خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > جعل کردن زبان برای اخذ مجوز | |||
جعل کردن زبان برای اخذ مجوزرامین مستقیمنام من سرخ، هزار سال بعد از هجرت پیامبر اسلام اتفاق میافتد. یکی از نقاشان مینیتاتور که همراه سه همکار دیگرش کتابی را برای سلطان عثمانی تذهیب میکرده، به قتل میرسد. تذهیب این کتاب محل اختلاف است، زیرا نقاشان از پرسکتیو که در نقاشی غرب بهکار گرفته میشود استفاده میکنند و برای همین آنها از تکفیر حجت افندی که یک روحانی سنی و متشرع است وحشت دارند. در این میان صفحهای از کتاب در پیشزمینهی وقایع پیچیدهای که بر محور عشق به یک زن یهودی شکل میگیرد، به سرقت برده میشود و سلطان به خشم میآید. باز قتلی اتفاق میافتد و جستجو پیرامون این قتل آغاز میشود و این ماجراها ادامه دارد تا اینکه سلطان دیگری بر تخت سلطنت امپراطوری عثمانی تکیه میزند، و نقاشان مینیاتور اهمیت خودشان را از دست میدهند و دوران تذهیب کتابهای خطی به پایان میرسد. این رمان را عیناله غریب از ترکی به فارسی ترجمه کرده و نشر چشمه آن را در سال ۱۳۸۹ منتشر کرده است. رامین مستقیم نگاهی دارد به دگرگونیهای زبان ترجمه برای عبور از سد سانسور: وقتی خبر انتشار ترجمهی رمان «نام من سرخ»، نوشتهی اورهان پاموک به فارسی را شنیدم، مشتاق شدم فقط یک فصل از آن را با ترجمه انگلیسی این اثر مقایسه کنم. پیش خودم استدلال میکردم که حتماً ترجمه انگلیسی را پاموک خوانده است. از قضا اردک. ام گوکنار (Erdag m.gokndr) مترجم انگلیسی اثر با پاموک ارتباط نزدیکی دارد و پاموک انگلیسی میداند و میخواند و به آن زبان حرف میزند. اما به طور قطع پاموک فارسی نمیداند و از ظرافتهای ترجمه به فارسی باخبر نیست.
از همان روز اولی که کتاب را میخواندم، فصل کوتاه «من سگم» برای من شاخص شده بود، زیرا اگر مترجم معنای کلمات و بار و حوزهی تداعی آنها را به فارسی برمیگرداند، کتاب بهراحتی از سد ممیزی نمیگذشت. اما «نام من سرخ» مجوز انتشار گرفت و به قیمت گران در اختیار مشتاقان قرار گرفت. با این همه اشکال این نوع «بهداشتی کردن» متون مورددار که بدون اطلاع خواننده صورت میگیرد این است که قدر نویسنده شناخته نمیشود و او را همانطور میفهمیم که دوست داریم. معنا را تقلیل میدهیم و به حد فهم خودمان درمیآوریم و آن میکنیم که با دیگر ترجمهها و واردات مفاهیم خارجی کردهایم و بعد آنچه میخوانیم در واقع «اورهان پاموک ایرانی» است. در فصل«من سگم»، سگ که در پردهی نقاشی قهوهخانهای است حرف میزند و به خواننده میباوراند که سگِ نقاشی هم حرف زدن بلد است. این سگ، تاریخ سگ در تمدن بشری با تأکید بر امپراطوری عثمانی را بیان میکند. اگر عین اله غریب، مترجم محترم «نام من سرخ» مدعی است سانسوری به او تحمیل نشده به اثبات برخیزد، وگرنه راقم این سطور خود را در موارد زیر محق میداند: «شیخی از شهرستان دورافتاده اومد»، صفحه ۳۲: در اصل انگلیسی لغت brash به کار رفته که به عنوان صفت میتوان آن را نتراشیده و نخراشیده، زمخت و بدوی ترجمه کرد. کمی پایینتر میخوانیم: «بگیم کلهاش پر پره؟» که در در انگلیسی boneheaded به کار رفته و آن صفت آدم احمق و کودن است. کمی پایینتر و در همان صفحهی ۳۲ مترجم فارسی مینویسد: «فقط یه جاهایی وسط موعظهاش یهو صداش رو بلند میکنه که با این کار مردم هم بلندتر گریه میکنن.» در متن انگلیسی «بلندتر گریه میکنن» نیست بلکه as if to chastise the congregation آمده است که میتوان آن را به این شکل ترجمه کرد: «گویا میخواهد موعظهشوندگان را مجازات کند» و به سیاق مترجم فارسی میشود: «مثه اینکه میخواد جماعت رو سیخ داغ کنه.» بلافاصله بعد از جملهای که به «گریه میکنن» ختم میشود چند جمله میآید که اصلاً در متن فارسی درج نشده، لابد به دلیل آنکه به مذاق ممیزی خوش نمیآمده است. In all probability, gardener, royal pages, ,halva makers ,riffraff and clerics like himself became his lackeys because they enjoyed the tongue lashing. ترجمه جملههای فوق باز به سبک و سیاق مترجم فارسی اینگونه میشود: «مطمئنم، باغبونا، شاطرای سلطنتی، حلوافروشا، لات و لوتا و ملاها مثه خودش میشدن چاکرش