«زنان در کفن»، مستندی برای «باور» زنانلیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.comبیست و دومین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای مستند آمستردام از ۱۹ تا ۲۹ نوامبر برگزار میشود. در این جشنواره فیلمسازانی از کشورهای مختلف حضور دارند. امسال چهار فیلم که سازندگان آن ایرانی هستند نیز در این فستیوال شرکت کردهاند. یکی از این فیلمها «زنان در کفن» نام دارد. این فیلم که با کارگردانی و تهیهکنندگی محمدرضا کاظمی و فرید حائرینژاد ساخته شده است در روزهای ۲۲، ۲۵ و ۲۹ نوامبر در آمستردام به نمایش در خواهد آمد.
آقای کاظمی عزیز، ممکن است ابتدا کمی از موضوع فیلمات برای ما بگویید؟ فیلم در مورد جنبش زنان است و به گروهی از زنان در ایران پرداخته که سعی میکنند با قوانین تبعیضآمیز مبارزه کنند. آنها تلاش میکنند زنانی را که به اعدام محکوم شدهاند، از مرگ نجات بدهند و از آنها حمایت حقوقی کنند. البته این بیشتر نمونهای از کل حرکتی است که زنان در سالهای اخیر شکل دادهاند و شاید یکی از بهترین مثالها باشد. به همین دلیل هم آن را برای این کار انتخاب کردم.
چه زمانی شروع به ساخت فیلم کردید؟ آخر ۲۰۰۶ و اوایل ۲۰۰۷. چه شد که این موضوع را برای ساخت فیلم انتخاب کردید؟ در دوران اول ریاست جمهوری خاتمی دانشگاه خیلی فعال شده بود تا این که واقعهی کوی دانشگاه پیش آمد. پس از سرکوب ۱۸ تیر ۱۳۸۷ و حملهی انصار حزبالله به کوی دانشگاه تهران و دستگیری دانشجویان، در جنبشهای مدنی داخل ایران نوعی خلاء و سکوت و رکود بهوجود آمد. اما یک باره، با وجودی که آن زمان در آلمان بودم، متوجه شدم که حرکتی از سوی زنان دارد شکل میگیرد. از خواستههای کوچکی هم شروع کردند که به نظر من، در عین حال خیلی مهم بودند و بیشتر حالت نمادین داشتند. مثلا، درخواست برای ورود به ورزشگاه آزادی. از اینجا بود که من متوجه این جنبش شدم. کمی بیشتر روی آن تحقیق و مطالعه کردم و دیدم که گروهی در ایران به صورت سازماندهی شده، چند سازمان و نهاد غیردولتی تاسیس کردهاند و دارند فعالیت میکنند. فعالیتشان هم وسیعتر از فقط درخواست برای ورود به ورزشگاه آزادی است و حتی به مسائلی مانند مقابله با حکم سنگسار و حکم اعدام برای زنان که خیلی مسالهی مهم و حساسی نیز هست میپردازند.
