خانه > روزشمار یک انقلاب > سی سال پیش در چنین روزی > بازرگان: خبر اعدام چهار ژنرال را از رادیو شنیدم | |||
بازرگان: خبر اعدام چهار ژنرال را از رادیو شنیدمسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویآیتالله خمینی به قم میرود به نوشته روزنامه اطلاعات چنانکه گفته شد، آیتالله خمینی به قم خواهد رفت. به نظر میرسد وی زیر فشار مهندس بازرگان که دخالتهای وی را در دولت عامل ضعیف شدن دولت میداند، تصمیم به این کار گرفت. آیتالله خمینی در آستانه ترک تهران به قم در اطلاعیهای به تاریخ نهم اسفند ۱۳۵۷ ضمن تشکر از مردم تهران، قصد از این سفر را تشرف به قم اعلام کرد. در این اطلاعیه چنین آمد: «الحق به همت والاى این ملت رنجدیده بود که با اتکال به قدرت لایزال الهى و اعتماد به ولى عصر ـ عجل اللَّه فرجه ـ پیروزى بر قدرتهاى شیطانى حاصل شد، و نیز از اهالى محترم تهران که از حین ورود تاکنون ـ که مىخواهم صورتاً آنان را وداع کنم، گرچه روحاً و قلباً از آنان و سایر ملت عزیز دور نیستم ـ زحمات فوقالعاده کشیده و عواطف پرشور از خود نشان دادند، تقدیر و تشکر مىکنم.» وی افزود :«ملت شجاع باید توجه داشته باشد که گرچه استبداد داخلى فرو ریخت و مردم آزادى را لمس کردهاند ولى هنوز ریشههاى استعمار آمریکا، شوروى، انگلستان و صهیونیسم و سایر دوَل چپاولگر از این مرز و بوم کاملًا قطع نشده است. باید همه بدون کوچکترین توقف و رکودى در از بین بردن نفوذ کشورهاى اجنبى با هم متحد شویم. باید توجه داشت که شاه، این مملکت را چنان در دست اجانب قرار داده است که باید سالیان دراز با عوارضش مبارزه کرد و ما اگر بخواهیم استقلال حقیقى به دست آوریم، باید سعى کنیم تمامى اشکال نفوذ آمریکا چه اقتصادى و چه نظامى، چه سیاسى و فرهنگى را از بین ببریم و من امیدوارم که ملت ایران به این مهم هر چه زودتر برسد.» آیتالله خمینی در اطلاعیهاش نوشت: «همه مىدانید که رمز پیروزى بزرگى که ملت به آن رسیده است وحدت کلمه همه اقشار از مرکز تا اقصى بلاد کشور و وحدتِ هدفِ آن برچیده شدن حکومت طاغوتى و قطع ایادى استعمار و استثمارگران بینالمللى و برپا شدن جمهورى اسلامى بود. اکنون احتیاج بیشتر داریم به حفظ این وحدت کلمه و وحدت مقصد.»
ایشان در ادامه نوشت: «ملت بزرگ باید هوشیارانه از بعضى عناصر تفرقهافکن که با شعارهاى فریبنده مىخواهند دست اجانب را به کشور مسلمان ما باز کنند و همان اختناق و چپاولگرى را به فرم دیگر برگردانند، احتراز کنند و با تنها گذاشتن آنان و عدم شرکت در اجتماعاتشان و با منطق اسلامى تبلیغات سوء آنان را خنثى کنند.» در ادامهی اطلاعیه آمده است: «همه مىدانند این پیروزى از قدرت اسلام است و مسلمین با دادن خون شریف خود آن را به دست آوردهاند و فرصتطلبان مىخواهند بدون فعالیت مثبت از آن بهره بردارند و با حیله و حربه فریبکارى خود را جا بزنند. ملت ایران باید با هوشیارى از آنان جلوگیرى کنند. در صورتى که آزادى بیان و قلم و عقیده براى همگان آزاد مىباشد و لکن مردم توطئه را هرگز اجازه نمىدهند.» وی اضافه کرد: «کارگران کارخانهها و دیگر کارگران و کارمندان و طبقات مستضعف باید بدانند که اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حکومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمىشود و نخواهد شد و کسانى که با دستور یا میل و نفع اجانب بین آنان مىروند و با پخش اکاذیب فریبنده مىخواهند آنان را از اسلام جدا کنند همانها هستند که بعضى سران آنان در خدمت دربار محمدرضا پهلوى بودند و همه آنان آگاهانه یا ناخودآگاهانه در خدمت اجانب هستند.» وی در ادامه افزود: «لازم است این عناصر مفسده جو را در بین خودشان و در کارخانهها راه ندهند و از اجتماعات آنان احتراز کنند. من به دولت راجع به مجانى کردن آب و برق و بعضى چیزهاى دیگر فعلاً براى طبقات کم بضاعتى که در اثر تبعیضات خانمان برانداز رژیم شاهنشاهى دچار محرومیت شدهاند ـ و با برپایى حکومت اسلامى به امید خدا این محرومیتها برطرف خواهد شد ـ سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.» آیتالله خمینی، رهبر انقلاب ایران در بیانیهاش تأکید کرد: «امروز حمله به پادگانها مخالفت با انقلاب اسلامى است و باید از آن احتراز کرد و لازم است کمیتههاى انقلاب اسلامى در شهرستانها از فرماندهانى که از جانب ستاد کل ارتش ملى اسلامى تعیین مىشوند، جداً پشتیبانى کنند و نیز از رؤساى دیگر قواى انتظامى که از طرف قواى دولتى تعیین مىشوند، پشتیبانى نمایند.» وی در مورد اختلاف میان دولت موقت و کمیتههای انقلاب تأکید کرد: «کمیتههاى انقلاب اسلامى در تمام شهرستانها موظفند که به مجرد مسلط شدن دولت بر اوضاع شهرها فعالیتهاى کمیتهها را به قواى دولتى تسلیم کنند و از دخالت در امور دولتى خوددارى نمایند و باید از همه کمیتهها در مورد زحماتى که در این دوره انقلاب کشیدهاند تشکر کنم.»
آیتالله خمینی نوشت: «به تمام اعضاى کمیتهها و زندانبانها حکم مىکنم که با زندانیان ـ هر که باشد ـ به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند و از آزار و مضیقه و رفتار خشن و گفتار ناهنجار خوددارى کنند که در اسلام و حکومت عدل اسلامى این امور ممنوع و محکوم است و به بستگان زندانیان در روز معینى با مقررات، اجازه ملاقات دهند.» وی گفت: «کراراً گفتم و باز تکرار مىکنم، کسى حق ندارد به منزل مردم حمله کند و وارد منزل آنان شود و اگر اطلاع پیدا شد که مجرمى در منزلى است مراقبت از فرار او کنند و به مقامات مسئول اطلاع دهند که با موازین او را دستگیر نمایند. علاقهمندان به نهضت باید از اینگونه اعمال اجتناب کنند. مردم باید روى موازین شرعیه عمل نمایند.» آیتالله خمینی در مورد احترام به روحانیون تأکید کرد: «کراراً سفارش علماى اعلام و ائمه جماعت محترم و خطباى ارجمند و سایر خدمتگزاران به شریعت مطهره را نمودهام. لازم است ملت معظم بداند که اگر خداى نخواسته خللى در موقعیت این جماعت ـ که پاسداران اسلام و قرآن هستند ـ وارد شود، اجانب چپاولگر به آمال خود خواهند رسید و رشته امور از دست خواهد رفت. روشنگرى این قشر محترم بود که ملت را با روحیه اسلامى به هیجان آورد. خدمت این طبقه را نباید فراموش کرد و اکنون نیز با کمک این طبقه است که در تمام کشور، اوضاع رو به آرامش است.» وی در ادامهی اطلاعیه نوشت: «من توصیه مىکنم حتى نسبت به کسانى که به من اهانت نمودهاند نباید تعرض شود. من از روحانیت مىخواهم با برادران خود در جهت گسترش مبانى مبارزاتى همکارى کنند و با آنان با مهربانى رفتار نمایند. من همه افرادى را که از من غیبت کرده یا به من اهانت نمودهاند، عفو نمودم و از خداى تعالى براى همه طلب عفو مىکنم و تقاضا دارم که آقایان ائمه جماعت را ـ که از قرار مسموع تشریف نیاوردهاند ـ به مسجد دعوت نمایند و احترام آنان را حفظ کنند. البته حساب کسانى که معلوم است در خدمت دستگاه ظلم بودهاند جداست.» وی در مورد مطبوعات گفت: «در مطبوعات که بعد از انقلاب اسلامى خود را در خدمت انقلاب و مسیر ملت معرفى مىکنند، مطالب و مقالاتى درج مىشود که برخلاف مسیر انقلاب اسلامى است و این موجب نارضایتى و ناراحتى ملت را فراهم نموده، کراراً مراجعه مىشود که اینجانب اقدامى بنمایم، من متأسفم از این امر، به آنان و جمیع رسانههاى تبلیغاتى نصیحت مىکنم که این جانبازى والاى ملت بود که با اتکال به اسلام و قوّت ایمان به خداى متعال شما را از آن اسارت و نکبت پنجاه ساله رهایى بخشید. اکنون سزاوار نیست که خلاف رضاى ملت رنجدیده و بر خلاف انقلاب اسلامى سمپاشیهایى بکنید که نفع آن را جز اجانب و چپاولگران و خدمتگزاران آنها احدى نبرد. من نصیحت خود را تکرار مىکنم و صلاح مطبوعات را در آن مىدانم که تحت تأثیر راست و چپ و شرق و غرب واقع نشده و خود را در مسیر انقلاب اسلامى قرار دهند.» آیتالله خمینی که گفته بود در مورد نوع حکومت رفراندوم برگزار شود، اعلام کرد که از مردم انتظار دارد به جمهوری اسلامی رأی دهند و گفت: «به خواست خداوند متعال به زودى درباره شکل حکومت، رفراندم خواهد شد. لازم است تذکر دهم آنچه اینجانب به آن رأى مىدهم "جمهورى اسلامى" است و آنچه ملت شریف ایران در سرتاسر کشور با فریاد از آن پشتیبانى نموده است همین "جمهورى اسلامى" بوده است، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.» ایشان در ادامه میگوید: «من از ملت شریف انتظار دارم که به "جمهورى اسلامى" رأى دهند که تنها این، مسیر انقلاب اسلامى است و کسانى که مخالف هستند آزاد و مختارند که اظهار مخالفت نمایند و علماى اعلام شهرستانها و قرا و قصبات و خود ملت مکلفند که نگذارند کسى سلب آزادى از کسى بکند و مراقبت کنند آزادانه هرکس رأى خود را بدهد.» رهبر انقلاب ایران در مورد دادگاههای انقلاب گفت: «باید هر چه سریعتر به وضع جنایتکاران رژیم فاسد رسیدگى شود و در دادگاههاى فوقالعاده انقلابى ـ مردمى علناً آنان را محاکمه کرده و به مجازات برسانیم تا مردم ستمدیده ما از وضع آنان مطلع شده و مطمئن شوند افرادى که آنان را در طول دوران سیاه استبداد اذیت و آزار کرده بودند، چگونه به جزاى اعمال خود مىرسند.» وی در مورد ادارات نیز تأکید کرد که «وزارتخانهها و ادارات در جمهورى اسلامى باید از بُن تغییر کند تا از فرم غربى و سلطنتى درآمده و به صورتى انسانى و اسلامى درآید.»
میناچی: طرح قانون اساسی در دست امام خمینی است وزیر اطلاعات گفت: «در گذشته در این مملکت آنچنان اختناقی وجود داشت که کسی یارای بیان مطالب و مسایل و رویدادها را به طور صحیح و واقعی نداشت.» مطالب فوق را آقای میناچی، وزیر اطلاعات و تبلیغات و خیرات در جمع کارکنان خبرگزاری پارس ایراد کرد. وی که از این سازمان دیدن میکرد گفت: «در چنین شرایطی شما که نمی توانستید به سود مردم خبر بدهید گناهکار نیستید، فقط کسانی که با مردم مبارزه کرده و آنها را نابود کرده و دستشان به خون آلوده است، گناهکارند که باید مجازات شوند.» وی سپس به برخی حیف و میلهایی که در رژیم سابق صورت گرفته اشاره کرد و برای مثال عنوان کرد که تنها در یک معامله خرید هلیکوپتر هفتصد میلیون تومان رشوه گرفته شده است. میناچی تأکید کرد که این افشاگریها بر عهده خبرگزاری و مطبوعات است که باید طبق اصول صحیح آن را به انجام برسانند. میناچی گفت: «دولت موفق شده است که کار کمیتهها را به دادگستری محول کند تا براساس موازین واقعی و اسلامی انجام گیرد که جزای آن هم باید دقیق منعکس شود. تا مردم دنیا به حقانیت و پرنسیپها پی ببرند و آگاه شوند و دستهایی آن را به افترا و تهمت نیالایند.» میناچی در مورد قانون اساسی آینده گفت: «قانون اساسی جدید به نحو جامعی که در برگیرنده کلیه قوانین آزادی اسلامی و انسانی در ارتباط با حکومت مردم بر مردم تدوین شده و هم اکنون در اختیار حضرت آیتالله العظمی امام خمینی است و باز هم به وسیله گروهی صاحب نظر بررسی خواهد شد. از سوی دیگر مردم هم باید با تمام قدرت در هر موضعی که قرار دارند با انقلاب همکاری کنند. و نگذارند زبانههای این آتش انقلابی و اسلامی فروکش کند.»
