خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > میراثخواران اتحاد شوروی | |||
میراثخواران اتحاد شورویسید مصطفی رضیئیSoodaroo@gmail.comگزارش ِ سقوط از شوروی سوسیالیستی در سالهای دههي ۱۹۶۰ میلادی که رشد اقتصادیاش از بعضی کشورهای پیشرفتهی غرب هم بالاتر بود، و غرورش به سقف آسمان میخورد، تا روسیهی دههی اول هزاره، که یلتسین ِ الکلی تلاش میکرد قدرت را در دست خانوادهی خودش نگه دارد و کشور در سراشیبی سقوط دست و پا میزد، فاصلهی کوتاهی طی میشود: فاصلهی سقوط شوروی و رسیدن به دیکتاتوری پوتین. اما همین زمان کوتاه، موضوع جالبی به دست بوریس کاگارلیتسکی، عضو ارشد پژوهشکدهی مطالعات سیاسی تطبیقی در آکادمی علوم روسیه میدهد تا این روند هراسناک را براساس پیشرفت تاریخی دنبال کند و قدم به قدم در لایههای مختلف جامعه، روند سقوط را به خوانندهی کتابش نشان دهد: چگونه سیستم آموزشی نابود شد، سهام عدالت چه بود، مطبوعات چگونه مسخ شد، اتحادیههای کارگری چگونه از هم پاشیدند، و مافیای نظامی چگونه توانست قدم به قدم کشور را فتح کند، آن را از هم بپاشاند، و با پول مردم خود را ثروتمند کند.
پشت جلد کتاب خلاصهی مبنای کتاب را توضیح میدهد: «اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و به فاصلهای کوتاه خیابانهای مسکو جولانگاه ماشینهای مرسدس و بوتیکهای پرزرق و برق به سبک غربی شد و گردشگران مرفه روسی هم از جزایر زیبای مدیترانهای سردرآوردند تا نوآمدگان از مهمانی همیشگی سرمایهداری عقب نمانند. اما این ماه عسل تنها برای عدهای نزدیک به حلقهی اول مدیران خوشاقبال بر جا مانده از حاکمیت فروپاشیده به رهبری یلتسین بود و اکثریت مردمان در انبوهی از کاغذهایی که قرار بود سهام آنها از خصوصیسازی باشد، دست و پا میزدند. کاغذهایی که برای یک وعده غذای سرد به فروش میرسید. ایجاد بحرانهای عجیب و غریب و سپس فرونشاندن آنها، یعنی ترکیب غمانگیزی از کمدی و تراژدی، هنر منحصر به فرد یلتسین بود که برای وارثش، پوتین به یادگار گذاشت، مانند حملهي برقآسا به چچن و فرار رعدآسا از آن. برای ِ بیداری جامعهی سیاسی ایران، تنها بخشی از ملت ایران نیست که به سمت روسیه گرایش دارد، جامعهی فرهنگی و روشنفکری ایران عمیقاً تحتتاثیر جریانهای چپگرا، مخصوصا مدلهای روسی آن قرار گرفته است. شهریار خواجیان با پنج کتاب قبلی خویش، «همه مردان شاه»، «تئوکراسی آمریکایی»، «میلاد زخم»، «مرید راستین» و «مشکل از کجا آغاز شد؟» مسیری را آغاز کرده که نتیجهی منطقیاش به کتاب «میراثخواران اتحاد شوروی» میانجامد: روندی برای بیداری خوانندهی فارسیزبان از کابوسهای تعصب و دگماندیشی. کتاب را انتشارات پلیتون در سال ۲۰۰۲ میلادی به زبان انگلیسی منتشر کرده، و همانند چهارده کتاب دیگر بوریس کاگارلیتسکی به فرهنگ سیاسی، مخصوصاً دنیای سیاست و فرهنگ سیاسی در روسیه میپردازد. نویسنده به عنوان تئوریپرداز مارکسیست