رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ مهر ۱۳۸۸
گفت و گو با اسماعیل ریاحی، کارگردان پیش‌کسوت سینمای ایران

اسماعیل ریاحی: اولین فیلم تبلیغاتی را من ساختم

مینو صابری
minoo.saberi@radiozamaneh.com

اسماعیل ریاحی سال ۱۲۹۹ در تهران متولد شد. پس از اخذ لیسانس در دبیرستان‌های تهران به تدریس مشغول شد و از آن‌جایی که علاقه‌ی زیادی به تئاتر داشت به همراه همسرش شهلا ریاحی، به تئاتر رفت و هر دو خیلی زود درخشیدند، اما پس از مدت کوتاهی، خود از بازیگری ِ تئاتر فاصله گرفت و به دیگر کارهای هنری پرداخت.

اسماعیل ریاحی یکی از پیش‌کسوتان کارگردانی سینمای میهن‌مان است که علاوه بر کارگردانی، سناریو هم می‌نوشت. ازنمونه فیلم‌های او می‌توان به: دل‌های بی آرام، جاده‌ی مرگ من، خشم کولی، جوان پهلوان، شکوه جوانمردی، عروس دهکده و ... اشاره کرد.

مهر و وفاداری این زوج هنری به یک‌دیگر زبان‌زد اهالی هنر است و اسماعیل ریاحی خود می‌گوید: «امروز با وجود تمام کارهای هنری موفق و چشم‌گیری که داشته‌ام باید بگویم بزرگ‌ترین افتخار من در طول زندگی این است که همسر خانم شهلا ریاحی هستم.» با اسماعیل ریاحی گفت و گوی کوتاهی کرده‌ام.

Download it Here!

با توجه به این‌که شما به کار تئاتر علاقه داشتید و به همین واسطه همسرتان را هم وارد این عرصه کردید، چرا خودتان خیلی زود از عالم تئاتر فاصله گرفتید؟

چسب گریم به صورت من حساسیت دارد و صورت‌ام را زخم می‌کرد به همین جهت خیلی زود از صحنه‌ی تئاتر کنار کشیدم و به عنوان یک کار ذوقی به جهان مطبوعات رو آوردم و از نظر نویسندگی تا حد سردبیری یکی از مجلات بزرگ و معروف آن زمان رسیدم.

بعد از کار مطبوعات از من برای کارهای تبلیغاتی دعوت شد. همچنین باید بگویم اولین فیلم تبلیغاتی - تجاری در ایران را من ساختم. قبل از من اسلایدهایی می‌ساختند.

صنعت تبلیغات الان خیلی رونق پیدا کرده است. این صنعت رونق اقتصادی دارد و در کارآفرینی نقش بزرگی دارد. ببینید چه گروه وسیعی الآن در کار ِ فیلم تبلیغاتی دارند فعالیت می‌کنند.


اسماعیل ریاحی، کارگردان پیش‌کسوت سینمای ایران - عکس از مینو صابری

به خاطر دارید که اولین فیلم تبلیغاتی‌تان برای چه محصول یا سوژه‌ای بود؟

روغن نباتی «شاه‌پسند» که آن‌زمان با روغن نباتی «قو» رقابت می‌کرد. این می‌خواست به بازار بیاید و صاحب این کار چون به فرنگ رفته بود؛ در آن‌جا فیلم تبلیغاتی دیده بود. برای همین به مدیر تبلیغات‌اش گفته بود که می‌شود یک فیلم تبلیغاتی برای‌اش بسازیم؟ مدیر تبلیغات هم دنبال کسی بود که با تئاتر و سینما سر و کار داشته باشد و نویسنده هم باشد. به همین دلیل من ‌را انتخاب کرد.

محتوای این فیلم تبلیغاتی چه بود؟

یک شاهزاده‌ای را نشان دادم که میل به غدا نداشت و هر غذای خوبی می‌آوردند نمی‌خورد. شاه متوسل شد به یک جادوگر؛ این جادوگر آمد و یک گوی آورد و از آن گوی رقاصه‌ای بیرون آمد و رقاصه تبدیل شد به قوطی روغن نباتی شاه‌پسند. با این روغن که غذا می‌پختند شاهزاده با اشتیاق می‌خورد. در سینما وقتی رقاصه تبدیل به قوطی روغن نباتی می‌شد مردم دست می‌زدند.

