رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ اسفند ۱۳۸۶
وبلاگستان و انتخابات

زیر علم انتخاباتی کی سینه بزنیم؟

رضا شوقی

بحث از انتخابات همچنان در وبلاگ‌ها ادامه دارد. این روزها از نظری‌ترین مباحث آکادمیک در مورد سیاست گرفته تا خوابهای انتخاباتی را می‌توان در وبلاگ‌ها دید.

محمد دادفر نامزد رد صلاحیت شده حوزه انتخابی بوشهر، گناوه و دیلم در مطلبی با عنوان "ما را رهاندند" در وبلاگش "مشق " در مورد رد صلاحیت خودش می‌نویسد:
"از هیئت‌های نظارت و اجرایی که بار و زحمت انتخابات و نمایندگی را از دوش من برداشتند سپاسگزارم. امیدوارم تعیین صلاحیت مرا به افرادی صالح‌تر از من سپرده باشند و این هیئت‌ها نیز بتوانند مجلسی بهتر از مجالس گذشته تشکیل دهند."

دادفر در یادداشتی دیگر با عنوان "آغاز دوره‌ای دیگر" در مورد شرکت در انتخابات از دیدگاه یک حزب سیاسی و نه یک فرد می‌نویسد:
"آیا به هر شکل و به هر بهایی باید در انتخابات شرکت کرد؟ پاسخ منفی به این پرسش علاوه بر وابستگی به شرایط خاص زمانی و مکانی، برای یک شهروند عادی آسان و برای یک حزب سیاسی بسیار مشکل است.

فرد می‌تواند حسب علاقه خود در هر انتخابی شرکت یا از شرکت در هر انتخابی سر باز زند و خود را برای انجام یا ترک عمل انتخاب، قانع کند. اما یک حزب یا جریان سیاسی که موجودیت خود را در آفرینش نقش مثبت در انتخابات می‌داند، نمی‌تواند از انتخابات بگریزد زیرا ممکن برای جای خالی خود در نهاد منتخب یا جای خالی خود در صحنه انتخابات بهایی را بپردازد که از توانش خارج باشد و یا مدت مدیدی تاوان این عدم حضور را بپردازد.

در انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب از سویی به دلیل حذف کاندیداهایشان از گردونه انتخابات دلیلی برای حضور نمی‌بینند و از سوی دیگر موجودیت خود را در خطر می‌بینند و نمی‌توانند خود را قانع کنند که مشابه یک شهروند عادی تصمیم بگیرند و عطای انتخابات را به لقای آن ببخشند.

اگر خوش‌بینانه بنگریم، دست‌اندرکاران انتخابات هم با چشم‌پوشی از این موضوع، صرفا به شخص کاندیداها نظر داشته و با بررسی صلاحیت افراد، بدون نظر به حضور احزاب، اقدام به جاروی کاندیداها کرده و احزاب را در میانه میدان دست خالی و بی‌تیر و ترکش رها کرده‌اند."

دادفر در ادامه به بررسی رابطه احزاب با حکومت می‌پردازد:
"احزاب در ایران معطوف به قدرت و حکومت زاده شده‌اند و برای ادامه حیات خود هم فرا نگرفته یا نخواسته‌اند فرا بگیرند که بی‌حضور پدر یا پدرخوانده هم می‌توان سر پا ایستاد.

در جوامع دمکراتیک احزاب معطوف به جامعه یا بخشی از آن و یا صنفی خاص زاده می‌شوند و با تکیه بر خاستگاه خود برای کسب قدرت و ورود به حاکمیت تلاش می‌کنند. طبیعی است اگر راه ورود به قدرت چه به وسیله حکومت و چه به واسطه عدم اقبال عمومی بر آنان سد شود موجودیت آنان به خطر نمی‌افتد و حزب با بازگشتی به خاستگاه خود به بازسازی و نوسازی می‌پردازد تا در حضور بعدی برای ورود به حوزه قدرت از سد و موانع پیش روی بگذرد."