و یک سوسیالیست چپگرا چهره ای شناخته شده است، و به تنهایی میتواند تمام قد در برابر انگیزههای جنبش چپ نو به پا خیزد و سر تا پای این جریان را به باد انتقاد بگیرد. در «میراثخواران اتحاد شوروی» گزارش مفصل تاریخی خود را بر مبنای سه «پاره» میچیند. اولین آنان به «شکلگیری روسیهی یلتسین» میپردازد و در زمان حال (یعنی اوایل دولت پوتین) مشکلات کنونی روسیه را برمیشمارد: سیستم اقتصادی فروپاشیده، سیاست مافیایی، نابودی اتحادیههای کارگری، محو ژورنالیسم انتقادی، نابودی فرهنگ روشنفکری، سردرگمی اجتماعی، رشد منفی جمعیت، افزایش فقر و فساد و فحشاء و غیره، تقریباً همه نکات منفی موجود در آن جامعه. این بخش خود سه فصل تکاندهنده دارد: «ارتجاع ناگزیر»، «روشنفکری روسیه در منگنهی غربگرایی و میهنپرستی» و «ظهور رژیم یلتسین». در فصلهای دوم و سوم همین بخش، روند تاریخی آغاز میشود: شوروی سقوط کرد – چگونه؟ و چرا؟ - و در پارهی دوم، «جمهوری سلطنتی» به بحث روند سقوط و سرعت گرفتن آن میپردازد و پارهی سوم با عنوان «تاریک و روشن جمهوری دوم» چهارچوب سیستم دولتی پوتین، قدرت گرفتن او و نابودی ظاهری خانوادهی یلتسین را به بحث مینشیند. و درنهایت کتاب به یک «جمعبندی» ختم میشود که شرایط را دوباره نگاه میکند: امیدی هست؟ کشور ِ سردرگمیها گزارش تاریخی کتاب، همراه میشود با انبوهی از اطلاعات، خبرها، تحلیلها، تفسیرها و بحثها. بوریس کاگارلیتسکی با خونسردی چشمگیری، نابودی وطنش را نقد میکند. او به کسی رحم نمیکند. مشکلات سطوح بالای حکومت، تا احزاب گوناگون، سوءاستفادهی سردمداران مطبوعات و روزنامهنگاران سرشناس، تا فساد روشنفکران برجسته، اتحادیهها و مردمان عادی، همه و همه با قلم او آشکار میگردند. اما نگاه اصلی او به دنیای سیاستمدران و برنامهریزان حکومتی معطوف است و مهمترین دلمشغولیاش پرداختن به این پرسش است که چگونه شوروی با آن قدرت و یکپارچگی آهنین به دولتی چنین خوار و بیشرم تبدیل گشت؟ برای بررسی این پرسش و یافتن پاسخی برای آن ابتدا وضع کنونی روسیه را بررسی میکند و مشکلات این کشور را یادآور میشود. سپس سراغ روند تاریخی انحطاط روسیه میرود و با توجه به گستردگی موضوع، این موضوع را در لایههای مختلف جامعه دنبال میکند. نویسنده پیش از هر چیز سیستم آموزشی را به چالش میکشد و به این نتیجه میرسد که برای ادارهی مافیایی کشور، باید سیستم آموزشی کشور قدرت خودش را از دست بدهد. برای همین دانشگاهها، مدارس و نظامهای دیگر آموزشی به شدت تضعیف شدند. نویسنده نشان می دهد چگونه نظام آموزشی روسیه را تضعیف کردند. در گام بعدی سراغ روشنگران و روشنفکران جامعه میرود و نشان میدهد که روشنفکران روسیه در قرن هجدهم از قدرت تکاندهندهای برخوردار بودند، اما در دوران معاصر به ساحت قدرت نزدیک شدهاند و با حکومت همکاری میکنند. او نشان میدهد که چرا و چگونه جامعهی روشنفکری از موضوعهایی ننگین مثل جنگ در