خانه > کتاب زمانه > معرفی کتاب > کهنترین داستان ایرانی و پیکاسو | |||
کهنترین داستان ایرانی و پیکاسوفرشاد سروشکهنترین داستان ایرانی بزرگترین خسران فرهنگی ناشی از سقوط سلسلهی ساسانیان و فتح ایران به دست اعراب از بین رفتن بخش اعظم میراث مکتوب ایرانزمین و بهویژه آثار ارزشمند پدیدآمده در دورهی ساسانی بود. آنچه امروز از نوشتههای مربوط به دورهی ساسانی در دست است غالباً متون مذهبی است که روحانیون زرتشتی هنگام گریز از ایران به هند آنها را به همراه خود بردهاند و به این طریق از تاراج زمانه محفوظ داشتهاند. در این میان، اقبال با انگشتشمار متون غیردینی نیز همراه بود و تعدادی از آنها به دست پیروان آیین بهی به هند رسیدند و جاودانه شدند. یکی از این متون «کارنامهی اردشیر بابکان» است که نوشتهای است به زبان پهلوی و در شرح زندگی و فتوحات اردشیر ـ نخستین پادشاه ساسانی ـ و خانداناش.
دربارهی زمان دقیق آفرینش یا کتابت این اثر توافق وجود ندارد. «کلاوس شیپمان،» باستانشناس آلمانی، کارنامه را اثری «از دورهی صدر اسلام یا حتا مرحلهی آخر دورهی ساسانی» میداند1، زندهیاد «احمد تفضلی» مینویسد این کتاب «احتمالاً در اواخر دورهی ساسانی بر اساس روایتهای کهنتری در فارس نوشته شده2» و «صادق هدایت» چنین اعتقادی دارد: «سبک و انشای محکم، ساده و استادانهی کارنامه خیلی قدیمی است و با سبک کتب پهلوی که بعد از اسلام تالیف شده فرق دارد. از این قرار میتوان نتیجه گرفت که کارنامهی فعلی بیشک از ادبیات اصیل دورهی ساسانیان بهشمار میرود و قطعاً بعد از سقوط یزدگرد ویا در دورهی اسلامی تنظیم نشده است.3» کتاب کارنامه تا مدتها، چه از طرف پژوهشگران خارجی و چه از طرف باستانشناسان ایرانی، بهعنوان یک متن تاریخی شناخته میشده و مورد استناد قرار میگرفته است. این در حالی است که «کارنامهی اردشیر بابکان» بیش و پیش از هر چیز یک داستان زیبای ادبی آمیخته به افسانه و اسطوره است و اهمیت جنبهی هنری آن بههیچوجه کمتر از اهمیت تاریخیاش نیست. بهقول هدایت « در اینکه نگارنده در به هم انداختن وقایع دخل و تصرف کرده و [آنها را] به صورت رومان در آورده تردیدی نیست.4» «کارنامهی اردشیر بابکان» کهنترین داستان مکتوب ایرانی است که از گزند روزگار در امان مانده و به دست ما رسیده است. از متن پهلوی کارنامه ترجمههای متعددی به فارسی وجود دارد. اولین آنها به دست خدایار دستور شهریار ایرانی در سال ۱۸۹۹ انجام گرفت و بعد ترجمههای دیگری از نامدارانی همچون احمد کسروی، صادق هدایت و دکتر بهرام فرهوشی منتشر شد. «قاسم هاشمینژاد،» نویسندهی رمان معروف «فیل در تاریکی،» اما ورق دیگری رو کرده و با رویکردی نو سراغ ترجمهی این اثر رفته است. او خصایص داستانی کارنامه را در مرکز توجه قرار داده و، ضمن پایبندی به ترجمهی دقیق و وفادارانه، جنبههایی را که «کارنامهی اردشیر بابکان» را به یک رمان جذاب ماننده میسازد برجستهتر کرده است. از جمله، هاشمینژاد سه سال وقت گذاشته با کمک فارسی دری متن پهلوی را بازنویسی کند تا بتواند حال و هوای باستانی متن اصلی را به خواننده انتقال دهد، و با تقطیع و فصلبندی متن یکپارچهی اثر امکان برقراری ارتباط آسانتر با آن و درک بهترش را فراهم آورده است. البته او توجه داشته که برای آرکائیک کردن زبان