با توجه به این که سنگسار از حدود و احکام اسلامی است، درخواست برای لغو آن کار خطرناکی است. حتی ممکن است کسانی که این درخواست را مطرح میکنند، فوری در مظان این اتهام قرار بگیرند که دارند با اسلام مخالفت میکنند. قسمتی از سخنان شادی صدر در بخشی از فیلم:
«مرگ سلب کنندهی اصلیترین حق انسان است که حق حیات است. اولین و بنیادیترین حق انسان. وقتی حق حیات نباشد، دیگر چیزی برای حقوق بشر نمیماند. نمیتوانیم در مورد آن مناقشه کنیم. چیزهایی قابل مناقشه نیستند؛ به محض این که به دنیا میآیی و نفس میکشی و اولین جیغ را میزنی، این حقوق با تو است و باید به تو داده شود و اگر سلب شود، خلاف حقوق بشر است.» در این فیلم تلاشهای شادی صدر را دنبال کردهاید. چطور شد که از بین فعالین حقوق زنان، شادی صدر را انتخاب کردید؟ از نظر تکنیکی برای ساخت یک فیلم، برای این که متمرکز باشد و یک کاراکتر اصلی داشته باشد، بهتر است که آدم یک نفر خاص را دنبال کند و تلاشهای یک شخصیت محوری را پیگیری کند، و ببیند حول او چه اتفاقی میافتد. با توجه به این که شادی صدر مسئول مؤسسهی «راهی» که برای لغو حکم سنگسار فعالیت میکند بود، او را برای این کار انتخاب کردم. البته پیش از آن با یکی دو نفر دیگر نیز صحبت کرده بودم. ولی مشکلاتی بود و به توافق نرسیدیم. هر کسی جرأت نمیکرد در ایران خود را در مقابل دوربین قرار بدهد. کلا زنان ایرانی سعی زیادی میکردند و میکنند که این فعالیتها را زیاد رسانهای نکنند و بیشتر دنبال اهدافشان بودهاند. ولی خُب شادی صدر جسارتاش کمی بیشتر بود و این کار را پذیرفت. چگونه شادی صدر را در فیلم دنبال کردید؟ چند هفته او را در محل کار، خانه، با خانوادهاش، با همسر و دخترش در بیرون و پارک همراهی کردم. همچنین با چند تا از خانمهایی که شادی صدر وکالتشان را بر عهده داشت و از سنگسار یا اعدام نجاتشان داده بود، دیدار کردیم. شادی صدری که شما دنبال کردید، با شادی صدری که ما از طریق رسانهها و فعالیتهایش میشناسیم، چه تفاوتی دارد؟ من دوست صمیمی او نبودم و آنقدر وارد زندگی خصوصیاش نشدم. ولی تفاوت خیلی زیادی نمیدیدم. به خاطر این که این مسائل حساس است و آدم را از نظر روحی و احساسی به قدری درگیر میکند که تقریبا ۲۴ ساعت زندگیاش با همان چیزها سپری میشود.
خیلی وقتها با همسرش هم که صحبت میکردم، میدیدم که همین مسائل کاری در خانه هم مطرح است و اغلب آنها نیز درگیر هستند. نه تنها همسرش، بلکه افراد دیگر. در ایران این گونه مسائل حساس است و همه واقعا نگرانند. نهایتا هم دیدیم که چه شد و شادی صدر همچون خیلی از دوستان دیگرش دستگیر شدند، مؤسسهی راهی تعطیل شد، سنگسار همچنان ادامه دارد و… در مدتی که برای ساخت فیلم در ایران بودی و مسائل زنان را که مسالهی حساسی نیز هست، دنبال میکردی، با چه مشکلاتی مواجه شدید؟ ساختن چنین فیلمی سخت نبود؟ بسیار سخت بود؛ چرا که من برای تولید و ضبط این فیلم مجوز نداشتم. چندین ماه پیش از رفتن به ایران، در آلمان قرار بود نمونهی کوچکی از این فیلم را به صورت یک گزارش ۱۰−۱۲ دقیقهای برای شبکهی آرت (ART) تهیه کنم. این بهترین بهانه بود که نامهای از آن شبکه داشته باشم و ارائه کنم تا از وزارت ارشاد مجوز بگیرم. نامه را ارائه کردم، درخواست دادم و ماهها معطل ماندم. اما هیچ پاسخی به من داده نشد و تا امروز که نزدیک به سه سال از ارائهی آن درخواست میگذرد، هنوز جوابی به من داده نشده است؛ نه گفتند نه، و نه پاسخ مثبت دادند. برای همین کار بسیار خطرناکی بود. کار بدون مجوز