چچن حمایت میکند، چگونه روشنفکران روس با مافیا همصدا میشوند و چگونه قدرت انتخابگر خود، و صدای دانای خویش را از دست میدهند. نویسنده پس از این مقدمات به اقتصاد میپردازد. بحث اصلی در قلمرو اقتصاد، یکی خصوصیسازی است، که بر مبنای اهدای سهام به مردم عادی شروع شد و به گروههای مافیایی اقتصادی قدرتمند ختم شد، و دیگری بحث اتحادیههای کارگری است. اصل مسأله این است که دولتی که پول نداشت، چگونه خود را به درصد بسیار کوچکی از ثروتمندان نوکیسه که اغلب از نظامیان بودند و ثروت خود را با غارتگری به دست آورده بودند فروخت و بدین ترتیب در دور باطل محو شدن خود افتاد. نویسنده نشان میدهد که چگونه اقتصاد غرب توانست قدم به قدم کشور را چون لاشهای فتح کند و خون آن را بنوشد و چگونه در این میان مردم عادی، مخصوصاً کارگران قربانی شدند. سرانجام نویسنده سراغ رسانهها میرود و نشان میدهد که چگونه با تغییرات در ردههای بالای سردبیران مجلات، کنترلهای مالی، و حتی حملههای نظامی به دفتر مطبوعات، در ابتدا نشریات سراسری را محو کردند تا قدرت اطلاعرسانی دست تلویزیون مجانی دولتی باقی بماند، و سپس روزنامهنگاران ناراضی را کنار گذاشتند، یا حتی آنها را به قتل رساندند. در پایان نوبت به مردم میرسد و اینکه چگونه آنها تحتتأثیر بازیهای سیاسی، جنگ چچن و مسائل تبلیغاتی قرار گرفتند. در کنار بحث بر سر مردم عادی نویسنده به چگونگی تقلبهای گسترده در انتخابات را به چالش میکشد و نشان میدهد چگونه انتخاباتی که در روسبه برگزار شد، بدون استثناء هر یک به گونهای، مخدوش بودند. کتاب «میراثخواران اتحاد شوروی: یلتسین و پوتین» یکی از تکاندهندهترین کتابهاییست که در فضای فرهنگ سیاسی، در ماههای گذشته به بازار کتاب ایران راه یافته است. ترجمهی قابلقبول خواجیان بر این کتاب سخت، راه را بر خوانندهی فارسی باز میکند تا روند تاریخی سقوط را در همسایهی شمالی دنبال کند، و در عین حال به بازبینی ذهنیتش نسبت این کشور و فرهنگش بپردازد. در هر حال «میراثخواران اتحاد شوروی» کتابی است که باید آن را حتماً خواند و کتابی است که خواننده را به تفکر وامیدارد. شناسنامهی کتاب: میراثخواران اتحاد شوروی: یلتسین و پوتین. بوریس
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
میشود لطف کنید و این قسمت رو به روشنی توضیح بدهید به نظاره من پارادوکسیکال است:
-- arash ، Jul 10, 2010نویسنده به عنوان تئوریپرداز مارکسیست و یک سوسیالیست چپگرا چهره ای شناخته شده است، و به تنهایی میتواند تمام قد در برابر انگیزههای جنبش چپ نو به پا خیزد و سر تا پای این جریان را به باد انتقاد بگیرد.
-------------------------
حق با شماست. این دو جمله گویا نیست. احتمالا منظور منتقد این بوده كه کاگارلیتسکی به دلیل تعلق خاطرش به نهضت چپ و آشنایی اش با سوسیالیسم به خوبی از عهده تحلیل و نقد این نظام سیاسی و نیز نهضت چپ نو برآمده است.