بیشتر از ساختارهای کهن استفاده کند تا از کلمات، و به همین دلیل ترجمهی او به دام مغلقگویی و سختخوانی نغلطیده است. کارنامه با توضیح وضعیت سیاسی ایران در زمان حکومت پارتها شروع میشود: «... ایرانشهر، از پس مرگ اسکند رومی، دویست و چهل ملک داشت. سپاهان و پارس و خطههای نزدیکتر دست اردوان سالار بود. بابک مرزبان بود، شهردار پارس و گماردهی اردوان بود از دست او. اردوان خود به استخر مینشست... » این آغاز بسیار هوشمندانه و هدفدار است، زیرا داستان با روایت «یکخدایی» شدن ایران است به دست «اورمزد» پایان میپذیرد و این روایت یکپارچگی کشور درواقع یکی از خطوط اصلی کتاب محسوب میشود. اثر سپس همچون یک رمان تاریخی که به چاشنی تخیل و افسانه آمیخته است به پیش میرود. بدنهی روایت را سرگذشت اردشیر تشکیل میدهد. متن به شیوهای بسیار فشرده و بیاطناب، با ضرباهنگی تند و تعلیقی مناسب، ماجراهای زیادی را حکایت میکند: جنگ اردشیر با اردوان (که با کمک فرهی ایزدی با پیروزی اردشیر همراه است)، پادشاهی او، سپس تلاشاش برای یکپارچه کردن کشور و سرکوب سرکشان ـ از جمله شاه کردان ماد، کرم هفتواد، و مهرگ ـ ، ازدواج او با دختر اردوان و توطئهی قتل اردشیر به دست همین زن، نجات زن و زاییدهشدن «شاپور» فرزند اردشیر، و در نهایت عشق شاپور به دختر مهرگ و ازدواجاش با او که به تولد «اورمزد» منجر میشود. داستان، همانطور که گفته شد، با رسیدن اورمزد به پادشاهی و «فرمانبری شاهان بر و بوم» از او تمام میشود. کارنامه مثل یک رمان مدرن و خواندنی امروزی میآغازد، گرهافکنی و گرهگشایی و فضاسازی میکند، کاراکتر میآفریند، کشمکش میسازد و عاطفه و احساس برمیانگیزد. چیرهدستی در پرداخت داستان و ارایهی روایتی این چنین ظریف و خواندنی هنرمندی نیاکان ما را به رخ میکشد. «کارنامهی اردشیر بابکان» متنی مایهی مباهات همهی ایرانیان و ستونی درخشان در تاریخ هنر ایرانشهر است، و کتابی است که بیش از پیش داغ از دست رفتن آثار گرانقدر مشابه را در دل مینشاند. «کارنامهی اردشیر بابکان» با ترجمهی قاسم هاشمینژاد را نشر مرکز اولین بار در سال ۶۹ منتشر کرده و چاپ سوم آن در سال ۸۵ و با تیراژ اندک ۱۷۰۰ نسخه انجام شده است. عدم استقبال شایان از این کتاب بار دیگر معضل دیرپای بیتوجهی کتابخوانهای ایرانی به مردهریگ غنی ادبیات شکوهمند فارسی و ایرانی را یادآوری میکند. پیکاسو به روایت گرترود اشتاین «رولان بارت» در مقالهی «برج ایفل» (La Tour Eiffel)، ایفل، این نشانهی ناب فرانسهی مدرن، را به پانورامایی تشبیه میکند که همهی نگاهها در پاریس به آن ختم میشود و در هیچکجای این شهر بزرگ نمیتوان از چشمانداز آن رها بود. از طرف دیگر، همهی گوشه و کنار شهر در تیررس برج هستند و یارای پنهانشدن از چشمان تیزبین او را ندارند. درواقع، برج ایفل هم نگریسته میشود و هم مینگرد. شاید بتوان موقعیت پاریس نیمهی اول قرن بیستم در جهان را با موقعیت ایفل پیوند داد، پاریسی که بسیاری از جنبشها و مکتبهای برتر فلسفی، هنری و ادبی قرن از دل آن متولد شدند و نگاه دنیا را به این شهر زیبا خیره کردند؛ نیز پاریسی که میزبان تعداد زیادی از نویسندگان و نقاشان و فیلسوفان غیرفرانسوی بود که از دریچهی این شهر به مردمان و سرزمین خودشان مینگریستند و آثارشان را خلق میکردند.
