خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > «یکشنبه» و فضای حاکم بر داستاننویسی ایران | |||
«یکشنبه» و فضای حاکم بر داستاننویسی ایرانحسین ایمانیانجستار کوتاهی که امروز به بهانهی انتشار داستان بلند «یکشنبهها» از «آراز بارسقیان» منتشر میشود، قرار بود در روزنامهی «شرق»، چاپ تهران منتشر گردد، اما به دلایلی «شرق» از انتشار این جستار خودداری کرد. هدف ما در صفحات فرهنگی زمانه و از جمله در «کتاب زمانه» اطلاعرسانی فرهنگی و نیز بازتاب دادن آزادانه و بیسانسور نظرات نویسندگان و خوانندگان با تأکید بر جنبههای مثبت آثار فرهنگی است. بدیهی است که انتشار مقالات به معنای تأیید نظر نویسندگان نیست. زمانه میخواهد رسانهای باشد که در آن هیچگونه سانسوری اعمال نمیشود و همگان در رسانهای که به آنها تعلق دارد نظراتشان را بهراحتی بیان کنند. یادآوری میکنیم که چه در مورد مقالهی حاضر و چه در دیگر موارد همواره و بدون هیچگونه استثنائی از انتشار نظرات مقابل و مخالف هم استقبال میکنیم.
١ «یکشنبه» یکی از بهترین نمونهها از کتابهایی است که میتوان از دریچهی آن کلیت فضای حاکم بر قصهنویسی این روزها را رصد کرد. در واقع میتوان این داستان بلند را دردنشانهای دانست از موقعیت اسفناک ساز و کار تولید ادبیات داستانی در زمانهی حاضر. موقعیتی که پیش از هر چیز دستپرداختهی آنهایی است که در طی ده سال اخیر تریبونهای رسمی ادبی را در اختیار داشتهاند و حالا کمکم همهی فضاها را اشغال کردهاند؛ از معدود روزنامههای پرمخاطب و تنها مجلههای ادبی باقیمانده از توقیف فلهای گرفته، تا کرسی کارشناسی بنگاههای انتشاراتی سابقاً معتبر. اگر بخواهیم دستاورد این گروه بهخصوص را در یک جمله بیان کنیم، باید گفت آنها توانستهاند مشتی داستان بیمایه را به عنوان ادبیات جدی غالب کنند. شبکهای ساختهاند که در آن رمانها و مجموعهقصههای بیچیزی مثل «یوسف آباد، خیابان بیستوسوم»، «ها کردن»، «احتمالاً گم شدهام»، «نگران نباش» و «شب ممکن» را، با انواع و اقسام تاکتیکهای پوپولیستی، از میزگرد و جلسهی نقد گرفته تا نوشتن یک خروار یادداشت سردستی در مطبوعات، به چاپ چندم برسانند و به عنوان ادبیات جدی و «جهان تازهی داستان» به خورد طبقهی متوسط بدهند. (میبینید که همهی اینها را یک ناشر خاص، چشمه، منتشر کرده است؛ معنی این گزاره آن نیست که ناشران دیگر چنین داستانهای بیمایهای منتشر نمیکنند، نه، توطئه وقتی فاش میشود که میبینیم تنها تولیدات بیمایهی همین یک ناشر سر و صدا به پا میکند و جایزه میگیرد.) جالب اینجا است که برای سیاهمشقهایی مثل «یوسف آباد...» عنوانی عامهپسند و بیمحتوا مثل «ادبیات نسلی» نیز میتراشند و به این ترتیب قیلوقال پیرامون آن را نامگذاری میکنند. کتاب موضوع این یادداشت، «یکشنبه»، نیز در ادامهی این روند منتشر شده، و اساساً به دلیل غالب شدن چنین فضایی نوشته شده است. شک نکنید اگر چهار نفر منتقد جدی موقع در بوق دمیده شدن کتابهای نامبرده و امثالشان، نسبت به آن وضعیت واکنش نشان میدادند، چنین کتابی یا اصلاً نوشته نمیشد و یا به عنوان یک سیاهمشق ادبی و یا تمرین رماننویسی، روانهی سطل زباله میشد. بیشتر از آنکه نویسندهی «یکشنبه»، با سن و سال کمی که دارد، مسئول کاستیهای رماناش