رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ شهریور ۱۳۸۹

ریشه‌های مدرنیته در ایران

پانته‌آ بهرامی

تقابل بین سنت و مدرنیته، یکی از چالش‌های اصلی جامعه‌ی ایران در بیش از یک‌صدسال اخیر بوده است.

Download it Here!

یکی از نمودهای این چالش، برای نمونه، پوشش حجاب است که از سوی سنت‌گرایان به مردم تحمیل و از سوی بسیاری از جوانان به آن اعتراض می‌شود. نمونه‌ی دیگری از این چالش را می‌توان میان واقعیت و جایگاه زن امروز ایرانی در متن جامعه و قوانین و حقوق مربوط به او دید؛ تناقضی که بخش بزرگی از جامعه را در تقابل با این قوانین تبعیض‌آمیز قرار داده است.

پیرامون مدرنیته، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی الگوی مدرنیته‌ی غرب را که با رنسانس اروپا در قرن هجدهم شکل گرفت، متشکل از چند عنصر اساسی عقلانیت، فردگرایی و دمکراسی به مفهوم حاکمیت مردم، لیبرایسم به مفهوم حاکمیت آزادی، کاپیتالیسم به معنای حاکمیت قوانین اقتصاد آزاد و سکولاریسم به منظور نفی حاکمیت دین در نظام سیاسی می‌دانند.

دکتر هشام شرابی، جامعه‌شناس عرب معتقد است با توجه به تلاش‌های زیاد برای نوسازی و مدرن شدن کشورهای غیر غربی و به ویژه مسلمان، نتایج بسیار اندک بوده است.

وی بر این باور است که جهان عرب، نمودهای مسخ شده و ناقص مدرنیته را برگزیده‌اند و هرگز نتوانسته‌اند به گوهر مدرنیته یا به گمان شرابی، اندیشه‌ی انتقادی دست یابند.

دکتر نعمت‌الله فاضلی، مدرنیته را نه یک محصول، بلکه یک فرایند می‌داند؛ فرایندی که منجر به خودآگاهی انتقادی یک ملت از تمامیت هستی اجتماعی خود شده و امکان اصلاح و روزآمد شدن آن را فراهم می‌کند.

وی هم‌چنین به نوعی مدرنیته‌ی بومی باوردارد و کلیت مدرنیته‌ در هر جامعه را منحصر به فرد می‌داند. فاضلی معتقد است که مدرنیته همواره در ماهیت خود به نوعی انطباق با بومی‌سازی مداوم همراه است.

مدرنیته و مذاهب ابراهیمی

دکتر فرزین وحدت، جامعه‌شناس ریشه‌ی مدرنیته را در مذاهب ابراهیمی می‌داند. وی می‌گوید:

از نظر برخی فیلسوفان که روی مدرنیته خیلی کار کرده‌اند، مثل کانت، هگل، یورگن هابرمن، متفکر آلمانی یا مکتب فرانکفورت، ازمدرنیته می‌توان به عنوان به قدرت رسیدن و به فاعلیت رسیدن انسان‌ها یاد کرد. آدم‌هایی که قبل از دوران مدرن زندگی می‌کنند، اصولاً فاقد حس فاعلیت هستند.


دکتر فرزین وحدت، جامعه‌شناس

انسان مدرن از حالت منفعل به کنش‌گر تبدیل می‌شود و این حلقه‌ی اولیه‌ی دوران مدرن را تشکیل می‌دهد. این پدیده از مذاهب ابراهیمی زاده می‌شود.

چرا ادعا می‌شود که مدرنیته، ریشه در مذاهب ابراهیمی دارد؟ شما در مذهب کنش‌گر نیستید و این مذهب است که برای شما تعیین تکلیف می‌کند.

در مذهب پروتستان، فرد به‌عنوان ابزار خدا مطرح است. خدا، فاعل مایشاء است. مهم‌ترین فاعلیت و عاملیت در دست خداست، ولی خدای ادیان ابراهیمی، بخشی از فاعلیت و عاملیت را به انسان منتقل می‌کند و این یک نوع فاعلیت با واسطه است.

