تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
هویت‌جویی زنان ایرانی در تاریخ معاصر (۱۲)

چه کسی شده‌ام و خانه‌ام کجاست؟

فروغ.ن. تمیمی

مهاجرت در ابعاد وسیع و چند میلیونی یکی از پیامدهای تحولات اجتماعی ناشی از انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ با عراق بود. اکثریت جمعیت مهاجر ایرانی در قاره آمریکا و کشورهای اروپایی ساکن شده و روند مهاجرت هم چنان کم وبیش ادامه دارد.

گذشتن از هفت‌خوان رستم برای گرفتن اجازه اقامت، ویزای تحصیلی، و یا گرفتن پناهندگی، راهی دشوار و پرپیچ و خم برای اکثریت ایرانیان خارج از کشور در سه دهه‌ی اخیر بوده و هست.

از صفر شروع کردن در جهانی ناشناخته، یادگیری زبان‌های بیگانه، درک فرهنگی متفاوت، تلاش برای تطبیق و بقا در جامعه جدید، هفت‌خوانی دیگر و بی‌انتها در پیش روی مهاجران بوده و هست.

در سه دهه‌ی گذشته و برای اولین بار در تاریخ معاصر هزاران زن ایرانی هم راه مهاجرت را درپیش گرفتند. اکثریت این زنان متعلق به اقشار میانی، مرفه و شهری بودند. زنانی با تحصیلاتی در سطح دوره متوسطه، یا دانشگاهی و در گروه سنی ۲۰ تا ۴۰ سال که در انقلاب فعالانه شرکت کرده بودند. گروه قابل توجهی از آن‌ها دانشجو، و یا در ادارت دولتی کار می‌کردند. و هم بسیاری، از اعضا فعال و یا هوادارن سازمان های سیاسی بودند.

با مطالعه منابعی که تاکنون در باره‌ی چند و چون زندگی ایرانیان خارج از کشور منتشر شده می‌توان به یقین ادعا کرد که ایرانیان یکی از موفق‌ترین گروه‌های مهاجر در دنیای غرب هستند. و سهم زنان ایرانی در به دست آوردن این موفقیت چشم‌گیر است.

یکی از آخرین مطالعات در این زمینه کتاب : «سایه و نور، داستان زندگی و بقای پانزده زن» است که به همت خانم هاله قریشی مردم شناس و همکار او خانم کریستین برینک خه ریفه Christien Brinkgever دو هفته پیش به زبان هلندی منتشر شد.


در این کتاب زندگی پانزده زن مهاجر و پناهنده با پیشینه قومی متفاوت در هلند از زبان خود آن‌ها بازگو می‌شود. زنانی از ترکیه، مراکش، عراق، سورینام، ایران و چند کشور دیگر. سه نفر از این زنان به اضافه یکی از نویسندگان یعنی خانم قریشی که روایت زندگی خود او هم در کتاب بازگو می‌شود، ایرانی هستند.

در مقدمه کتاب نویسندگان که هردو استاد دانشگاه هستند بر لزوم توجه به سرگذشت‌نویسی در مطالعات جامعه‌شناختی و مردم‌شناسی به عنوان یکی از روش‌های معتبر در شناخت تحولات اجتماعی و تاثیر آن بر زندگی افراد تاکید می‌کنند. زنان این کتاب با شرکت در یک دوره آموزشی به بازگویی و نوشتن داستان زندگی خود در هلند پرداخته و با این سوال‌ها روبرو هستند:

چه کسی بودم و چه کسی شدم؟ به کجا تعلق دارم و خانه‌ام کجا است؟

دلایل متفاوتی برای مهاجرت خواسته و ناخواسته این زنان وجود دارد. فوندا و اوآفیلا دخترانی از خانواده‌های مهاجر ترک و مراکشی هستند و ازبچگی در هلند زندگی کرده‌اند. و یا ارنا و اریش در مستعمره سابق هلند یعنی سورینام به دنیا آمده‌اند.

زنان ایرانی این کتاب در جوانی و در سال‌های بعداز انقلاب به هلند آمده‌اند. اما با وجود تفاوت‌های اساسی در این داستان‌ها، بخشی از تجربیات همه‌ی آنان در جامعه جدید به یک‌دیگر شبیه است. مبارزه برای بقا و یافتن جایی برای خود در هلند وجه مشترک زندگی همه آن‌هاست.

