خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > افتادن به خاک خوب | |||
افتادن به خاک خوبفرزاد آبادیمثل این است که مهدی مرادی نخستین دفتر شعرش را از دورهی نطفهگی، از لحظهای که نطفه بسته میشود آغاز میکند. آن لحظهای که نطفهی شاعر بسته میشود، شاید جنایتی در حق او اتفاق میافتد. به این ترتیب فردی به اجتماع اضافه میشود که انگار وصلهی ناجوری بر تن جامعه است. چنین اندیشهای را در شعر شاعرانی که از ۱۳۵۰ به بعد متولد شدهاند سراغ داریم. در شعر آنان احساس راندهشدگی، بیعشقی و تجربهی جنگ و پیامدهایش و همچنین تجربهی کودکی آنها که در جنگ سپری شد، سایه افکنده است. بیژن نجدی اعتقاد دارد که تنها زیبایی نیست که به ارث میرسد، بلکه وحشت و ترس هم به نسلهای بعدی منتقل میشود. با اینحال صلحطلبی شعر مهدی مرادی را میتوان بهعنوان جزیی از رفتارهای روانی مربوط به مجموعهی «پدیده جنگ» بهشمار آورد. تمایل به صلحطلبی اصولاً خلاف انگیزهی ستیزهجویی است، به همین خاطر اندیشهی صلحطلبی معمولاً پس ازجنگها شکل میگیرد. در این معنا میتوان گفت که صلحطلبی یکی ازنشانههای کاهش نیروی جنگجویی است و نوعی واکنش روانی مستقیم محسوب میشود. در پاگرد اول انسانی که شعر مهدی مرادی از او سخن میگوید،از آیندهاش بیخبر است و بیثباتی محیط زندگی چنان بر او تأثیر گذاشته که بعد از سالها هنوز نتوانسته به شخصیتش شکل بدهد و در حالت سیالیت بهسر میبرد. نقش و اهمیت آب و شکلهای دیگر آن در شعر مرادی از این واقعیت نشان دارد. آب هم بیثبات است و از شکلی به شکلی دیگر درمیآید. اهمیت آب در شعر مرادی به خاطر وضعیت بیثبات انسان در شعر اوست. آب هم مانند انسان ها در شعر مرادی میتواند تغییر ماهیت دهد و از شکلی به شکلی دیگر درآید. یک بار هم که خواستیم نمونهی دیگری از اهمیت «آب» در شعر مرادی را در این سطرها میتوان دید: این رودخانه مهدی مرادی دراستفاده از کلمات و سواس دارد و پرهیزکارانه کلمات را به سود میگیرد. علاوه بر این دنیای شعری وسواسگونهای هم دارد: من ازاول نمی خواستم
شاعر،کتابش را به پدر و مادرش تقدیم کرده است و در این تقدیمنامه خطاب به آنان مینویسد: «برای آن روزها دست تکان میدهم.» باید پرسید کدام روزها؟ آیا آن روزها، همان روزهایی که نبودیم، نیست؟ آیا پدر و مادر همان دو ریل نیستند که درشعر «فاصله» شاعر از آنها میگويد: ... ما خودمان در شعر دیگری هم چنین نشانههایی را سراغ داریم: ... لامپ را خاموش کنید کاملاً مشخص است که روزگار شاعر بر وفق مراد نیست. زندگی او روال طبیعیاش را از دست داده است، تا انجا که حتی نام ونام خانوادگی بر شاعر دشوار میگذرد: .. وبهندرت یافت میشوند شعر مرادی،شعر راه نیست، شعر ایستگاه است؛ شعر دریا نیست، شعر ساحل است و نظاره کردن. شعر کودکی است که از سوراخ کلید، زندگی را نگاه میکند.انسان شعر او هنوز منتظر است تا او را به زندگی دعوت کنند.اما حالا که راهها دست خوردهاند،او قدم در هیچ راهی نمیگذارد: ... دست بردهاند باید پرسید و تکرار کرد که آری، جریان این آب از چه قرار است؟ به همین شکل شاعر پرسشهایش را پی میگیرد تا جریان آن نطفه را به سرانجام خود نزدیک کند و در آخرین سطر در کتاباش از تمام چرخهی این آب، آنجا که« صورتی پوشیده از ابر داشت» با چه جانکندنی «تختهپارهاش را به شیری این سرزمین بکشاند» و به خاک بیفتد؛ اینگونه: ... در قلمرو آبها نخستین دفتر شعر مهدی مرادی با این سطرها به پایان میرسد و با وجود همهی دشواریها سند جزیرهای در پایان به نام او میشود، و این در حالی ست که میدانیم در زندگی ،دست نمیدهد که شاعر کامیاب باشد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
شعر هاي آقاي مرادي خيلي دل نشين و صميمي بودند.
-- مجيد روانجو ، Dec 5, 2010