سادات از محمدرضا پهلوی دعوت کرد انور سادات، رئیس جمهوری مصر دیشب درخواست دولت اسلامی ایران مبنی بر خودداری مصر از پذیرفتن شاه را رد کرد و گفت شاه در صورت ورود به مصر حق فعالیت سیاسی نخواهد داشت. سادات که در اجتماع اعضای اتحادیه های کارگری در شهر اسکندریه سخن میگفت خاطر نشان ساخت در اینباره و جهت توجیه این نقطه نظر خود پیامی برای دولت انقلاب اسلامی ایران ارسال داشته است. شاه سابق در پی خروج از ایران در ۱۶ ژانویه یک سره به مصر رفت و چند روز سادات میزبان او بود. در حال حاضر شاه سابق در مغرب به سر میبرد و رئیس جمهوری مصر بار دیگر از وی دعوت به عمل آورده است تا برای اقامت به مصر برود. سادات فاش کرد وزیر خارجه ایران از سفیر مصر در تهران خواسته بود که پیرامون این اقدام مصر توضیح بدهد و من به سفیر مصر دستور دادم به وزیر خارجه ایران بگوید که یاری به برادرانمان در ایام سختی و بدبختی از ابتداییترین تعلیم دین مبین اسلام است. این مرد، شاه، در ایام قدرت در کنار ما بود و ما اینک در روزگار دشوار در کنار او هستیم و به او کمک میکنیم با اینحال ما مخالف انقلاب ایران نیستیم و به کسی هم اجازه و رخصت نمیدهیم در خاک ما علیه تصمیم ملت ایران اقدامی بکند. سادات گفت هیچکس نمیتواند ادعا کند که مسلمان است اما فراموش کند که سپاسگزاری یک عمل نیک اسلامی نیست من به سفیر مصر در تهران گفتم به رهبران انقلاب ایران بگوید که اینها جزو مبانی اخلاقی مصر هستند و ما از هیچ چیز ترس و واهمه نداریم. سادات گفت روش وی شباهتی با رفتار دیگر رهبران عربی ندارد زیرا تا شاه در قدرت بود آنها تملق شاه را میگفتند اما به محض آنکه از قدرت سرنگون شد رهبران عربی در تهنیت به آیتالله خمینی بر همدیگر سبقت جستند. سادات در این خصوص به ویژه از حافظ اسد نام برد و از او انتقاد کرد.
بازرگان: خبر اعدام چهار ژنرال را از رادیو شنیدم روزنامه اطلاعات گزارشی از مصاحبه مهدی بازرگان با نشریه لوموند فرانسه را منتشر کرد. روزنامه لوموند از قول مهدی بازرگان نوشته است هنوز یک ماه دیگر وقت لازم است تا همهپرسی در مورد برقراری جمهوری اسلامی برگزار شود. بازرگان گفته است انجام رفراندوم به «نوروز» موکول شده است اما در اینکه قبل از یک ماه میتوان این رفراندوم را برگزار کرد تردید دارم. از بازرگان نقل شده است که کمیته انقلابی انجام رفراندوم را برای ۲۱ مارس (نوروز) وعده داده، اما مشکلات دولت را در این زمینه نادیده گرفته است. بازرگان اضافه کرده است: «ما تازه پنج استاندار از ۱۵ استاندار را منصوب کردهایم. اوراق رأی باید چاپ شود، دقت زیادی باید صورت گیرد و طرح قانون اساسی آماده شود. بازرگان گفته است وجود چند کانون دیگر قدرت در ایران وظیفه دولت را در بازسازی ایران انقلابی دشوار کرده است.» بازرگان به لوموند گفت: «من بر کمیته امام خمینی کنترلی ندارم. من خبر اعدام چهار ژنرال را از رادیو شنیدم.» بازرگان افزود: «ایران از ناظران بینالمللی برای نظارت بر رفراندوم دعوت خواهد کرد.» بازرگان گفت که «دولت او هرگز با حزب توده و سایر گروههای مارکسیستی همکاری نخواهد کرد. راهی برای همکاری با آنان وجود ندارد.» بازرگان تأکید کرد: «آنان همیشه خیانت میکنند، آنان به مصدق خیانت کردند؟» تقی روحانی و اسماعیل کیجا دستگیر شدند پاسداران انقلاب روز گذشته گروهی را دستگیر و به زندان قصر منتقل کردند. در بین این عده، تقی روحانی، گوینده رادیو ایران نیز دیده میشد. پاسداران همچنین مهندس اسماعیل صفایی، مدیرکل پست را در منزلش دستگیر و به زندان قصر منتقل کردند. وی متهم است نامههای مردم به خصوص دانشجویان ایرانی مقیم خارج و خانوادههایشان را باز میکرده و اگر مطالبی علیه رژیم شاه در آنها نوشته شده بود به ساواک میداده است. به نوشته روزنامه اطلاعات «دستگیر شدهی دیگر علی گلزار، پاسبان شهربانی کاشان بود که در قتل چند نفر دست داشته و پس از فرار به تهران دستگیر شده است. در بین دستگیرشدگان استوار راستی و سرنگ فضائل احمدی، رئیس شهربانی خرمآباد و استوار شهیدانی و سرگرد شریفی و شمس زاهدی، عضو ساواک و شهربانی خرمآباد نیز دیده میشدند.» به نوشته روزنامه اطلاعات «پاسداران همچنین اسماعیل خداترس معروف به اسماعیل کیجا سردسته چماقداران رشت را در تهران دستگیر کردند.» جوانان رشت که برای تحویل گرفتن اسماعیل کیجا به تهران آمده بودند گفتند که او ضیافت نهاری به افتخار شاه ترتیب داده بود که چهارصد و پنجاه هزار تومان خرج برداشته بود. آنها گفتند که «اسماعیل کیجا در رشت چند نفر را به گلوله بسته و چماق به دستان او نیز چند تن را به قتل رسانیدهاند.» در بین دستگیرشدگان رئیس ساواک دماوند و چند عضو ساواک شهرستانهای دیگر نیز دیده میشد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
با درود
١- با خواندن این وقایع جوانان فعلی اگر خوب پی گیر باشند،متوجهٌ استراتژ قهار بودن آقای خمینی می شوند؛در پاریس اگر دم از اسلام سنتی میزد، خبرنگاران ماهر او را بمخمصه می انداختند پس از دموکراسی و حکومت دموکراتیک اسلامی سخن می راند؛در روز ورود به ایران که قرارد بود از فرودگاه
به دانشگاه تهران و از آنجا به بهشت زهرا برود، با حذف سمبل روشنفکری که دانشگاه باشد،مستقیما به بهشت زهرا رفت؛در ١٠ اسفند ١٣٥٧ یعنی پس از ١٨ روز درهم تنیدگی ملییت و ایرانیت را با گفتن ارتش ملی اسلامی و سپس من به حکومت اسلامی رأی می دهم،البته اگر کسی خواست رأی ندهد،به الشیمی مبهمی که بر هرم احساس سوار است مبدل می سازد. یاران روحانی اش بربالای همین هرم احساس شعار می دهند؛بعنوان
مثال آقای بهشتی،ضریب تفاوت ثروتمند به فقیر را سه به یک اعلام می کند،در صورتی که کمونیست های دو آتشه در آنموقع این نسبت را نه به یک می گرفتند؛٢-در این فضای شور و احساس و امید که هنوز فرهنگ سیاسی وشعور حقوقی پدید نیامده بود، اصل مقدم چیست و کیست با دفاع و احترام به روحانیت و اینکه اگر خللی در موقعیت این جماعت وارد شود،رشتهٌ امور از دست خواهد رفت و اجانب چپاول گر به آمال خود خواهند رسیدو عامل ترس(که قدرت همیشه از آن استفاد ه می کند) را چاشنی گفته ها می کند . هنوز در موقعیت یکه تاز نیست و در مقابل انتقادها و داستانهای ملا نصرالدینی گزندهٌ آقای بازرگان و دیگران کوتاه می آید.٣-پیروزی از قدرت اسلام است،ملت ایران باید هوشیار باشد،آزادی بیان وقلم و عقیده برای همگان ولکن مردم توطئه را اجازه نمی دهند،فیل اندر تاریکخانهٌ است که همه چیز هست و هیچ چیز نیست.٤-دادگاه های فوق العاده-مردمی علنی که مردم ستم دیده مطلع شده و مطمئن از مجازات شوند،بدست خلخالی ومحمدی گیلانی و امثالهم به آبرو ریزی علنی درتمام دنیا بدل شد. مدافعان بزرگی چون میشل فوکو فیلسوف فرانسوی که قدرت شناس بود و می بایست این اوضاع را میدید، مورد حملات شدید رقیبان قرار گرفت.او در سال ١٩٨٤ در حالی فوت کرد که معتقد شده بود که آن روی قدرت که دیده نمی شود در درون انسانهاست و آزادسازی از آنجا باید صورت پذیرد
محمدرضاراعی
-- Mohamed Réza ، Mar 8, 2009خدا رحمت کنه انور سادات رو با این اخلاق و جوانمردیش. از این آدمها دیگه تو سیاست پیدا نمی شه.
-- بدون نام ، Mar 8, 2009سروران گرامی جناب آقایان نبوی و بشیرتاش
-- امیر ، Mar 8, 2009قبلا هم به عرض رسانده بودم و مجددا :
استدعا دارد در صورت امکان از سرنوشت افراد کلیدی آن روزها نیز اطلاعاتی برای ما جوانترها بدهید. مثلا آقای میناچی چه شد ؟ و ...
من بعد از سی سال به این نتیجه رسیدم که واقعن خمینی قصد داشت از دخالت در کارهای اجرایی پرهیز کند و به آخوندهای دیگر هم اجازه ندهد که مستقیمن در امور دخالت کنند. او حتی اجازه نداد که در اولین انتخابات ریاست جمهوری هیچ آخوندی کاندیدا بشود و روی بنی صدر سرمایه گذاری کرده بود.
-- مسعود ، Mar 8, 2009در واقع این مهندس بازرگان بود که با بردن آخوندها به وزارتخانه ها ، برای آنها دوره کارآموزی گذاشت و اعتماد بنفسشان را زیاد کرد. آخوند هم که همه می دانیم وقتی سوار شد دیگه پیاده نمی شود.حالا من نمیفهمم که چطور بعضی ها به بازرگان نمره قبولی می دهند.
وزیر اطلاعات بازرگان ٤ لقب دهن پرکن بکار برده که فقط اسم یکنفر را بیاورد «... حضرت آیتالله العظمی امام خمینی ...» این روال مقدس کردن و بزرگنمایی اشخاص که با حمل و استفاده از تعدادی دستمال ابریشمی همراه میباشد کماکان ادامه دارد. تاکی باید این حرکت زشت را که نمودار سلب قدرت و احترام از خود و دادن آن بدیگریست ادامه داد؟ شاید اگر از ایام قدیم از چاپلوسی بیش از حد کاسته بودیم اینهمه آقا بالاسر نداشتیم که برایمان طرز زندگی کردن را دیکته کنند.
-- اسی ، Mar 8, 2009دوست عزیز
این مشکل به وزیر کابینه بازرگان محدود نمی شود، اگر در ادبیات گروههای مختلف روشنفکر و سیاسی و نویسنده و غیره نگاه کنید، کمابیش همین ادبیات را می بینید .
ابراهیم نبوی
بازرگان از فرط لیبرالیسم اش حاضر نیست با کمونیست ها که همیشه خیانت می کنند حتا حرف بزند. واقعا به هر جای این انقلاب و به هر چهره اش که می نگری فقط و فقط مزخرف است. آنوفت من مانده ام چطور عده ای صفت شکوهمند را هم ضمیمه ی این نکبت کرده اند.
-- مهران ، Mar 8, 2009بخوره این انقلاب تو ملاج همه اونایی که مهندسیش کردند و ما نسل بدبخت بعد از خودشونو به این روز انداختند. به قول رضا پهلوی امروز می بایست کره ی جنوبی بودیم شدیم کره ی شمالی. چند وقت دیگه هم می شیم آفریقا.
آقای مسعود می گوید که آقای خمینی روی بنی صدر سرمایه گذاری کرد و نگذاشت هیچ روحانی کاندید بشود. این اظهار نظر با واقعیات تاریخی که نوشته شده و موجود است نمی خواند:١- آقای خمینی یک روز آقای بنی صدر را فرا خواند و گفت شما به سه دلیل نمی توانید کاندید شوید؛ دلیل اول اینکه شما ولایت فقیه را قبول ندارید، دوم این که با ورود روحانیت به دولت مخالف اید، سوم، شما مالکیت خصوصی را قبول ندارید. جواب آقای بنی صدر
-- Mohamed Réza ، Mar 8, 2009این بود که اولا من با وجود قبول نداشتن فقیه، در چهار چوب قانون اساسی مسئول بوده و می توانم عمل کنم؛در ثانی،شما یک روحانی کار دان و با سواد بهمن نشان بدهید که من ازورود او به دولت جلوگیری کردم؛ ثالثا، من مالکیت بر سعی را قبول دارم،آنچه شما می گویید،مالکیت بر شیٌ است.
٢-نزدیک انتخابات که شد، یک روزی آقای احمد خمینی،پیش آقای بنی صدر آمد و گفت پدرم می گوید شما و آقای حبیبی(کاندیدای نهضت آزادی،حزب جمهوری اسلامی و...)دارید ایران را به دو قسمت تقسیم می کنید،بهتر است که شما کنار بکشید که این اتفاق نیفتد؛این جواب را شنید که من کار علمی می کنم و بر اساس یک نظر سنجی علمی، من تقریبا ٧٥ در صد و آقای حبیبی تقریبا ٥ در صد رأی می آوریم؛ ثانیا آقای حبیبی نمایندگی جناحی را دارد که می گوید مردم دنبال روحانیت انقلاب کردند و من نماینده جناحی هستم که می گوید روحانیت دنبال مردم افتادند و انقلاب شد؛ این
انتخابات نشان خواهد چه کسی راست می گوید.٣- زمان توشیح حکم ریاست جمهوری آقای خمینی بصورت آشکار ناراحت بود و تلویزیون در آنزمان فیلم
مراسم توشیح را سانسور کرد و فقط همان تکهٌ دست آقای خمینی بوسیدن توسط آقای بنی صدر را نشان داد.
محمد رضا راعی
درود بیکران به روح پاک انورسادات دلاورمرد تاریخ که آبرویِ ما را خرید و شاهنشاه را با آغوش باز پذیرفت.
-- شری -اروپا ، Mar 8, 2009آقای بازرگان هم که با پول دولت پهلوی آمد اروپا درس خواند تا باز گردد و کتاب "آداب طهارت " را به فرهنگ ایرانزمین پیشکش کند!!!!