تحریریه فرهنگ
در تاریخ جهان، روسها همیشه غلو آمیز بزرگ نشان داده شدند، البته این امر در ایران با کمک حزب توده و فرزند نامشروع آن اکثریت که همه چیز را سیاه و سفید و یک طرفه میدیدند و گویا تمامی دنیا در نابودی تنها یاور زحمتکشان جهان توطئه و حیله بکار میبرند، بیشتر، ساده لوحانه تر و خائنانه تر جلوه پیدا کرد. غربیها که تاریخ نویس امروز جهانند وقتیکه از استالین برای نابودی هیتلر احتیاج داشتند ،حرفی از کشتار میلیونی استالین نزدند ولی زمانی که استالین میخواست یک سری پزشکان یهودی را به سیبری تبعید کند، از طریق رئیس سازمان امنیت ،او را مسموم و کشتند. روسها به جز آن چند نویسندهٔ انگشت شمار،تجربهٔ انقلاب اکتبر و جنگهای سرد و گرم نقش خاصی در تاریخ بشری نداشتند و بیشتر شکل پارازیت سیاسی -نظامی دارند تا مدنی و پیشرو.آنها نه برای خود خوب بودند و نه برای دیگران. امیدواریم که این ویروس توده ای که به بیماری مالیخولیای آنتاگونیستی و ضد اتحاد ملی تبدیل میشود از تار و پود جامعه سیاسی- روشنفکری ایران محو شود.
-- ایراندوست ، Jul 10, 2010ما هم امیدواریم ویروس توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی که به قول توماس مان حماقت عصر ماست، از جامعه ایرانی رخت بربندد.
-- بشردوست ، Jul 11, 2010در تأیید و تکمیل سخنان ایراندوست گرامی:
بله، روسیه به خاطر وسعت نقشه جغرافیایی آن که بزرگترین کشور دنیا از نظر مساحت محسوب می شود، بی هیچ دلیل عمده ای همیشه "خیلی بزرگ" به نظر آمده در حالی که ملت آن چیزی کمتر یا بیشتر از بقیه ملل دنیا نیست.
بریا، رئیس پلیس مخفی استالین، خود یک یهودی بود. اصلاً و ابتدا به ساکن، یکی از مأموریت های اصلی این فرد (و سیاستهای صیهونیسم جهانی به پیدایش یک حکومت ظاهراً سوسیالیستی و شورایی در روسیه که بعداً در تقابل و تعامل با دنیا و بخصوص سرمایه داری آمریکا قرار گیرد و زمینه را برای مناقشات نظامی و سیاسی و اقتصادی و غیره فراهم کند) این بود که نسل جوانان اصیل روسی و روشنفکران مستقل آن کشور را با پروسه هایی از قبیل انقلاب سرخ و خونریز، جنگ داخلی، جنگ جهانی، تبعید مخالفین به سیبری و غیره نابود کنند. نظیر همان کاری که در کشورهای دیگر اروپا کردند به دلیل اصلی زیر:
یهودی-ستیزی در کشورهای اروپایی و روسیه و خیلی دیگر از جاهای دنیا سابقه ای دست کم هزار ساله (یا حتی بیشتر) دارد. علت آن هم که روشن است چون معمولاً یهودیان هر جامعه ای به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مسند موقعیت های کلیدی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی هر جامعه ای می نشینند و نهایتاً بقیه افراد ملت را به نوعی برده و اسیر مدیریت نه چندان قوی و پر از اشکال خود می کنند. آنگاه وقتی بالاخره صدای مردم آن جامعه در آمد و اعتراضات که گاهی با تعصبهای مذهبی و قومی و نژادی نیز همراه است بالا می گیرد، این مدیریت تنها راه چاره برای بقای خود را در یک چیز می بیند: ایجاد آشوب و ناامنی و ترس و نابود سازی مخالفین خود از طریق انقلاب، جنگ، خونریزی، زندان، شکنجه و مانند آن در آن جامعه، یا حتی در سطح منطقه و جهان.
