تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

بازسازی نگاه مردانه در زنان

سعید سبزیان م.

داستان‌های مجموعه‌ی «قطار در حال حرکت است» مصداق نوشتار زنانه است. نوشتار زنانه نوعی نوشتار عصیانی است که تن به معیارهای فرهنگ مسلط مردسالار نمی‌دهد، نوعی «گذر» از مرزهایی است که «مردانه»، تحمیلی یا القایی تلقی می‌شوند.


میترا داور، نویسنده

داستان «یلخی بازی کردیم، یلخی باختیم» را از منظر «متقابل‌های دوگانه» و تشکیک در اسطوره‌های مردساخته نسبت به زنان بررسی می‌کنم. با مفهوم متقابل دوگانه می‌خواهم نشان دهم که داستان میترا داور حاکی از «مردانه شدن» جهان‌بینی زنان است. متقابل دوگانه به معنی هر چیز دوگانه‌ی مبتنی بر قیاس است و زبان هم مملو از متقابل‌های دوگانه‌ی پایگانی یا سلسله مراتبی است. من با نگاه واسازی مفهوم متقابل دوگانه را در اینجا به کار می‌برم و نه مفهوم ساختارگرایی‌اش که بر مركزیت یا انتظام دلالت دارد.

در این داستان برتری قیاسی از بین می‌رود و بافت مبتنی بر تقابل برتری‌بینانه فرومی‌ریزد. متقابل‌ها معنا را بسیار ساده نشان می‌دهند و همین بسیاری را در تفسیر متن‌های میترا داور به اشتباه انداخته است به‌طوری که فقط سرکوب زنان را می‌بینند و نه عصیان نویسنده را. منظورم یک گره‌معنایی‌(aporia) است که از شکستن یک تقابل دوگانه‌ی جنسیتی حاصل شده است.

داستان «یلخی بازی کردیم، یلخی باختیم» داستانی است از نگاه مردانه ولی به روایت یک زن. من مثل ژرار ژنت میان «نگرنده‌ی» داستان و «گوینده» یا راوی تفاوت قائل می‌شوم، و در این داستان زن را «نگریسته» می‌بینم و نه بیننده (چنانکه اکثر مفسرین این داستان در جهت عکس این استدلال می‌کنند). این داستان حول دوگانه‌ی مرد عاقل/ زن غریزی شکل گرفته است. زاویه‌ی دید «نمای نزدیک» در این داستان مانع از همذات‌پنداری خواننده با شخصیت‌ها شده است.

نمای نزدیک به این معنا که شما در بطن ماجرا قرار داده می‌شوید و راوی هم فرصتی برای اظهار نظر یا قضاوت ندارد. در نتیجه این توهم ایجاد شده که نگاه عینیت‌گرا به ماجرا دارد. از این‌رو ما در داستان با زنی روبه‌رو هستیم که مثل «بیمار»ها چاق است و تحرکی ندارد و مردی که سالم است و ورزشکار. تمام ماجرا هم با همین دوگانه‌ی منطق و غریزه پیش می‌رود و مرد به زن مدام توصیه می‌کند که کم بخورد تا لاغر شود. یک خط در پایان داستان همه چیز را لو می‌دهد و مشخص می‌شود که نگرنده‌ی این داستان مرد است و نگریسته‌ی داستان زن است. داستان‌گونه‌ی پسینی (یا نمونه‌ی ثانویه‌ای) از پیرنگ وسوسه‌ی حوا به خوردن سیب و باخت بهشت است که در اینجا با پرخوری زن و اسیر غریزه بودن همین بهشت خانوادگی ویران شده است.