ای دریغ و درد!!!!!!!!!!
این فقط مهران نیست که با این لحن می نویسد،یک رأس از مثلث زور پرست شاهی ها هستند،دو رأس دیگر را طرفداران رژیم جمهوری اسلامی و طرفداران سازمان مجاهدین و استالینیست ها تشکیل می دهند. جالب اینکه در مواردی با هم عمل می کنند.
نیکی
لطفا اتهام نزنید
-- نیکی ، Mar 8, 2009از دوستان خواهش می کنم از نوشتن چیزی که حاوی اتهام باشد و ما را وادار به سانسور کند، بپرهیزید، بگذارید فضای سالم مفاهمه برقرار باشد. گروه محققان روزشمار تعهد می کند که اشتباهاتش را اصلاح کند و این پروژه را به شکلی سالم پیش ببرد.
ابراهیم نبوی
معذرت می خواهم
-- نیکی ، Mar 9, 2009نیکی
آقای بازرگان اشتباه زیاد داشت و نظر تندی نسبت به مارکسیتها داشت در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت،عبارت مارکسیسم ملعون را بکار برده. علت عمدهٌ این تندی رفتار زنندهٌ حزب توده با آقای مصدق بود. اما مثل آقای منتظری با تقوا بود و زمانی که متوجهٌ اشتباه خود می شد آن را تصحیح می کرد.
-- میرزا ، Mar 9, 2009این نوع شخصیت ها شامل این حدیث پیغمبر می شوند که بهترین شما توبه کارانند.بعلاوه در سیاست اشتباه بسیار رایج است و حتی بهترین سیاستمداران اشتباه می کنند. اینقدر بجان همدیگر نیفتیم و جامعهٌ خود را به جامعهٌ محکومان تبدیل نسازیم.
گذر زمان نشان داد که بازرگان هدفی جز ایران نداشت و آقای خمینی هدفی جز اسلام
-- رضا ، Mar 9, 2009سروران عزيز توجه داشته باشتد كه نطفه هر رژيمي در رژيم قبلي بسته ميشود و اين جمهوري اجق وجق خلف حلال زاده رژيم شاهنشاهي است.
-- اميد پايدار ، Mar 9, 2009از پيشرفت هاي اقتصادي دوران پهلوي نميتوان به سادگي گذشت. فكر كنم نگاهي به دانشگاه تهران و راه آهن ايران كه با افزايش فقط 5/1 ريال بر قيمت قند و شكر ساخته شد كافي باشد، ولي از استبداد رضا شاهي و محمد رضا شاهي به خصوص پس از 28 مرداد نمي توان چشم پوشي كرد. وقتي براي بيان عقيده بر دهان كوبيده شود و گوش شنوائي نباشد، آن كلام رابا زبان گلوله بر گوش تو فرو خواهند كرد و در ميانه اين افراطي گري، عقب مانده ترين و ارتجاعي ترين قشر ها با ياري از احساسات و باور هاي مذهبي مردم بر يكي از فرهنگ ساز ترين ملت هابه حكومت خواهند رسيد.
در ايران اگر چپ هم به قدرت مي رسيد اين تصفيه ها و كشتار ها تحت نام پرولتاريا صورت مي پذيرفت، چرا كه از آن نظام فقط نوزاد ناقص الخلقه متولد مي شد و بس.
پس بي خود بر در و ديوار نكوبيم و به نقد خويش بنشينيم تا از يك سوراخ دو بار گزيده نشويم.
برای یادآوری کسانی که هنوز از انقلاب شکوهمند نام میبرند و خود را پیرو راه مصدق بزرگ قلمداد میکنند. حال از خود سئوال کنند که شادروان بختیار راه مصدق را رفت یا دیگران که نتیجۀ آن پس از سی سال این فاجعه است که شاهد هستیم. شادروان مصدق 58 سال پیش آن را به هموطنان گوشزد کرده بود و بختیار سی سال پیش راه او را رفت گرچه موفق نشد ولی میراثداری را به کمال رساند و ما نیز میراثداران با ایمان و وفاداری برای آنها باشیم. وصیت مصدق را در زیر حتما بخوانیم.
گفتگوی اندره برسو خبرنگار فرانسوی در 15ژوئیه 1951 با هم مرور می کنیم :
مصدق به من گفت : « در مورد ملی کردن نفت رودرروی انگلیسی ها قرار گرفته است ، گفتگویش با هریمن رئیس جمهور آمریکا و جنگ سازمانهای جاسوسی علیه ایران را پیش کشید.
پس از لحظاتی افزود : من پیر شده ام. فکر نمیکنم به سن هشتاد برسم(در آن زمان 71 ساله بود و 87 سال عمر کرد). شاید هرگز نتوانم با آنچه برای کشورم آرزو می کنم بتوانم جامعه عمل بپوشانم. ولی مطمئنا دیگران خواهند امد که پس از من این کارها را به انجام خواهند رسانید. آنها امپریالیست ها و شوروی ها را بیرون خواهند کرد. شاه را یا از بین میبرند و یا اخراج میکنند. او با اینکه نرم خوست آرزوی بزرگش این است که جای کوروش را بگیرد و همه کاره مملکت شود.
فکر نمیکنم حزب توده قادر به گرفتن و حفظ قدرت باشد. همینطور ارتش را توانا برای برخاستن وبرپائی یک دیکتاتوری نظامی نمی بینم. امیدوارم سرکرده های شیعه قصد جدی برای ورود به عرصه سیاست نداشته باشند. اگر چنین شود ایران در آستانه وضعیت فاجعه آمیزی قرار خواهد گرفت که بدوا همسایگان ایران (عراق و سوریه و اردن) را در حالت جنگی با ما قرار میدهد. من واقعا از این تشکیلات مذهبی هراس دارم. درست است که ما مسلمان هستیم ولی در واقع عرب نیستیم و رودرروی سنی ها قرار داریم.
بدین ترتیب تشکیلات آخوندهای شیعه با آن سلسله مراتب و امکانات اگر به قدرت دست یابد، ما در داخل مواجه با انقلابی خونین خواهیم شد و در خارج باید نتایج جهاد علیه عراق و اردن و سوریه را تحمل کنیم. فکرنمیکنم مصر و حتی اسرائیل مداخله کنند. بهر حال اگر این فرض آخری تحقق پیدا کند یک آیت اللهی وارد عرصه میشود و نهضتی مالامال از نفرت علیه غرب و حتی ضد یهود و در دشمنی با عرب های سنی راه خواهد انداخت و ای بسا که خیابانها جای جسد و خون خواهد شد.»
دوستان عزیز
-- آفاق ، Mar 9, 2009لزومی ندارد که توضیح بدهیم که اظهارات فوق نظر ارائه دهنده کامنت است، چون اصولا همیشه همین طور است.
ابراهیم نبوی
جناب محمد رضا خان راعی و نظراتشان اغلب جالبه اما این بار از میشل فوکو یاد کرده که جالبتر هم شده حتما ایشان با نگاه به نوشته اینthink tank, ,نابغه فیلسوف در مورد بزرگداشت مقام ملایان , از ایشان یاد کردند ای بسا که این فیلسوف محبوب شاید قدرت ملایان جذبش کرده بوده به هر حال میشل فوکو با آن کتاب در آن زمان مدافع قلمداد میشه برای ایرانیان؟؟ جل الخالق
-- علی رضا ، Mar 9, 2009آفاق عزیز لطفا به تاریخ دقیق تر مراجعه کنید. راه مصدق راه دوستی و اعتماد و احترام به مردم بود. او عاشق وطنش بود. او از سیاست موازنهٌ عدمی که به معنی عدم وابستگی در تصمیم به قدرتها بود،پیروی می کرد، او در ١٣٤٢ عدم خوشبینی خود به پیشروی حرکت برهبری روحانیت را عنوان کرد. این راه دقیقا راهی نیست که آقای بختیار، اختیار کرد. او پس از اینکه دوباره با آقایان سنجابی و فروهر،جبهه ملی را احیا کرد، بدون اطلاع این جبهه در ایران
-- Mohamed Réza ، Mar 9, 2009از طرفی با شاه و از طرف دیگر با آقای بهشتی در تماس بود. وقتی نخست وزیری خود را اعلام کرد،آقای بنی صدر از پاریس با او تماس گرفت و به او گفت،حالا که این تصمیم گرفته شده، راه حلی بیابیم،شما بیایید استعفا بدهید و من با آقای خمینی صحبت می کنم تا شما را بلکه به نخست وزیری
انقلاب معرفی کند، آقای بختیار می پذیرد و قرار می شود که روز بعد نمایندهٌ او(برادر زاده اش) در پاریس با آقای بنی صدر گفتگو کند،روز بعد آقای بنی صدر موافقت آقای خمینی را به نمایندهٌ آقای بختیار اعلام میکند،ولی نمایندهٌ ایشان، تغییر تصمیم آقای بختیار را مطرح کرد. در سالهای بعد با مدارکی آمریکایی ها منتشر کردند معلوم شد که آقای بختیار با آقای کارتر تماس گرفته و او با این راه حل مخالفت کرده است. در مدارکی که از سفارت آمریکا در
ایران بوسیلهٌ گروگانگیرها منتشر شده،اگر صحیح باشد،اینگونه بر می آید که پس از کودتای ٢٨ مرداد، در سال١٣٣٣، آقای بختیار با سفارت آمریکا در ایران آغاز به همکاری کرده است. از اینها گذشته، این چگونه راه مصدقی است که یکی از مشوقین حملهٌ صدام به ایران همین آقای بختیار بود؟ در همان روزهای شروع جنگ، آقای بختیار در بغداد با آقای صدام دیدار و مذاکره کرد.اینها همه اش با سیاست موازنهٌ عدمی در تضاد است. شاید،سیاست دقیق را در آبان ماه که هنوز می شد شاه را در سلطنت از حکومت محروم کرد،که همان خواست مصدق بود،بوسیلهٌ آقای صدیقی اتخاذ شد، که از شاه خواست
که در ایران بماند و او مسئول حکومت خواهد شد، ولی شاه موافقت نکرد که در ایران بماند و آقای صدیقی که می دانست ،بار رفتن شاه شیرازهٌ امور مملکت که بستگی به شخص شاه پیدا کرده بود،از هم می پاشد، قبول نخست وزیر نکرد. متاسفانه در مدت اقامت در پاریس،آقای بختیار مطالبی را عنوان کرد که با امور واقع تطبیق نداشتند .و بسیار مطالب دیگر.
محمدرضاراعی
آقای نبوی خیلی لذت بردم از چاپ اتهامات خانم نیکی و سپس تشر زدن شما و بعد هم معذرت خواهی ایشون. جالب است!
-- مهران ، Mar 9, 2009باری، به ما که برنمی خورد، چون به هر حال یه سر مثلثیم، سر مثلث بودن هم از زمان فیثاغورث خدابیامرز هیچ ایرادی نداشته است و با اصول عالیه ی جبهه ی ملی هم تباینی ذاتی ای ندارد.
بگذریم، دوستان، موضوع به روح عزیز کوروش کبیر نه مصدق است نه محمد رضا شاه. موضوع چهارصد هزار بچه ی خیابانی در تهران است، روزی ده میلیون مصرف قرص اعصاب در ایران، و یک سن فحشا که به 11 سال رسیده. این امور پیش پا افتاده را حل بکنیم، بعد با هم دیگه یه خاکی هر سر شاه و مصدق می ریزیم.
آقای محمد رضا راعی مطالبی را بدون حداقل تعقل به آنچه که عده ای محدود به نحوی از انحاء، در مورد بختيار بطورخصمانه، يا {....} مطرح می کنند را تکرار می کنند. باعث تاسف خواهد بود که اگر مطلب را به همینجا خاتمه یافته یابیم. هموطنان گرامی جهت دستیابی به پاسخ اتهامات واهی مغرضان به آدرس اینترنتی
-- آفاق ، Mar 10, 2009http://www.namir.info/
مراجعه نموده و مقالات شاپور بختیار یا مبارزه با فاشیسم نوشته ع.ش. زند را مطالعه نمایند.
منظور مصاحبه های میشل فوکو در آنزمان است
محمدرضاراعی
-- Mohamed Réza ، Mar 10, 2009معذرت رو بخاطر این خواستم که در وضعیت حساس نظری درست یاغلط می تونه گفتگو رو عصبی کنه و این خودش شکلی از زوره. توضیح اقای نبوی
-- نیکی ، Mar 10, 2009رو مثل کارت زرد در بازی قبل از کارت قرمز فهمیدم.