نمونه های تاریخی این موضوع بسیارند که به جزئیات آن نمی پردازم اما سابقه آن را دست کم تا زمان هخامنشیان و ایجاد امپراطوری پارس در منطقه ای وسیع و نابودسازی سیستماتیک جوانان ایرانی و غیر ایرانی از طریق جنگهای طولانی و کشتار وسیع جمعیت در آن دوران می توان جستجو کرد. نمونه های دیگر هم که یهودیان به طور مستقیم تحت اعتراض، آزار و حتی شکنجه قرار گرفتند اما نهایتاً ملتی که با آنها در افتاده بود یا نابود شد و یا صدمات سختی دید نیز می توان در بابل و میانرودان، دوران انکیزاسیون در اسپانیا، دوران نازی ها و فاشیست ها در کل اروپا و حتی انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد اما این تنها چند نمونه از موارد بزرگ قابل ذکر است.
این یهودی-ستیزی در اواخر قرن نوزدهم و با ظهور و تثبیت رسمی سازمان صیهونیزم جهانی در انگلستان، دوباره در سراسر اروپا، روسیه و حتی آمریکا و جاهای دیگر شروع شد. اعتراضات مردم و حتی بعضی از خاندانهای سلطنتی به این نفوذ بعضی از یهودیان در شئونات اقتصادی و سیاسی کشورها، منجر به ترور پادشاه صربستان و شروع جنگ جهانی اول در اروپا و نابودسازی جمعیت کثیری از مردم غیر یهودی (و احیاناً جمعیتی ناچیز از خود یهودیان) شد. ترور ناصرالدین شاه قاجار در ایران به دست میرزا رضا کرمانی نیز احتمالاً باید به دست صیهونیست ها انجام شده باشد چون از او تقاضای خرید استانهای خوزستان در جنوب غرب و بخش هایی از خراسان در شمال شرق کشور را برای اسکان دادن یهودیان مهاجر از جاهای دیگر کرده بودند و او مخالفت کرده بود. انقلاب سرخ اکتبر در روسیه و کشتار بی رحمانه و بی منطق خانواده رومانف نیز بنا بر اقوال و شواهدی، از سوی همان صیهونیست ها انجام گرفت چرا که تزار روسیه نیز در کنار مسیحیان متعصب آن کشور که یهودیان را "قاتل مسیح" میدانستند، بنای مخالفت و اعتراض با آنها و حتی آزارشان را گذاشته بودند.
داستان آلمان و ظهور حزب نازی یا ایتالیا و فاشیستها در نیمه اول قرن بیستم میلادی هم که به جای خود.
در روسیه هم نهایتاً و پس از جنگ جهانی دوم و کشتار جوانان روسی و سایر ایالتهای وابسته در جنگ یا در زندانها و تبعیدگاههای استالینستی (رقمی در حدود مجموعاً 20 میلیون بنا بر آمار رسمی و به قولی 100 میلیون نفر بنا بر افواه مردم!) ما شاهد ظهور حزب کمونیست روسیه شوروی هستیم که در اوج فعالیت خود تنها 7 میلیون عضو داشت. ورود به این حزب و عضویت در آن که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر سرنوشت کشور و ملت بیش از 200 میلیونی روسیه حکومت می کرد، کاری بسیار سخت بود و امتحانات خاصی برای این کار وجود داشت که تنها بعضی از نخبگان احتمالاً منتخب و منتصب می توانستند از سد آن بگذرند. به راحتی می توان حدس زد که بیشترین اعضای اصلی و حتی رده های میانی و چه بسا پایین این حزب نیز (همچون سازمان امنیتی / جاسوسی / کنترلی KGB) از میان یهودیان دست چین شده توسط صیهونیست ها بوده باشند. ادامه این حرکت را بعداً با روی کار آمدن گورباچف (یک یهودی دیگر) و امروزه در به قدرت رسیدن افسر سابق امنیتی، پوتین می بینیم که خود یک یهودی است.
