خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > عشق و جنایت در ماساچوست | |||
عشق و جنایت در ماساچوستفرشاد سروشجویس کرول اوتس، بانوی نویسندهی امریکایی، در دنیای داستاننویسی نامی شناخته شده و پرطرفدار است. تاکنون، بیش از صد کتاب (اعم از رمان، شعر، داستان کوتاه، نمایشنامه، مقاله و ...) منتشر کرده و تعداد جوایز معتبری که کسب کرده یا نامزد دریافتشان بوده از شمار خارج است. کرول اوتس تا همین چند سال پیش در ایرانی نامی ناشناس بود. خوشبختانه در دو، سه سال اخیر چند کتاب مهم و خواندنی او به فارسی ترجمه شدهاند، از جمله :«عروس بیوه،» (با ترجمهی رویا بشنام) «سیاهاب،» (با ترجمهی مهدی غبرایی) و «وقتشه با من زندگی کنی،» (با ترجمهی مهری شرفی). «جانورها» جدیدترین اثری است که از این نویسنده به فارسی برگردان و چاپ شده است. «جیلیان براور،» در گشت و گذار خود در موزهی لوور پاریس، در یکی از روزهای فوریهی ۲۰۰۱، در گوشهی تالار «اوسنیا» با یک توتم مواجه میشود: «کم و بیش یک متر بلندی داشت. پیکرهای چوبی از انسان بدوی و استخوانی. مادینه مینمود، با چهرهای دراز، باریک و ترسناک. حفرههایی به جای چشم داشت و خطی به جای لبها. سینهاش غیرعادی بود، مثل یک جانور. پاهایاش از سر شانهها آویزان بودند. نوزادی به سینهاش چسبیده بود و مک میزد. نوزاد فقط یک کله بود و بهطور مضحکی گرد و درشت، اما اصلاً بدن نداشت... » مشاهدهی این توتم باعث میشود خاطرهای بسیار دور، مربوط به سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶، بار دیگر به خودآگاه جیلیان بازگردد. جیلیان در هم میریزد و اتفاقات عجیب و دردناک سالهای دانشجوییاش در دانشکدهی کاتامونت، در نیوانگلند، را به خاطر میآورد، اتفاقاتی که رازها و ناگفتههای بسیاری دارند، و درواقع شکلدهندهی پلات رمان «جانورها» هستند. ماجرای با یک آتشسوزی آغاز میشود، آتشسوزی خانهی شمارهی ۹۹ در برکشایر مانتین، جنوب غربی ماساچوست. شبی سرد و زمستانی. راوی داستان کاراکتر اصلی آن، جیلیان، است. همهی ماجرا در برکشایر مانتین میگذرد، و در دوران دانشجویی جیلیان در دانشکدهی شهر. شخصیتهای اصلی رمان کمتعدادند: آندره هارو، دورکاس، و چند دانشجوی دیگر کاتامونت که همکلاسی جیلیان هستند و در کنار او در هیت کاتج، یکی از خوابگاههای کوچک دانشکده، زندگی میکنند. پروفسور آندره هارو مردی است میانهسال، نهچندان زیبا اما فوقالعاده جذاب، که خواستاران زیادی در بین دانشجویان دارد، بهخصوص دانشجویانی که در کلاس کارگاه شعر او شرکت میکنند: جیلیان و دوستاناش پنهلوپه، دومینیک، مارسیا، و سیبل.
