جادوی همزاد مسطح منلیلی اکبری«به یاد ندارم کی و چطور نقاشی را شروع کردم. اما بدون تردید نخستینبار که مفهوم نقاشی را درک کردم هنگام تماشای حرکت دست مادرم بود که نرم و روان، چهره زن زیبایی را با چشمهای خمار، مژههای بلند، ابروهای کمانی و موهای مواج طراحی میکرد. این تنها طرحی بود که او هرگاه لازم میدانست برای سرگرم کردن خود یا من میکشید. هر بار که چهره آشنای زن روی صفحه سفید ظاهر میشد، دیگر انگار من تنها نبودم و همزادی پیدا میکردم. این عمل جادویی، یعنی آفرینش و ظاهر کردن چیزی یا شخصی روی کاغذ، از همان آغاز چنان مرا محو و مجذوب کرد که از آن پس تمام بازی و کار، لذت و رنج من نقاشی شد.» این نخستین خاطره ثمیلا امیرابراهیمی از علاقهمندیاش به نقاشی است. امیرابراهیمی متولد ۱۳۲۹ در تهران است و در سال ۵۱ تحصیلات اولیه دانشگاهی خود را در رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران به پایان رسانده است.
او به نسل جوانانی تعلق داشته که روح زمانهشان (جوانان نسل ۱۹۶۸) با اعتراض و عصیان، آرمانخواهی و عدالتجویی، آرزوی کشف حقایق مدفون شده گذشته و تحقق بخشیدن به رویاهای گنگ و شیرین آینده درباره «عشق و صلح» تعریف میشد. تضادهای شدید اجتماعی، تاثیر فرهنگی الگوهای ایرانی و خارجی چون هدایت، فرخزاد، شاملو، ساعدی و آل احمد از یک سو و مارکس. سارتر، کامو، بکت و دیگران از سوی دیگر، زندگی درونی این نسل را به آتشی زیر خاکستر تبدیل کرده بود. پس از پایان گرفتن دوره دانشگاه، ثمیلا امیرابراهیمی در یک مدرسه شبانهروزی در پاریس با تکنیک حکاکی روی فلز و چاپ دستی (کالکوگرافی) آشنا میشود. از مجموعه کارهای کالکوگرافی او تعدادی از موتیفهای انسانی و جانوری است که با تکنیکهای مختلف از جمله حکاکی روی فلز وکندهکاری روی چوب و لینولئوم، اجرا شده است. این مجموعه، نقش مایههای ایرانی حدود ۴۰۰۰-۸۰۰ سال پیش از تاریخ رانشان میدهد و از محوطههای باستانی سیلک، شوش، موسیان، تل جری، لرستان و سایر نقاط کشف شده اند. این نقوش در پیوند تنگاتنگی با ساختهها و بافتهها، اشیاء کاربردی و زندگی روزمره مردم کوچنده ایران بوده است.
سادگی وقدرت زبان ستیلیزه و گرافیکی این سایههای خشن و بدوی، همراه با ترکیببندیهای گاه خامدستانه و گاه هوشمندانه اشکال و عناصر انسانی، حیوانی و گیاهی، این نقش مایههای کهن را به گنجینهای از آثار هنری مستقل و بیزمان تبدیل میکند. انتقال نقوش از ظروف حجمدار به سطح دوبعدی، تغییر در اندازه، ترکیببندی و فضاسازی، بافت ویژه حکاکی و رنگهایی که امیرابراهیمی بر آنها به کار برده است. هیئات تازهای به این آثار بخشیده است. (عکس اول) در سال ۱۳۵۷ از دانشگاه اوکلند لیسانس هنرهای زیبا میگردد. از میان مجموعه کارهایی که خلق کرده است، محوریت اصلی دو مجموعه (نقابها) (به شاعر) را زنان میسازند.
در فاصله سالهای ۶۸ تا ۷۰ آثار مجموعه (نقابها) شکل میگیرند که لحن سردشان به دوره اجتاعی تلخی ارجاع دارند. این آثار با بیانی سمبلیک به توصیف سرخوردگیهای ناشی از واقعیتهای عینی سیاسی واجتماعی دهه شصت میپردازند: «هنوز این پرسش در برابر من است که ما چگونه زنده ماندیم؟ بعد از اینکه امیدهایمان به بهبود و نجات، یکی بعد از دیگری به فجیعترین شکل نابود شد چه طور هیچکدام از ماخود کشی نکرد؟ درواقع این امیدهای ما بودند که به قتل رسیدند.» بعد از گذراندن سالها نقاشی واقعگرایانه، انگیزه اصلی ثمیلا امیرابراهیمی از آفریدن این آثار، آزمودن بیانی عناوین از این واقعیت کهنه و تاریخی بود که ما در جامعهای پنهان کار زندگی میکنیم. جامعهای که افراد آن با نقاب و صورتکهایی متفاوت و گاه حتی مغایر با سرشت و هویت خود (بالماسکه)ای جمعی را شکل میدهند. در بیشتر کارهای این مجموعه، زن نقشاصلی را برعهده دارد. زنانی که در این سالها وحشیانهترین واقعیتها را با پوست وگوشت خود تجربه کردهاند، بانمایش شخصیتی قهرمانانه در برابر موجودی متجاوز و شیطانی از ارزشها و خاطرات خود دفاع میکنند.
نماد شر از موتیفهای باستانی لرستان انتخاب شده است که باچهرهی دیومانند، شاخ و پنجههای کشیده نمایانگر چهره بیگانه موجود متجاوز است. تصویر زن و موجود کریه، همچون استعادرهای از نبرد خیر و شر در جامعه ماسک زده در این آثار وارد شدهاند.(عکس دوم) آثار مجموعه (نقابها) مردم نقاب داری را نشان میدهد که با ماسکها و دستکشهایشان، در بالماسکه جامعه شرکت میکنند و گاه چنان آلوده به جبر زندگی و زمان و مکان که یکسره فراموش کردهاند که چه بودهاند، چه میخواستند و چه شد... (عکس سوم) نقابهایی که چهرههای حقیقی را میپوشانند و دستکشهایی که ارتباطات میان افراد را ناممکن کرده است از سطح نقاشیها بیرون زدهاند. (عکس چهارم)
ماسکهای چهرهها، ابتدا با گل ساخته و بعد با خمیر کاغذ (پاپیه ماشه) قالبگیری شدهاند. بعد از خشک شدن، نقاب بر روی بوم و در جای سر انسان چسبانده و رویشان با رنگ و روغن و اکریلیک نقاشی شده است. ماسکها گاه نشان دهنده چهره ظاهری و نقشهای انتخابی آدمها هستند و گاه برعکس افشاگر چهره حقیقی و باطن آنهاست. (چهرهها و نقابها) در عین همزیستی، در جنگ مدامند و رفتهرفته این تضاد میان بیرون فرد و سرشت او، آنچنان درونی میشود که وی را به (از خود بیگانگی) در جامعهای میرساند که دیگر ماسک به عنوان جزئی از هویت او درآمده و بالماسکه به عنوان شکلی از زندگی عادی و روزمره او. (عکس پنجم)
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
به کارهای ایشان بسیار علاقمند هستم
-- فتانه ، May 18, 2010ای کاش عکسی هم از ایشان اینجا بود.
-- جواد ، May 19, 2010ali bood kash bishtar ashna mishodam chon man ham male haman doran hastam!
-- alirezakhoshvaght ، May 19, 2010