خانه > زنان > گفتوگو > خودسوزی زنان؛ شکاف بین آگاهی و محرومیت | |||
خودسوزی زنان؛ شکاف بین آگاهی و محرومیتآسیه امینیهفتهی گذشته، سه دختر ایلامی در یک روز، اقدام به خودکشی و خودسوزی کردند. دوتن از این دختران ۱۷ ساله و یکیشان ۱۸ ساله بود. از این سه نفر دو تن، بر روش سنتی اعتراضآمیز زنان ایلامی، با ریختن نفت بر بدن خود، اقدام به خودسوزی کردند و یکی دیگر که به گفتهی خبرگزاری آفتاب، اهل شهرستان ایوان بود، با خوردن سم حشرهکش، جان خود را در معرض مرگ قرار داد. یکی از این سه دختر، در بیمارستان جان باخت و حال دو نفر دیگر، طبق گزارش همین خبرگزاری وخیم اعلام شد. از اواسط دههی هفتاد که نتایج تحقیق یک جامعهشناس ایرانی، استان ایلام را دارای بالاترین آمار خودسوزی زنان اعلام کرد، تا کنون، بارها و بارها اخبار مختلفی به صورت رسمی، از خودکشی زنان در غرب کشور، به ویژه در استان ایلام منتشر شده است. به گفته پروین بختیارینژاد، فعال جنبش زنان، روزنامهنگار و محقق در حوزهی خودکشی و خودسوزی زنان، هیچ کار موثری برای کاهش این پدیدهی اجتماعی در این مناطق صورت نگرفته است. با وی که کتابی در همین زمینه با عنوان «زنان خودسوخته» نوشته است، در این زمینه گفت و گو کردهام. با اطلاعاتی که شما به خاطر تحقیقتان دارید و میدانم در این زمینه منابع مختلفی را جمعآوری کردهاید، آیا هیچ آمار دقیقی از تعداد زنان خودسوخته یا خودکشی کرده در دست هست؟ به ویژه در ایلام یا مناطق غربی کشور که در ظاهر این آمار در آن مناطق بیش از سایر منطقه های ایران است؟ متاسفانه منابع آماری ما در این زمینه بسیار محدود و مخدوشند. به دو دلیل آمار دقیقی دراین زمینه موجود نیست. یکی اینکه آمار خودکشی و خودسوزی بسیار بالاست و بسیاری از مراکز درمانی و بیمارستانها آمار ثبت شدهای در اینباره ندارند یا ارائه نمیدهند. دلیل دوم این است که کسانی که مسئولیت پیگیری این وقایع را به عنوان یک پدیدهی اجتماعی دارند، به دلیل بالا بودن آمار، از ارائهی آن پرهیز میکنند. به نظر شما دلیل آمار بالای خودکشی در این منطقه از کشور چیست؟ مهمترین دلیل به نظر من شکاف بین اطلاعات و آگاهی زنان نسبت به وضعیت خودشان و ناتوانی از این تغییر وضعیت است.
میشود بیشتر توضیح بدهید؟ زنان، بهطور کلی در همه جای کشور، حتی در محرومترین مناطق، به برخی از رسانهها دسترسی دارند. افزایش آگاهی، افزایش تعداد زنان تحصیلکرده حتی در مناطق محروم، در مناطق حاشیهنشین و کوچنشین هم دیده میشود. همهی این مسائل باعث میشود زنان نسبت به وضعیت خود و سایر بخشهای جامعه به ویژه در مورد شرایط زنان، آگاهی پیدا کنند. این آگاهی به دنبال خودش خواستهی تغییر را میآورد. اما در عمل این تغییر به دلایل مختلفی رخ نمیدهد. در نتیجه تضاد این خواسته و ناتوانی از ایجاد تغییر بحرانهایی را به وجود میآورد که زنان را به بنبست میرساند. بعضی از این زنان برای رهایی و خلاصی از این بن بست، یا برای اعتراض به آن، دست به خودکشی یا شکل اعتراضیتر آن یعنی خودسوزی میزنند. گفتید در عمل، دربرابر آگاهی، تغییر رخ نمیدهد. چرا؟ چون به هر حال «تغییر بر اثر آگاهی»، در مورد مسائل زنان، منحصر به این بخش از کشور نیست. در همه جای ایران زنان خواستار تغییراتی در وضعیت خودشان هستند و این تغییرخواهی بر اساس آگاهی جنسیتی است که کسب کردهاند. چرا در این منطقه شکاف بین این دو، یعنی آگاهی و میل به تغییر، اینهمه قربانی از زنان میگیرد؟ به نظر من این مسئله چند علت دارد. یکی اینکه در این مناطق، مردسالاری به شکل سنتیتر و مضاعفی نسبت به سایر مناطق ایران وجود دارد. هنجارهای بومی در مورد آزادیهای زنان بسیار سختگیرترند. محرومیت اجتماعی و فرهنگی بسیار شدید است و متاسفانه سیاستگذاریهای فرهنگی بر اساس شناخت از این مناطق، صورت نگرفته است. از سویی نیز روند افزایش آگاهی زنان نسبت به حقوق فردی و اجتماعیشان روند تندی است، اما روند تغییر در این جوامع سنتی بسیار کند است. کندتر از سایر مناطق. بنابراین، این شکاف دائماً بیشتر میشود و بحران را هم برای زنان بیشتر میکند. بنابراین به نظر شما افزایش آگاهی جنسیتی، برای این بخش از زنان کشور ما به جای اینکه دستاوردی مثبت باشد، آثار منفی به جای گذاشته است؟ افزایش آگاهی را نمیتوان دلیل آثار منفی بر زندگی این زنان دانست. بلکه مسئله جایی ایجاد میشود که جامعهی سنتی در برابر این آگاهی و خواستهی طبیعی تغییری که در پی آن ایجاد میشود، مقاومت میکند. ببینید حتی زنان چادرنشین حاشیهی استانها هم به رادیو و تلویزیون دسترسی دارند. تصویر زنی که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود با زندگی واقعی آنها زمین تا آسمان متفاوت است.
حالا در نظر بگیرید که از همان جامعهی به شدت محروم، دخترانی به خاطر استعداد و تلاششان موفق به تحصیل هم بشوند. این دختران بعد از تحصیل دوباره به همان جامعه برمیگردنند. ولی با خواستهها و با نگاهی متفاوت. خواستههایی که جامعه، برای آن جوابی ندارد. دختری که با این شناخت، ازدواج میکند، دیگر تحمل خشونت مرد خانواده را که در نگاه سنتی گاهی حتی از آن تعبیر به مهر و محبت هم میشد، ندارد. نگاه او نسبت به خشونت تغییر کرده است. نگاه او نسبت به حقوقش عوض شده است. معمولاً اگر تلاش او برای عوض کردن شرایطش نتیجه ندهد، دچار بحران میشود. گاهی برای اینکه بحرانش را فریاد بزند و به همه نشان دهد فجیعترین نوع خودکشی یعنی خودسوزی را انتخاب میکند تا دیده شود. به چشم بیاید. بنابراین آگاهی نیست که عامل این اتفاق است. بلکه محرومیت شدید، فقر، نبود امکانات افتصادی متناسب با شرایط تحصیلی برای دختران، مردسالاری و نگاه جامعهی سنتی را باید عوامل این اتفاق دانست. جنبش زنان در چند سال گذشته تاثیرات زیادی را موجب شده است. آیا زنان مناطق محروم هم از این تاثیرات بهرهمند بودهاند؟ یک سری کارهای کلی و عمومی در حوزهی زنان از سوی فعالان حقوق زنان دنبال میشود که نتایج آن به همهی زنان ایرانی برمیگردد. اعم از این که مرکز نشین باشند یا حاشیهنشین. تحصیلکرده باشند یا بی سواد و پولدار باشند یا فقیر. بنابراین دستاورد عمومی این فعالیتها، شامل همهی زنان میشود؛ مثلا اگر قانونی تغییر کند، برای همه است. مخاطب اصلی فعالان جنبش زنان در ایران، یعنی عمده فعالیت جنبش زنان به نظر من در میان زنان در طبقهی متوسط و متوسط رو به بالا صورت گرفته است. مسائل و موضوعات زنان مناطق محروم به طور خاص، در فعالیتهای فعالان زن، دیده نشده است. درواقع آنها گویی بیشتر مطالبات طبقهی متوسط را نمایندگی کردهاند، نه مطالبات زنان مناطق محروم و استانهای حاشیه را. ممکن است مثال بزنید؟ بله. مسائلی مثل قتلهای ناموسی و ختنهی دختران، در مناطق محروم، مسئلهی جدی زنان است. ممکن است این مسائل به رسانهها هم کشیده شود، اما برای آنها اجماعی زنانه و ارادهای که با این پدیدهها مقابله کند، شکل نگرفته است. طرح مسئله شده، اما راه حلی پیشنهاد نشده است. دنبال نشده است. درواقع فقط کار خبری شده، فعالیت اجتماعی و فرهنگی نشده است. نهادهای اجرایی یا تصمیمگیر چه واکنشی نسبت به این پدیدهی اجتماعی داشتهاند؟ آیا اقدامی برای کاهش این معضل اجتماعی زنان شده است؟ یکسری فعالیتهای کلی در مورد زنان شده، یا تغییرات عمومی در حوزه زنان رخ داده که معمول به عنوان تغییر مثبت در شرایط زنان به انها اشاره میشود. مثل افزایش سطح تحصیل زنان و ... که مربوط به همهجای کشور است و از نظر تاریخی، نسبت به گذشتهی همان مناطق شامل حال زنان این ناحیه از کشور هم میشود، اما همانطور که گفتم شما نمیتوانید این شاخص را دلیلی بر تحول مثببت شرایط زنان در این مناطق بدانید. متاسفانه تحقیقهای خاص اجتماعی که باید مسائل زنان این مناطق را کالبدشکافی کند، بایگانی میشود. آمارها به کار گرفته نمیشود. ایجاد دو مرکز مشاوره، که به زنانی با آن همه مشکل حل نشده دلداری بدهند، راه حل نیست! مشکل زنان خودسوز، مشکلات انباشته شدهای است که آنها در شیوههای سنتیشان راهی برای برون رفت از آن پیدا نمیکنند. بخش عمده ای از این مشکلات، اقتصادی است. بیکاری است. مشکلات حقوقی است که درواقع یکی از جدیترین مسائل این زنان است. مشکلات حقوقی؟ منظورتان حقوق خانواده است؟ حقوق فردی و اجتماعی هر دو. حقوق زن در خانواده یکی از عمدهترین علتهای این خودسوزیهاست. من دختر چادرنشینی دیده ام که با زن گرفتن شوهرش کنار نمیآمد و خودسوزی کرده بود. دختر امروزی که به خانهی شوهرش میرود، دیگر به راحتی با تعدد زوجات همسرش کنار نمیآید. چندهمسری مسئلهی این زنان است و بسیاری از آنها با خودکشی به این مسئله اعتراض میکنند. درواقع اگر قرار است کاری جدی صورت بگیرد، قانون باید در حمایت از این زنان و حقوقشان، به آنها احساس امنیت بدهد. در حالی که این احساس ناامنی حقوقی خود باعث بسیاری از مشکلات در این مناطق است. دلیل همهی این اتفاقها بی توجهی به صدای هشدار کارشناسان و نداشتن یک برنامهریزی فرهنگی، افتصادی و اجتماعی درست است. همانطور که گفتم جامعه آگاه شده است. زنان آگاه شدهاند، اما حصارهای تنگ سنت، نادانی مردسالارانه، فقر و ناامنی حقوقی، دست آنها را برای هر تغییری بسته است. پس به ناچار، در یک اقدام جنونآمیز، تلاش میکنند تا خودشان را از قفس تن آزاد کنند که برای بسیاری از آنها، این تازه ابتدای یک زندگی فجیع و مشقتبار است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
داریوش کهرجویی بزرگ تنها کسی بود که با فیلمی به نام "بمانی" به این معضل پرداخت.
-- noname ، Sep 14, 2010چقدر درد آور !
-- زینب ( وهم سبز ) ، Sep 14, 2010تصور کنید که چقدر این بیچاره ها از درون سوختند که سرانجام آتش به پوست و گوشتشان زدند. چقدر تأسف آور است...
-- بدون نام ، Sep 14, 2010کار علمی دقیق و منطبق با زندگی انبوه مردم ندار و محروم ایلام و بخشهای دیگر جامعه است اگر سیاستگذاری نشود تغییر بسیار کند خاهد بود در این شرایط کار جدی رسانه های عمومی و سازمانهای مدنی واجب و موثر است
-- عباس فیروزبخش ، Oct 12, 2010