چون که اونام از سرزنش و پرخاش خوششون میاومد.» با این نوع ترجمه میفهمیم که رابطهی بین خشونت در کلام شیخ مصرت با طرفدارانش چیست- روانشناسی توده- و چگونه آن لات و لوتها و حلوافروشان مریدش میشوند. جملات بعدی تا سربند آخر در صفحه ۳۲ کاملاً حذف میشود تا دیگر مشکلی پیش نیاید: Well, this man was no dog after all ,no sir ,he was human being –to be human is to err- and before those enthralled crowds, he lost himself when he saw that intimidating throngs of people was as pleasurable as bringing them to tears. When he understood that there was much more bread to be made in this new venture, he went over the top and had the nerve to say the following: ترجمه متن حذف شده در فارسی: «خب، هرچی باشه، این یارو سگ نبود، نه آقا، آدم بود- آدمیزاده هم جایزالخطاست – یارو جلو اون همه جمعیت جوگیر شد و از خود بیخود. وقتی میبینه که مرعوب کردن اون همه جماعت همون قد حال میده که درآوردنِ گریهشون و بعدشم میبینه که تو این کار نونش تو روغنه، میره بالای منبر و با جرأت اون حرفا رو میزنه.» در بند آخر هم که ظاهراً به فارسی ترجمه شده هر جا که ممکن است به عرب و زبان عربی بربخورد حذف یا به شکل «بهداشتی» ترجمه شده است؛ مثل این جمله انگلیسی: Were the prayers called haughtily and pompously to show how close one’s Arabic was to an Arab’s? ترجمه جمله حذف شدهی فوق: «دعاها جوری قلنبه و سلمبه ادا میشد که نشون بده که عربیش چه قد مثه یه عربه؟» در صفحهی ۳۳ ترجمهی فارسی هم از ابنعربی به عنوان پیشوا و مراد فرقههای درویشی نظیر قلندریه و مولویه حرفی به میان آورده نمیشود حال آنکه در متن ترجمه انگلیسی تقریباً پنج جمله در اینباره آورده شده است: Ibn Arabi,the intellectual mentor of these sectarians, became a sinner by the swearing that the infidel pharaoh had died a believer. These dervishes ,the Mevlevies, the Halvetis ,the Kalenderis and those who sing the Koran to musical accompaniment, or justify dancing with the children and juveniles by saying “ we pray together any way, why not? Are all kaffirs. ترجمه متن فوق : «ابن عربی، پیشوای فکری این فرقهگراها، با گفتن اینکه فرعون مشرک بود ولی عاقبت بهخیر شد و مؤمن مرد، گناهکار شد. این درویشها، مولویهها، خلوتیها و قلندریهها و اونایی که قرآن را همراه موسیقی تلاوت میکردن و یا سماع با بچهها و نوخطان را با گفتن اینکه: «داریم با هم دعا میخونیم.» توجیه میکردن، همه کافرن. در بقیهی فصل «من سگم» از این بهداشتیکاریها فراوان است. مثلاً آنچه پیغمبر اسلام دربارهی قهوه میگوید به عقیدهی مؤمنان تبدیل میشود، یعنی پیغمبر به این حرفها باور نداشته بلکه مؤمنان او اینطور در بارهی قهوه باور نادرست داشتند. در صفحه ۳۶ در پایانبندی اول جمله: «این یکی دیگه واقعاً نامردیه هم مسلموناش با ما دشمنن و هم نامسلموناش.» در حقیقت بهداشتی شدهی این جمله است: Let me remind them that being an enemy to dogs and being an infidel are one and the same. ترجمه فارسی متن انگلیسی: «بذارین به اونا یادآوری کنم که دشمن سگها بودن با کافر بودن یکیه.» God willing, the would –be executioner of that cleric from Erzurum will take this into account so I won’t upset my stomach with that scoundrel’s raw flesh.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
این ترجمه از رمان نام من قرمز یا سرخ یا هر چیز دیگری واقعاً بلبشوئی هست برای خودش. من شخصاً رمان را به ترکی استانبولی خوانده ام و چندین فصلش را هم به فارسی ترجمه کرده ام. ترجمه منتشر شده نه تنها تحریف شده بلکه با بی دقتی محض و می خواهم بگویم با نوعی دهن کجی به نویسنده اش ترجمه شده است. آقای ارسلان فصیحی آثار دیگر اورهان پاموک را در ایران ترجمه و منتشر کرده اند. که البته من چون متن ترکی استانبولی اش را نخوانده ام نمی توانم نظر بدهم. اما راجع به متن فارسی دست کم شسته رفته و معقول(!) است. زبان ترجمه نام من سرخ واقعاً فاجعه ای است!