این کاندید رد صلاحیت شده، اصلاح‌طلبان را معطوف به قدرت و رویگردان از مردم می‌بیند:
"اگر در اعلام مواضع احزاب سیاسی اصلاح طلب پس از رد صلاحیت‌های اخیر نظر بیندازیم متوجه می‌شویم که هیچکدام نظر به پشت یا به به اصطلاح بازگشت به جامعه ندارند، بلکه با قدرت تمام به دیواره‌ای که در مقابلشان کشیده شده، سر می‌کوبند و باز با شاخ‌های شکسته خود منتظر بازشدن دری می‌مانند.

به گمان من باید در میان گروه‌های اصلاح‌طلب به گروه‌هایی که نسبت بیشتری با رفتارهای فعلی نظام دارند و در عین حال از نیروها و نظرات مترقی هم هر چند جزئی بهره می‌گیرند یاری رساند تا بتوانند به عنوان مهار قدرت عمل کنند و فضا را برای آینده‌ای که کشور با تنش‌های خارجی و داخلی کمتری مواجه باشد آماده اصلاح کنند. هیچ لزومی ندارد که گروهی تحت نام اصلاح‌طلب امروز بخواهند در عین ناتوانی امید مردم را به کلمات زیبای خود ببندند و در برنامه‌های غیر اصلاحی حل شوند و امید مردم را بر باد دهند."

دادفر سپس مصداقی برای سخن خود ذکر می‌کند:
"امروز در میان گروه‌هایی که خود را اصلاح‌طلب می‌دانند، گروه آقای کروبی بهتر از دیگران می‌تواند - و یا حد اقل می‌خواهد که بتواند- خود را با وضع موجود وفق دهد و به هر شکل و هر بهایی کرسی‌های اندکی را تصاحب کند.

بهتر آن است که همه گروه‌هایی که تحت نام اصلاح‌طلبی در خلال سال‌های گذشته فعال بوده و سیر کامل "بریدن از جامعه و آویختن به ریسمان‌های قدرت" را تجربه کرده‌اند، از صحنه خارج شده و به بازسازی خود بپردازند و با نگاه به جامعه به حیات سیاسی خود بازگردند و باز شایسته‌تر آن که در انتخابات مجلس هشتم حزب اعتماد ملی را یاری دهند تا این حزب با توجه به تمایلش برای کنار آمدن با هر شرایطی، بتواند به عنوان بقیة السیف اصلاح‌طلبان در صحنه حکومت فعال باشد و اگر با گرایش به سمت طیف اصولگرای حاکم هم خواست ادامه حضور سیاسی خود را تضمین کند، سرزنش نشود.

به نظر من عمر اصلاح‌طلبی از جنس آن چه آقای خاتمی و همراهانشان در دوم خرداد 76 تبیین کردند با هر شدت و ضعفی، سر آمده و باید پرونده‌ای با نام غریب "اصلاحات"! بایگانی شود و اعتماد ملی آقای کروبی به عنوان یادگاری از آن دوره‌ی مختومه، باقی بماند تا دوره اصلاحگری نوین با تکیه بر خردورزی آغاز شود. دوره‌ای که در آن با تفکیک اصلاح حوزه عمومی از حوزه سیاسی برای اصلاح حوزه عمومی در گام اول، برنامه ریزی شود.
تنها حوزه عمومی اصلاح شده است که می‌تواند، اصلاح حوزه سیاسی را در گام بعدی برنامه‌ریزی و آغاز کند."

***

حنیف مزروعی در وبلاگش " دفتر بی‌مخاطب" در یادداشتی با عنوان "انتخابات و انتصابات" می‌پرسد؛ حالا که لیست نامزدهای تایید شده مشخص شده است، آیا باید در انتخابات شرکت کرد یا خیر:
"با روشن شدن وضعيت تعيين صلاحيت‌ها، آنچه از قبل مثل روز روشن بود جامه عمل به خود گرفت و ليست انتصابات شورای نگهبان به صورت كامل منتشر شد.