بعد از سه سال که فیلم تبلیغاتی ساختم و شاگردان زیادی تعلیم دادم؛ کاروان فیلم از من دعوت کرد سناریو بنویسم. یک سوژه‌ای دادند به من که یک آدم بی گناهی تحت تعقیب قانون بود. این ایده‌ای بود که داشتند و من چون به کار دوربین و لنز و زاویه و نور و این چیزها آشنا شده بودم طی این سه سال، دکوپاژ شده‌ی این سناریو را نوشتم. وقتی سناریو را بردم خواندند خیلی خوش‌شان آمد و گفتند پس خودت بیا کارگردانی کن.

به این طریق من به کار سینما کشیده شدم و به تدریج تا ۱۰ سال، کارگردان سینما بودم و هر سال هم فقط یک فیلم می‌ساختم. سناریوها را هم خودم می‌نوشتم.

یکی از لذّات من این بود که وقتی فیلم‌ام اکران می‌شد می‌رفتم و جلوی صف‌های طولانی‌ای که مقابل سینما بود رژه می‌رفتم و می‌دیدم چه مغزهایی، چه انسان‌هایی از کارگر گرفته تا مهندس و دکتر و خانم‌های خانه‌دار توی صف ایستادند و می‌خواهند اثر ِ ذهنی من ‌را تماشا کنند. این برای من خیلی لذّت‌بخش بود.

زمانی که سینما رسید به جایی که یک مقدار خط انحرافی پیش گرفت؛ ضمن این‌که ذوق‌ها و استعدادهایی هم بودند که بارقه‌ای از وجودشان در کار سینما می‌درخشید ولی به‌طور کلی سینمای تجاری رفت روی روال خیلی نامطلوبی. بنا بر این من دیگر از سینما کناره گرفتم.

بیشتر مایل بودید با کدام بازیگرها کار کنید؟

گران‌قیمت‌ترین‌شان؛ فردین، فروزان، خانم شهلا و بعد از این‌ها ظهوری. این‌ها در اغلب فیلم‌های من نقش داشتند.


معمولآ ساخت یک فیلم چقدر زمان می‌بُرد؟

کار فیلم‌بردای فیلم‌هایم پنج - شش ماهه تمام می‌شد و بعد کارهای پس از تولید فیلم تقریبا یک سال طول می‌کشید. به طور کلی هر سال یک فیلم می‌ساختم.

شما فیلمی ساخته بودید که هنرپیشه‌ی نقش اول آن زنده یاد «فریدون فرخ‌زاد» بود. این فیلم چرا آن‌قدر مهجور ماند؟

فیلم «دل‌های بی آرام» را که ساختم با شکست اقتصادی مواجه شد. موقعی ساخت این فیلم‌ شروع شد که زنده یاد فرخ‌زاد در اوج بود و خیلی محبوبیت داشت و در تلویزیون خیلی درخشیده بود. ما با او قرارداد بستیم و نقش اول را به او دادم. بعد از یک سال زمانی که این فیلم اکران شد دوران، دوران «آغاسی» شده بود و فیلم «نعمت نفتی» آمده بود در مقابل ِ این فیلم ِخوب من قرار گرفته بود. یک نفر نیامد فیلم ما را ببیند و همه هجوم آوردند به فیلم نعمت نفتی و این خیلی اثر شکست‌آوری برایم بود.

فریدون فرخ‌زاد به عنوان یک بازیگر از دیدگاه شما چگونه بود؟

خیلی با استعداد بود. همان‌طور که در تلویزیون خیلی درخشش داشت در سینما هم کار خودش را خیلی خوب انجام می‌داد. با ذوق بود و به کار‌ش خیلی عشق می‌ورزید و در مجموع برخوردهای مناسبی از او دیدم. در آن فیلم به «ایرج قادری» هم یک نقش داده بودم و برای این‌که این فیلم، فیلم مشترکی باشد و در دنیا پخش بشود هنرپیشه‌ی زن را از ترکیه انتخاب کرده بودم.

به هر حال فیلمی بود که برایش زحمت زیاد کشیدم اما نتیجه این شد که یک دفعه آغاسی گل کرد با آن ترانه‌های معروف‌اش و دستمالی که تکان می‌داد و فیلمی آمد به نام نعمت نفتی که خیلی از نظر فروش غوغا کرد. در صورتی‌که در سینماهایی که فیلم من اکران شد پرنده پر نمی‌زد.

