خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > دور و بر خیالپردازی نگرد | |||
دور و بر خیالپردازی نگردمهتاب سعیدی«خواب خوب بهشت» نوشتهی سام شپارد مجموعه داستانی است که با ترجمهی «امیر مهدی حقیقت»، توسط نشر ماهی به بازار کتاب ایران ارائه شده است. در پشت جلد کتاب آمده است: سام شپارد برای نوشتن نمایشنامهی «کودک مدفون» جایزهی پولیتزر را برده، برای نوشتن فیلمنامه «پاریس- تگزاس» جایزهی نخل طلایی را برده و برای بازی در فیلم «چیزهای خوب» نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگری شده است. ریچارد فورد، از بزرگترین داستاننویسان امروز دنیا، داستانهای این مجموعه را غیرقابل پیشبینی میداند و میگوید: خواننده با خواندن آنها لذت نابی را تجربه میکند.
«دور و بر خیالپردازی نگرد»، این را سام شپارد شصت و چند ساله میگوید. نویسندهای که پس از چهار دهه فعالیت هنری همچنان مینویسد و ناتوانی آدمها در فهمیدن حرف همدیگر از دغدغههای همیشگی اوست. اما انتشار مجموعههایی از این دست، با همان انتخاب و چینش داستانها توسط نویسنده، علاوه بر این که ما را با تکداستانهای خوبی مواجه میکند، در معرفی نگاه نویسنده به یک مجموعه و ترکیببندی آن نیز میکوشد. محور اصلی داستانهای این مجموعه به نوعی روابط انسانی است با تمام سکوتها، مکثها، حسادتها، غیرقابل پیشبینی بودنها و البته درک ناپذیریهایش. شاید به خاطر مبارزه با همین ویژگی آخر است که گفتوگو نقش مهمی در داستانهای مجموعه «خواب خوب بهشت» دارد. حتی داستان «گربههای بتی» به شکل یک مکالمهی تلفنی روایت میشود و در داستان «پروست نبود» هم بار اصلی روایت بر شانههای دیالوگ است. منتهی پس از هر یک از این دیالوگها، وصفهای داستانی محدودی در قالب توضیح صحنه آمده است که فضای یکدست گفتوگو را میشکند. به جز اینها، در باقی داستانها نیز شخصیتهای داستان با حرف زدن، میکوشند پلی به سوی طرف مقابل بگشایند و کمی پیشتر روند، ولی دریغ که نمیتوانند. در داستان «گربههای بتی» ما شاهد دیالوگی بین بتی و یکی از دوستانش هستیم. دیالوگ در اکنون اتفاق میافتد ولی در اکنون پیش نمیرود و در نهایت به چیزی منجر نمیشود و ما را فقط با گذشتهی بتی و گربهها و دردسرهایش آشنا میکند. در پایان نه تنها اتفاق ویژهای برای بتی نمیافتد، بلکه حتی این گفتوگوها در بیسرانجامی رها میشود: «- خب، پس بگو میخوایم چه کار کنیم، بتی؟ خواب خوب بهشت، ص ۷۹ در «پروست نبود» هم به همین شکل داستان در دیالوگ شکل میگیرد. زن و مردی که هجده سال است در ساحل نزدیک خانهشان روی دو صندلی مینشینند و قهوهی صبحانهشان را میخورند، در یکی از این صبحها با هم دربارهی موضوعی صحبت میکنند و در طول گفتوگو به هیچ اشتراکی نمیرسند. موضوع این گفتوگو «فرانسه» است. زن علاقمند است فرزندانش به سفر بروند و فرانسه را ببینند، اما مرد که از سفر به فرانسه خاطرهی خوشی ندارد، مایل نیست فرزندانش به این کشور سفر کنند. در طول روایت تلخ مرد، زن ذرهای به او نزدیک نمیشود و مدام چشمانداز خودش را در روایت مرد جستوجو و برجسته میکند، تا آن حد که چند بار مرد را به این مرحله میرساند که بحث را رها کند. حتی نام داستان: «پروست نبود» برگرفته از یکی از همین نکتهسنجیها و پافشاریهای زن است که میخواهد داستان را به این شیوه در ذهنش تمام کند که دوست دختر مرد که در هتل مانده و کتاب میخوانده و با مرد به پاریسگردی نرفته، مشغول خواندن «در جستجوی زمان از دست رفته»ی پروست بوده و مرد هر بار تکرار میکند که پروست نبود.
