با اطلاع از این مشکلات به جای حمایت از من مرتب مرا به باد کتک میگرفت تا به آن زندگی فلاکت بار ادامه دهم و سکوت کنم. به هر حال پس از سه سال از شوهرم طلاق گرفتم اما این جدایی به رنجهایم پایان نداد چرا که پدرم این بار مرا به زور به عقد مرد دیگری درآورد؛ مردی که نه تنها علاقه یی به وی نداشتم بلکه از لحاظ اخلاقی و جنسی نیز مشکل داشت.»5 دختر جوانی کرمانشاهی که در اردیبهشت ماه سال ۸۵ برای فرار از یک ازدواج اجباری، مادر خودرا به قتل رساند و پدرش را به شدت مجروح کرد، یکی دیگر از این نمونهها است.6 شهناز غلامی، روزنامهنگاری که بخشی از مدت حبس خود را در بند زنان زندان تبریز سپری کرده بود، از خدیجه زن کردی مینویسد که همراه با فرزندانش برای گذران زندگی در کارخانه آجرپزی کار میکرد و مدام مورد ضرب وشتم و آزار و اذیت شوهرش قرار میگرفت و در نهایت با ازدواج مجدد همسرش و تبعات ناشی از این ازدواج، مرتکب قتل شد: «بدون اجازه من همسر دیگری اختیار کرده بود و ما هرچه پس انداز میکردیم او همه را خرج خود و همسر دومش میکرد تا اینکه یک روز در دعوای هرروزه بیل را برداشتم و او را مصدوم کردم.»7 خشونت روانی، زخمی که اندک اندک می خراشد
زینب، زن ۳۰ سالهای که به شوهرش را با ضربات آچار فرانسه به قتل رسانده بود، با اینکه در معرض خشونت فیزیکی مدوام قرار داشت اما در جلسه دادگاه، دلیل اصلی قتل شوهرش را چنین عنوان کرد: «خانوادهام به زور مرا به عقد «م» در آوردند، در حالی که میدانستند وی معتاد است. من هیچ علاقه یی به او نداشتم اما خانواده فقیرم سعی میکردند مرا از سر خود باز کنند. وقتی به عقد «م» درآمدم درست مثل یک کارگر با من رفتار میشد. هر روز کارهایی را که «م» میخواست باید انجام میدادم و بعد هم از جلوی چشم او دور میشدم. همیشه به من بی توجهی میکرد. شب که میشد به اتاق دیگری میرفت، مواد مصرف و فیلمهای مبتذل تماشا میکرد. اگر به رفتار شوهرم اعتراض میکردم کتک میخوردم؛ آنقدر که برای حرکت کردن توان نداشتم. تهدید میکرد اگر خلاف خواسته اش رفتار کنم مرا میکشد.»9 محبوبه کرمی، فعال حقوق زنان که در سالهای اخیر چندین بار بازداشت شده و در بند نسوان زندان اوین بوده است، در یکی از گزارشهای خود از اشرف زن محکوم به سنگساری نوشته است که شوهرش وی را مجبور به برقراری رابطه جنسی با مردهای دیگر میکرد و راضی به طلاق هم نمیشد.10 گلرخ افقهی، وکیلی که به همراه انجمن زنان حقوقدان برای بازدید از بند زنان زندان اصفهان رفته، نیز در گزارش خود آورده است: «در اتاق آخر، ۳ زن دست در گردن یکدیگر به استقبالمان آمدند. از یکی از آنها که بیشتر از بقیه حرف میزد و میخندید پرسیدم جرمش چیست، گفت: شوهرم را کشتهام. اذیتم میکرد. دوستانش را برایم میآورد و طلاقم هم نمیداد و بعد رو به بقیه کرد و گفت: بد کاری کردم؟»11 اجبار برای برقراری رابطه جنسی و اعمال فشار برای داشتن انواعی از رابطه که زن مایل به انجام آن نبوده، از دیگر مواردی است که در گفتوگو با برخی از این زنان به آن اشاره شده است. آزارهای جنسی البته محدود به زنان شوهرکش نیست، سارا، دختری که به جرم قتل پدرش در زندان بود نیز از سوی پدرش به او تجاوز شده است: «از ۱۳ سالگی هر وقت که در خانه تنها بودیم، میآمد سراغم. میگفت اگر به کسی بگویی میکشمت، هم تو را و هم مادرت و بچهها را، ۱۷ ساله بودم که از پدرم باردار شد. بعد از اینکه بچه را سقط کردم از تصور اینکه یکبار دیگر به سراغم بیاید میلرزیدم. دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. سم ریختم در آب میوه، یک لیوان به پدرم دادم، یک لیوان خودم خوردم که هردوی ما بمیریم. پدرم جا در جا مرد، من بعد از پنج روز در بیمارستان بهوش آمدم.»12 چرا طلاق نگرفتید؟ طبق نتایج پژوهشی که تحت عنوان «بررسی همسرکشی در ۱۵ استان کشور»در سال ۱۳۸۰ انجام شدهاست، ۵۸ درصد زنانی که مرتکب قتل همسرشان شدهاند و در این امر مشارکت یا معاونت داشتند، عنوان کردهاند با وجود اینکه قصد متارکه داشتند، به دلایلی از جمله مخالفت شوهر، والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی، زندگی را تحمل کرده و در نهایت صبر و تحمل شان به سر آمده و چارهای جز کشتن و از بین بردن همسر خود نیافتهاند. بر اساس قوانین ایران مرد هرگاه که بخواهد میتواند با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را داشته باشد، برای زنان اما جدایی به این آسانی نیست. با وجود اینکه از چند سال پیش قانون حق درخواست طلاق را برای زنان نیز در نظر گرفته است اما زن باید یکی از دلائلی که در قانون آمده را برای تقاضای طلاقش ثابت کند. اثبات این دلائل که تحت عنوان «عسر وحرج» در قانون آمده گاه سالها به طول میانجامد و گاه به امری غیرممکن تبدیل میشود. فرزانه، زن ۳۶ سالهای که به اتهام مشارکت در قتل شوهرش در زندان بود، میگوید:«سه بار تقاضای طلاق دادم، بار اول به خاطر ضرب و شتمهای شدید شوهرم به دادگاه رفتم، قاضی گفت مرد است دیگر، عصبانی میشود حالا گاهی هم کتک میزند. این که دلیل نمیشود طلاق بگیری، برو بساز خانم. بار دوم به قاضی گفتم هر روز سراغ یک زن میرود. طاقتم تمام شده. قاضی جواب داد که اگر تقاضاهایش را برآورده میکردی نمیرفت سراغ زنهای دیگر. کار غیر شرعی که نمیکند، صیغه حق مرد است. بار سوم به خاطر اعتیادش شکایت کردم. قاضی گفت برو ترکش بده. اگر سه بار ترکش دادی و باز هم رفت سراغ مواد دوباره بیا.» [13]
ماجرای فرزانه، داستانی است که هر روز تکرار میشود.اکرم مهدوی، موکل مینا جعفری یکی دیگر از قربانیان خشونتی است که از سوی قانون به زنان تحمیل میشود.به گفته مینا جعفری موکلش دو بار تقاضای طلاق میدهد. بار اول قاضی میگوید که تو دلایلات برای جدایی کافی نیست. بار دوم هم شوهرش میگوید من طلاقات نمیدهم و او هم مثل خیلی از زنهای ایرانی، دیگر پروسه طلاق را رها میکند. (13) شهلا اعزازی، جامعهشناس در گفتوگو با روزنامه رسالت میگوید: «زمانی که یک زن اززندگی خانوادگی خود رضایت خاطرندارد، به طورمرتب درمعرض خشونت قراردارد وقانون هم با سخت کردن مراحل طلاق اورا واداربه تحمل خشونت ومشکلات میکند ودرجامعهای زندگی میکند که خشونت درسطوح مختلف اجتماعی روزبه روز درحال ترویج است. تنها راهی که برای برطرف کردن مشکل به ذهنش میرسد، کشتن همسرش است.» اعمال خشونت خانگی بر ۷۰ درصد زنان قاتل شایعترین نوع خشونتی که این زنان در معرض آن قرار دارند نیز ضرب و شتم فیزیکی است. خشونتهایی که تا پیش از ازدواج از سوی پدر و مادر و گاها خواهر و برادرهای بزرگتر اعمال شده و پس از ازدواج از سوی همسر، به گونهای که بر اساس پژوهشهای میدانی نازنین کیانیفر ۷۰درصد زنان همسرکش سابقه خشونت درخانه را تجربه کرده بودند و ۷۲ درصد آنها از کودکی در معرض خشونت بودهاند. یکی از این زنان که