در کتاب «نور و سایه»، چهار خانم ایرانی داستان زندگی خود و تلاش بی‌پایان‌شان را برای ساختن یک زندگی جدید در خارج از کشور از زبان خود بازگو می‌کنند. سرخوردگی از انقلاب، پاک‌سازی شدن از ادارات دولتی، بسته شدن دانشگاه‌ها به علت انقلاب فرهنگی، سرکوب سازمان‌های سیاسی، نداشتن امنیت اجتماعی و تشدید تبعیضات علیه زنان از دلایل مهم پناهنده شدن و یا مهاجرت این زنان و بسیاری دیگر به کشورهای غربی است.

زن ایرانی مهاجر و یا پناهنده در جستجوی باز یافتن خویش، آزادی و پیشرفت است. زندگی او در رویارویی با دنیای جدید متحول می‌شود. او در روند هویت‌جویی و آزادی‌خواهی افت و خیزهای بسیاری را طی می‌کند. از سویی تحمل درد غربت و مشکلات در کشور جدید و از سوی دیگر تلاش برای یافتن مکانی شایسته و درخور در دنیای غرب کوشش شبانه‌روزی را در پی دارد.

دست یافتن به آزادی فردی و اجتماعی در هلند امکان پیشرفت و پروبال باز کردن را فراهم می‌کند. اما مواجه شدن با مشکلات متعدد وچالش برای جای گرفتن در خانه‌ی تازه هم صبر و مدارای دائمی را طلب می‌کند. روبرو شدن با پیش داوری‌های رایج در مورد فرهنگ‌های بیگانه و یا زنان غیرغربی و بحران‌های روحی ناشی از احساس عدم تعلق، هم چهره دردناکی از زندگی در غربت است.

مینا در ایران دانشجوی پزشکی بود. او در روایت خود با حیرت از پیشداوری‌های کلیشه‌ای که در هلند در مورد زنان مهاجر و پناهنده وجود دارد می‌نویسد:

«موقعی که در قطار مشغول خواندن یک روزنامه و یا کتاب درسی بودم، نگاه‌های حیرت‌زده مسافران قطار را برروی صورت خود حس می‌کردم. به این می‌ماند که آن‌ها فکر می‌کنند که چطور یک زن خارجی می‌تواند بخواند؟ و من با خودم فکر می‌کردم که به کجا آمده‌ام! در ایران عقاید سیاسی‌ام باعث محرومیت من ازحقوق انسانی‌ام می‌شد. و در این جا تنها به خاطر ظاهر متفاوت‌ام قضاوت، حذف و یا نادیده گرفته می‌شوم. برای من خیلی عجیب بود که به زن‌ها به چشم دیگری نگاه می‌کنند. آدم‌ها اغلب با شوهرم و نه با من سلام و علیک می‌کردند.» (ص ۱۲۸)

با فاصله گرفتن از ایران و تجربه زندگی در غرب، باز بینی، نگریستن به خویشتن خویش و آن چه که بر فرد و نسل او گذشته، این زنان را نیز به جستجو و پرسش درباره علل تحولات معاصر در ایران و دلایل تحقق نیافتن آرمان‌های آنان وا می‌دارد. این کنکاش و کاوش با به زیر سوال رفتن ایدئولوژی‌های سیاسی و هم کلیشه زدایی و بازبینی در پیش داوری‌های قبلی در باره فرهنگ غرب منجر می‌شود.

زندگی در غرب و تاثیر پذیری از فرهنگ دموکراتیک در شکل گیری ارزش‌ها و هویت‌های جدید موثر واقع می‌شود. مثلا هاله در برخورد با دیدگاه‌های قبلی خود و مقایسه آن با نظرات فعلی‌اش در می‌یابد که چگونه زندگی و تحصیل درهلند، مطلق نگری و برخوردهای یک جانبه و کلیشه‌ای را هم در زندگی شخصی و هم مطالعات آکادمیک او از بین برده است.

تلاش برای ساختن یک زندگی تازه به کار مستمر، تمرکز فکری، فداکاری و پیش رفتن به هر قیمت نیاز دارد. این عوامل آگاهی و هم فرد گرایی را در شخص تقویت می‌کند تا او به تواند دست به انتخاب به زند و برای زندگی خود تصمیم بگیرد. در روایت هاله، مینا، پروین و فرزانه از زندگی خود این نکات به روشنی مورد بررسی قرار می‌گیرند.

فرزانه خیلی زود توانست خودش را با محیط جدید وفق دهد، تحصیل و پیشرفت کند. هلند را خانه خود بداند، اما افزایش تنش‌های قومی و خارجی ستیزی در سال‌های اخیر او را با این سوال روبرو می‌کند که چرا در هلند، تا این حد بر تفاوت‌های فرهنگی تاکید می‌شود و نقاط مشترک میان همه فرهنگ‌ها نادیده گرفته شده و یا رنگ می‌بازند.