جالب آن است که یهودی-ستیزی در میان مردم عادی روسیه هنوز هم ادامه دارد.
به هر حال یک چیز مسلم است: آن "چیز" که بر سرنوشت بیشتر کشورهای دنیا، بخصوص کشورهای ثروتمند حکومت می کند، خود ملت های آنها نیست حتی اگر به ظاهر فردی اصیل از خود آن ملت بر مسند قدرت نشسته باشد.
با احترام،
-- ایرانی تبعیدی ، Jul 12, 2010ظاهرا مقدار زیادی از این مقاله کپی برابر اصل مقاله ای هست که در اینجا
-- hooshang ، Jul 12, 2010http://www.1000ketab.com/reviews/63/829
در اردیبهشت منتشر شده. از رادیو زمانه میخوام کنترل بیشتر روی کپی رایت داشته باشه. این باعث تاسفه اگه که درست باشه این موضوع.
----------------------
دوست عزیز و خواننده گرامی. آقای مصطفی رضیپی منتقد شناخته شده ای است. با این حال ما نقد او را با تنها نقدی كه ازین كتاب به فارسی در دست است و ما از آن اطلاع داریم یعنی با نوشته آقای جواد لگزيان كه پیشتر در اعتماد هم منتشر شده بود مقایسه كردیم. اطلاعات متن حاضر و نحوه ورود به موضوع و زبان و چگونگی تحلیل اساسا با نوشته آقای لگزیان تفاوت دارد و به نظر ما نكته ای كه شما می فرمایید درست نیست. اما قابل توجه است كه در مطبوعات ایران اصولا كتاب ها به یك شكل نقد می شوند و در اغلب مواقع نویسندگان به نتیجه يكسانی دست می یابند.
با سپاس از همفكری شما
فرهنگ زمانه
تبعیدی عزیز،
نه بریا یهودی بود، نه گرباچوف، نه پوتین و نه هیچکدام دیگر. تنها چهره یهودی سرشناس در روسیه کمونیستی تروتسکی بود که از قضا با شعور ترین آنها هم بود و خیلی زود سر به نیست شد.
-- بهمن ، Jul 12, 2010از نوشته شما بر می آید که عامل همه بدبختی های دنیا یهودی ها هستند و بقیه ۵ میلیارد آدم مثل بره فقط دارند کارهای یهودی ها را تماشا می کنند! توهم توطئه خیلی چیز جالبی نیست!
ایران در مرز خطر حمله نظامی و بعد اتمی قرار دارد . روسیه خواه ضعیف شدن ایران بوده و هست . آنها چشم طمع به خاک ایران دارند . حمایت آنها از ج ا به دلیل کشاندن این رژیم به وضیت فعلی بود تا راه برگشت نداشته باشند . الان هم با تغییر ۱۸۰ درجه همان هدف را دنبال میکنند . فراماسونری چپ روسی در ایران هم عامل کشاندن رژیم به این نقطه بود . خط امام هم بازوی اجرایی آنها بود . یک نگاه بهتقییر ۱۸۰ درجه ای چپ روسی در وب سایت های زنجیره ای روسی این موضوه را ثابت میکند .
-- chera sansor mikonid ، Jul 12, 2010تا چند روز قبل وب سایت های زنجیره ای روسی مثل پیکنت دائما از روسیه و پوتین و مدودوف دفاع میکردند و اینکه آنها بی تقسیرند و نگران ایران ! و همه گناه ها به گردن امریکا و اسرائیل است . آنها حتا پا را فراتر گذاشتند و به ترکیه هم حمله بردند که اینها میخواهند امپراتوری عثمانی را زنده کنند . از تجاوز روسیه به گرجستان و آبخاز و غارت نفت و گاز شما دفاع میکردند . با شعار مرگ بر روسیه و نه غزه نه لبنان و جمهوری ایرانی مخالفت میکردند . حالا با چرخش ۱۸۰ درجه ای می گویند
پوتین یهودی است
گورباچف یهودی است
جنگ دوم کار یهودی هاست
یهودی ستیزی کار یهودی هاست
کمونیسم روسی کار یهودی هاست مدودوف جوان ناشناخته علت دست یهودی هاست !