باشد، دمودستگاهی مسئول است که چنین کتابی را منتشر میکند و بعداً در مطبوعات به برج عاجش میبرد؛ و کافیست دست آخر، بسته به جنسیت و هزار دلیل غیر ادبی دیگر، جایزهای هم برایش در نظر بگیرند؛ آن وقت مرگ یک نویسندهی جوان را شاهد خواهیم بود، نویسندهای که دیگر هرگز متن با ارزشی نخواهد نوشت. ۲ حتا اگر به روش متداول کارگاهی، چگونگی پرداخت و کیفیت عینیتبخشی به هر کدام از «عناصر داستان» را، در داستان بلند «یکشنبه» بررسی کنیم، به نتیجهی یکسانی میرسیم: خامدستی و ضعف تألیف. برای نمونه، وقتی نویسنده قصد دارد خاطرهای را به واسطهی مکانی که در آن حضور دارد، تداعی کند و بعد زمان تداعیشده را از زمان حاضر تمیز دهد، مینویسد: «بهدو به حیاط میرسم، پام درد میکند. آنها کیاند که دارند از در طبقات بالا بیرون میآیند؟ قدونیمقد. اما چهقدر زود تمام میشوند. عینکم را برمیدارم، صورتم دیگر مهم نیست. کسی حواسش به من نیست، چون کسی نیست.»(ص ۴۶) جملهی آخر از عبارتی که نقل شد، اولین چیزی است که معمولاً معلمهای داستاننویسی از نوشتههای هنرجویان تازهکار بیرون میکشند. از این موارد در متن کتاب فراوان است؛ تا جایی که میشود گفت تمامیت آن از پشتهمنویسی انواع و اقسام ضعف تألیفها به وجود آمده است. به این جمله نگاه کنید: «شقایق تا متوجه ما میشود دست تکان میدهد و قیافهی بهظاهر ناراحت به خودش میگیرد.»(ص ۴۹) نوشتن چنین غلطهایی علاوه بر ناتوانی نویسنده در نوشتن انشایی در سطح مقطع راهنمایی، از عدم دقت و یا بیسوادی ویراستار نیز خبر میدهد. ۳ همهچیز به نثر ناشیانهی نویسنده محدود نمیماند؛ «یکشنبه» از وجوه دیگری نیز نمونهی نوعیِ رمانهای بیچیز مد روز است. مهمترین مشخصهی این رمانها، نداشتن ایده است. نویسنده هیچ دغدغهی خاصی در ذهن ندارد تا با نوشتن یک قصهی کوتاه و یا یک رمان به آن شکل بدهد. خودِ نوشتن رمان و قصهی کوتاه و از آن بدتر، خود نویسنده شدن مسئلهی اصلی تولیدکنندگان اینگونه رمانها است. هدف، فقط نشستن در جایگاه نمادین «نویسنده» است، فارغ از اینکه ماحصل چنین رویکردی به ادبیات لغوکردن همان جایگاه نمادین است و بس. فروریختن جایگاه نویسنده و تهیشدن دال «نویسنده» از خصلت اجتماعی و سیاسیاش و صرف نظر کردن از بار روشنفکری جایگاه نمادین نویسندگی، همه به این دلیل است که نوشتههای اکثریت قصهنویسهای امروز هیچ نسبتی با مسائل اجتماعی و یا «امر کلی» زیستِ انسان ایرانی برقرار نمیکند. همهی اینگونه رمانها در دایرهی بستهی زندگی خصوصی شخصیت- مؤلفها باقی میمانند و روایت روزمرهگیهای بیحاصل و سردرگم آنها به وجه غالب بار محتوایی داستان بدل میشود. همهی کوشش فرمی این رمانها نیز، در کپیبرداری ناشیانهای از قالبهای جاافتادهی رماننویسی مدرن خلاصه میشود: گزارش مستقیمی از ابژههای جلوی چشم راوی و پرتاب دیالوگهای شخصیتها به وسط متن، و به بهانهی تشابهات مکانی و تمهیداتی از این دست، ایجاد یک پرش زمانی به گذشته یا آیندهی زمان اصلی. و همهی اینها با زبانی روزنامهای و فاقد لحن نوشته میشود. زبانی که در بهترین نمونههایشان (برخلاف «یکشنبه» که نثر آن پر از جملههایی است مملو از غلطهای دستوری و داستانی) فاقد غلطهای دستوری است و جدا از آن هیچ خاصیت دیگری، به عنوان یک متن هنری، ندارد. ۴ پیش از این گفته شد که مسئلهی امروز قصهنویسی فارسی نوشتهشدن چنین رمانهایی نیست؛ حتی انتشار آنها و فروش نسبتاً زیادشان هم نیست. این اتفاق برای رمانهای عامهپسند عشقی و پلیسی و علمیتخیلی، در همهجای دنیا میافتد و به صنعتی به نام «داستان عامهپسند» رونق میدهد. مسئلهی اساسی اینجا است که در مطبوعات فارسی (به دلیل قبضهشدن آنها توسط یک گروه واحد) ماهیت و جایگاه واقعی چنین رمانهایی جعل میشود و به عنوان ادبیات جدی عرضه و تبلیغ میشوند. و همهی اینها در حالی است که به یک معنا، ارزش ادبی رمانهایی مثل «یکشنبه»، از رمانهای عامهپسند نیز نازلتر است؛ رمانهای عامهپسند (یا رمانهای «ژانر») قوانین مشخص و دستهبندیشدهای (شاخص) دارند که معیاری است برای سنجش کیفیت (بازاری) آنها؛ پس نسبت به شاخصهای ارزشگذار ژانر خودشان کاملاً وفادار میمانند و موفقیت آنها، بیبروبرگرد، در گرو رعایتکردن صنعتگرانه و ماهرانهی آن قوانین است. و مهمتر از همه آن است که رمانهای عامهپسند به شکلی واقعی با استقبال عامهی مردم مواجه میشوند و همان مطبوعات خانوادگی (مجلههای زرد) برای بررسی و معرفیشان کفایت میکند. آن رمانها به روزنامهنویسها و مجلههای تخصصی ادبیات هیچ نیازی ندارند، چرا که واقعاً برای عامهی مردم لذتبخشاند و مخاطبهای چندصدهزارتایی خودشان را دارند. اما رمانهای مد روز (مانند همانهایی که در ابتدای یادداشت نام بردم) از یکسو فاقد آن کشش و جذابیتهای عوامانهاند و از سویی دیگر با هیچنوع گرایش انتقادی و زیباییشناختی خاصی نیز منطبق نمیشوند؛ پس فروش آنها (حداکثر چیزی بین ۱۰ تا ۲۰ هزار نسخه) نیازمند جعل ماهیتشان در هوچیگریهای مطبوعاتی و محفلی است. مشکل اساسی اینجا است که همان مخاطبهای اندک (در مقایسه با فروش کتابهای واقعاً عامهپسند) از مخاطبهای بالقوهی ادبیات جدی صید میشود؛ مخاطبهایی که لااقل در عرصهی نمادین، جزو مخاطبهای ادبیات و هنر جدی تلقی میشوند. به این ترتیب ظرفیت کتابخوانی این طبقه از مخاطبهای ادبیات داستانی با متون بیمایهای که شرح داده شد پر میشود. دلیل اصلی بیاعتمادی روزافزون این دسته از خوانندههای کتاب (مخاطبهای فرهیختهی رمان و قصهی کوتاه) از ادبیات داستانی وطنی و گرایش بیشترشان به رمانهای ترجمه نیز فراگیر شدن همین مسئله است. شناسنامهی کتاب:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
بسیار عالی بود و لذت بردم،اموزنده و مستدل.
-- بریدون ، Oct 3, 2010هي حسين جان
-- بدون نام ، Oct 3, 2010اين نوشته انگار يه مجراي نفسي براي امثال من بود
مدتها بود که فکر ميکردم سليقه قصه خواني من با کليت جامعه دچار مشکل شده است که کتابهايي بسيار ضعيف تر از اين کتاب جايزه هم ميگيرند
آنوقت براي کتاب خوبي( به زعم من)مثل از ميان ظرفهاي شسته نشده حتي يک مقاله انتقادي منتشر نميشود.
به این لیست اضافه کن مرگ بازی و کارهای جدید حسین سناپور و کارهای خیلی افراد دیگه
-- بدون نام ، Oct 3, 2010کاش روزنامه های ما آن جسارت ( کلمه عامیانه اش را نمی گویم!) داشتند و از این دست انتقادهای سازنده را چاپ می کردند. حتمن به پیشبرد ادبیات کمک می شد. در حرف هایتان حتی یک کلمه نادرست نیست. فقط این که خودتان را سانسور کرده اید و از اعضا آن محفل های کذایی اسمی نبرده اید.