صمیمانه نیکی
به آدرس مورد اشارهٌ آقای آفاق مراجعه و مقالات مورد اشارهٌ ایشان(شاپور بختیار مبارزه با فاشیسم از نورنبرگ و پاریس تا تهران) را خواندم و بنابراین
-- Mohamed Réza ، Mar 11, 2009در بین سوالات و نکاتی که برایم مطرح شد، پاره ای را طرح می کنم:١- نوشته اند که ابوالحسن بنی صدر که نه هیچگاه کسی از سخنان آشفته او
سر در آورده نه اندیشه های داهیانه ی او را دریافته، آقای بنی صدر که هرگز در افکارش اثری از نظم وهمخوانی درونی و تواضع دیده نشده. سوال اول
من از خوانندگان اینست که شما در بارهٌ این اظهارات چه فکر می کنید؟ ٢- در یکی از مقالات اشاره به مقاله ای از لوموند می شود که نوشته بود: ستاد مشترک ارتش عراق قرار بود در عرض کمتر از یک هفته خوزستان- به قول عراقیها عربستان- را اشغال کند و کردها مناطق کرد نشین را در دست بگیرد و
روز ٥ اکتبر در اهواز شاهپور (کذا) بختیار حکومت آزاد تشکیل دهد. نویسنده توضیح می دهد که پس از شکایت و به دادگاه رفتن روزنامه معتبر لوموند مجبور به تکذیب خبر میشود. اما نویسنده تاریخ انتشار تکذیب نامه را ذکر نمی کند. چرا؟ ٣-اعلامیه ی دکتر شاپور بختیار- پاریس ٢١ مهر ماه ١٣٥٩ را بین صورت ذکر می کنند:در شرایط ناگوار خطیری که ملت قهرمان ایران در حال مبارزه علیه حکومت سیاه و استبدادی خمینی است، تحریکات مستمر و
مغرضانه رژیم روحانی نمایان در تحمیل حکومت خود از یک سو و دخالت در امور یایر کشورها از سوی دیگر به دولت عراق امکان داده است تا با استفاده از آشفتگی حاکم بر کشور به خاک میهن عزیز ما حمله ور گردد و مصیبت تازه ای برای مردم ستم دیده ایران ببار آورد. با درود فراوان به ارتش دلیر ایران که علیرغم همه نامردمی ها و بی عدالتیهای رژیم غاصب خمینی در مقابل برابر تجاوز بیگانه مردانه قد برافراشته و جان بر کف از خاک وطن دفاع می کند و همچنین با درود به مردم شجاع و از جان گذشته ای که همدوش ارتش خود، در این جنگ میهنی شرکت نموده اند، آمادگی خود را، همانطور که
قبلا هم اعلام داشته ام،جهت بکار بردن همه امکاناتی که در اختیار دارم به منظور دفاع از تمامیت ارضی و استقلال میهنم اعلام می دارم. سوالها اینها
یند که در کجا و چه تاریخی قبل از این اعلامیه آمادگی خود را آقای شاپور بختیار اعلام کردند؟ جنگ در تاریخ ٢٢ سپتامبر ١٩٨٠، یعنی ٢١ روز قبل از این اعلامیه شروع شده، چرا با چنین تاخیری این اعلامیه منتشر شده؟ ٤- لحن و شیوه نگارش مقالات در قاموس سیاسی و ادبی سرزمینمان پذیرفتن است ٥- نویسنده آشکار از نخبه گرایی(oligarchie) آقای بختیار دفاع می کند و از نظر تئوریک آن را مسلم می داند.
محمدرضاراعی
هموطنان عزیز اگر از گفته های آقای محمدرضا راعی چیزی فهمیدند دیگر خوانندگان محترم را در جریان قرار دهند.
نحوه ی نوشتار ایشان ما را یاد سخنوری و نوشتارهای شخص دیگری می اندازد که کسی از آنها سر در نمی آورد جز خود او.
-- آفاق ، Mar 11, 2009جناب آفاق
-- روچ ، Mar 15, 2009شما چرا به جای بحث منطقی بحث چکشی می کنی؟
با سلام
-- احمد رضایی ، Mar 15, 2009من دوباره کمی وقت پیدا کردم، مطالب و نظرات را مطالعه کردم و فکر کردم به سوال آقای آفاق پاسخی بدهم:
والا منکه نظرات آقای راعی را در مورد آقای بختیار واضح دیدم. ایشان می گویند که اعلامیه آقای بختیار در محکومیت حمله عراق بیش از بیست روز طول کشیده که صادر شود. اینهمه تاخیر چرا؟ این را می دانیم که زمانی که عراق به ایران حمله کرد، آقای بختیار در چهار روز اول حمله ناگهان ناپدید شد و این در حالی بود که اجماع کارشناسان نظامی در غرب بر این امر تعلق گرفته بود که ارتش ایران در کمتر از یک هفته از هم خواهد پاشید. بعدها معلوم شد که آقای بختیار بهمراه کابینه اش به عراق رفته بودند و قرار بوده که در اهواز دولت خود را مستقر کنند. خوب در نتیجه دفاع جانانه نیروی هوایی ایران نقشه صدام و آقای بختیار نقش بر آب شده و آقای بختیار مجبور شده اند که با کابینه اشان به فرانسه بر گردند. خوب ایشان تحت فشار شدید بوده اند که موضعشان را در مورد حمله عراق اعلام کنند. در آنزمان ایشان تا آنجایی که توانسته اند سکوت کرده اند و بعد مجبور شده اند اعلامیه انتشار بدهند که بگونه ای آبکی تجاوز را محکوم کنند. البته چند ماه پیش یکی از وزرای صدام، آقای الجبوری در مصاحبه ای با تلویزیون الجزایر گفتند که بختیار جزو مشوقان اصلی حمله عراق به ایران بوده. این به چه معنی است؟ در فرهنگ سیاسی هر کشوری این چنین عملی اوج خیانت است. من نمیدانم که آیا هواداران ایشان به این مسئله اذعان دارند و هنوز از ایشان حمایت میکنند که واویلا، و یا نمی دانند. و اگر نمیدانند آیا وظیفه ندارند که دنبال حقیقت واقعه بگردند؟ اخیران آقایان بیات زاده، دلخواسته، رضوی فقیه، صالحی، آریانپور، ...در اینمورد مقالاتی بسیار روشنگرانه انتشار داده اند. آیا وظیفه خود نمی دانید که بانها نگاهی بیاندازید؟
باز گویا تکرار اتهامات واهی و بدون سند معتبر از مشغولیات عده ای شده است که دنبال رسیدن به حقایق تلخ تاریخ اخیر کشورمان ایران نیستند. بلکه گریزان از کشف صحت و سقم اتهامات مطرح شده و عدم اطلاع از مرکز نشر اکاذیب و تشابه آن با دوران قبل و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 واتهاماتی که کانونهای قدرتهای بیگانه از طریق عوامل داخلی ناجوانمردانه به زنده یاد مصدق نسبت میدادند و هنوز نیز جهت خدشه دار کردن اعتبار ملی او دست از اعمال خود برنمیدارند. درمورد شادروان بختیار نیز چنین است. شایعه پشت شایعه، دروغ پشت دروغ، و آنرا پشت سرهم تکرار کردن شده است «سند» آقایان. واقعا در چه دنیایی زندگی میکنیم. جای پاسخ به این اظهارات در اینجا مقدور نیست. هرچند روانشاد شاپور پختیار احتیاجی به دفاع ندارد بل تاریخ طی سی سال اخیر حقانیت گفتار و اعمال او را به اثبات رسانید و روسیاهی برای کسانی که امام امام گویان دنبال شاگرد فضل اله نوری و نواب صفوی براه افتاده مملکت را به این فاجعه کشاندند.
-- آفاق ، Mar 16, 2009بهرحال یکبار دیگر هموطنان را مراجعه میدهم به سایت نهضت مقاومت ملی ایران (مقالات شاپور بختیار یا مبارزه با فاشیسم نوشته ع.ش. زند)
http://www.namir.info/
جهت پاسخ به اظهارات پوچ یکنفر با اسامی مختلف و یا عده ای که دنبال حقیقت نیستند و در جایگاهی قرار ندارند که واژۀ خیانت را در مورد شاپور بختیار و یا هر شخص دیگری بکار گیرند. اصل برائت از اولین رئوس درس کسانی است که قدم در مسائل سیاسی و اجتماعی میگذارند. هر انسان آزاده و دمکراتی در هرجای دنیا تابع رعایت این اصول اساسی است. پیروان صدیق راه دکتر محمد مصدق نیز مستثنی از این قاعده نبوده و نیستند و ما در مکتب او آموخته ایم و بس.
تاسف بحال کسی که خارج از این قاعده نقش مدعی العموم را بازی کند.
آقا/خانم آفاق امیدوارم که قصد شوخی نداشته باشند. من لفظ خیانت را هیچگاه بسادگی و از روی خشم بکار نبرده ام ولی در مورد آقایان خمینی و بختیار می برم. آقای خمینی با نقض عهدی که در برابر جهان با ملت بسته بودند مرتکب خیانت شدند و آقای بختیار نه با نخست وزیر شدن شاه - که حداقل می شود از آن بعنوان حرکتی سخت غیر دموکراتیک نام برد، از آنجا که در برابر اکثریت مطلق ملت ایستادند- بلکه یکی از عوامل اصلی آوردن ارتش صدامی به مام وطن شدند را از مصداق دقیق خیانت به وطن محسوب می شود. من دیروز نام چهار پژوهشگر که اخیرا در اینموارد مقا لاتی منتشر کرده اند را دادم. خصوص در مورد ارتباط آقای بختیار با عراق مقالات آقای دلخواسته دقیقا با مدارک کامل منتشر شده اند. لطف کنید و مقالات را خوانده و بعد من را متهم کنید که بدون مدرک سخن گفته ام و اگر مشکلی با کیفیت مدارک و یا نوع طرح آن دارید، مطرح کنید تا آنگاه بشود مستند بحث کرد. لطفا اینکار را انجام دهید تا ببینیم چه کسی بدون توجه به واقعیتها از ایشان یک بت ساخته است.
-- احمد رضایی ، Mar 17, 2009آقای خمینی با هیچکس، هیچ گروهی و دسته ای عهد نبست. او حرف و نظرات شخص خودش را گفت و دیگران تابع نظرات و مجری اوامر او بودند. این عهد در کجا بسته شده است که آقای خمینی ناقض آن باشد؟؟؟؟؟ آقای خمینی به هیچکس، هیچ گروهی و دسته ای و چه رسد «ملت؟» «خیانت؟» نکرد، بل به خود و شخص خود.
-- آفاق ، Mar 17, 2009او برای کسانی که دور او برای رسیدن به پست و مقام و مال جمع شده بودند پشیزی ارزش قائل نبود که عهدی با آنها بسته باشد. برعکس شادروان بختیار تا آخرین لحظات زندگی بر سر عهد و پیمان و مسؤلیت خود با ملت یاقی ماند و کمترین و کوچکترین سستی نشان نداد.
در آن دوران دو شخصیت می دانستند که چه میخواهند و چه نمی خواهند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. آن دو شادروان بختیار و آقای خمینی بودند. دیگران قادر به درک شرایط و فهم آنچه آنها میگفتند نبودند. چیزی هم برای گفتن نداشتند که به حساب آیند.
دنباله رو که قادر به عقد عهدی با آقای خمینی نیست که او (آقای خمینی)آنرا شکسته و یا ناقض آن باشد. او (دنباله رو) فقط و فقط مجری اوامر است. نگاه کنید به نشریات آنروز. امام اینرا گفت، امام آنرا گفت، امام این امر را کرد، امام آن امر را کرد و غیر...
کجای این نشانی از عهد و پیمان دارد؟؟؟
عهد و پیمان را انسانهای حاکم به قائم در مراجع قانونی با یکدیگر می بندند نه لبیک گویان در خیابان.
آقای احمد رضایی؟ توجهی به آدرس قید شده در نوشته بالا نکرده که جواب مستدل و با سند خود را دریافت کنند. در اینجا یکبار دیگر با پوزش از هموطنان و دست اندرکاران رادیو زمانه آدرس اینترنتی را جهت پاسخهای اتهامات واهی و دور از حقیقت را به اطلاع میرسانم. مراجعه کنید به مقالات شاپور بختیار یا مبارزه با فاشیسم نوشته ع.ش. زند در سایت زیر:
http://www.namir.info/
آقایان بیات زاده، دلخواسته، رضوی فقیه، صالحی، آریانپور، ... نتنها پژوهشگر؟ نیستند بلکه در تجزیه و تحلیل اعمال و نظرات خود در پیروی از آنچه آنرا انقلاب شکوهمند نامیدند نیز عاجزند. پژوهشگرانی؟؟ که قلب حقیقت و یا نشر اکاذیب و تکرار مکررات واهیات همدیگر را می کنند را که پژوهشگر نمی نامند. حداکثر میتوان آنها را دیکته نویس یا رونویس نامید.
در اینجا نیز جای یادآوری است که آنچه درمورد شادروان بختیار پخش و نشر می شود را با دقت تمام مطالعه کرده و می کنم و چشم بسته دنبال امام کذایی نرفته و نخواهم رفت.
حساسیت هموطنان در مورد عملکردهای نخست وزیر قانونی و مسؤل کشورمان امری است طبیعی و از حقوق اساسی یکایک هموطنان.
سلامی دیگر
آقای خمینی این عهد و میثاق را در بیش از صد و بیست مصاحبه اش در پاریس در برابر جهانیان بسته بود. آقای خمینی مرجع تقلید بود و نه سیاستمداری که امروز چیزی بگوید و فردا چیز دیگر. او در برابر جهان با ملت ایران عهدی بسته بود و برابر همین عهد بود که بعد از ورود بایران به قم رفت.