یکی از نامدارترین چهرههای ساکن پاریس «گرترود اشتاین،» نویسندهی امریکایی (۱۸۷۴ - ۱۹۴۶)، بود. او در سال ۱۹۰۲ به پاریس آمد و تا پایان عمر در این شهر زیست. اشتاین البته نویسندهی مهمی بود و بعضی از آثارش از بهترین داستانهای امریکایی ابتدای قرن به شمار میآیند اما او به واسطهی موضوع دیگری شهرتی فراوان یافته است. این بانوی امریکایی زنی ثروتمند و حامیمسلک بود و آپارتمان مجللاش در خیابان ۲۷ فلوروس محل رفت و آمد تعداد زیادی از نقاشان، شاعران و نویسندگانی بود که بعدها هر یک ستونی در تاریخ هنر و ادبیات جهان شدند، از جمله، «ازرا پاوند» و «ارنست همینگوی،» که این دومی تصویری سیاه و قدرناشناسانه از اشتاین در کتاب «پاریس جشن بیکران»اش ارائه داده و سادهلوحی و همجنسگرایی او را دست انداخته است. از جمله کسانی که در پاریس زیستند، و بیشک یکی از مهمترین آنها، «پابلو پیکاسو،» نقاش اسپانیایی (۱۸۸۱ – ۱۹۷۳)، است. پیکاسو، که او را بزرگترین نقاش قرن بیستم لقب دادهاند، اولینبار در سال ۱۹۰۰ قدم به پاریس گذاشت و از آن پس جز چند سفر کوتاه هرگز پاریس را ترک نکرد. گرترود اشتاین از مشوقان و حامیان پیکاسوی جوان بود و او و برادرش از اولین کسانی بودند که تابلوهای پیکاسو را خریدند، و البته اینها مربوط به زمانهای بود که ارزش کارهای نامتعارف و نوآورانهی پیکاسو شناخته نشده بود و خود او شهرت و اعتباری نداشت. اشتاین به لطف دوستی با پیکاسو توانست به طور کامل در جریان زندگی او و سیر پیشرفت هنریاش قرار بگیرد و بیواسطه در جریان شکلگیری و بالندگی کوبیسم باشد. به همین دلیل، کتابی که او با عنوان «پیکاسو» نوشته است میتواند منبعی بسیار خوب برای آشنایی دقیق با پیکاسو، نقاشیهایاش، و تاثیری که بر هنر قرن بیستم گذاشت تلقی شود. گرترود اشتاین کتاباش را با توضیح دربارهی نقاشی فرانسه در قرن بیستم آغاز میکند و با ذکر اطلاعاتی دربارهی زندگی پیکاسو و خانوادهی او و روایتی از اولین حضور او در پاریس پی میگیرد. او سپس بسیار موجز، اما دقیق و کامل، به زندگی هنری پیکاسو میپردازد. اشتاین روایت میکند که پیکاسو در پاریس فقط با نویسندگان و شاعران رابطه برقرار میکرد و در میان نقاشان دوستان چندانی نداشت، زیرا: «وقتی او قادر بود همانگونه که میخواست نقاشی کند، چه دلیلی داشت با نقاشان طرح دوستی بریزد؟» سپس سرگذشت نقاشیها و دورههای مختلف کار پیکاسو را بیان میکند. از آن هنگام که پیکاسو نقاشی جوان بود تا حدود سال ۱۹۳۷. اشتاین خواننده را تمام و کمال با سیر پختگی و چیرهدستی پیکاسو و به شهرت رسیدن او آشنا میسازد. او همچنین تصویری از دورههای کاری پیکاسو نظیر دورهی آبی، دورهی صورتی، دورهی زنان درشتاندام، و ... دورههایی که پیکاسو در آنها نقاشی را بهطور کامل کنار گذاشت، و نیز ضرورت و نحوهی شکلگیری و تکامل سبک کوبیسم به دست میدهد. اشتاین همچنین بارها و بارها بر اسپانیایی بودن پیکاسو و تاثیر این ملیت بر موفقیت او تاکید میکند: «اسپانیاییها میدانند که مطابقتی وجود ندارد، نه منظره با خانهها، نه دایره با مکعب، نه زیاد با کم. طبیعی بود که یک اسپانیایی میبایست این را در نقاشی قرن بیستم، قرنی که هیچچیز با هم در تطابق نیست، نه دایره با مکعب، نه منظره با خانه، نه زیاد با کم، بیان کند.» این بانوی نویسنده همچنین معتقد است که درگرفتن جنگ جهانی باعث شد تا هنر آوانگارد پیکاسو شکوفا شود و مورد توجه قرار گیرد: «جنگ معاصرین را وا داشت تا کوبیسم را به رسمیت بشناسند، کوبیسمی که ساخته و پرداختهی پیکاسو بود و او واقعیتی را دیده بود که متعلق به ذهنیت قرن نوزدهم نبود... جنگ همه را واداشت تا پی ببرند