این یکی از تزهای هگل است که تاریخ هم آن را نشان داده است. تنها از طریق این نوع فاعلیت باواسطه است که انسان‌ها به قدرت می‌رسند. اگر دقت کنید در هیچ‌جای دنیا که ادیان ابراهیمی در آن حضور چشمگیری نداشته‌اند، مدرنیته به وجود نیامده است. این یکی از تزهای اساسی مارکس وبر، یکی از جامعه‌شناسان اصلی مدرنیته نیز هست.

وی اثبات می‌کند که چرا مدرنیته در اروپا به وجود آمد و آن را مربوط به پروتستانیسم می‌داند. دلیل به وجود آمدن این نوع فاعلیت، در این نهفته است که ابتدا آن فاعلیت اولیه وجود دارد و در یک مرحله‌ی مهم تاریخی، باواسطه تبدیل به فاعلیت بدون واسطه می‌شود. آدم‌ها در این روند، خودبنیان و فاعل می‌شوند و نه از طریق خدا؛ ولی آن قسمت اولیه (فاعلیت باواسطه)، به طور ضمنی از طریق خدا لازم بوده است ولی در مرحله‌ی بعد از بالفعل به بالقوه تبدیل می‌شوند.

به ایران بر گردیم. نقطه‌ی شروع مدرنیته در ایران را در کجا می‌دانید؟

فرهنگ ایرانی، بسیار از ادیان ابراهیمی تاثیر گرفته است. از این منظر، نطفه‌ی جنینی مدرنیته در ایران وجود داشته است و به همین دلیل کشورهای اسلامی و ایران مستعمره نشدند. درواقع به خاطر همین حس فاعلیت است که به‌طوربالقوه در این فرهنگ‌ها وجود داشته است. به همین دلیل برای اروپایی‌ها مشکل بود که امپراطوری عثمانی و یا ایران را زیر سلطه‌ی خود قراردهند.

اگرمدرنیته را به عنوان فاعلیت انسان نگاه کنیم، از دیرزمان در ایران وجود داشته است. مظاهر چشمگیرتر مدرنیته در قرن نوزدهم از اروپا وارد ایران می‌شوند. میرزاملکم خان یا طالبوف تبریزی سعی می‌کنند افکار مدرن را در ایران رایج کنند و از طریق اسلام این افکار را تعبیر کنند.

به نظر بسیاری از جامعه‌شناسان به دلیل همین تفکرات است که انقلاب مشروطه در ایران شکل می‌گیرد ولی به همین دلیل که این حس فاعلیت خیلی در اقشار مختلف ایرانی قوی نبوده است، با وجود اینکه نهادهای مشروطه، نهادهای مدرن هستند، مثل پارلمان و مطبوعات آزاد، مشروطیت نمی‌تواند به یک موفقیت پایدار دست یابد.

برخی از جامعه‌شناسان معتقدند که مدرنیسم با انقلاب مشروطه در ایران نضج گرفت و در دوران رضاشاه، از بالا در ایران پیاده و اجرا شد. یعنی اگرچه مظاهر مدرنیسم مثل دانشگاه و زیرساخت‌های اقتصادی، مثل راه آهن و غیره در ایران شکل گرفتند، اما تفکر مدرن و مدرنیته هنوز در بطن و متن جامعه ریشه نکرده بود. حال می‌خواهم بدانم آیا می‌توان اقدامات رضاشاه را باتوجه به اینکه از بالا پیاده و اجرا شده بود، نشانه‌های مدرنیته در ایران دانست؟

این یک نوع تناقض است. به هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که به وجود آمدن نهادهای آموزشی و یا نهادهای صنعتی کاملاً بی اثر بوده است، ولی نمی‌توان این پدیده را به مردم حقنه کرد. اقدامات زمان پهلوی باعث نشد که اکثریت جامعه به نوعی عاملیت برسد و نهاد های کاملاً مدرن به وجود بیاورد. باعث شد که به اندازه‌ی کافی حس فاعلیتی به وجود بیاید تا در پی آن مردم انقلاب کنند و خواستار نهادهای مدرن شوند.

