به استقبال دوران سختکتی اکر، ترجمه سوده نگینتاجاگر روزگار به معنای واقعی کلمه سخت و طاقت فرسا شود چه؟ آنقدر سخت که همین نویسندگی که انسانیت را به وجود میآورد در خطر باشد! فقدان، نه فقط فقدان هنر بلکه فقدان اجتماع، فقدان نویسندگی که زمینهی اصلی تاریخ است، در این دنیا مرگ تدریجی ست. اگر امروز نگاهی به پیشهی ادبی بیندازیم خواهیم دید که نویسندگی در خطر است. معدود نویسندهای را سراغ داریم که بتواند با این کار که این همه برایش وقت صرف میکند و به آن عشق میورزد از پس مخارج زندگیاش برآید. آنهایی که از پساش بر میآیند به کمک قانون کپیرایت نوشتههایشان را حمایت و پشتیبانی میکنند. معتقدم که قانون کپیرایت مبتنی بر این فرضیه است: «یک نویسنده تنها کسی ست که آثار خودش را نوشته است، یک نویسنده مالک خودش و یا آثار خودش است» در جملهی اول - یک نویسنده تنها کسی ست که آثارش را به رشتهی تحریر در آورده است - درمعنای مفروض،هویت مشکوک است. به عنوان مثال ممکن است در نوشتن از نوشتهی کس دیگری کمک گرفته باشیم یا از کتاب، خاطرت و رویاهای کس دیگری. در جملهی دوم «یک نویسنده مالک اثر خودش است»، فعل مالک بودن مورد سوال قرار میگیرد.
به عبارت دیگربه عنوان یک نویسنده از لحاظ اقتصادی ما به کپیرایت نیاز داریم، این زندگیست. به هر حال ما باید علاوه بر نوشتن زندگی کنیم، خواه دوست داشته یا نداشته باشیم، شاید این روش زندگی در یک جامعهی صنعتگرا بورژوا، یک جامعهی کاپیتالیست جامعهی مبنی بر مالکیت است. در حقیقت در چنین جامعهای هر فرد برای زنده ماندن و بقا نیاز به مالکیت دارد. به هر حال جامعهی ما در پروسهی تبدیل شدن به موجودی اقتصادی و فرا صنعتی ست،البته شاید تبدیل شده است! هنگامی که عنوانهای اقتصادی تغییر پیدا کردند بقیهی مسائل هم اتفاق میافتد.. هم خود زبان و ارتباطات و هم جایگاهشان در جامعه به سرعت تغییر میکند. به عنوان مثال من در موسسهی هنر سان فرانسیسکو دورههای نویسندگی تدریس میکنم. هر سال تعداد دانشجویانم که کتاب میخوانند کمتر و کمتر میشود، نه این که اصلا نمیخوانند، نه، اگر هم بخوانند ترجیح میدهند به خواندنشان اقرار نکنند و زیر بارش نروند. آنها مجله میخوانند، از شاهکارهای هنری بازدید میکنند، مشتاقانه در هرگونه فعالیت هنری شرکت میکنند، سیدیهایی را میخرند که کار ستارههای راک و شاعران معروف باشند. اکثر دانشجویانم، با قدرت اضافه میکنم حتی من و دوستانم، هر روز بیشتر و بیشتر ازفضای اینترنت به عنوان یک لوکیشن، جایی که میتوانیم در ان کار کنیم استفاده میکنیم. شبکهی اینترنتی شبیه منطقهی آزادی میماند برای کسانی که میتوانند به تجهیزات لازمشان دست پیدا کنند. آیا این فضا به صورت منطقهی آزاد میماند و یا دولت قانون کنترلگرهای محدود کنندهاش را اعمال خواهد کرد؟ و آیا پایگاههای بین المللی باعث تبدیل شدن این فضا به عرصههایی شبیه رسانههای تلوزیونی و یا تفرجگاهی تفریحی یا شبیه یک ورژن بد هیبت از شبکهی آمریکا خواهد شد یا نه؟ هیچ کس نمیداند. مطمئنا کسانی هستند که معتقدند فضای اینترنت قابل کنترل نیست. در حال حاضر من هیچ نظر قطعی ندارم که آیا این کنترل قابل اجراست یا نه. در هر صورت چیزی که من به آن مشکوکم این است که گمان میکنم قانون کپیرایت چیزی مربوط به گذشته است. تمام این مسیر پر پیچ و خم را امدم تا به نتیجهی سادهای برسم، چیزی که فکر میکنم در حال حاضراکثر نویسندگان میدانند این است که اگر تا این لحظه از تاریخ برای یک نویسنده از پس مخارج سنگین زندگی بر آمدن با حمایت کپیرایت تا این اندازه مشکل است مطمئنا در آینده برای همه غیرممکن خواهد شد. موضوع این نیست که شبکهی اینترنتی میتواند جایگزینی برای روش نشر و توزیع کتاب فراهم کند، اکنون و با توجه به جایگاه تکنولوژی هیچ کس نمیتواند یک کتاب را به طور کامل دانلود کند برای اینکه دویدن به سمت نزدیکترین کتاب فروشی و خریدنش کارآسانتری ست. وجود شبکهی اینترنتی از راه دیگری ادبیات را تهدید میکند. دانشجویان من، مردمی که کار میکنند، به طور کلی منظورم تمام کسانی ست که روزانه بیش از هشت ساعت کار میکنند زمان محدودی برای مطالعه دارند. از طرفی اکثر مردم این جامعه ترجیح میدهند که در زمینهی نوشتن و فعالیتهای نوشتاری در خارج از دنیای کتاب و کاغذ شرکت کنند و تا حد زیادی خارج از قانون کپیرایت این کار را انجام میدهند. این مسائل واقعا باعث بهوجود آمدن دوران سختی شده است. مطالب مربوط: • نویسندگی، هویت و کپیرایت در عصر اینترنت
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|