شما فیلمی ساخته بودید به نام «جاده‌ی مرگ من» که جزو کارهای موفق شما بوده، ویژگی این فیلم چه بود؟

فیلم جاده‌ی مرگ من نقطه‌ی تحولی بود در سینمای فارسی. اصلآ به‌طور کلی آن فرمول خاصی که آن زمان در سینما رایج بود در آن وجود نداشت. نه زد و خوردی بود نه رقص و آوازی در آن بود.

یک سناریوی بسیار سنگین رنگین، منتهی آن‌زمان به‌خاطر این‌که یک مقداری از نظر فعالیت‌های سیاسی ما مغضوب و مطرود بودیم، افتخار این فیلم آن‌چنان که باید به نام من تمام نشد و زیاد در مجلات و روزنامه‌ها مطرح نشد ولی آقای «آرمان» که نقش اول فیلم را داشت همراه با تهیه کننده، دیپلم افتخار همشهری‌گری لُس انجلس را از هالیوود گرفتند. در صورتی‌که حق من بود. تهیه کننده چه کار کرده بود جز پول گذاشتن؟ به دلایل سیاسی این جایزه را به من ندادند.


اسماعیل ریاحی و شهلا ریاحی - عکس از مینو صابری

نظرتان در مورد سینمای سه دهه‌ی اخیر چیست؟

قبل از انقلاب سینمای ما سینمای تفکر برانگیز عمیقی نبود؛ سینمایی بود برای تفریح و سرگرمی. کسانی بودند که بارقه‌ای، استعدادی داشتند و کارهایی می‌کردند ولی به‌طور عموم سینما یک سینمایی بود تفریحی که تشکیل می‌شد از زد و خورد، تعقیب، اشک، خنده و لودگی و ساز و آواز و رقص و این‌جور مسائل بچه‌گانه‌ی ظاهری.

برای مردم آن‌زمان و فرهنگ خاص آن‌زمان به عنوان تفریح جوابگوی نیاز مردم بود ولی به عنوان یک اثری که آموزشی باشد یا تفکری ایجاد کند، نه.

سینمای الان ما سینمایی سرشار از تفکر و اندیشه است. شما اگر به تیتراژ فیلم‌های آن‌زمان نگاه می‌کردید یک کارگردان بود و یک دستیار؛ همین دستیار هم گاهی نبود. یک فیلم‌برادر و یک مدیر تهیه داشت که می‌رفت لوکیشن‌ها را انتخاب می‌کرد. الان ببینید توی تیتراژ فیلم‌ها چقدر مغز و اندیشه و تفکر و تخصص و تجربه و عشق و علم به یک فیلم تزریق می‌شود تا فیلمی برای اکران می‌آید و این واقعآ افتخار برانگیز است.

الان وقتی آدم به سینما می‌رود تا فیلمی تماشا کند، وقتی فیلم تمام می‌شود دلش نمی‌خواهد از روی صندلی بلند شود؛ دلش می‌خواهد فکر کند و بعد هم که از سینما بیرون می‌آید راجع به فیلم فکر می‌کند.

الآن سینمای ما سینمایی تفکر برانگیز است، جنبه آموزشی دارد جنبه‌ی تفریحی‌اش هم در بعضی جاها حفظ می‌شود. انشالله این موازنه برقرار باشد و ضمن جنبه‌ی آموزشی، جنبه‌ی تفریحی آن هم حفظ شود و یکی بر دیگری نچربد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با آنکه سخنان آقای ریاحی در مورد ابتذال غالب در هنر و به ویژه در سینمای پیش از انقلاب کاملاً درست است، و در عین حال که هنر و سینمای پس از انقلاب ایران نیز در مجموع خیلی بیشتر به سوی محتوی (هر چند از نوع خاص خودش) رفته اما متاسفانه انواع دیگری از ابتذال و سطحی نگری هنوز در هنر نمایشی و موسیقی ایران (بخصوص در تلویزیون) به چشم می خورد. در سینمای امروز ایران از ساز و آواز و رقص و برهنگی به مفهومی که پیش از انقلاب متداول بود دیگر خبری نیست اما "ابتذال، سطحی نگری و فحشاء" می تواند در پوشش و حجاب نیز خود را عرضه کند.

-- منتقد ، Oct 12, 2009 در ساعت 01:02 PM

سرکار خانم صابری عزیز سلام .وبللگ زیبایتان را دیدیم . خوشحالم از آشنایی با شما.

-- فرید صلواتی ، Oct 14, 2009 در ساعت 01:02 PM