آیا همه اینها خود سند نیست که شما مارکسیست های روسی که یهودی ستیزی میکنید هم گام با رژیم ! همکار یهودی ها نیستید ؟
شما خجالت نمیکشد از این همه شتر سواری دولا دولا ؟
همه جنایات کار دیکتاتور ها است چه مارکسیست چه مائو یست چه پوتینیست چه مذهبی
حقیقت این است
مارکسیسم روسی هیچ ارزشی برای منافع ملی قائل نیست
شما مصدق را زمین زدید برای منافع شوروی در نفت و گاز شمال
شما کوچک خان و خیابانی را زمین زدید
شما لیبرال ها را از ج ا بیرون انداختید
شما سفارت را اشغال کردید و پایه خصومت کور با امریکا و اسرائیل را گذاشتید
این تف سربالاست که دوباره امروز می اندازید تا نقش خود را انکار کنید
بر روشنفکران و ملیون و سلطنت طلبان و مجاهدین و لیبرال ها و اصلاح طلبان است که این ویروس چپ روسی را از کالبد نحیف جنبش قانون گرایی و حقوق بشر طلبی و دموکراسی خواهی بیرون کنند
اینها ترسیده اند که یا احمدی با امریکا بسازد
یا امریکا سلطنت طلبان یا مجاهدین را به قدرت برساند
یا مردم با جنبش خود یک نظام دموکراتیک متمایل به غرب در سیاست خارجی و لیبرال در داخل بر اساس منافع ملی پایه ریزی کنند
آنوقت کی زیره میخرد در کرمان ؟
کی نظام دیکتاتوری پرولتاریا می خواهد انهم نوع روسی ؟
وقتی ایران مثل کره جنوبی و ترکیه و سنگاپور و تایوان و مالزی و برزیل و ... راه پیشرفت و ترقی را بر شعار های بیهوده ترجیح داد آنوقت کی سینه بزند برای کاسترو و کم جنگ ایل ؟
بهمن عزیز، این "توهم توطئه" نیست که من از آن در اینجا سخن رانده ام دوست خوب و ناشناس من، بلکه "توطئه ای به دست متوهمین خود بزرگ بین" است که بقیه خود بزرگ بین های عالم نیز بره وار آن را پذیرفته اند، یا از آن بدتر، اصلاً متوجه عمق ماجرا نیستند که بخواهند آن را توطئه بدانند یا ندانند!
من هم منکر نبوغ بعضی از یهودیان نیستم، چنانچه نبوغ هوشمندان اقوام دیگر را نیز نمی توانم ندیده بگیرم.
اما کافی است با واقعیت گرایی و اندکی دقت بیشتر، نگاهی به چهره های همین افرادی که خود در اینجا از ایشان نام برده اید بیندازید تا متوجه یهودی بودنشان بشوید.
اگر هیتلر 1/4 یهودی نبوده، و بریا و گورباچف و پوتین هم یهودی، یا یهودی تبار نبوده اند، لابد برژینسکی، کی سینجر، ژوزف بایدن (معاون اوباما)، چه-ینی، مک کین، مادلن آلبرایت، و استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس و آنجلینا جولی و قوم و خویش نه چندان دورش خانم هیلاری کلینتون هم یهودی نیستند؟ (بد نیست مقداری از منابع آمریکایی را که خود همین یهودیان در این موارد می نویسند مطالعه بفرمایید تا متوجه شوید که در مهد دفاع و حمایت از یهودیان، خود آنها بیش از هر کس دیگر در این مورد صحبت می کنند!)
