خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > شب ممکن و درک ناپذیری انسانها | |||
شب ممکن و درک ناپذیری انسانهامهتاب سعیدی«این که میگویی دیگر قطعیت راضیات نمیکند، که دوست داری داستان بعد از ازدواج شهرزاد و ملک جوانبخت را بدانی، داستان بعد از به هم رسیدن سیندرلا و پسر پادشاه، این که دوست داری ببینی سندباد که با مرد عنکبوتی به هم میخورند چه میشود یا امیر ارسلان اگر با بتمن قاتی شود، وقتی به پست کیت وینسلت میرسند چه حالی میشوند. باور کن دوست گرانمایه، این روزها درپیتترین سوچرمن پستمدرن وطنی هم از این اراجیف نمی بافد چرا این قدر از همهچیز عقبی و چرا این قدر به ارتجاع اصرار داری؟» (از ص ۱۵۸/ شب ممکن) سطرهای بالا، تکهای از صحبتهای علی – دوست نویسنده شب ممکن- است که قصد دارد او را به هتل شیان بکشاند و از او بخواهد بعد از هفت سال رمان ننوشتن، دوباره بنویسد. علی که یکی از عادتهای بیضررش این بود که دوست داشت همهچیز مرموز باشد. «شب ممکن» به نوعی هویتزدایی از این خواستهی علی است. نویسنده در هر فصل و با قاطعیت تمام روایتی از آدمهایش میسازد که در روایت دیگر با نشان دادن حفرهها و تاریکیهای وجودی همان آدمها به نوعی از شمایل بینقص و کلی آنها میکاهد و از سوی دیگر با نشان دادن این تاریکیها و اتفاقاً بر بعد مرموز وجود آنها میافزاید. به این ترتیب فعلی که در انکار خواستهی علی انجام میشود، یعنی مرموزنمایی، در نهایت به خواستهی علی منتهی میشود؛ به این معنا که مخاطب نمیتواند فصل پیش را فراموش کند و دادههای جدید را در کنار فصل قبلی میگذارد و به مرتبهی دیگری از معنا میرسد. معنایی که از میان دندانهای به هم چفت شده و خسیس نویسنده، بیرون نمیزند. اما مخاطب هم نمیتواند اطلاعات قبلیاش را «شیفیت دیلیت» کند و هر بار، بازی تازهی نویسنده را بپذیرد و شخصیتها را همانگونه که او میگوید و باز تعریف میکند، قبول کند.
«شب ممکن» روایت یک رابطهی بههم ریخته و چندسویه است؛ مازیار؛ نویسنده، منتقد، ویراستار؛ فیلمنامهنویس... سمیرا؛ دختری خیابانی که با مازیار دوستی عادیای دارد و گاه به خانهاش میآید، هاله ؛ دختری که بالاخره معلوم نمیشود دقیقاً با مازیار کجا آشنا میشود و علاوه بر مازیار، روابط دیگری هم در چنته دارد ، زن نویسندهای که گویا ده سالی از مازیار بزرگتر است و تا جایی انگار نویسندهی این روایت است و فصل نهایی که مرد نویسنده پنجاه و چند سالهای به متل دوستش علی در شیان میرود تا بعد از هفت سال، دوباره رمانی بنویسد که چشمهایش تنها در هنگام نوشتن میدرخشد. در همین فصل آخر است که هر یک از شخصیتها بیربط از هم در یک مکان جا گرفتهاند و شاید این ارتباطات و روایتها، امکاناتی باشد که میتواند بین اینها شکل بگیرد. شاید... شاید تمام اینها ساخته بخش تاریک و مرموز ذهن نویسنده باشد. همان بخشی که در میان جمع، همراه با علی صدای جیغ دخترهایی را که خفه میشوند، میشنود. اما به کدام یک از این بخشها و دادهها میتوان اعتماد کرد؟ هر یک از این بخشها با راویتها و راویهای متفاوت، در خود مؤمن هستند و به پایان میرسند. بخش نخست روایت یک شب جنجالی و پر اتفاق است. شاید رمانتیکترین بخش موجود که زن نویسنده، از شب تولد مازیار و همراهی هاله و سمیرا و آتشپارگیهای آن دو نوشته است. حتی اگر زن را نویسنده این بخش بدانیم، هم اتفاق عجیبی نمیافتد و به نوعی با وجود فاصله وی از آنها، اتفاقاً توجیحپذیر است که جذابیت و رنگ و لعاب این بخش، بیشتر از باقی بخشهاست و به همان نسبت چهرهی حقیقت هم در این میان، مخدوش تر از باقی فصلهاست. از اطلاعات جزیی شخصیتها و روابط تا... اصلا در این بازی که شهسواری راه انداخته است هیچ قطعیتی در شناخت حقیقت و حکم کلی و تاریخی صادر کردن وجود دارد؟ اما در مورد هاله و مازیار به جرأت میتوان گفت که شهسواری لایههای پنهان روح، و شاید حتی بتوان گفت، لایههای گناهکار انسان را کاویده و اتفاقاً به روشناییها و احساسات زیبایی هم رسیده است و این دستاورد کوچکی در فرهنگ ایرانی نیست. اما نکتهی دردناک قاطعیت عجیب عبارتی است که در نانوشتههای شهسواری موج میزند؛ این که انگار انسانها از درک هم به طور کامل عاجز هستند و ما تنها با بعدی از وجود و تنهایی و نیازهای خودمان به بعدی از وجود دیگری و البته آن هم در موقعیتی خاص نزدیک میشویم و بس. و شناخت آدمی در تمامی ابعاد، کاری نشدنی است و تازه هر بعد از این شناخت هم با توجه به امکاناتیست که در موقعیتهای مختلف در اختیار ما قرار میگیرد یا امکان بروز مییابند. شاید بیدلیل نباشد که شهسواری روایتش را با این بیت از حافظ آغاز میکند: فریب جهان قصهی روشن است
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
اینهم نظر من:
-- nooshin ، Jun 7, 2010انسانها از درک هم به طور کامل عاجز هستند و ما تنها با بعدی از وجود و تنهایی و نیازهای خودمان به بعدی از وجود دیگری و البته آن هم در موقعیتی خاص نزدیک میشویم و بس. و شناخت آدمی در تمامی ابعاد، کاری نشدنی است و تازه هر بعد از این شناخت هم با توجه به امکاناتیست که در موقعیتهای مختلف در اختیار ما قرار میگیرد یا امکان بروز مییابند.