حال سئوال اين است كه آيا بايد در اين شوی تبليغاتی شركت جست؟ آيا بايد همين يك رای ناقابل و شايد كم تاثير را صرف انتخابات كه نه، انتصابات از پيش از تعيين شده كرد؟

پاسخ من تا به امروز به اين سئوال منفی است و هيچ استدلال قوی‌ای را تا به امروز نديده‌ام كه اندكی تغيير در اين نظر ايجاد كند."

حنیف مزروعی معتقد است که شرایط حداقلی شرکت در انتخابات هنوز فراهم نیست:
"به شخصه فکر می‌کنم برای شركت در يك انتخابات، حداقلی از شرايط مطرح است. هيچگاه بدنبال يك شرايط افسانه‌ای و رويايی كه در جامعه استبداد‌زده ايران قابل وقوع نيست نبوده‌ام و بعيد می‌‌دانم به زودی هم به چنين شرايط آرمانی‌ای دست پيدا كنيم، گو اينكه مثلا در انتخابات دور دوم شوراهای شهر برای يكبار در تاريخ چنين شرايطی پيش آمد وليكن استثنائات را بايستي از اين گردونه خارج نمود."

او حداقل‌ها را این گونه بر می‌شمارد:
"برای شركت كردن در انتخابات حداقل بايستی ميزان قابل توجهی از كانديداهايی وجود داشته باشند كه ميزانی از اعتماد به نفس و جسارت در گفتار و كردار آنها مشهود باشد كه در صورت انتخاب شدن بتوانند حداقل گامی در دفاع از حقوق ملت بردارند، و مانند آنانی نباشند كه هنوز و پيش از انتخابات پيام تبريك خود را بابت اين انتصاب اعلام می‌‌دارند.

از نظر نگارنده شرط فوق حداقل و نازل‌ترين نكته برای شركت در يك انتخابات است و به همين دليل انتخابات‌های مجلس پنجم - در شهر تهران و حضور 15 نامزد برجسته از جمله آقايان عبدالله نوری و بهزاد نبوی – انتخابات مجلس ششم، انتخابات رياست جمهوری در سه دوره گذشته و انتخابات شوراها در سه دوره گذشته را مشمول اين حداقل شرايط می‌دانم.

اما اين انتخابات نيز بمانند انتخابات دور گذشته مجلس فاقد حداقلی از حداقل‌هاست و دراین ميان تنها كسانی از فيلترينگ چند لايه حاكميت عبور كرده‌اند كه حاكميت يا مطمئن است رای نمی‌آورند و يا اينكه در صورت رای آوردن هيچگاه به رفتار حاكميت معترض نخواهند شد و نمونه آن را به خوبی می‌توانيد در مجلس هفتم مشاهده كنيد كه اقليت به جز اين ماههای آخر نزديك به انتخابات هيچگاه لب به سخن نگشود و می‌توان حتی نمونه‌های موردی بی‌شماری برای اين قضيه ذكر كرد مانند مقايسه واكنش اصلاح‌طلبان مجلس ششم به قتل زهرا كاظمی و همچنين واكنش اصلاح‌طلبان مجلس هفتم به قتل دكتر زهرا بنی يعقوب كه وضوح اين جسارت را به تمام و كمال نشان می‌دهد."