پروین در ایران به خاطر فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش سال‌ها در ناامنی و نگرانی زندگی کرده بود. او و خانواده‌اش پس از چند سال زندگی طاقت‌فرسا در یک کمپ پناهندگی اجازه اقامت می‌گیرند. پروین در هلند علاوه بر موفقیت در زندگی فردی در زمینه فعالیت احتماعی به نفع زنان خارجی هم از پا ننشسته است. او می‌نویسد:

«من هم کاندیدای جایزه زامی در سال ۲۰۰۱ شده بودم. در مراسم اهدای جایزه رسانه‌ها هم حضور داشتند. این جایزه‌ای بود که به خانم‌های مهاجر وپناهنده‌ای که در رفع مشکلات زنان فعال‌اند داده می‌شود. کاندیداها را روی صحنه صدا زدند و در مورد کارهای آنان صحبت کردند، آخرین نفر من بودم. بعد اسم مرا به عنوان برنده اعلام کردند. نمی‌توانم حالت‌ام را در آن لحظه توصیف کنم. جریانی از احساسات سرتا پای‌ام را فرا گرفت و مرا به زمان و مکانی دیگر برد. من دوباره در دادگاهی در ایران جلو قاضی ایستاده بودم و شرح اتهامات‌ام را می‌شنیدم:

شما برای کمک به زنان بی‌سرپرست و کارگر کمیته‌ای تشکیل داده‌اید، شما به زنان بی‌سواد درس داده‌اید. شما این و شما آن... »

او در ادامه می نویسد:

«در این کشور برای همان کارها به من جایزه می‌دهند. بسیاری از دوستان من به همین اتهامات درایران محکوم به مرگ شدند.» ( ص ۲۳)

این زنان برای یافتن جایگاهی در خور در جامعه و هم یافتن خانه‌ای جدید و احساس تعلق کردن به آن می‌بایست با موانع و محدودیت‌های زیادی دست و پنجه نرم کنند. برای تحصیل، داشتن شغل و پذیرفته شدن در این مملکت سال‌ها دوندگی کرده‌اند. اما حال کجا را خانه خود می‌دانند؟

از خلال بازگویی و بازنویسی این داستانها احساس تعلق داشتن به کشور جدید و یا معلق بودن در فضای میان دو فرهنگ خودی و بیگانه، دگرگونی ارزش‌ها و شکل‌گیری هویت فرهنگی جدید مورد بحث قرار می‌گیرند.

جای دادن خود در فضای ایجاد شده میان دو مکان، دو زمان، دو فرهنگ و از فاصله نگریستن به هر دو می‌تواند مثبت باشد، اگر خود را در این فضای میانی در امنیت و آزادی بیابی، اما خیلی دردناک است که با وجود پیدا کردن جای خود در هلند و موفقیت شغلی هنوز احساس کنی که خارجی هستی.

و یا اگر پس از سال‌ها به تهران برگردی و هیچ اثری از زندگی قبلی‌ات در آن‌جا نبینی. ببینی که حتی مکان‌ها و بناهای خاطره انگیز هم دیگر سر جای خود نیستند، و هم تمام عزیزانت در چهار گوشه دنیا پراکنده شده‌اند. و یا با بسیاری از بدیهیات روزمره در سرزمین پدری احساس بیگانگی کنی، آن‌وقت ممکن است فکر کنی که به هیچ کجا تعلق نداری.

بیشتر زنان کتاب معتقدند که مفهوم خانه، برای آنان دگرگون شده و خانه را جایی می‌دانند که در آن احساس امنیت و آزادی کنند. جایی که بتوانند در زندگی پیشرفت کنند و جایی که دوستان و عزیزان‌شان را در کنار خود احساس کنند.

پروین و فرزندانش هلند را خانه خود می‌دانند. جایی که آن‌ها در آزادی می‌توانند زندگی کنند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مقالۀ بسیار جالبی بود. من هم به عنوان زنی جوان و مهاجر با خیلی از این مسائل رو به رو هستم، به خصوص این سؤال که «خانه ام کجاست؟» هنوز برای من بدون جواب مونده و دارم باهاش دست و پنجه نرم می کنم. امیدوارم که این کتاب به فارسی یا انگلیسی ترجمه شود و کمکی باشه برای افرادی مثل من که هنوز در مورد خیلی از مسائل مهم مهاجرت سردرگم و دودل هستند.

-- یادداشتهای برفی ، Mar 19, 2010

یک اشتباه در تایپ نام نویسنده هلندی شده است که در این جا تصحیح می کنم.باید باشد:

Christien Brinkgreve

فروغ .ن.تمیمی

-- بدون نام ، Mar 22, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)