خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > تابلویی زیبا از زشتی جنگ | |||
تابلویی زیبا از زشتی جنگفرشاد سروشلویی فردینان سلین» (۱۸۹۴ - ۱۹۶۱) در ایران سرنوشت عجیبی یافته است. کمتر از پانزده سال پیش ـ در سال ۱۳۷۳ ـ که ترجمهی زندهیاد «فرهاد غبرایی» از رمان معروف «سفر به انتهای شب» به بازار آمد، هیچکس گمان نمیکرد که سلین بتواند جایگاهی بین دوستداران کتاب در ایران بیابد. تا آن زمان عملاً هیچ نوشتهای از این نابغهی فرانسوی در قامت واژگان فارسی درنیامده بود و تنها شناخت ما از او چند کلمهای بود که «جلال آلاحمد»، در تایید تاثیرپذیری رمان «مدیر مدرسه»اش از او، در مصاحبهای به زبان آورده بود. ورق، اما، دیری نپایید که برگشت. در حالی که معدود نسخههای «سفر به انتهای شب» در گرماگرم فروش انبوه سخیفترین و میانمایهترین آثار ادبی، در انبارهای ناشر و قفسههای کتابفروشیها خاک میخورد و طرح جلد و چاپ نهچندان دلچسباش مزید علت بود تا حتا کتابخوانهای حرفهای کمتر رغبت مطالعهی آن را داشته باشند، شانس بار دیگر به یکی از بدشانسترین نوابغ تاریخ روی آورد، درست مثل زمانی که گلولهی توپ در فلاندر به خود زحمت نداد از سلین یک کپه گوشت سوخته بسازد و به ناکار کردن دست راستاش رضا شد. «مهدی سحابی» آستین بالا زده بود تا یکی از مهمترین اتفاقات عرصهی ترجمه پس از انقلاب را رقم بزند: جوی که انتشار ترجمهی «مرگ قسطی» در سال ۱۳۸۳ پی ریخت روز به روز پرهیاهوتر شد. بهگونهای که امروز سلین از مشهورترین و پرطرفدارترین نویسندگان خارجی در ایران است. آثار او یک به یک ترجمه و منتشر میشوند و مدام کتابها و مجلات و مقالاتی دربارهی او به چاپ میرسند. رمان کوتاه «Casse – pipe» که با نام «معرکه» به بازار آمده یکی از همین آثار است. خلاصهی پلات «معرکه» اینچنین است: در یک شب تاریک، وهمانگیز، بارانی و دلهرهآور، در دل جنگ، سرجوخهی مستی به نام «لو موهو» اسم شب را فراموش کرده است و حالا جوخه نمیتواند پست را از نگهبانان فعلی تحویل بگیرد. به زبان سادهتر: یک افتضاح واقعی. ماجرا از دید شخصیت همیشهگی رمانهای سلین، یعنی «فردینان»، روایت میشود. این اولین شب ورود فردینان به پادگان نظامی است و ما پا به پای او به دل این شب سفر میکنیم و به هر زحمتی که هست آن را به صبح گره میزنیم.
سلین نه اولین و نه تنها کسی است که از جنگ نوشته است، اما بیگمان پارهای از بینظیرترین توصیفات تاریخ ادبیات از جنگ را در کارنامهی او میبینیم. گزافه نیست اگر بگوییم هیچکس به زیبایی سلین زشتی جنگ را تصویر نکرده است. «معرکه» نیز همچون «سفر به انتهای شب» اثری است دربارهی جنگ. اثری که ورای تجربهی فردی قرار میگیرد و مختص یک ملت خاص نیست. «فردینان» میتواند نه یک سرباز فرانسوی که هر سرباز دیگر با هر ملیت باشد و جنگ «معرکه» هم هر جنگی. دهشت و خشونت جنگ در «معرکه» به زیبایی هر چه تمامتر عریان و عیان شده است. در بخش عمدهای از داستان سربازان در یک اصطبل جا داده شدهاند و در میان فضولات حیوانی غوطهورند: «در جنگ انسانها همطراز حیوانات هستند.» این چیزی است که نشانهشناسی «معرکه» به ما میگوید و سلین بسیار زیرپوستی و هنرمندانه آنرا ارائه کرده است. انسانهای سلین انسانهایی هستند که سائق تخریب و سائق مرگ – آنطور که فروید میگوید ـ در وجودشان بر هر سائق دیگری غلبه دارد. اینان دیگر هیچچیز جز اسلحه، مافوق و دشمن را نمیشناسند. بیرحمانه میکشند و کشته میشوند. فاجعه اینجاست که هیچیک از آنها نمیدانند برای چه دارند طرف مقابل را میکشند. همچون شخصیتهای «سفر به انتهای شب» شخصیتهای «معرکه» نیز معمولاً گذشتهی نظامی ندارند. سربازان «معرکه» از زمینهای کشاورزی به میدانهای جنگ گسیل شدهاند و بهجای داس، شمشیر و تفنگ در دستشان دادهاند. همهی آنها در رنجاند. همه دنبال مفری هستند که از این جنگ، ولو برای ساعاتی، بگریزند. برای بعد از جنگشان برنامهریزی میکنند و اگر دست خودشان باشد، احتمالاً هیچ یک در صحنهی نبرد باقی نمیمانند. از دیگر نمادپردازیهای زبردستانهی «معرکه»، یکی از مهمترینها، صحنهی فرار اسبهای جنگی از اصطبلهاست که چندین و چند بار اتفاق میافتد. اسبهایی که در اصطبل باقی ماندهاند و فرصت فرار نیافتهاند نیز رم کردهاند و مدام بیتابی و بیقراری میکنند. اسبهای فراری چونان چهارنعل میروند و برای فرار از مهلکه به آب و آتش میزنند که: «مثل صاعقه... انگار پرواز میکرد... این دیگه اسب نبود که.» سلین وحشیگری و خشونت ما انسانها را روی یک پرده جلوی چشمانمان به نمایش درمیآورد. در جایی که حتا حیوانات هم رم میکنند و طاقت این پایه از سختی و خشونت را ندارند انسانها همچنان به کار خود ادامه میدهند و مثل یک ماشین آدمکشی، خستهگیناپذیر و بیاحساس، بازیچهی دست قدرتمندان هستند، یا به تعبیر خود سلین در «معرکه»: «مثل عروسکای خیمهشب بازی.» سلین ما را به تفکر دوباره دربارهی فلسفهی جنگ وامیدارد. این همه نادانی، این همه ویرانی، هیاهو برای هیچ. هنر او اینجاست که در این مخالفت تمامقد با جنگ کتابهایاش به مانیفستهای بیخاصیت بدل نمیشوند. او قصهگوست و روایتگر. داستانهایاش کشمکش و جذابیت دارند. پلاتشان قدرتمند است. «معرکه» هم، با همهی کمحجمیاش، به وقایعنگاری مستند جنگ بدل نشده و یک اثر ادبی خلاقانه است. ما هم با سربازان جوخه در هراسایم تا ببینیم سرنوشت «اسم شب» چه میشود و آیا نگهبان کشیک به «لو موهو» شلیک میکند؟ با علاقه و بدون خستگی رمان را میخوانیم و صحنهها را دنبال میکنیم. سلین میداند که برای تاثیرگذاری بیشتر راهی جز داستانگویی ندارد. کاری که بسیار خوب آنرا بلد است. ماجرای «معرکه» همانقدر که وحشتناک و دلهرهآور است، خندهدار و ابلهانه هم هست. پلات داستان یک پلات تراژیک – کمیک است: گمشدن اسم شب. هیچکس یادش نیست که اسم شب چه بوده و مدام نامهای ابلهانه و حدسهای بلاهتآمیز مطرح میشود. «لو موهو» و «رانکوت» ـ ارشدهای پادگان ـ هر دو مستاند و هر آنچه از دهانشان بیرون میآید مشتی یاوهی مضحک است و هر حرکتی که از آنها سر میزند جنونآمیز و غیرعقلانی است. سربازها هم دستکمی از آنها ندارند و گفتهها و اعمالشان ـ بهخصوص در زمان حضور در اصطبل ـ لاغآمیز و خنداننده است. این کنتراست و پارادوکس به تاثیرگذاری بیشتر انجامیده و به «معرکه» یاری رسانده است تا هر چه بهتر پوچی و زشتی جنگ را روایتگر باشد. زبان سلین در «معرکه» زبانی است سرشار از اغراق و بزرگنمایی. یک مدلول ساده و مشخص معمولاً با چند دال مختلف که پشت سر هم قطار شدهاند ارائه میشود. شخصیتها مدام رودهدرازی میکنند، تا جایی که دیالوگها و حجم آنها غالباً مصنوعی و غیرطبیعی به نظر میرسد. زبانی است خاص و نو و عجب اینکه آنچنان هم هنجارگریز و آشناییزدا نیست، مثلاً تشبیهات یا ساختارهای عجیب و غریبی ندارد، قصد بازسازی واقعیت را دارد اما در دام دیالوگها و جملههای بیمایه نمیافتد. شاید بتوان غلوآمیز بودن زبان «معرکه» را ـ به قول پستمدرنها ـ تلاشی برای بالا بردن سطح تعمق و ادراک خواننده و دعوت او به مکث، تامل و تفکر بیشتر دانست. در عین حال، میتوان از منظر فرمالیسم به آن نگریست و نکتهی دیگری را مطرح کرد: کشدار بودن و بیهودگی که مشخصهی جنگ است در فرم «معرکه» هم بروز پیدا کرده و این زبان و رویکرد بهنوعی در راستای انتقال حس درازآهنگی غیرقابل تحمل جنگ حرکت میکند. «معرکه» را نشر چشمه با ترجمهی خانم «سمیه نوروزی» به بازار فرستاده و تاکنون چند بار آنرا تجدید چاپ کرده است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|