دورکاس، همسر آندره، زنی است امریکایی – فرانسوی. هنرمندی که «دانشگاه نرفته» اما، بهقول خود، «مدرک دانشگاهی را در زندگی به دست آورده است.» مهمترین کار هنری دورکاس ساختن توتمهایی عجیب و غریب و زشت است، توتمهایی که با توصیف ارائه شده از توتمی که جیلیان در لوور میبیند تطابق دارند. گاهی این توتمها را در نمایشگاههایی کوچک به نمایش میگذرد و به ندرت گالریدارهایی در سیاتل، تورنتو، و پالم اسپرینگز چند تایی از آنها را میخرند. هارو و دورکاس زندگی بسیار مرموزی دارند. دختران در جلب توجه آندره با هم در رقابتاند و گاهگداری پیش میآید که پای یکی از آنها به زندگی زوج جوان باز میشود. از چند و چون این دیدارها خبری درز نمیکند، و دختران ورودشان به زندگی هارو را تکذیب میکنند، اما نشانههایی وجود دارد که دیگران را، تاحدودی، از آنچه رخ داده آگاه میسازد. از طرف دیگر، آتشسوزیهای متعدد و ادامهداری در جایجای دانشگاه اتفاق میافتد که ماجراها را اسرارآمیزتر میکند. تنها آتشسوزی خانهی برکشایر مانتین کار جیلیان است، حریقی که به مرگ آندره هارو و دورکاس میانجامد و البته واقعیت آن هیچوقت بر دیگران آشکار نمیشود. جیلیان پس از دیدن توتم در لوور و تداعی خاطراتاش با فلشبک به روایت حقیقت میپردازد، آنچه روی داده و آنچه به یاد دارد. او تاکید دارد که «حرفهایی که میزنم اعتراف نیست» اما روایت او سر تا پا اعتراف است! کسی چه میداند؟ شاید اعترافات توتم جولیان است. او میخواهد با گفتن حقیقت کفارهی قتل آندره و دورکاس را بپردازد و اینک، که نزدیک به نیم قرن از عمرش گذشته است، خود را از عذاب وجدان رها کند. اگر از دید ساختارگرایی به «جانورها» نگاه کنیم، از بین تاویلهای مختلفی که میتوان از این رمان ارائه کرد، از جمله، میتوانیم آن را به روایتی دیگر از ماجرای توتم و تابو تقلیل دهیم. «جانورها» در پیوندی بینامتنی با اسطورهها و باورهای انسان آغازین قرار دارد. نویسنده با گنجاندن وقایع و نشانههایی اسطورهای در متن ـ قطعههایی از «مسخ» اوید، اروس، فیلاملا، لکهی خونی چشم آندره، طوطیای که مدام سینهاش را خون میاندازد، و ... ـ تلاش میکند تا خوانندهی خود را آگاه کند که متن، افزون بر روابط علت و معلولی و سادهاش، همچون رودخانهای در زیر یخ، در لایههای عمیقتری جریان دارد، و کلیدهایی را برای بازگشایی قفلهای داستان در اختیار خواننده قرار دهد. «جانورها» رمانی است که، افزون بر درونمایهی جالب توجهاش، از جذابیت پلات نیز بیبهره نیست و داستانی پرکشش و جذاب را روایت میکند، بهطوری که خواننده پس از بیرون آمدن از سردرگمی صفحات آغازین کتاب به سختی میتواند از ادامه دادن ماجرای پرتعلیق و دلهرهآمیز کتاب دل بکند. انتشار «جانورها» اتفاق فرخندهای در عرصهی ترجمه است، اما ای کاش در ویرایش این کتاب دقت بیشتری به کار گرفته میشد. شیوهی نقطهگذاری کتاب از اساس غیراستاندارد و ناهمسان است و جملات زیادی را میتوان یافت که ساختار فارسی نیافتهاند و با گرتهبرداری به فارسی درآمدهاند. چند جمله بسیار نامفهوم هستند یا نیمهکاره رها شدهاند و غلطهای نگارشی ـ مثلاً، «با این وجود» ـ هم در کتاب زیاد به چشم میخورند. به هر حال، باید انتشار آثار جویس کرول اوتس به فارسی را به فال نیک گرفت و امیدوار و منتظر بود که آثار بیشتری از این نویسندهی قدر و نامور به دست مخاطبان ایرانی برسد. «جانورها» را نشر افق در سال ۱۳۸۸، با ترجمهی حمید یزدانپناه، و در ۱۷۱ صفحه به بازار کتاب ایران عرضه کرده است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|