نویسنده دفتر بی‌مخاطب می‌گوید؛ تکلیف اکثر کرسی‌ها از قبل تعیین شده است. حنیف آمار نتایج انتخابات را این گونه پیش‌بینی می‌کند:
"با اين اوصاف و زمانيكه 210 كرسی مجلس از پيش تعيين شده است و فقط نمايش تبليغاتی آن در روز انتخابات انجام می‌‌پذيرد و با فرض وجود 70 حوزه رقابتی آنهم برای اصلاح‌طلبانی كه اكثريت آنها در اولويت‌های دوم به بعد ليست‌های انتخاباتی اصلاح طلبان بوده‌اند، فكر می ‌كنيد چند كرسی نصيب اصلاح‌طلبان گردد؟

نگاه خوشبينانه به مسئله فوق تنها كسب 35 كرسی است كه نه تنها فايده‌ای برای اصلاحات نخواهد داشت كه تنها هزينه شركت در يك انتخابات فرمايشی را نصيب اصلاح‌طلبان خواهد نمود، هرچند كه بياييم و به آن برچسب شركت محدود را بچسبانيم."

حنیف در ادامه به ذکر دلایل موافقان شرکت در انتخابات می‌پردازد:
"اما موافقان شركت در انتخابات نيز در اين ميان استدلال‌های خاص خودشان را دارند، اينكه ما صاحبان واقعی انقلاب هستيم و نبايستی در هيچ دوره‌ای با آن قهر كنيم، اينكه اين انتخابات مقدمه‌ای است برای انتخابات رياست جمهوری آينده و قهر با اين انتخابات به منزله از دست دادن آن است، اينكه حداقل وجود يك اقليت قوی در انتخابات اين دوره موجب تقويت رئيس جمهوری احتمالی اصلاح‌طلب در دوره بعد را بوجود مي‌آورد و...

با قبول گزينه‌های فوق از سوی طرفداران شركت در انتخابات، تنها سئوالی كه باقی می‌ماند اينست كه با فرض اينكه در شهر تهران بتوان يك ليست 30 نفره از كانديداهای موجود حتی با گرايشات بی‌ربط تهيه نمود و در انتخابات شركت جست، اما بستن ليست انتخاباتی خود يك مرحله است و كشيدن مردم در پای صندوق رای و جذب مردم برای رای‌دادن به آن ليست مرحله ديگری است، حال شما كداميك از نامزدهای تاييد صلاحيت شده در شهر تهران را حاوی اين ويژگی می‌بينيد كه بتواند برای آن ليست رای جذب نمايد؟"

این وبلاگ نویس انتخابات مجلس هشتم را فاقد جذابیت برای رای دهندگان می‌بیند:
"حال در انتخابات مجلس و در حال حاضر در شهر تهران كدام نامزد به نظر شما توان بالا بردن سطح مشاركت مردم و رای آور كردن ليست را داراست؟ آيا شما گزينه‌هايی مانند رضا خاتمی، محسن آرمين، بهزاد نبوی، دكتر عليرضا نوری و احمد بورقانی و ... را كه در انتخابات مجلس ششم باعث رای آوردن كل ليست اصلاح طلبان شدند را امروز در ميان نامزدهای تاييد شده می‌‌بينيد؟

با توجه به معادله فوق و نگاه به هزينه‌ها و فايده‌های شركت در چنين انتخاباتی، فكر می‌كنم كه اين انتخابات همچنان محلی برای حضور ندارد و تنها نتايج منفی آن دامنگير آينده اصلاحات خواهد شد و سكوت نه تنها دردی را از اصلاحات و اصلاح طلبان دوا نخواهد كرد كه باعث خواهد شد سئوال ديگری بر دامنه سئوالات گذشته در خصوص عملكرد آنان اضافه گردد.

مزروعی سخنش را با یک سوال مهم پایان می‌بخشد:
"ما سئوال جدی‌‌تری كه در پی می‌‌آيد اينست كه: در پی عدم حضور در انتخابات برای آينده چه بايد كرد؟"

***

فخر السادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاج زاده، در وبلاگش "روزانه" در پستی با عنوان "برای کی سینه بزنیم" می‌نویسد:
"همين امروز و فردا اصلاح طبا ليستارو می‌بندن. تو همين حوزه‌هايی كه امكان رقابت هست و خوب يه چند روزی وقت می‌مونه برای تبليغ!