دوست گرامی، به تصاویر و مشخصات ظاهری و بدنی افرادی همچون هیتلر، گوبلز، گورینگ، و خیلی های دیگر در رده های بالای حزب نازی دقت بفرمایید، آنگاه آن مشخصات را با آنچه ظاهراً از طرف همان افراد از "اوبر من" یا انسان برتر ژرمن در همان زمان داده شده (موی بلوند، قد بلند، پیشانی برجسته و فراخ، دماغ قلمی، اندام سالم و قوی و عضلانی، چشمان سبز و غیره) مقایسه فرمایید، فکر نکنم دست کم شکی در ژرمن نبودن رهبران و سران یاد شده باقی بماند! (در تصاویر مستند فیلمهای اواخر جنگ جهانی دوم، هیتلر فردی است با قدی به زحمت متوسط و شکمی برآمده که به هر چیزی می ماند به جز یک افسر عالی رتبه جنگی، رایش سوم!)
هدف در اینجا "همتا سازی" متعصبانه و راندن همه یهودیان به یک چوب نیست، خیر، ولی نبوغ یهودی از این نوعش را من هم قبول دارم:
افرادی چاق، ناسالم، کوتوله و غیر خودی، بهترین فرزندان رشید و سالم و بلند قد یک ملت قوی و سر پا را با تبلیغات وسیع (دروغ های بزرگ آقای گوبلز با قدی به زحمت 160 سانتی متری!) آنچنان مجذوب و مفتون خود کنی که به فرمان تو به جبهه های جنگ بروند، جوانان مشابه خود از ملتهای همسایه را به دست خود نابود کنند، خود نیز به دست آنان نابود شوند، و دست آخر کشور بماند با مشتی پیر و پاتال و احیاناً چند تایی کودک که هنوز از گرسنگی نمرده اند، و البته تعداد قابل توجهی زن و دختر جوان و اغلب هم زیبا که ...
این هایی که من در اینجا گفتم را بسیاری از یهودیان روشنفکر، غیر متعصب و معترض نیز قبول دارند.
عرض کردم، منابع خود یهودیان را در این مورد ببینید، کلی "روشن" خواهید شد!
با احترام
-- ایرانی تبعیدی ، Jul 13, 2010به "چرا سانسور می کنید" عزیز:
من مارکسیست نیستم اما با جرأت می گویم مارکس را از بسیاری از مارکسیستهای معمولی بهتر می شناسم.
من خود رگ یهودی دارم اما نه چندان قوی (و کاش قوی اش را داشتم و خود را به "بالا ها" می رساندم و مجبور نبودم این قدر خودم را در این پایین به آب و آتش بزنم، حقیقتی را بر ضد بخشی از خود بگویم، و دست آخر نیز کسی مرا باور که نکند هیچ، تمسخر یا از آن بدتر، وابسته به جریان های خاص و بچگانه ای مثل فراماسونری و حزب توده نیز بداند!)
کامنت اصلی من و پاسخ به بهمن عزیز را دوباره لطف کنید و بخوانید، اگر وقت داشتید و توانستید یکی دو نقس عمیق هم پیش از این کار بکنید، سه باره و چهار باره هم بخوانید، و از همه بهتر، منابع یهودیان در مورد جنگ جهانی اول و دوم را هم با اندکی دقت بیشتر مطالعه بفرمایید.
اگر با من موافق نشدید، امیدوارم مرا ببخشید، این سخنان را هم فراموش کرده، با آنها بر اعصاب خود سوهان نکشید، و همچنان منتظر بمایند یهودیان جمهوری اسلامی (که امثال احمدی نژاد و شریعتمداری سردبیر کیهان و حبیب اله عسگر اولادی تنها نمونه های کوچکی از آنها هستند!) به زودی و به حمداله از ایران یک ایالت 53وم آمریکا و اسرائیل برای شما و بنده و همگی مان بسازند!
به امید آن روز پر بار ...
ارادتمند
-- ایرانی تبعیدی ، Jul 13, 2010ایرانی یهودی تبار تبعیدی نسیان زده!