-- تهمینه زاردشضت ، Oct 12, 2010اشتباهاتی فاحش دارد که واقعاً خنده دار است (شاید هم گریه دار! چونکه براساس این ترجمه قرار است کتاب پاموک را نقد کنند و این کار را شروع هم کرده اند چنانچه در بعضی مجلات دیده ام). مثلا برادر اورهان (راوی یکی از فصلها) که حتی در ترکی استانبولی صراحتاً برادر بزرگ خطاب می شود خواهر اورهان ترجمه شده است!!!!
واقعاً خرید این کتاب یعنی توهین به نویسنده و شعور خواننده.
دمت گرم آقای مستقیم. خوب است که آدمهای دقیقی مثل تو کمی از این کاسبکاری فرهنگی که فضای ادبیات ما را آلوده، فاش کنند. نباید طوری باشد که هرکه هرچه دلش خواست و فقط برای سود شخصی انجام دهد و اصل مسأله برای مردم روشن نشود. شخصن اعتمادم را به ترجمهی کتاب از دست دادم و اگر کتاب را بخوانم فراموش نمیکنم که این اورهان پاموک برآمده از خودسانسوری و سیاستهای سانسور جمهوری اسلامی است و نه آن نویسندهي جسور برندهی نوبل.
-- رامتین کریمی ، Oct 12, 2010دست مریزاد آقای منتقد!
بله، برداشت خوش بینانه همین است که همه چیز را به گردن سانسور بیندازیم. اما به نظر من اشکال صاف و ساده از مترجمان بی سواد و تنبل است. در این چند سال گذشته صدها مترجم پیدا شده که نه زبان مبدا را خوب می دانند و نه زبان مقصد یا فارسی را. خیلی ها تنها به صرف یک دوره آموزش زبان می شوند مترجم آثار ادبی، و کار آنها جز تخریب آثار ادبیات خارجی نیست. هدف آنها این است که در بلبشویی که می شناسیم، کتاب را، به ویژه از نویسندگان پرآوازه زودتر به فارسی سرهم بندی کنند و به بازار بفرستند و به پول نزدیک کنند. وقتی خر آنها را می گیرید همه چیز را می اندازند گردن سانسور. درحالیکه یک مترجم خوب به کمک ویراستار می داند با چه ترفندی از سد سانسور عبور کند تا به متن کتاب کمترین آسیب برسد. اشکال بزرگ این است که در ایران نشریات انتقادی موثری وجود ندارد که خر مترجم را بگیرد و حق او را کف دستش بگذارد. کاش زمانه در آینده بیشتر به این مهم برسد. موفق باشید
-- امینی نجفی ، Oct 12, 2010با سلام خدمت آقای رامین مستقیم
من خبری از درستی یا نادرستی ترجمۀ مد نظر شما ندارم، ولی توجه شما را به این نکتۀ مهم جلب میکنم که برای نقد یک ترجمه باید زبان مقصد را با زبان مبداء مقایسه کرد. به عبارت دیگر مقایسۀ متن فارسی با متن انگلیسی در این مورد نمیتواند قابل اعتماد باشد. باید آن را با متن ترکی مقایسه میکردید. پیروز باشید.
امیر حسین
-- امیرحسین آمویی ، Oct 12, 2010سلام آقای مستقیم
-- رها ملک آذر ، Oct 16, 2010شما که این مقایسه را با این جرأت نوشتید بهتر بود اطلاعات خود را بهتر جمع می کردید و درستش آن بود که با اصل داستان مقایسه شود. در ضمن متن فارسی این کتاب بسیار خوب ترجمه شده است و به نظر من کاملاً حق مطالب را ادا می کند. شما بهتر است که نظریه های مختلف در مورد ترجمه را بخوانید و بعد در مورد آن مقاله بنویسید و هنگامی که به یک موضوع احاطه کافی ندارید به خود اجازه نوشتن ندهید. این پیشنهاد من به شما از طرف یک استاد ادبیات می باشد.
با سلام ، من هم در این مورد با سایر خوانندگان موافقم که باید نرجمه این کتاب با اصلش به زبون ترکی مقایسه می شد و اصولا این مقایسه انجام شده، مقایسه درستی نیست.
-- ارس ، Oct 18, 2010یه نکنه دیگه هم در جواب خانومی که اولین نظر رو دادن بگم ، و اون اینکه فکر نمی کنین مترجمی که از پس ترجمه اثر سنگین 700 صفحه ای پاموک بر اومده، به احتمال غریب به یقین فرق بین خواهر و برادر رو به ترکی می دونه!؟ و این نمی تونه یک اشتباه در ترجمه بوده باشه از نظر من.
و در آخر این رو بگم که من از ترجمه این کتاب بسیار لذت بردم و به نظرم بسیار روان ترجمه شده و خوندنش رو هم به همه علاقه مندان به ترجمه و ابیات توصیه می کنم.
راستش من ترجمه خانمی رو که کامنت اول رو گذاشتن اتفاقی خوندم پیشنهاد می کنم ایشون ترجمه رو با ترجمه کتاب مقایسه کنن، من که ترجیح می دم نظری ندم! البته لینک ترجمه شون رو می ذارم خودتون قضاوت کنین.
-- شیما ، Nov 19, 2010http://www.rezaghassemi.com/dastan_144.htm