اما اگر انسانها تا این حد از درک هم ناتواناند، این پرسش مطرح میشود که پس واقعیت کجاست، و واقعیت چه نسبتی با حقیقت دارد؟ در داستان «یک تکه از دیوار برلین» دختری که میبایست تکلیف درس علوم اجتماعی کلاس اول راهنماییاش را انجام دهد، میخواهد با پدرش دربارهی دههی هشتاد، و مد و موسیقی و چیزهایی مانند آن در آن سالها مصاحبه کند. اما حافظهی پدر تعطیل است و در طی گفتوگوی پدر و دختر متوجه میشویم که خواهر این دختر که فقط دو سال از او بزرگتر است و در کلاس سوم راهنمایی تحصیل میکند، بیشتر از پدرش با رویدادهای فرهنگی و اجتماعی در دههی هشتاد آشناست. او حتی تکهای از دیوار برلین را هم در اتاقش به یادگار نگه داشته و پدرش از دیدن این تکه از دیوار برلین به وجد میآید. پدر که پیش از این سئوالات دختر کوچکش برایش بیاهمیت بود و میگفت: «واقعیت رابطه آدمهاست و باقی چیزها قلابی و دروغ است - مثلاً همین اخبار.» وقتی تکهسنگ به جای مانده از دیوار برلین را در اتاق دختر دیگرش میبیند، میگوید: «خیلی مهم است، نباید گم شود یا کسی آن را کش برود، چون یک تکهی زنده از تاریخ معاصر است.» پدر در این داستان هیچ چیزی از دهه هشتاد را به خاطر نمیآورد. دههی هشتاد فقط به دلیل آشنایی او با همسرش و تولد دخترانش اهمیت مییابد. اما واقعاً واقعیت کجاست؟ در روابط آدمها؟ در داستان «زندگی با الگو» روی یک تابلوی مقوایی با دست نوشته شده: زندگی چیزیاست که برایت اتفاق میافتد، وقتی داری برای چیز دیگری برنامه میریزی. آیا واقعیت را باید در روابط بین آدمها جست یا اینکه تعریفی که در داستان «زندگی با الگو» به دست داده میشود واقعیت دارد؟ به نظرم هیچ یک از این دو به تنهایی مفهوم زندگی را در ذهن و کلام سام شپارد نمیسازد. بلکه هر دو اینها در کنار هم نمایانگر مفهوم زندگی در نظر نویسنده است و شاید اوج این ترکیب را بتوانیم در داستان «کولینگا؛ نیمه راه» ببینیم. مردی بعد از پانزده سال زندگی، همسرش را رها میکند تا به شهری دیگر و زنی دیگر بپیوندد. در میانهی راه انگار کسی به او میگوید همین حالا وقتش هست که به همسرش زنگ بزند و اطلاع دهد. این کار را هم میکند و با تصویر دیگری به شهر معشوق میرود، اما آن زن حاضر نیست به نزد مرد بیاید و میخواهد به شوهرش در شهر دیگر بپیوندد: زندگی، رابطه، برنامهریزی، اکنون، پیشبینی ناپذیری... با این حال نکتهی انکارناپذیر در پرداخت شخصیتها و موقعیتها توسط قلم سام شپارد، ظرافت و مینیاتورکاری و دقت او در انتخاب لحظات، توصیفهای ریز و موجز و کارآمد است. به همهی اینها عاطفه انسانی موجود در نثر را هم اضافه کنید که از پس ترجمه امیر مهدی حقیقت هم، هنوز زنده و جاندار است و از جمله امکانات دلبری این داستانها میتوان به نثر باطراوت آن اشاره کرد. مجموعه داستان «خواب خوب بهشت»، برای نخستین بار در بهار ۱۳۸۹ توسط انتشارات ماهی و در شمارگان ۲۵۰۰ نسخه منتشر شده است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|