-- نامی ، Oct 4, 2010برای نویسنده این مقاله متاسفم. بی انصافی را به نهایت رسانده اند.
-- یک نفر ، Oct 4, 2010عالي بود...واقعا ممنون كه كمك كرديد تا ما به شم ادبي خودمان ايمان دوباره بياوريم
-- الهه ، Oct 4, 2010بد نبود آقا یا خانم "یک نفر" دلیلشان را برای بی انصافی آقای ایمانیان می نوشتند. این یادداشت تنها بخشی از بلایی را نشان می دهد که نشرچشمه و آقای یزدانی خرم و دارودسته های مطبوعاتیشان بر سر ادبیات مملکت آورده اند.
-- خاتون ، Oct 4, 2010تا باشد از این بی انصافی ها.
اول روي سخن من با نويسنده اين متن است:
-- بدون نام ، Oct 18, 2010چرا اينقدر عصباني؟ چرا اينقدر جملات تحقير آميز؟ آيا چاپ آثار نويسندگان جوان صدمه اي به منافع شما رسانده؟ آيا واقعا شما منكر پديد آمدن نسل جديدي از نويسندگان هستيد؟ چرا شما در اين متن اشاره نكرديد كه نشر چشمه بسياري از اين كتابها را در مجموعه كتابهاي قفسه آبي خود چاپ كرده چرا نگفتيد اين دسته بندي يعني چه؟ ببين دوست عزيز من بعضي از اين كتابها را خوانده ام آنهم نه بخاطر تبليغاتي كه شما گفتيد بلكه بخاطر يكي از كاركردهاي رمان به عنوان ابزار شناخت و هماهنگي اجتماعي با جواناني كه در سن من در زمان من در شهر من زندگي مي كنند و با مسائل من درگير هستند من كنجكاو بودم دنياي درون آنها رابشناسم احساسات و روياهايي كه شايد شبيه احساسات و روياهاي من باشند و دردهاي مشتركمان را در اين شهر مشترك ببينم (اين هم زماني و هم مكاني و هم سني برايم مهم است)و از آنجا كه جمعيت جوان اين شهر زياد است پس خريداران مثل من هم زياد است مي بينيد هيچ فريب و تبليغي در كار نيست يك مطلب ديگر از اين به بعد اگر خواستيد نقد بنويسيد اينقدر قضاوت شخصي اثبات نشده قاطي متن خود نكنيد براي تمام ادعاهاي خود دليل بياوريد
دوم روي سخن من با مسئولين راديو زمان است
لطفا براي نقدهايي كه انتخاب مي كنيد يك استاندارد و معيار خوب پيدا كنيد نقدهايي كه احساسي و فاقد استدلال هستند صدمه زننده هستند اينكه روزنامه شرق اجازه چاپ نداده به هيچ وجه معيار خوبي نيست. شما اين فرصت را داريد كه فرهنگ نقد ادبي ما رابالا ببريد و از فضاي غرض ورزي شخصي و قضاوت احساسي و توهين و تحقير دور كنيد و با انتخاب نقدهاي مستدل و منطقي تفكر منطقي و انتقادي را گسترش دهيد . لطفا با دقت بيشتري نقدها را انتخاب كنيد. با تشكر
با این نظریه که ادبیات داستانی ما در سطح رمان وضعیت خوبی ندارد موافقم اما با این گفته که " کار فلان انتشارات "یا "فلان فرد "و به صورت حساب شده است مشکل دارم. دوست عزیز مشکل جای دیگراست. تیغ سانسور برای نویسنده های داخلی خیلی برنده تر از آثار ترجمه شده خارجی است بنابراین تمامی نویسنده ها به خود سانسوری افتاده اند . سطح نازل بعضی از این رمان ها بدلیل فضای حاکم بر روند تولید ادبیات در این کشور است. نه فلان انتشارات . " مرگ در آند " ماریو بارگاس یوسا را در نظر بگیرید از وزارت ارشاد مجوز می گیرد اما متونی به مراتب صیقل داده شده مجوز انتشار نمی گیرند. چون حرف اگر از دهن یک ایرانی یا از قلم یک ایرانی بیرون بیاید برای آقایون خطرناک است. ادبیات وطنی ! متاسفم خیلی سال ها ست که مرده.
-- زاهد ، Oct 31, 2010