بارها و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، زندگی خود را اینگونه روایت میکند: «روزهای اول عروسیمان در دهات زندگی میکردیم. آنجا که بودیم، فقط کتک بود. یک بار طوری زد که سه روز بیهوش بودم. یک بار دیگر ساعت ۱۲ شب بود. اینقدر کتک خوردم که رفتم خانه پدرم، . آنجا هم دوباره کتک خوردم که چرا نصفه شب از خانه زدهام بیرون و بساز نبودم. برگشتم که خانه، شوهرم خوابیده بود. با پدرشوهر مادرشوهرم زندگی میکردیم. یک اتاق ۱۲ متری گوشه خانهشان به ما داده بودن. در را که باز کردن یک کتک هم از آنها خوردم که چرا نصفه شب بیدارشان کردهام. آنها هم نگذاشتن بگم که چقدر کتک خوردهام. آن شب فهمیدم که دیگه باید خفه شوم. فهمیدم صدایم که درنیاد، کتک هم کمتر است.»15 خشونتهای فیزیکی که در نهایت منجر به درگیری و قتل شوهر، پدر و یا فرد خشونتگر میشوند، اغلب یکی از آخرین حلقههای چرخه خشونت هستند و فرد خشونتدیده پیش از آن انواع واقسام خشونتهای جسمی و روانی را تحمل کرده است. محمدعلي نجفي توانا، جرمشناس در یک گفتگو با روزنامه اعتماد، میگوید: «معمولا زناني که همسرانشان را به قتل ميرسانند، در تداوم يك نارضايتي مزمن دست به اين اقدام ميزنند،نخستين عامل این نارضایتی هم خشونت مرد عليه همسرش است. زني كه خود را قرباني خشونت مدام همسر ميبيند و پس از گذشت چند سال همسرش رويه خود را عوض نميكند، به تدريج او را به عنوان فردي ظالم و شكنجهگر تلقي كرده و آرزوي مرگش را ميكند.» این چرخه خشونت سرانجام در این زنان که اغلب آنها فاقد تحصیلات هستند و به دلیل فقر مالی و فرهنگی که درگیر آن بودهاند، مهارتهای زندگی را نیاموختهاند، منجربه خشنترین واکنش ممکن میشود و گاه حتی این قتل نیز به خشنترین شیوه ممکن انجام میشود. فارغ از هرگونه قضاوت درباره این زنان، نمی توان منکر این واقعیت شد اعدام این زنان که خود قربانیان اعمال خشونت هستند، فقط وفقط پاک کردن صورت مسئلهای است که حل آن نیازمند تدابیر فرهنگی و اجتماعی و بازنگری اساسی قوانین حاکم است. پانویس: ۱. گفتوگو با رادیو زمانه، فروردین ۱۳۸۷ ۲.گفتوگوی نگارنده با راحله زمانی، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین ۳.گفتوگوی نگارنده با زهرا، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین ۴.گفتگوی مینا جعفری، وکیل اکرم مهدوی با رادیو زمانه، فروردین ۱۳۸۷ ۵.روزنامه اعتماد، ۲۷ بهمن ۱۳۸۶ ۶.شیرین فامیلی، رادیو فردا، ، ۱۶ فروردین ۱۳۸۷ ۷.زندان زنان تبریز، نیمه پنهان، خاطرات شهناز غلامی، اسفند ماه سال ۱۳۸۷ ۸.گفتوگوی نگارنده با فریبا، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین ۹.روزنامه اعتماد، ۲۶ مهر ۱۳۸۷ ۱۰.گزارش محبوبه کرمی از بند نسوان زندان اوین، ۳۱ تیرماه ۱۳۸۷، مدرسه فمنیستی ۱۱.روایتی از بند زنان زندان اصفهان، گلرخ افقهی. مجله زنان، ۹ بهمن ۱۳۸۶ ۱۲.گفتوگوی نگارنده با سارا، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین ۱۳.گفتوگوی نگارنده با فرزانه، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین ۱۴.گفتوگوی نگارنده با راحله زمانی، سال ۱۳۸۶ در بند نسوان زندان اوین
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
خوب الحمدلله همه مقصرند جز خود قاتل
-- بدون نام ، Oct 13, 2010قصه پردردی است قصه زنان و دختران این سرزمین
-- بدون نام ، Oct 14, 2010