مقالات آقای علی زند شاکری را خواندم و آن را ضعیف و تبختر آمیز یافتم. در مورد اینکه آقای بختیار در فرانسه با فاشیست می جنگیده اند، ایشان به هیچ مرجعی جز خود آقای بختیار مراجعه نداده اند و این نمی تواند منبع موثقی باشد. چرا که بعد از شکست فاشیسم نام تمامی تیمها و افرادی که با فاشیسم می جنگیده اند منتشر شد و اسمی از آقای بختیار در آنها نیست. ولی اگر هم فرض کنیم که آقای بختیار حقیقت را می گفته اند، این جرم ایشان را بیشتر و سقوط اخلاقی را مهیب تر میکند. مطابق خاطرات آقایان شمس الدین امیر علایی، - شمس الدين امير علايی، مجاهدان و شهيدان راه آزادی، انتشارات کتابفروشی دهخدا، تير ماه ۱۳۵۸، ص ۶۰۳ - و بازرگان و دیگران آقای بختیار موافقت کرده بودند که نخست وزیر خمینی شوند، استعفا نامه ای نیز نوشته بودند که نزد آقای میر علایی بوده و حتی نامه ای را که آقای خمینی می باید بر اساس آن ایشان را به نخست وزیری منصوب می کرده اند خود ایشان نوشته بودند وتنها علتی که در ساعتهای آخر رایشان عوض شد این بود که کارتر توی دهن ایشان زد و ایشان اطاعت کردند - Zbigniew Brezinzski, Power and Principle (London: Weidenfeld and Nicolson, 1983), p. 365. - حال سوال من اینست که چرا هنوز با وجود مدارک بیشمار از ایشان، سعی در ساختن یک قهرمان بکنید؟ آیا این ظلم بخود نیست؟ آیا با اینکار شما نقض کرامت خویشتن نمی کنید؟آیا وظیفه همه ما بعنوان انسانهایی که هدف آزادی را در سر دارند این نیست که حقیقت یاب باشند حتی اگر آنرا خوش ندارند و باورهای آنان را به زیر سوال ببرند؟ ما تنها وامدار حقیقت هستیم نه افراد. آخر پدر من، برادر من، دوست من، هموطن من وزیر صدام در تلویزیون می گوید که آقای بختیار و جورج براون از جمله کسانی بودند که صدام را برای حمله به ایران تشویق می کردند. خود آقای بختیار با کابینه اش در چهار روز اول جنگ گم می شود. بعد از بیست روز سکوت مطلق در مورد جنگ اعلامیه ای آبکی در محکومیت خمینی و جنگ می دهد، بعد هم اعتراف می کند که بعراق رفته بوده و....آخر چگونه می شود که انسانی با هوش و وطندوست اینها را بغل هم بگذارد و عمل بختیار را عملی خائنانه نداند؟ آخر بکار گیری عقل سلیم چگونه ما را از دیدن این واقعیت باز می دارد؟ طرفداران مجاهدین بگونه ای سیستماتیک کور و کر شده اند و واقعیت رجوی را درست بر عکس می بینند. چرا خود را از اندیشیدن و شک کردن، که از بزرگترین نعمتهاست ، محروم می کنیم؟
-- احمد رضایی ، Mar 18, 2009می بخشید که دوباره منبر رفتم، ولی بعضی وقتها انسان مات می ماند که چگونه دگم اندیشی انسان را از دیدن واقعیتی که مثل یک فیل روبرویمان ایستاده، محروم می کند. والا ما یکبار بیشتر زندگی نمی کنیم و نباید آنرا اینگونه هدر دهیم. حیف است
سلام آقای نبوی
من دو روز پیش در رابطه با کامنت آقای آفاق پاسخی فرستادم که شاید بعلت مشغولیت چاپ نشده. اگر هر وقت فرصت کردید که اینکار را انجام دهید ممنون خواهم شد. بنظرم مهم است. من همیشه کامنتهایم را خود در فایلی نگه میدارم ولی اینبار از دستم در رفت و آنر ندارم. اگر در یافتن آن مشکلی است، لطفا اطلاع دهید و دوباره سعی خواهم کرد که بفرستم.
با تشکر
احمد رضایی
-- احمد رضایی ، Mar 19, 2009جناب آقای رضایی
مطلبی از شما مانده بود که منتشرش کردم، جز این اگر چیزی مانده بفرمائید.
با احترام، ابراهیم نبوی
این آقای رضائی؟ یا راعی؟ و یا دلخواسته باعث تاسف شده اند. تودهنی زدن امام ایشان را دیدیم و اینهم از فرزندان خلف او. باعث بسی تاسف است. آنهم از کامنتهای ایشان.
-- آفاق ، Mar 20, 2009هموطنان مخاطب من هستند و استدلالهای ارائه شده چه در اینجا و چه در سایت نهضت مقاومت ملی ایران. ایشان که با نامهای مختلف ولی با یک روش نوشتاری مشخص و شناخته شده و سخنان واهی و سراسر دروغ ظاهر می شوند و فیل به هوا می کنند. باز همان واهیات را یکبار دیگر تکرار می کنند.
تاریخ بیرحمانه بر سر کوردلان و مغرضان کوبیده و در آینده نیز خواهد کوبید.
حال سؤال اینست که چرا عده ای محدود اینقدر عصبی شده اند؟ که طی سی سال گذشته تاکنون دستشان رو شده و از دستبوسی امام بهره ای نبرده اند.
برعکس هر روز که می گذرد صلابت و پایداری بختیار برای ملت ایران روشنتر می شود. برای ملت ایران تنها یکنفر باقی ماند که در مقابل جهانیان بایستد و بگوید، بله در مقابل این غول بیرون آمده از شیشه سرداری داشتیم که پایداری کرد، مقابل آن جنگید، همانطور که در برابر فاشیسم هیتلری جنگید. مدارک کافی بغیر از شاهدان عینی فرانسوی همرزم او به اندازةکافی موجود است و این آقای پژوهشگر؟ اشتباهی لیست همکاران نازیسم و فاشیسم هیتلری را رویت کرده اند، و به همین دلیل نام بختیار را در آنجا نیافته اند.
همان کافی که آقای رضایی؟ به منبر بروند و مانند تئوریسین اشعه موی سر زن!! و یا اقتصاد توحیدی!! (با دکترای زبان فرانسه؟؟؟!!!!! کسانی که در فرانسه زندگی می کنند شاهد سخنوری به زبان فرانسه!!! ایشان بوده اند. همانطور که در نوشته هایشان هم به زبان مادری تسلط کامل دارند!!!) غرض ورزی کنند و منبع ایشان برژنسکی آمریکایی تئوریسن کمربند سبز (و اکنون طرفدار ثبات آن) باشد.
به هر حال این آقای رضایی ببخشید راعی نه ببخشید دلخواسته و یا هرسه نفر آنها در جلد یکنفر در پاسخگویی استدلالهای آقای شاکری زند عاجز مانده نمی گویند کجای آن مقالات ضعیف بوده است؟
بخش کوچکی از پاسخ به نوشته آقای پژوهشگر؟ از نوشته های آقای علی شاکری زند:
قرارومدارهاي مخفي باند هواداران رونالد ریگان و جمهوریخواهان در پنتاگون و سی آی ای با نمايندگان جمهوري اسلامي، که مدت ها پيش از انتخاب ريگان به رياست جمهوري و بدون اطلاع دولت کارتر صورت گرفته بود وعلاوه بر تعويق آزادي گروگان ها، چندسال بعد از آن، در سال 1985به فروش قاچاق اسلحه به جمهوري اسلامي، ابتدا به وساطت اسرائيل و سپس بطور مستقيم، انجاميد و قضيه ي ايران گِيت (Iran Gate) را درپی داشت – واقعيت هايی که بخشی از آنها را دو برنامه ی اخير کانال سوم تلويزيون فرانسه نيز، بمناسبت سی امین سال جمهوری اسلامی از زبان کارگردانان آن و مسؤولان سابق آمریکا افشا کرد –، در سال های نود به تفصيل در تاًليفات اعضاي سابق سي آي اي، و همچنین در آثار متعددی (از جمله بقلم گَری سيک و فخرالدين عظيمی†‡) منعکس شده است .
......... و در ادامه
آیا می توان فرض کرد کسی که برای افترای خود به دو شماره روزنامه ی فرانسوی لوموند (آنهم با عدم ذکرمأخذ فارسی که ازترجمه ی غلط آن استفاده شده است!) استناد می کند، از نتیجه ای که بدنبال این اتهامات دامن روزنامه ی لوموند را گرفته بی خبرباشد؟ البته این فرض درباره یک فرد عادی یا یک روزنامه باف جنجالی ِسطح پایین قابل فهم است ولی برای کسی که داعیه ی تاریخ نویسی دارد چه؟
اما آنچه که دم خروس را ازپس قسم های ...(47 حاشیه برمقاله) بخوبی ظاهر می سازد این است که، درست اندک زمانی پس ازمقاله ی دیگر ِهمین "تاریخ نویسِ" باریک بین ِما علیه دکتر بختیار، در ماه مارس 2008، در نشریه ی "انقلابِ [هنوز]اسلامیِ" آقای بنی صدر، مقاله ای درپاسخ به دشمنان زنده یاد بختیار به قلم آقای مهندس حمید ذوالنور، درتارنمای نهضت مقاومت ملی ایران، برای دومین بار منتشر شد، مقاله ای که ضمن آن درباره ی این مفتریان چنین می خوانیم:
«اگرمأخذ و منبع اتهامات» شان «به دکتر بختیار براساس ادعاهای عوامل جمهوری اسلامی باشد باید گفت وای برایشان و درغیر این صورت مآخذ خود را درمورد اتهامات نسبت داده شده به دکتربختیارباید هرچه زودترانتشار دهند.»؛ که آنها « بدون ارائه هیچگونه دلیل ومدرکی اتهاماتی را اثباتاً تکرارکرده اند که درخوریک انسان آزاده و آرمانخواه نمی تواند باشد. زیرا آرمانخواهی واعتلاجوئی جزبا پای بندی به بعضی مراتب اخلاقی که در رأس آن انصاف قراردارد سازگاری نمی تواند داشته باشد. انصاف یعنی داوری دیگران و خود برحسب موازین مورد قبول بشرمتمدن، زیرا درجامعه مدنی و دموکرات چون اِتهامی به کسی وارد شد هم قانون وهم افکارعمومی دلیل می طلبد و درصورت عدم ارائه دلیل [اتهام زننده] مُفتَری شمرده خواهد شد و قابل مجازات خواهد بود.»
آقای مهندس ذوالنور درمقاله ی خود چنین ادامه می دهد:
«چنانچه درفرانسه روزنامه لوموند همين اِتهام را تلويحاً (با واسطه گري يکي ازخبرنگاران آن که با بعضي ازسران جمهوري اسلامي روابط دوستانه داشت) متوجه بختيارکرد. و بدنبال آن دادخواستي ازطرف دکتر بختيار ونهضت مقاومت ملي عليه روزنامه دردادگستري فرانسه مطرح گرديد وبالاخره روزنامه لوموند محکوم به پرداخت غرامت سمبوليک و اِنکارمقاله خود [انتشار رديه ي دندان شکن دکتر بختيار] درهمان روزنامه شد.» (تأکيد ها از ماست؛ توضيح اينکه پرونده ي قضايي قطوراين ماجرا که به عقب نشيني ِ لوموند انجاميد درآرشيوهاي نهضت مقاومت ملي ايران موجود است)
و ادامه .......
----------------
به علت ادامه طولانی نوشته و مآخذ مستدل و قابل ارائه در مراجع معتبر و یا معتبرترین آن وجدان بیدار ملت ایران میتوان به اصل نوشتة یاد شده مراجعه کرد تا «آقایان؟ یا یکنفر آقای دلخواسته؟» قادر به قلب حقایق در اینجا نباشند.
فرصت را غنیمت شمرده؛
فرارسیدن سال نو و جشن باستانی نوروز را به همه هم میهنان گرامی شادباش می گویم.
به امید روزهای بهتری برای ملت ایران
آفاق
آقای آفاق اینگونه عصبی شدن، زبان تهمت بکار گرفتن - من را متهم کردن که یکنفرم با سه قلم- و سعی در حمله و توهین بیشتر کردن به بنی صدر نشان از آن دارد که حداقل در ضمیر ناخود آگاه اعمال آقای بختیار را قابل دفاع نمی دانید. برای اینکه در این گرد و خاک عصبی مسئله اصلی از ذهن خوانندگان پنهان نشود سوالات زیر را مطرح میکنم و منتظر پاسخ شما خواهم بود:
1. تنها مرجعی که آقای علی شاکری - و نه برادرشان خسرو شاکری که در اندیشه و عمل هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند - در مورد نبردهای آقای بختیار با آلمان نازیسم داده اند خود آقای بختیار است و هیچ مدرک دیگری را معرفی نکرده اند. من نیز در تحقیقاتم چیزی از منابع فرانسوی بدست نیاور ده ام. لطف کنید مدرکی در اینمورد برای خوانندگان نشان دهید. دیگر اینکه من حتی امکان چنین کاری را نفی نکردم و گفتم اگر این عمل قهرمانانه واقعیت داشته باشد، جرم ایشان را در کارهایی را که بعدا مرتکب شدند سنگینتر می کند.
2. من سوالم اینست که عمل آقای بختیار در پذیرفتن نخست وزیری رژیمی که درست یا غلط ملتی بر علیه اش برخاسته بود، با چه اصلی از اصول دموکراتیک که آقای بختیار ادعای آنرا داشت منطبق بود؟ نظر من اینست که ایشان مانند آقای خمینی رای مردم برایشان پشیزی نیز ارزش نداشت. حال شما چگونه در درون پارادایم دموکراتیک از این پذیرفتن دفاع می کنید؟
3. آیا می پذیرید که آقای بختیار در کودتای نوژه که با کمک عراق انجام شد و منجر بقتل صدها نفر از خلبانان و دیگر نظامیان شد دست داشته اند یا نه؟ اگر اینگونه است پس چگونه مدارک موجود در این رابطه را رد می کنید و نیز پاسختان به بختیاریهایی که بدلائل متفاوت از این کودتا دفاع می کنند چیست؟
4. آقای بختیار 21 روز پس از شروع جنگ اعلامیه ای در محکومیت جنگ - و نه صدام- دادند. علت سکوت مطلق شان در این فاصله که خبر گزاریها صبح تا شب به دفترشان زنگ می زدند تا نظر ایشان را بدانند چیست؟
5. میدانیم که در چهار روز اول جنگ ایشان غیبشان زده بود و بعدها معلوم شد که ایشان به عراق رفته بودند. علت رفتن شان بعراق چه بود؟ چرا مدتی طولانی آنرا مخفی نگه داشتند؟
6. آیا شما بر این نظرید که آقای برژینسکی از قول رئیس جمهورش دروغ جعل می کند تا آقای بختیار را خراب کند؟ و جیمی کارتر نیز این دروغ را تکذیب نمی کند و با اینکار در توطئه ای جمعی سعی میکنند که زیر آب آقای بختیار را بزنند؟ آیا واقعا اینگونه فکر می کنید؟
6. فکر می کنید که الجبوری، وزیر صدام، هم به تلویزیون الجزیره می اید تا بختیار و جورج براون، که دیگر در قید حیات نیستند، را متهم کند که از مشوقان اصلی حمله صدام به ایران بوده اند؟! می توانید که انگیزه ایشان را برای گفتن چنین دروغهایی توضیح دهید؟ آیا بیماری می باشند که بالاجبار دروغ می گویند و یا اینکه می خواهند برای ملت خود - و نه ایرانیان- روشنگری کرده باشند.
سوال زیاد دارم ولی در حال حاضر همین کافیست. دوباره قصد منبر رفتن و موعظه خواندن را ندارم. و قضاوت را بخوانندگان واگذار کنم.