تكليف تهران بزرگ هم معلوم می‌شه. تكليف ما هم معلوم می‌شه كه بفهميم بالاخره برای كی بايد سينه بزنيم . همين طوری اين دستا مونده تو هوا سرگردون. هی می‌خواد بياد پايين هی جلوشو می‌گيريم. می‌گيم آهای بی‌هدف كه نمی‌شه. صبرم چيز خوبيه. يه خرده ديگه دندون رو جيگر بذاری آقايان تكليف رو روشن می‌كنن. اول شورای نگهبان تكليف اصلاح‌طلبارو روشن می‌كنه بعدا اصلاح‌طلبا تكليف ما رو روشن می‌كنن و بعد تو بيا محكم بيا پايين اونوقت برای هركی قرار شد سينه بزنی می‌زنيم ديگه.

همين امروز و فردا معلوم می‌شه بالاخره يه ليست ضعيف سی نفره يا ليست قوی قابل دفاع ده پونزده نفره برای تهران ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اونوريا می‌گن حتی يك كرسی رو نبايد به اصولگراها واگذار كنيم و اينوريا می‌گن تحت هر شرايطی كه نمی تونيم شركت كنيم. حالا كه شرايط رو نپذيرفتن و انتخابات رقابتی و عادلانه و آزاد زير سواله، پس بايد حضور ما معترضانه و فعال باشه نه منفعلانه و ... ما هم اين ميون كركره مجمع رو همين طوری بالا نگه داشتيم ببينيم بالاخره چه متاعی بايد عرضه كنيم.

تو اين گيرودار هركی هركی، ما اهل اين كه تريبون مجانی گير بياريم و فصل و به فصل مصاحبه كنيم به ضرر ائتلاف اصلاح‌طلبا نيستيم. دلمون پرمی‌زنه برای مجلسی با حضور زنان قدرتمند ولی چه كنيم كه خلع سلاحمون كردن پيشاپيش در يك مصاف نابرابر! البته دستشون درد نكنه، كار برادران اصلاح‌طلب ما رو كم كردن و زحمت خارج كردن زنان رو از صحنه رقابت كشيدن و مانع جنگ خواهر برادری شدن (و شايد هم زن و شوهری) پيغام دادم ما مراقبيم ببينيم مردان قوی رأی‌آور كيان كه زنها به گرد پاشون نمی‌رسن!!! آه مشاركت. آه سی درصد. آه سهميه. آه لابی مذاكره ترويج توانمندسازی.

حالا ما منتظريم كارای سخت رو مردای اصلاح‌طلب بكنن سينه شم ما بزنيم. رأيشم مردم بدن. بعدا تكيه شم برادرا بزنن بر كرسی مجلس و بازم ما بشيم قاضی. قاضی اونجوری نمی‌تونيم بشيم چون ضعيفه‌ايم، اينجوری كه می‌تونيم باشيم.
خوب دستمونو خالی كردن با رد صلاحيتها ولی دلمونو كه نمی تونن خالی كنن و اين كله ها رو كه پره از فكرای بلنده.ما اين دكونو تعطيل نمی كنيم.هستيم و برای روزهای ديگه برنامه ريزی مي كنيم.هنوز آماده ملاقات با عزرائيل نيستيم پس بايد به زندگی پراميدمون ادامه بديم و آرزو هم عيب نيست برما جوانان."

***

کریم ارغنده‌پور در وبلاگش "نمای آینده" ضمن بیان مسئله‌ای که برای یکی از نامزدهای رد صلاحیت شده پیش آمده، به لزوم قضاوت عادلانه و بی‌شائبه در مورد کاندیداها اشاره می‌کند:
"چند روز پیش در حاشیه‌ی مراسم تشییع پیکر مرحوم آیت الله توسلی در حسینیه تاریخی جماران یکی از دوستان اصلاح‌طلب سابقا نماینده را دیدم و از اوضاع و احوالش پرسیدم.