مدرنیته در جنبش آزدایخواهی

به عقیده‌ی دکتر وحدت، خیلی از مولفه‌های خود انقلاب اسلامی، کاملا ضد مدرن است. به طوری که پس از پیدایش، آزادی‌های فردی را از بین می‌برد، دگراندیشان و بهاییان را سرکوب می‌کند، حقوق بشر را نادیده می‌گیرد و حجاب اجباری را حاکم می‌کند. ولی همین انقلاب باعث می‌شود که توده‌ها بیش از پیش به حس فاعلیت برسند. چون فردی که در چنین انقلاب عظیمی شرکت کند حس فاعلیتش خیلی گسترده می‌شود. این پدیده، یکی از عواقب بدون اراده‌ی انقلابیون است که توده‌های فرودست و طبقه‌ی متوسط را وارد فرایند رسیدن به قدرت و فاعلیت می‌کند.

در انقلاب‌های مذهبی اروپای قرن شانزدهم نیز دقیقاً همین اتفاق می‌افتد. دهقانان که تقریباً هیچ‌گونه فاعلیت ندارند به فاعلیت می‌رسند و این اساس دنیای مدرن است. تنها بعد از اینکه در آدم‌ها حس فاعلیت به وجود بیاید، می‌توانند خواستار نهادهای دنیای مدرن مانند آزادی‌هایی که در قانون اساسی پیش‌بینی می‌شود، مطبوعات و آزادی‌های فردی شوند. فقط آدم‌هایی که به مرحله‌ی بالایی از فاعلیت رسیده باشند می‌توانند این نهادها را طلب کنند.

جنگ خانمانسوز هشت‌ساله با عراق، حس فاعلیتی را که انقلاب در میان مردم به وجود آورده بود، تشدید کرد. به آدمی که می‌جنگد و کشته می‌شود، نمی‌توان زور گفت. وی به حد بالایی از حس کنش‌گری رسیده و خودش را ذی‌حق حساب می‌کند. به نظر من دلیل اینکه بعد از انقلاب و جنگ با مصائب زیادی که به وجود آمد، و کشتارها و خونریزی‌های زیادی که شد، پدیده‌ی اصلاح‌طلبی و پس از آن جنبش سبز به طور خلق‌الساعه به وجود نیامد، همان به فاعلیت رسیدن بسیاری از مردم ایران است که اینگونه نمود پیدا کرده است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ولی من فکر می کردم پروتستاتیسم بخشی را مسیحیت و از ادیان ابراهیمی است.

-- بدون نام ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:25 PM

Besir jaleb hast ishan ba Islam bonyad gra ham aghideh hastand va Empratori eslami ra be onvan yek vahed dar nazar migiran na inke keshvarhai digar ra mostaamereh kardeh bood

-- بدون نام ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:25 PM

چه ضد و نقیض گویی بی سر و ته! ایران تنها کشور جهان هست که در ان روشنفکران فلسفه را در هر سخنی می چپانند. حتی جامه شناس ما به جای انگشت گذاشتن روی فاکتور های ملموس تاریخی خود ایران نخست از هگل حجت می آورد و سپس می کو شد تاریخ را در ان به گنجاند مانند چپاندن چارگوش در دایره.\.

-- بدون نام ، Sep 11, 2010 در ساعت 11:25 PM

چند مسئله درباره رابطه فاعلیت، که حدس میزنم معادلی باشد برای agency، و ادیان تاریخی از دید آقای وحدت:
1-اگر مدرنیته ناشی از مفهوم فاعلیت در ادیان ابراهیمی است، فرایند مدرنیته را در ژاپن یا چین چطور توضیح میدهید؟ دینهای این کشورها که ابراهیمی نبودند.
2- اگر فاعلیت در ادیان ابراهیمی و از جمله اسلام مانع مستعمره شدن بوده، چطور استعمار مصر، سوریه، عراق یا کشورهای مسلمان آسیای میانه یا اندونزی و مالزی را توضیج میدهید؟
آیا تصور نمیکنید که با کج و معوج کردن داده ها یا نادیده گرفتن برخی واقعیتهای تاریخی دارید از مفهوم فاعلیت و تاریخ یک برداشت خاص و تا حد زیادی غیرواقعی ارائه میدهید؟ یا تئوری را به نفع یک گرایش فکری خاص کج و معوج میکنید؟

-- سعید ، Sep 12, 2010 در ساعت 11:25 PM