که همهچیز به چیز دیگری تغییر کرده و هیچچیز چون گذشته باقی نمانده است، پس ناگزیر شدند پیکاسو را بپذیرند.» کتاب البته ضعفهایی هم دارد. اشتاین خود را در مقام یک ستایشگر بیچون و چرای پیکاسو قرار داده و در نتیجه کتاب او رویکردی سراسر مثبت و خطاپوش نسبت به زندگی و هنر پیکاسو یافته است. نیز، کتاب اشتاین در مقام یک اثر بیوگرافیوار بیشتر بر نقد و بررسی نقاشیهای پیکاسو و سیر حرکت کوبیسم تکیه دارد، در حالی که میتوانست به رویدادهای زندگی شخصی و خصوصی او ـ که اشتاین، به عنوان یکی از نزدیکان پیکاسو، با آن آشنایی کامل داشت ـ بیشتر از این بپردازد. با این همه، لذت شناخت اعجوبهی نقاشی به قلم نویسندهای گرانمایه لطمهای نمیبیند. «پیکاسو» با ترجمهی «فروزان گنجیزاده» را نشر چشمه در سال ۱۳۸۷ منتشر کرده و اکنون نسخههای چاپ دوم آن در بازار موجود است. کتاب، علاوه بر نوشتهی گرترود اشتاین، حدود چهل صفحهی مصور هم دارد که تعدادی از مهمترین و زیباترین نقاشیهای پیکاسو از دورههای مختلف کاری او را در بر گرفته است. پانوشتها: ۱) کلاوس شیپمان، مبانی تاریخ ساسانیان، ترجمهی کیکاووس جهانداری، فرزان روز، ۱۳۸۴، ص ۱۲. ۲) دکتر احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، سخن، ۱۳۸۶، ص ۲۶۰. ۳ و ۴) به نقل از لغتنامه، علامه علیاکبر دهخدا، مدخل «کارنامهی اردشیر پاپکان»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
شما ایرانی ها چرا با امپراطوریهای افغانها حال میکنید مگه شما از خودتان تاریخ و هویت ندارید کجای دنیا و مطالب معتبر از ایرانی بودن ساسانیان و زردشت نوشته که فکر میکنید کل آسیای غربی مال ایرانیها بوده زردشت و ساسانیان از افتخارات بزرگ ما اریاییها نه ایرانیها منظورم افغانستان(آریانا) هستش برید توی تاریختان بگردید ببینید چه هست برید باهاش حال کنید
-- محمد نعیم عباسی ، May 21, 2010افغانها از نژاد آریایی هستند و عموزادگانِ ما. آنها اپوگانِ ما هستند. اپوگ به زبان اصیل ایرانی یعنی همجُل، یعنی زنِ شوهر. ولی اپوگان البته ایرانی نیستند و زبانشان نیز پشتون است نه زبان ایرانی. انگلیسیها کشوری به نام افغانستان درست کردند تا در میان هند انگلیس و سرزمینهای اشغالی روسیه در شمال کشور کنونی افغانستان حائل باشد، و خراسان را نیز از ایران جدا کرده به آن کشور افزودند. نیم بشیتر کشور افغانستان کنونی خراسان است. بخشی از آن نیز سیستان است. بخش کوچکی از آن سرزمین افغانهای پشتون زبان است.
-- ذوالفقار ، May 21, 2010ولی کسی که خودش را افغانی نامیده تورک است. از لهجه اش معلوم است که آریایی نیست ... افغانها عموزادگان ما هستند و برایمان گرامی اند. ...
آره آقای محمد نعیم عباسی، حق با شماس: آخه افغانها از کره ونوس به زمین اومدن ولی ایرانی ها از کره مریخ!
شما همگی آریایی و ژرمن و موبلوند هستین و آلمانی ها و سوئدی ها و مردمان اروپای شمالی از شکم شما زاده شدن در حالی که ما از ... سامی ها بیرون افتادیم و خودمان را به آریایی های اصیل مثل شما چسبوندیم مبادا یه وقت کم بیاریم و این حرفا!
آره به خدا ...
فقط نمیدونم چرا نه امپراطوریهای کوچیک و کوتاه مدت ما تونست دووم بیاره و نه امپراطوریهای بزرگ و طولانی مدت شماها!؟ الان هم که شکر خدا همه مون در حال حکومت کردن به نیروهای آمریکایی و اروپایی و مکزیکی و ... هستیم که خواهش کردن برای نوکری ما به کشورامون وارد شدن و ما هم که حسابی سرشون منت گذاشتیم و گرنه اصلاً نیازی به این همه خدمتگزار دست به سینه نداشتیم والله!
من که خیلی با این تاریخ شکوهمند ایران دارم "حال میکنم" به خدا!
-- ایران خانوم ، May 22, 2010