دیگر اینکه دشمنی شدیدتان با اولین رئیس جمهور تاریخ ایران سبب خود سانسوری شدید شما شده و از بنی صدر جز دست بوسیدن رهبری که مانند پدر دوستش داشت و در آنزمان بر اکثر قلبها حکومت می کرد، نمی خواهید چیز دیگری را بدانید. و گر نه می دانستید که این بنی صدر بود که در اولین مصاحبه اش با بی بی سی بعد از پرواز تاریخی اش از ایران در فرودگاه گفت: من به قصد افشای روابط اورگانیک ریگانیسم و خمینسم آمده ام. و دیدیم که در این رابطه بیشترین نقشها را بازی کرد.
آهان می بخشید، سوال مهم دیگری هم الان خاطرم آمد:
آقای بختیار خود چندین بار اعلام کرده بود که از صدام پول دریافت می کرده. آیا شما از پول گرفتن از دشمن دفاع می کنید؟ در نظریه موازنه منفی مصدق آیا اینکار معادل خیانت نیست؟
برای خوانندگان این کامنت طولانی سالی بهتر از این سالها آرزو می کنم و امیدارم که محول کننده قلبها دل و چشم ما را به واقعیتها باز کند تا خدای نکرده از چاه هنوز در نیامده به چاهی عمیقتر نیافتیم.
-- احمد رضایی ، Mar 20, 2009ناز نفس همه هموطنان عزیزم
آقای آفاق از اینکه در نگارش نظراتم چند حرف افتاده و در فهم مطلب کمی مشگل ایجاد کرده معذرت می خواهم. اگر متوجه نشدید که من چه گفتم، دقیقتر از من، آقای احمد رضائی سوألها را تنظیم کردند، چرا بجای کلی گویی، دقیق جواب نمی دهید؟ منهم دوباره چند سوأل را مطرح می کنم: ١- با رجوع به آرشیو نهضت مقاومت ملی، چرا تاریخ دقیق حکم دادگاه و محکومیت روزنامهٌ لوموند و ذکر نمی شود؟ ٢- چرا شما ( آفاق) و آقای زند شاکری از نوشته های آقای بنی صدر سر در نمی آورید؟ ایرادات ساختمانی و گرامری نوشته های آقای بنی صدر کدام هایند؟ اگر
-- Mohamed Réza ، Mar 22, 2009اینقدر نسبت به ایراد های گرامری و یا ساختمانی حساسید، چرا این ایراد ها را در نوشته های آقای زند شاکری ندیدید؟ ٣- مطالبی را که بصورت ناقص در معاملات پنهانی بین دستگاه آقای خمینی و دستگاه آقایان ریگان و بوش نوشتید، بصورت کامل تر در نوشته های آقای بنی صدر از جمله کتاب سیر تحول سیاست آمریکا موجودند و در مواردی اولین هشدارها را آقای بنی صدر به مذاکره کنندگان رسمی آقای کارتر می دهد،
چرا به آنها بصورت کامل اشاره نکردید و طوری نوشتید که برای کسانی که مطالب را دقیق نمی دانند گمراه کننده است؟ ٤- سبک نگارش
سبک و بدور از نزاکت آقای زند شاکری را بدور از ادب ما ایرانیان نمی دانید؟٥- آقای زند شاکری با اصرار، از نخبه گرایی، که نوعی قیومیت است دفاع می کنند و نظر آقای بختیار را در این مورد ذکر می کنند، شما( آفاق) چه تفاوتی بین قیومیت ولایت فقیه و شاه سابق و انواع و اقسام قیومیت های رایج در اروپا و آمریکا می بینید؟ کدام نوع نخبه گرایی را قبول دارید؟ شاید مایل باشید،بدانید که آقای بنی صدر همه نوع نخبه گرایی را رد می کنند و معتقد به ولایت انسانها بمیزان فضلشان بر یکدیگر و در روابط حقوق مدار و خارج از روابط قوا( موازنهٌ عدمی ) هستند، تا زمانی که باستقلال کامل در رأی و نظر برسند. شاید باز هم لازم باشد، بدانید که موازنه عدمی را که بصورت سیاسی و در ارتباط با سیاست خارجی مطرح بود، آقای بنی صدر برای اولین بار بصورت فلسفی تئوریزه نمود. حالا با این توضیحات و تفاوت نگارش من و آقای رضایی و دیگران، باز هم اگر فکر میکنید که یک شخص واحد هستیم، توصیه می کنم به متخصص در این زمینه رجوع بفرمایید.
محمدرضاراعی
هموطنان ارجمند چرا درو غ می گویید و هموطنان تحمیق شده را تحمیق می کنید. در عصر همان روز که صدام به ایران حمله کرد من کنجکاوانه جلو نلویزیون در مونپلیه نشسته بودم و شاهد موضعگیری دکتر بختیار اولین شخصیت سیاسی ایران بودم. که از انتن ٢ تلویزیون فرانسه پخش می شد. ایشان گفتند من یک وجب خاک مملکتم ایران را به کسی نمی دهم. وتا پای جان در مقابل متجاوز هر که باشد می ایستم. این حرفها را روز بعدش نیز ضمن مصاحبه مفصل تکرار کرد. حالا شما که با دکتر بختیار اختلاف سیاسی یا سلیقه ای دارید چرا با ترفند ادم های فرومایه این دروغ ها رابه ایشان می بندید. من هیچ تعلقی به گروه یا سازمانی ندارم ودلم نمی خواهد که من یا هم وطنانم توسط ایرانی هایی که احساس مسوولیت نمی کنند تحمیق شوند. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
-- Nima ، Mar 26, 2009نیما
سلم آقای نیما
متاسفم از اینکه بگویم شما در این نقل قول مرتکب اشتباه شده اید. در چهار روز اول حمله آقای بختیار و اعضای کابینه ایشان ناپدید شده بودند و دفتر ایشان از محل ایشان اظهار بی اطلاعی میکرد. بعدها معلوم شد که ایشان به عراق رفته اند. البته ایشان مدتی بعد از افشاگری لوموند مجبور شدند تایید کنند. مقالاتی که قبلا به آن اشاره کرده ام مدارک دقیق این ناپدید شدن و تاییدیه آقای بختیار مبنی بر بودنش در عراق را عرضه کرده اند.
دیگر اینکه تاریخ اولین اعلامیه آقای بختیار در محکومیت جنگ و نه حمله عراق، درست 21 روز بعد از حمله صادر شده است. بنا بر این شما چگونه میتوانستید مصاحبه آقای بختیار در شب حمله، و در حالی که دفترشان از محل ایشان اظهار بی اطلاعی میکرده بشنوید؟!
دیگر اینکه شما چگونه به این سوال پاسخ میدهید که ایشان چگونه هم میتوانسته اند حمله را بگونه ای واقعی محکوم بکنند و هم صدام بایشان پول بدهد و هم رادیو در اختیارشان بگذارد و هم امکانات نظامی و حمایتهای سیاسی؟ واقعا صدام را اینقدر احمق فرض کرده ایم؟
-- احمد رضایی ، Mar 26, 2009آخر هموطن عزیز من چگونه میتوانند اینها را بخود توضیح دهند و منتقدان آقای بختیار را متهم بدروغگویی؟
اگر کسی به این آقایان؟ جواب دهد، با تکرار مکررات اولین «رییس جمهور!!!!» ولایت فقیه و «انقلاب اسلامی» در «هجرت» و «فیلسوف قرن!!!» سعی در تخطئه او دارند، و او را متهم به عدم رعایت نزاکت و..... می کنند. انسانهای مسخ شده هرچه دلیل و استدلال آورده شود همان سؤال پاسخ داده شده را برای گمراه کردن مردم تکرار میکنند. یاسین هم در آنها اثری ندارد. از خیرشان بایستی گذشت.
-- آفاق ، Mar 28, 2009هموطن محترم آقای رضاپی !
-- nima ، Mar 28, 2009من عرض کردم که در انروز جلو تلویزیون نشسته بودم وعکس دکتربختار را دیدم وبگوش خود و انهم درست عصر همان روز که حمله صدام شروع شد از زبان بختار شنیدم .حالا این هموطن که کمی شرار ت می کند و میخواهد با زور من بی طرف ر ا کر کور کند تا دروغ خود را توجیه کند.من نمی دانم که شما کی بزرگ و بالغ می شوید تا مفهوم شرف را در راستگویی انسان دریابید. من در عرض یک هفته تلاش توانستم این دروغ لوموند را که به شکایت دکتر بختیار انجامید و لوموند مجبور به معذرت خواهی و پرداخت جریمه سمبولیک شد دربیاورم. حالا فهمیدی که شیطنت می کنی. موش بخوردت...
نیما
با تشکر از آقای آفاق
به این دلیل که بجای پاسخ به سوالات واضح و صریح اینجانب، از حربه توهین و تمسخر و اتهام به اولین رئیس جمهور در تاریخ ایران، بدون هیچ بینه ای استفاده کردید، می شود نتیجه گرفت که میدانید پاسخ به این سوالها به پذیرفتن این حقیقت راه می برد که آقای بختیار به تمامی عناصری که ایرانی بودن و ایرانیت را می سازد خیانت کرده اند. واژه خیانت را نیز بعنوان یک توهین از روی خشم بکار نبرده ام. این واژه در فرهنگ ایرانی به کسی اطلاق میشود که برای پیروز شدن در نزاعهای داخلی به نیروی خارجی روی بیاورد و استقلال وطن را زیر پا بگذارد. در این رابطه است که در کنار آقای بختیار، مجاهدین نیز مرتکب خیانت می شوند، فرزند شاه نیز که سالها در کنار کاخ سفید چادر زده بود تا بلکه از طریق حمله نظامی بساط سلطنت را دوباره برقرار کند تا اوباما او را از واشنگتن بیرون انداخت، نیز خائن است. آقای سازگارا پاسدار و اصلاح طلب سابق، و نوچه هایش، نیز که دست یاری به فرزند شاه داد، قانون اساسی بدون اظهار نوع حکومت نوشت - تا در آینده دستش باز باشد- و بغل رضا پهلوی در واشنگتن خیمه اش را بر پا کرد و حال مهمان دائمی و عزیز بی بی سی و صدای آمریکا شده، نیز در دادگاه وجدان تاریخی ایرانیان خائن است. اگر باور نمی کنید مقایسه کنید خروج پر سر و صدای ایشان و کمپین یک میلیون امضا راه انداختن، برای خود آقایان آجودانی و باقر زاده را نماینده خود در انگلستان تعیین کردن، و بعد خاکسپاری پنهانی آن از زمانی که مردم متوجه شدند که چه هدفهایی پشت این برنامه خوابیده بود، آنها را تنها گذاشتن.
-- احمد رضایی ، Mar 28, 2009آقای آفاق حال که معلوم شد که پاسخ سوالات را می دانید ولی بجای پاسخ، به توهین و تمسخر کسی متوسل میشوید که ربطی به سوالات من ندارد، شما را بخود و وجدانتان واگذار می کنم.
کنفرانس بختيار و حقارت بني صدر
از آقای هادی خرسندی نوشته ای خواندم. آنرا مناسب دیدم در زیر برایتان ارسال کنم.
من کوچک بودم که اقای خمینی و اقای بنی صدر به ایران امدند و اعدامهای افسران ارتش در پشت بام مدرسه علوی شروع شد. در میان انها افسران میهن پرست زیاد بودند. ایا اقای بنی صدر در ان زمان موضع گرفتند که این اعمال ضد انسانی را محکوم کنند؟ بعد از ان نیز در دوران ریاست جمهوری ایشان کلی از جوانان را هم اعدام کردند. ایا انها را محکوم کردند؟ ایا مسئولیت ان با اقای بنی صدر نبود؟
از اقای خرسندی
در هفته پایانی سال خورشیدی، شهر شیکاگو میزبان "کنفرانس دانشگاهی به مناسبت سی امین سال انقلاب ١٣٥٧ در ایران" بود. مرا هم دعوت کرده بودند قاطی استادها! دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی – شیکاگو سنگ تمام گذاشته بود.
عنوان کنفرانس بود: "ارزيابی نتايج سياسی، اجتماعی و تاريخی دولت بختيار ،به عنوان آخرين تلاش برای احيای قانون اساسی مشروطه در ايران"
نوبت من که شد از همدستی تازه شاه اللهی و حزب اللهی در کوبیدن بختیار گفتم . از جمله مواد حقير و مضحک اين توطئه ها این که آقای بنی صدر در نشریه اش "انقلاب اسلامی" (هنوز!! آن هم) "در هجرت" (نه از مکه به مدینه، از تهران به پاریس!) تنها راهی که برای بی اعتبار کردن بختیار پیدا کرده اینکه نام شاپور بختیار را مکرراً "شاهپور بختیار" مي نويسد.
خوشبختانه آقای "محمد جعفری، مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر و پژوهشگر مسائل تاریخی-سیاسی، اجتماعی و دینی" که از انگلستان دعوت شده بود حضور داشت و از قرائن، خودش هم از «شاهپور»نویسان برجسته ی نشريه ي بنی صدر است. پاشد جواب داد که نه خیر. فرقی نمیکند. من گفتم اگر فرقی نمیکند، اصرار شما در شاهپورنويسي چیست؟ گفتم اگر شما به کتاب های بختیار اشاره میکنید، نام ایشان همه جا "شاپور" نوشته شده نه "شاهپور".
گفتم جناب آقای جعفری، نام دختر من شاپرک است. حالا اگر فردا آقای بنی صدر ِ موزمار با این "حقارت حقیر" نام او را "شاهپرک" بنویسد، خوشم نمیآید. (من مطمئن هستم که این اولین بار بود که لفظ "موزمار" در یک کنفرانس دانشگاهی بکار برده می شود. آن را باید مدیون آقای بنی صدر بود.) بعد از صحبت من حاضران کف زدند. (گمان کنم برای آقای بنی صدر ابراز احساسات کردند!)