بود و به خصوص مسائلی که پیگیری میکردیم، خیلی حساس بودند. در برخی جاها، قوهی قضاییه و همچنین بعضی از قضات به خاطر صدور حکمی که احتمالا اشکال دارد، آن هم صدور حکم سنگسار برای یک انسان، در مظان اتهام قرار میگرفتند. بعد هم به مشهد رفتیم و محل سنگسار یک خانم و آقا را فیلمبرداری کردیم؛ طبیعتا یواشکی و با ترس و لرز. خانمی که سنگسار شده بود، چهارتا بچه داشت که سه تا از آنها هنوز مدرسه میرفتند. با این بچهها مصاحبه کردیم. خیلی کار خطرناکی بود و تا آخرین لحظهای که از ایران بیرون میآمدم، میترسیدم. حتی یک کپی از فیلمها را جای دیگری مخفی کرده بودم که اگر احیانا آن را از من گرفتند، زحمتام هدر نرفته باشد. در روند فیلمبرداری و ساخت فیلم، هیچوقت برخورد خاصی پیش نیامد؟ بیشتر در محیط بسته فیلمبرداری میکردیم تا مشکلی پیش نیاید و یکی از مشکلاتی که فرید، هنگام تدوین فیلم متوجه شده بود، حتما همین بوده؛ نه فرید؟ فرید: بله، یکی از مشکلات همین بود که فیلمبرداریها در فضای بسته انجام شده بود و آن تنوعی که جامعهی ایرانی و به خصوص شهر تهران دارد، نمیتوانست در فیلم منعکس شود. یا انعکاس رفت و آمدهایی که شادی و دیگران در خیابان داشتند، به خاطر محدودیتهایی که محمد تعریف میکند، سخت بود. فرید نیز به عنوان کارگردان دیگر این فیلم و تدوینگر آن، با ما در استودیو است. سؤالام از فرید در مورد تدوین فیلم برای مخاطب غربی است؛ برای این که فیلم را برای این نوع مخاطب جذاب کنید، باید در نسخهی اولیهی فیلم خیلی تغییرات میدادید، همینطور بود؟ این را بگویم که وقتی تدوین این فیلم شروع شد، اصلا تصورم این نبود که دارم فیلم را برای مخاطب خارجی میسازم؛ البته در پسزمینهی ذهنم بود؛ اما مسالهام در وهلهی اول این بود که جامعهی ایرانی و خود ما بتوانیم از این فیلم استفاده کنیم.
چرا که مسائلی که در فیلم مطرح میشوند، مسائلی هستند که باید به اطلاعرسانی در جامعهی ایران، در رابطه با مسائل زنان و مسالهی سنگسار کمک کند. در حقیقت یکی از کارهای فیلم همین است که مسالهی سنگسار را ملموستر میکند. یعنی میگوید سنگسار یعنی چه! حکم مرگ یعنی چه! اینها مهم بودند. آنچه به مخاطب خارجی برمیگردد، این است که فیلمی ۷۳ دقیقهای را با زیرنویس انگلیسی خواندن سخت است. یعنی به جای تماشا کردن فیلم، فیلم را میخوانند. مسالهی دیگر این است که آشنایی مخاطب غربی با جامعهی ایرانی، به خصوص دو سه سال پیش، به مراتب کمتر از الان بود. امروز این شناخت بیشتر شده است. بعد از انتخابات و بعد از تصاویر ویدئوهایی که از ایران خارج شد، غربیها شاید خیلی بهتر از قبل میدانند در ایران چه میگذرد. اما آن زمان یکی از مسائل این بود که برای مخاطب خارجی درک این که ببینند یک سری از زنهای ایرانی به دنبال حقوق خودشان مشغول فعالیت هستند؛ فعالاند، روشنفکر و درسخواندهاند، سخت بود. جامعهای بسیار متحول را میدیدند که هضم آن برای این مخاطب مشکل است. برای همین شاید باید یک سری مسائل بیشتر توضیح داده میشد که کار را سخت میکرد. ولی در وهلهی اول، من خواستم همان مخاطب ایرانی را داشته باشم. یعنی قصد شما، ساختن فیلم برای جشنواره نبوده است؟ فکر میکنم خیلی از ساکنین داخل ایران نیز اطلاع ندارند که هنوز حکم سنگسار در ایران اجرا میشود. چون حکم سنگسار بسیار مخفی، در جاهای خاصی و در ساعتهای عجیب و غریب، مثلا ساعت چهار صبح، با جمعیت خاص و افراد انتخاب شده اجرا میشود. برای همین اصلا خیلی از مردم مطلع نیستند. یعنی بر خلاف آنچه ما میبینیم یا میشنویم که این حکم در ملاء عام اجرا میشود، کسانی که آنجا برای پرتاب سنگ جمع میشوند از قبل انتخاب شدهاند؟ اغلب اینطور است؛ به خاطر این که آدمهای عادی حاضر نیستند به یک انسان زنده سنگ بزنند. تا جایی که من دیدم و شنیدهام، آدم عادی نیستند. تحقیقات خانمهای فعال جنبش زنان نیز حاکی از همین است. الان اگر من و شما هم از اجرای این احکام میشنویم، به خاطر فعالیتهای همین جنبش زنان است که مطلع میشویم. وگرنه سالهای سال این حکم در ایران اجرا میشد و هیچکس خبر نداشت. الان هم اطلاعرسانی به اندازهی کافی نیست. اگر ما به عنوان کسانی که در کار رسانهای هستیم، مطلعایم، به این معنا نیست که هر کسی در هر شهر کوچک و روستای ایران از این موضوع باخبر است. «زنان در کفن»؛ وقتی این اسم را میشنوم، تصویر تاریک و سیاهی به من میدهد. چطور شد که این اسم را انتخاب کردید؟ در حالی که آنطور که از صحبتهای شما میشنوم، این فیلم در جهت تلاش برای مبارزه با سنگسار، روند مثبتی دارد. بله روند مثبتی دارد، و در این راستا حرکت میکند. ولی این زناناند که در کفن هستند و به آنها سنگ میخورد و آنها هستنند که زن را در کفن میکنند، سنگ میزنند و میکشند. حس من این بود که این زنان هستند که در کفناند و باید خودشان را نجات بدهند و از آن کفن بیرون بیایند که این کار را هم دارند میکنند. شاید هم من از نقطه نظر مردانه به این قضیه نگاه کردهام. اما چیزی که جالب است و باید به محمد در این زمینه آفرین گفت، این است که وقتی او این دوستان را تعقیب میکند، همه زن هستند. همهی فعالین زن هستند و خود آنها هستند که این خبررسانی و اطلاعرسانی را انجام میدهند. خود آنها هستند که میروند پیگیری میکنند و متوجه میشوند دارد سنگسار میشود. خیلیها اصلا باور نمیکنند که در ایران دارد سنگسار میشود. فکر میکنند قوانین آن وجود دارد، ولی اجرا نمیشود. این مسالهای بود که در انتخاب اسم، در ذهن داشتم. محمد: فقط یک جمله اضافه کنم؛ من فکر میکنم زنانی هم که الان در این وضعیت سرکوب در ایران، حاضر میشوند در این زمینه مبارزه کنند، آنها نیز به شکلی کفن پوشند. یعنی دارند با جان خودشان بازی میکنند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
با سلام.این مصاحبه را نمیتوان شنید!
-- sara ، Nov 23, 2009جامعه ای که زنانش تحت ظلم هستند مردانش نیز از ظلم دررنج هستند.
-- بدون نام ، Nov 25, 2009از دست اندر کاران خواهش میکنیم
-- ایده ، Nov 25, 2009این فیلم را روی اینترنت بگذارند تا مردم بتوانند آنرا ببینند و توزیع کنند.
فکر میکنم وقت آن رسیده باشد که مردان نیز در این حرکت به خانمها کمک کنند.
ما اطلاع رسانی خواهیم کرد. اگر کار بیشتری هست به ما بگویید.
من با حکم اعدام مخالف نیستم اما ...
-- ایده ، Nov 25, 2009چه لزومی دارد که انسانها را وحشیانه کشت ؟
آیا این حکم واقعأ از خدای رحمن و رحیم صادر شده است؟ من خدا را میشناسم و به مهربانی او اعتقاد دارم. من نماز میخوانم . نه از ترس جهنم و نه به طمع بهشت ! زیرا او آنقدر به من خوبی کرده است که او را شایسته ستایش میدانم و فعلا راه بهتری جز خوبی با تمام مخلوقات او ، از بشر گرفته تا طبیعت و حتی تکه ای سنگ که قطعأ حضور آن هم در جهان ما بی حکمت نیست نمیدانم .
نماز میخوانم چون در کودکی آنرا آموخته ام و تا زمانی که کسی راه بهتری برای ستایش خدا به من نیاموزد به آن ادامه میدهم.
اما اگر اسلام این آخوندها چنین حکمی میدهد ، مایل نیستم زیر پرچم آنان بمانم. فقط مایلم ستایشگر خدای محمد باشم و بس !