گفت نامزد انتخابات بوده که مثل بقیه افراد رد صلاحیت شده، بعد اعتراض داده و به هیات نظارت استان که زیرمجموعه شورای نگهبان است فراخوانده شده است. می‌گفت وقتی به آنجا رفتم دیدم پرونده‌ام زیر دست فیروز اصلانی وکیل مدافع روزنامه کیهان است. حدود نیم ساعت، سه ربع سوال و جواب‌ها طول کشید که نتیجه مثبتی هم البته در پی نداشت.

این گذشت تا اینکه دیروز دیدم اسم آقای فیروز اصلانی در میان نامزدهای اصول گرایان در شهر اصفهان منتشر شده. البته ظاهرا آن اندازه آش شور هست که نباید از اینکه در پاره‌ای مراجع، افراد جهت‌دار منشا تصمیم و اثر باشند چندان متعجب باشیم ولی اینکه حتی این اندازه هم ملاحظه نباشد که فردی که خودش در گود رقابت حاضر است برای قضاوت درباره سایر نامزدها انتخاب شود دیگر نوبر است. در کدام رویه حقوقی نقش واحد قاضی و دادستان و شاکی و حتی بازپرس مجاز شمرده می‌شود که بر اساس آن در اینجا چنین می‌شود؟ البته ممکن است استدلال شود نقش نظارتی ایشان در حوزه‌ای غیر از اصفهان بوده که چنین استدلالی هم مقبول نیست. چون اولا ایشان آشکارا نامزد اصولگرایان بوده و بنابراین منافعش در هم سویی با نامزدهای اصول‌گرایان در همه کشور تعریف می‌شود و ثانیا در این دوره نامزدها امکان تغییر حوزه‌های انتخابیه خود را دارند که از این نظر رقبای انتخاباتی در همه کشور موقعیتی مشابه پیدا می‌کنند."

***

معصومه ناصری در وبلاگ "کافه ناصری" در مطلبی با عنوان "خواب‌های انتخاباتی" مصاحبه نیمه تمامی که در خواب با مهندس بازرگان انجام داده را ذکر می کند و در ادامه می نویسد:
"مدت‌هاست دارم به این فکر می‌کنم که در این فضای سیاسی غیر از حضور بی‌حاصل در نمایش انتخابات دموکراتیک، فعالان سیاسی چه کار دیگری می‌توانند بکنند؟

واقعیت این است که آنچه با عنوان انتخابات در این سال‌ها در ایران برگزار می‌شود با وجود شورای نگهبانی که فراموش کرده نگهبان قانون اساسی است و نه نگهبان قدرت فلان طیف سیاسی، کم کم دارد به نمایش مسخره‌ای تبدیل می‌شود.

حتی این روزها حرف زدن از حق نیروهای سیاسی مخالف مسخره است چون نیروهای درون آن نظام، یعنی اصلاح‌طلب‌هایی که بارها نشان داده‌اند به مبانی جمهوریت و اسلامیت و حتی ولایت فقیه معتقدند دیگر با محاسبات شورای نگهبان حق ورود به ساختار قدرت را ندارند.

من البته نگران آینده خانم‌ها و آقایان اصلاح‌‌طلب نیستم، نگرانم که این عدم انعطاف در دیدگاه‌های حاکمان جمهوری اسلامی باعث دگرگونی بنیادین خونینی شود که کسی قدرت مهار آن را نداشته باشد و مردم عادی بیشتر از همه در این ماجرا آسیب خواهند دید.
آنها فکر می‌کنند کنار گود ایستاده‌اند و کار سیاست را به اهلش سپرده‌اند اما واقعیت این است که به واسطه سیاست‌های غلط سیاستمداران حاکم، در طول این سال‌ها همیشه وسط گود، مشغول مشت و لگد خوردن و مبارزه بوده‌اند."

Share/Save/Bookmark