این آقای جعفری، برخلاف خود بنی صدر، مرد زنده و سرحالی بود. آدم شیرینی بود. مرد خونسردی بود. تبسمی دائمی بر چهره داشت که در رضایت و دلخوری و خرسندی و عصبانیت، از روی صورتش کنار نمیرفت و زیرش دیده نمی شد. فرداش سر صبحانه با هم صحبت می کردیم. من پرسیدم "شما قبلاً طلبه بودید؟" ایشان با خوشروئی و تبسم هميشگي گفت "خیر. چرا باید طلبه بوده باشم؟" یکی از استادان برجسته دانشگاهی که از فرانسه آمده بود و سر میز بود گفت: "اتفاقاً عبا و عمامه خیلی به شما می آید."
آقای حمید اکبری استاد دانشگاه در شیکاگو که این کنفرانس به همت او راه افتاده بود در جلسه توضیح حاشیه ای داد که "آقای جعفری نماینده آقای بنی صدر نیست و حتی ممکن است آقای بنی صدر از ایشان دلخور شود که در این کنفرانس شرکت کرده است." البته این توضیح لازم هم نبود چرا که حضور خانم های بی حجاب در سالن و اثر نکردن اشعه موی آنها در آقای جعفری نشان میداد که ایشان چندان هم ذوب در ولایت فقیه بنی صدر نشده و انسان مستقلی است.
حالا دارم فکر میکنم که اگر ما اسم کوچک آقای ابوالحسن بنی صدر را «هابوالحسن» بنویسیم، حقه بازی نکرده ایم؟ «اهبوالحسن» چطور؟ (بيشتر بهش مي آيد) اما باز هم خوب نیست. مگر اینکه آدم حرف دیگری نداشته باشد. مگر اینکه آدم نتواند بگوید بعد از اینهمه جنایت و کشتار و قتل و آدمکشی و اعدام و تیرباران و حذف فیزیکی (اینها همه اش یکی است البته) شرم نمی کنید که هنوز «انقلاب اسلامی» منتشر می کنید؟ شرم نمی کنید که هنوز مبلغ «انقلاب اسلامی» هستید؟ البته که شرم نمی کنید. این اعدام ها و کشتارها و جنایات را خودتان سرانداختید و دنبال صادق خلخالی راه افتادید. یادتان که نرفته؟ حالا با فلاکت و بدبختی زورتان به الفبا رسیده که نام افراد را عوضی بنویسید!
-- مهشید ، Mar 29, 2009دعوت از آقای جعفری فوق الذکر، که از آغاز معلوم بود جهتگیری ایشان در کنفرانس تجلیل از بختیار چه سمت و سوئی خواهد داشت، دعوتی بود برآمده از اندیشه ی دمکرات بختیار که دوست و دشمن حرفشان را بزنند هرچند که دشمن، نماینده ی نشریه ای باشد که ناشر حقیرش خود مینویسد و خود می خواند و چندان از نام بختیار می هراسد که جز با املای عوضی روبرو شدن با آن را برنمی تابد.
آقایان نیما، آفاق و مهشید
با سلام
اینکه آقای نیمامیگویند که در شب حمله عراق از تلویزیون فرانسه خود شنیده اند که آقای بختیار حمله عراق را محکوم کرده و در عین حال هیچ پاسخی به سوالات من نمیدهند، مرا به یاد این دروغ تاریخی میاندازد که در آن سوال دانشجویی از بنی صدر را بصورت نظر بنی صدر در آورده که در آن و در توجیه اجباری کردن ججاب اجباری گفته که موی زن اشعه دارد. بسیار انسانها را دیدم که قسم حضرت عباس میخوردند که خود شنیده اند که بنی صدر چنین سخنی را گفته.
دوست عزیز ممکن است که در ذهن شما بعد از سی سال تاریخ مصاحبه ای را که ذکر میکنید عوض شده باشد. این را میگویم باین علت که توضیح دیگر ذکر خاطره شما دروغ گفتن میباشد و من تا جایی که امکان اشتباه کردن وجود دارد نمخواهم شما را بدروغگویی متهم کنم. ولی مدارک مستند موجود که طرفداران آقای بختیار نیز هیچگاه نتوانسته اند آنرا نفی کند دلالت بر این دارد که ایشان 21 روز بعد از حمله موضع گرفتند و آنهم موضعی آبکی. بنابراین شما نمیتواسته اید مصاحبه ایشان را در شب حمله شنیده باشید. هموطن من اصلا ایشان در چهار روز اول حمله گم شده بودند و دفترشان از محلشان اظهار بی اطلاعی میکرد.
دیگر اینکه برای اینکه باور بیاورم که شما در صداقت این اشتباه را کرده اید، حال که تاریخ محکوم شدن لوموند را یافته اید. لطف کرده آنرا اعلام کنید تا متوجه شویم که آن هیچ ربطی بانتقادات ما نداشته. اگر اینکار را نکنید خود باینکار دست خواهم زد و آن در حالی خواهد بود که خوانندگان نیز در صداقت شما جدا شک خواهند کرد.
آقای آفاق و دیگر هواداران آقای بختیار هنوز در پاسخ به سوالات اینجانب تنها توسل به تهمت و توهین و تمسخر کرده اند. من و خوانندگان گرامی هنوز منتظر پاسخ هستیم.
من دقیقا متوجه منظور سخنان تمسخر آمیز آقای مهشید و خاطره اشان از کنفرانس بزرگداشت آقای بختیار نشده ام. آیا منظورتان اینست که چرا در مقالات افشاگرانه و تحقیقی در مورد آقای بختیار، بعضی نویسندگان ه غیر ملفوظ را، ملفوظ کرده اند و بجای شاپور،شاهپور نوشته اند؟ آیا من انتقاد شما را درست متوجه شده ام؟ آخر تو را به آن خدایی که باور دارید و یا ندارید، اینهم شد انتقاد که اینهمه کاغذ سیاه کنیدو وقت مردم را بگیرید؟ این پژوهشگران گرامی با صرف زمان زیاد و با استفاده از منابع معتبر به زبانهای گوناگون نشان داده اند که چگونه آقای بختیار بعلت بی اختیاری در برابر کارتر فرصتی تاریخی برای تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری را سوزانیده، به خدمت اجنبی رفته، با کمک عراق دست به کودتایی زده که هدف از آن از بین بردن آخرین سد مقاومت در برابر حمله عراق بوده، صدام را برای حمله به عراق تشویق و ترغیب کرده و به در یوزگی خود راو همکارانش را به دلارهای صدام و سلاطین فاسد نفتی عرب آلوده و.... آنگاه شما از این خشمگین شده اید که بجای شاپور، شاهپور نوشته شده؟ آیا واقعا سعی بر این دارید که ملت را سر کار بگذارید و با این شلوغ بازیهاسعی بر آن دارید که موضوع اصلی فراموش شود؟
-- احمد رضایی ، Mar 29, 2009از
آنطرف هم آقای علی شاکری زند - بر خلاف برادرشان خسرو شاکری که همیشه در راه استقلال و آزادی حرکت کرده اند- که جانشین آقای بختیار تشریف داشته اند مقالاتی انباشته از تبختر و آشفته مینویسند و بجای نقد مقالات ایشان بخود سمت معلم انشا بودن را ارزانی میکنند و بیشتر وقتشان را در این صرف این میکنند که غلط دستوری بگیرند!!! آیا حد هواداران بختیار در همین اندازه است؟ یعنی این آقایان با این سطح علمی بس ضعیف ادعای آلتر ناتیو بودن دارند؟
دوباره سوال میکنم: چرا؟ چرا؟ چرا؟ بجای پاسخ باین سوالاتی که در نهایت صراحت مطرح کرده ام، به حاشیه میزنید و بنی صدر را به باد توهین و تهمت و دروغ میگیرید؟ فکر میکنید که عصبانی میشوم و در بیفکری خود را وارد بازی غیر اخلاقی شما میکنم؟فکر میکنید که بنی صدر را بتی پنداشته و حمله باو را تاب نمیاورم؟! ذهی خیال باطل. برای من بنی صدر اندیشه است و عمل به اندیشه و بنا بر این انتقاد ونقد جز لایتجزای
آن اندیشه میباشد. اندیشیدن بدون شک و سوال کردن ممکن نیست؟
و بر این اساس رابطه من با اندیشه بنی صدر رابطه ایست آزاد و انتقادیست. همراهی و همفکریست ونه پیروی بر اصل تعبد. این رابطه نه رابطه ای مرید و مرادی و ارباب و رعیتی، بلکه همدلی و همکاری آزادانه در فضای لایتناه آزادی و انتقاد. ولی بعنوان یک انسان که باورمند است به کرامت ذاتی انسانها در مورد هیچکس زبان توهین و تحقیر بکار نمیبرم و نمیپسندم که دیگران نیز به این زبان غیر انسانی برای ترور اندیشه و شخصیت متوسل شوند. برای استقرار نظامی آزاد و مردمسالار که در آن دین/عقیده از قدرت/حکومت آزاد است ایران احتیاج به ایجاد فرهنگ آزادی و رهایی از فرهنگ استبداد و تبعات آن که همان زبان تحقیر و تبختر و توهین میباشد، دارد
متاسفم که دوباره مجبور شدم به منبر بروم ولی چه میشود کرد. بعضی وقتها لازم است.
آخر اینکه دوباره سوال را تکرار میکنم: هموطنانی که هوادار بختیار هستید، دیگر هموطنان شما منتظرند که شما بجای توسل به گرد و خاک کردن و توسل به روشهای ناجوانمردانه، به سوالاتی که کردم پاسخ دهید.
ایام همگی بکام
این آقای رضائی دست بردار نیست. هرچه برای ایشان مینویسند که این اسنادی که شما رو میکنید ساخته و پرداختة ذهن بیمار آقای بنی صدر است، که عده ای محدود انرا تکرار کرده اند و شما نیز آنرا مثل نوار خسته کننده ای مکرراً برای هموطنان در اینجا نشر و پخش میکنید، بگوششان نمیرود. هیچ اشکالی ندارد و این از مزایای دمکراسی است که ایشان به شخصیتی حقوقی و مسؤل انتقاد کنند. (نه حاکمیت دینی با اقتصاد توحیدی و اشعه موی زن و اعدام های روزمره در دادگاههای دو دقیقه ای شرع و غیره...... لیست آن دراز میباشد.) ولی بایستی توجه کنند که تا وقتی دادگاهی صالح به جرم کسی، هرکه میخواهد باشد، رسیدگی نکرده است، هیچکس در هر مقامی که باشد اجازه بکار بردن واژة خیانت را ندارد (در غیر اینصورت خود متهم به خدشه دار کردن حیثیت آن فرد میباشد و در یک دادگاه صالح بایستی پاسخگو باشد) و این چیزی نیست جز تائید قتل دکتر شاپور بختیار و دیگر ایرانیان هموطن ما (چه هم نظر ما باشند و چه نباشند). بالاترین گناه یک شهروند «خیانت به سوگند وفاداری به میثاق و پیمان در یک مرجع رسمی و مشروع» است و حداکثر مجازات در مورد آن اعمال میشود (البته بنظر اینجانب اصل قانون اعدام ضد انسانی و حذف فیزیکی شنیع میباشد)، چون اصل، حفظ صیانت مملکت میباشد. حفظ صیانت و ملت در مقابل خطرات احتمالی متوجه آن، که از وظایف شهروندان است (در درجه اول شهروندان حقوقی ودر راستای آن شهروندان حقیقی)که دکتر شاپور بختیار تا آخرین لحظة زندگی با افتخار برای حفظ آن مقاومت کرد و جان خود را همانند اجدادش و پیر دیرش مصدق در این راه در کف نهاد. و آن ایرانی را که برای آن جان باخت را در دل ایرانیان با وجدان بیدار زنده کرد و درس مقاومت در مقابل ددمنش ها را آموخت و خواهیم دید که راه مصدق و او برای حصول حقوق اساسی ملت ایران بالأخره به نتیجه خواهد رسید.
حال بایستی از این آقا و یا آقایان پرسید که شما بدنبال ایجاد چه ایرانی هستید؟ آن ایرانی که «فیلسوف شما» که « رئیس جمهوریش را ولی فقیه تنفیذ» کرد که جلوی چشم شما است. تمام مدت کاغذ سیاه میکنید و از کرامت انسانی مینویسید و میگوئید ولی درعمل عکس آنرا عمل میکنید. (مراجعه کنید به پیام!! نوروزی!! رئیس جمهور تنفیذ شده در سایت ان قلّاب اسلامی در هجرت. البته اگر طبق معمول چیزی دستگیرتان شد و حوصلة خواندن چندین صفحه پیام!!؟؟ و یا بهتر بگوئیم هجویات فیلسوف قرن را دارید.)
در مورد شاپور بختیار صاحب نظران بی غرض به اندازة کافی گفته و نوشته اند و همة آنها هم نظر در وطن پرستی او شکی نداشته اند. او فرزند قومی از تیره های ایرانیان اصیل بود که از هزاران سال پیش در مقابل هجوم بیگانگان پایداری و استقامت کرده اند و بخش عظیمی از ماندگاری ایران و ایرانی را مدیون این قوم هستیم. جای گفتن نیست که پدر او سردار فاتح و عموی او سردار اسعد بختیاری از حافظین مشروطه بودند. پدر بزرگ او صمصام السلطنه که دو بار به نخست وزیری رسید. و شاپور بختیار دکترای خود را در زمینهٔ علوم سیاسی از دانشگاه سوربن و دو مدرک لیسانس در زمینههای حقوق و فلسفه که تز دکترای آن جدائی دین از حکومت بود راه آنها را رفت. چنانچه شاهد هستید او بدون مسؤلیت حرفی و یا عملی را انجام نمیداد که عواقب آن برای او روشن نباشد چه رسد به همدستی برای تجاوز به میهن خود.! بسی بیشرمی!
حال در اینجا اکتفا میکنیم به مصاحبة دکتر صدیقی یکی از چهر های اصیل و صالح و سیاستمداری برجسته با روزنامه اطلاعات آن زمان.