این داستان به معنای واقعی کلمه یک «داستان» است که درآن چیزی اتفاق می‌افتد و آن هم مأیوس شدن مرد در پایان داستان است. خط دوم و خط آخر این داستان حاکی از مقصر بودن زن است. اما با بازگشت به آن چیزی که سیکسو می‌گوید بازی‌های فرمی یا معنایی در جهتی نیست که داستان را زنانه کند. بلکه داستانی است از نگاه مرد ولی به قلم یک زن. در اکثر داستان‌های این مجموعه زنان هستند که با ابعاد غیرواقعی (مانند ارواح، و اجنه و موجودات فراطبیعی) باور دارند. از این حیث به سادگی نمی‌توان گفت این داستان صراحتاً در تقابل «غیرمنطقی بودن/منطقی بودن» یا «خرافه‌گرایی/عینیت باوری» زنان و مردان تشکیک صورت گرفته است. داستان مذکور به یک گره معنایی می‌رسد که ناشی از «بیینده کردن» زن از جهان‌بینی مردانه است.


قطار در حال حرکت است، نوشته‌ی میترا داور

موضوع مهم دیگر در این داستان بازنگری در اسطوره‌ها راجع به زنان: فروریزی نگاه اقتصادی- بارداری به زنان است.
«داستان بچه‌ای که شکل نمی گرفت» حکایت از اسطوره‌ی «خواست بارداری» دارد که مردان ایرانی با نگاه جنسی به زنان آنان را دارای «میل به بارداری» یا «خواست حاملگی» می‌دانند. این داستان نهایتاً با یک ابهام درباره‌ی سقط جنین پایان می‌یابد و در مبانی دینی منع سقط جنین تشکیک می‌کند.

دلهره‌ی سارا در پایان داستان مرا به طرح این مؤلفه وادار می‌کند. داستان نام برده تلفیقی از سه زمینه است: یک) اسطوره‌ی خواست بارداری در زنان؛ دو) تجربه‌ی بارداری و علائم پزشکی و روانپزشکی؛ سه) انتقاد اجتماعی.

داستان با علاقه‌ی سارا به باردار شدن شروع می‌شود و با حمایت مادرش (باز هم زن) علاقه‌اش تداوم می‌یابد. در میانه‌ی داستان با مخالفت شوهرش، فرزاد و دخترش (نماینده‌ی نسل جوان‌تری از زنان) مواجه می‌شود. داستان با تجربه‌ی روانی و نفرت‌های متعاقب بارداری ادامه می‌یابد، فرزاد با جمله‌ای از پرستو (دخترش) به ادراک می‌رسد که به بچه‌ها نمی‌شود دل بست، ولی نشانی از تغییر ذهنیت سارا نمی‌بینیم و داستان تا مرز احتمال سقط جنین پیش می‌رود، ولی این موضوع را مسکوت می‌گذارد و پایان با ابهام مواجه می‌شود.

بنابراین، نگاه مردانه را در زنان بازسازی می‌کند، یعنی اسطوره‌ی خواست بارداری را در سارا نشان می‌دهد، اما تأیید اسطوره‌ی نامبرده نیست بلکه تداوم نگاه مردانه در جهان‌بینی زنان است. آن چیزی که در اینجا با تکنیک گریز از سانسور اهمیت پیدا می‌کند، گشودن باب یک مسأله‌ی دینی با استفاده از تکنیک ابهام است. این ابهام با استفاده از بستارگریزی ایجاد شده است. جمله‌ی پایانی قابلیت این تفسیر را دارد که احتمالاً سارا به گزینه‌ی سقط فکر می‌کند: «تمام بدنم خیس عرق می‌شود. نفسم به شماره می‌افتد. به بچه ام فکر می‌کنم، بچه‌ای که روزها به بوی تنش فکر کرده‌ام!»

شناسنامه‌ی کتاب:

مجموعه داستان «قطار در حال حركت است» نوشته میترا داور به شمارگان ۱۱۰۰نسخه از سوی انتشارات «هیلا» و با آماده سازی و امور فنی انتشارات «ققنوس» منتشر شده. این كتاب ۱۱۱ صفحه‌ای با قیمت ۲۲۰۰تومان در كتابفروشی‌ها عرضه می‌شود.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

باید مجموعه داستان بسیار جالبی باشه و قابل وقت گذاشتن.ممنون از زمانه برای تحلیل های خوب و اطلاع رسانی.
سلام

-- مهتاب کرانشه ، Nov 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)