دکتر صدیقی:
تیتر: مردم وطنپرست کشور به حمایت از بختیار برخیزند
روزنامه اطلاعات (پنجشنبه بیست و هشتم دیماه ۱۳۵۷ برابر هجدهم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی)
دکتر صدیقی درباره شخص دکتر بختیار و وضع کشور گفت: «دکتر بختیارآنگونه که من میشناسم، دارای دو ویژگی عمده است که شخصیت او را از بسیاری رهبران ملی ممتاز میکند. بختیار دارای آنچنان شجاعتی است که در این شرایط در زمانی که همه به فکر قهرمان شدن و کسب وجاهتند پا به میدان میگذارد. »
وی در ادامه گفت: «ویژگی دوم او عشق و علاقهای است که به میهن دارد. علاقه او به استقلال ایران مسألهای است که در طول سالیان دراز هرگز دچار تزلزل نشده است. و فکر میکنم در این برهه از تاریخ این پیروزی ملت است که آدمی مثل دکتر بختیار مأمورتشکیل کابینه میشود. »
وی افزود: «بختیار این شهامت را داشته که به میدان بیاید و وظیفه ما و همه رهبران ملی کمک به اوست. باید مملکت را نجات داد. صحبت سر شخص دکتر بختیار، جبهه ملی، یا بنده و شما و حتا اعلیحضرت شاه نیست، بلکه بحث بر سر مملکتی است که وظیفه حفظ و صیانتش به عهده ماست. »
ایشان در پایان گفت: «شاید خیلیها در حال حاضر خود را با آنچه ظاهر است تطبیق میدهند اما باید درون مسایل را نیز ارزیابی کرد. من معتقدم کار خوب خیلی زود معلوم میشود. من مطمئنم مردم وطنپرست کشور ما، او را درک میکنند و به حمایتش برمیخیزند. »
سی سال از این سخنان میگذرد و هر دو آنها روی به خاک سپرده اند و زمانه ثابت کرده است که هموطنان قدر حرف و عمل شاپور بختیار را میدانند و او را ارج مینهند.
-- آفاق ، Mar 29, 2009درود به روان پاک او
آفاق
سلامی اول باره به آقای هادی خرسندی و دوباره به آقای آفاق
انگار ایندفعه نوبت آقای آفاق شد که روی منبر بروند. با تشکر از اینکه که قدری به اطلاعاتم افزودید. در کل صحبتتان جالب بود از چند منظر:
1.اول اینکه معنی بی طرف بودن را نیز متوجه شدیم. بنظر میرسد که شما با این نوع دفاع و سمبل قهرمانی ساختن از کسی و توهین و تهمت و ناسزا گفتن به دیگری، معنی جدیدی برای بیطرف بودن وضع کرده اید. اگر این بی طرفیست و بی غرضی، لطفا لطف کرده و معنی با طرفی و با غرضی را برای خوانندگان محترم تعریف کنید.
-- احمد رضایی ، Mar 30, 20092. دوباره و سه باره هیچ پاسخی به سوالات من ندادید و این طفره رفتن سیستماتیک شما نشان از آن دارد
که پاسخ را میدانید و آن را خوش نمی دارید.
چرا خوش ندارید؟ به نظر من تنها علت اینست که میدانید که پاسخ شما تایید نظر محققانی که من از ایشان نقل قول کرده ام میباشدو آن اینکه آقای بختیار گوش بفرمان جیمی کارتر بوده اند، در کودتای نوژه با کمک عراق فعالانه دست داشته اند، صدام را تشویق و تحریک کرده بودند برای حمله به مام وطن،در حالیکه فکر میکرده اند که در طی چند روز کار بپایان میرسد، و برای همین کابینه به بغداد برده بودند و در چهار روز اول حمله غیبشان زده بود. دیگر اینکه خود و همکارانشان را علنا جیره خوار و ریزه خوار سفره صدام و دیگر سلطانهای فاسد عرب نفتی کرده بودند و....شما همه اینها را میدانید و سکوت شما برای همین است. منابع و مدارک در اینموردنیز نه از بنی صدر است و نه ربطی به بنی صدر دارد، همه یا از منابع فرانسوی هستند یا عربی یا آمریکایی و یا همکاران سابق آقای بختیار، که احتمالا بسیاریشان را جنابعالی شخصا میشناسید. بنا بر این علت پاسخ ندادن شماو بجای پاسخ،از چپ و راست به اولین رئیس جمهور تاریخ ایران تهمت و توهین کردن، برای خوانندگان، بواقع بیطرف و نه به ادعا، روشن میکند که من در نظراتم به بیراهه نرفته ام.
3. من آقای بختیار را در رابطه با نقشش در حمله به وطن با استفاده با منابعی که در مقالات اخیر منتشر شده اند،
متهم به خیانت کرده ام و نه محکوم،و خود فرق ایندو را نیک
میدانید، پس سوال اینست که چرا خلط مبحث میکنید؟ من و اکثریت هموطنانمان قاضی نیستیم که چنین حکمی بدهیم، ولی این حق را داریم که بنا بر شواهد و مدارک عرضه شده، ایشان را متهم به خیانت بکنیم. قاضی نیز تا زمانی که امکان قضاوت قانونی نیست همان محکمه وجدان عمومی ایرانیان است و بس. ولی شواهد، مدارک و ادله آنقدر فراوان است که حدس حکم قاضی اصلا سخت نیست. شما نیز اینها را میدانید و سکوتتان در برابر سوالات من،که مکرر تکرار میکنم جز این علت دیگری نمیتواند داشته باشد.
4. من اصلا مخالف حکم اعدام هستم و نظر بر این دارم که در صورت سرنگونی رژیم مافیایی حاضر باید عفو عمومی داده شود. آنچه که ملت ما احتیاج دارد انتقامگیری نیست بلکه بخشش است و عفو که جز در یک جو همدلی با نگاهی عارفانه امکان ندارد و در اینجاست که دین بعنوان یک نیروی معنوی در فضای آزادی و بهدف آزادی و رشد، نقشی حیاتی پیدا میکند و این همان دینیست که شما و دوستانتان سالهاست سعی بر آن دارید که تیشه بر ریشه اش بزنید و متوجه نیستید که معنویت خفته در همین دین ضامن سلامت و آزادی شما میباشد.
ولی برای بکار گیری این روش،مردم احتیاج دارند که بدانند چه کسانی و چه جرائمی را مرتکب شده اند. بنا براین ما بنوعی بسیار پیشرفته تر و موثرتر ازنوع دادگاههای حقیقت یاب آفریقای جنوبی احتیاج داریم. از این نگاه است که من در عین متهم کردن آقای بختیار به خیانت و نقض عهد ایرانیت، با تمام وجود از حق حیات ایشان و کرامتی که در ذات هر انسان است دفاع میکردم. حال نیز از همکاران ایشان که متهم به همکاری و همراهی با ایشان در این خیانت هستند، همان کسانی که بر خاک دشمن در زمان جنگ قدم گذاشتند و جیره خوارش شدند، در چنین دادگاههایی دفاع خواهم کرد. دادگاههای فردا به قصد گرفتن انتقام و مجازات نمیتواند باشد بلکه بقصدکشف حقیقت باید بر پا شود تا بدانوسیله انفجاری از معنویت در جامعه پدید آید تا جو خشن و خشمگین و عصبی، بجای فریاد مرگ بر،تبدیل به حال و هوایی شود که فریاد عفو و بخشش و زنده باد زندگی در آزادی و استقلال مرزهای بین هموطنان را بدرد تا انسان و حقوق انسان را قبل از نوع باور انسانها اجر نهند.
5. برای اثبات وطن دوستی آقای بختیار اگر شما نظر صد نفر دیگر مانند آقای صدیقی را نیز بیاورید ارزشی ندارد، چرا که
وقتی این نظرات با واقعیت اعمال آقای بختیار خصوص بعد از خروج از ایران، روبرو میشود، در یک لحظه از هم میپاشند. این چه وطنخواهی ست که نظر مردم وطنش را به پشیزی به حساب نمیاورد و جیره خوار سفره صدامی و دیگر سلاطین فاسد عرب میشود، بسیاری از دیگر ایرانیان را نیز درگیر این فساد میکند و...؟
6. با تشکر ازاطلاعاتی
که از نیاکان آقای بختیار در اختیار خوانندگان گذاشتید، ولی این اطلاعات چه ربطی به سوالات من و اعمال آقای بختیار دارد؟ حال اگر ما تمامی نیاکان آقای بختیار راه هم از قهرمانان استقلال و آزادی وطن به حساب بیاوریم، آنگاه جرم ایشان برای سر خم کردن در برابر دستور کارتر و سوزاندن فرصتی تاریخی، به خدمت در آمدن صدام حسین و عواقب آن، را صد چندان میکند، که چنین آبروی خاندانشان را با این اعمال ضد ایرانی بر باد داده اند.
حال احوالپرسی داشته باشیم با نویسنده ارجمند آقای هادی خرسندی، چرا که:
1.آقای هادی خرسندی نیز که با نام مستعار مهشید خود را وارد این بحث بین طرفداران استقلال، آزادی- بنی صدریها- و طرفداران وابستگی و تغییر از طریق نیروی خارجی- بختیاریها- کردند- عین نوشته آقای مهشید در سایتشان بنام خود آقای خرسندی موجود است. ورود ایشان خوشامد دارد ولی نوشته ایشان نامید کننده بود. اول اینکه ما بالاخره نفهمیدیم که آیا آقای خرسندی که مصدق را ارجی واقعی مینهند، آیا این ارج را
تنهابه شخص میدانند
و یا به روش؟ اگر به روش است چگونه میتوانند بختیاری باشند؟ آقای بختیار تمامی اصولی را که مصدق برای آن مبارزه کرده بود نقض کردند. آقای خرسندی،شتر سواری دولا دولا نمیشود، یا بگویید در هر حرکت سیاسی استقلال و استقلال عمل و تکیه بر مردم را اصل میدانید و بنا بر این مصدقی نابی هستید و یا نه اعتقاد بر این دارید که در مبارزه سیاسی، استقلال معنی ندارد و به پایبوسی دشمن رفتن هم ایراد ندارد. بنابر این و بنا بر روش هم کاشانی و بقایی کار درستی کردند و هم بختیار و مجاهدین و هم رضا پهلوی و هم سازگارها و عباس میلانیها. بالاخره تکلیف خودتان را با این اصول مشخص کنید و مردم را از بلا تکلیفی در بیاورید. آخر شما عنوان طنز نویس،لقب ملی بودن را گرفته اید، لطفا برای ما تعریفی از این ملی بودن بدهید.
2 آقای خرسندی در مقاله اتان انگار حمله اصلی اتان به منتقدان آقای بختیار این بوده که چرا شاپور را شاهپور نوشته اند و ه غیر ملفوظ را ملفوظ؟ آخر
جان برادر
اینهم شد حرف؟ شما اینهمه انتقادها و اتهامهای جدی به آقای بختیار را ول کرده و به یک ه چسبیده اید؟ آیا این به آن معنی نیست که شما نیز از آن اتهامها آگاهی دارید و با وجود علم بر صحت آن، که بختیار بخدمت صدام در آمده بود و کابینه بعراق برده بود، هنوز خائن را قهرمان میدانید؟ اگر اینگونه است که اولا برای من که با بسیاری از نوشته هاتان حال میکنم تمام شده اید و فکر نکنم که این تنها من باشم. اگر اینگونه باشد کار شما بسیار ننگ آورتر از رفتن خانم مرضیه به نزد مجاهدین و استقرار در عراق و سوار تانک عراقی شدن میباشد. مردم میتوانند ایشان را در ته قلب خود ببخشند و بگویند که انسانیست که صدای بسیار خوبی دارد ولی درک و هوش سیاسی اش پایین است واطلاعات و درک سیاسی اش پایین و بنا براین فریب خورده اند، ولی اینها را در مورد شما نمیشود گفت. بهر حال امیدوارم که موضع خود را مشخص کنید. نگاهی به تاریخ بیاندازید و بینید که قهرمانان و محبوبان ملی چه کسانی هستند و ضد قهرمانان و مغضوبان چه کسانی؟ آیا میخواهید در کنار مصدق و عشقی ها
جاودان شوید یا در کنار سید ضیاو خط وابستگی کاشانی و بقایی و بختیار و داریوش همایونها؟
بامید همراهی استوار شدن در راه استقلال و آزادی و نفی صریح وابستگی و عمل از طریق نیروی خارجی.
انترناسیونال بچه پرروها و اعوان و انصار
-- آفاق ، Apr 3, 2009از آقای رضائی یا آقای راعی و یا شاید آقای رناسی یا همه در یک لباس، کارمند و حل شده در «مدعی فیلسوفی قرن، و رئیس جمهور همیشه ظاهر در پیژاما و بقچه بدست جهت ژست نمازخوانی گرفتن جلوی دوربین عکاس اشپیگل» سؤال می کنم. این آقای رئیس جمهور؟ منتخب؟ ابدی؟ چند روزی در دوران حکمیت خود در سوئیس بسر می بردند و ملاقاتهایی با مأمورین اینتلیجنت سرویس دولت فخیمه و همراه و یار و یاور حاکمیت انقلاب اسلامی داشتند. آیا پدر روحانی ایشان از این ملاقاتها اطلاعی داشتند؟ آیا تابحال افکار عمومی را در جریان این ملاقاتها قرار داده اند؟ راجع به چه موضوعاتی ایشان در این ملاقاتها رایزنی کرده اند؟
متاسفانه تجربه به من نشان داده که اکثریت همکاران آقای بختیار جز زبان تخریب و توهین و تمسخر و اتهام نمیدانند. در این گفتگو سعی بر این داشتم که این آقایان را به چالشی سازنده بکشم، ولی متاسفانه هیچکدام اطلاع از لوازم فکری-روانی مردمسالاری نداشتند و اینرا حتما بسیاری از خوانندگان محترم متوجه شدند.
-- احمد رضایی ، Apr 4, 2009پس حالا میدانیم که همکاران آقای بختیار تمامی اتهامات وارد شده به آقای بختیار را وارد میدانند و گر نه حداقل به یکی از سوالات من پاسخ میدادند. خشم این گروه از این نیست که چرا آقای بختیار مرتکب خیانت بوطن شدند - که در نهان اینها اصلا اعتقاد بر این دارند که سیاست یعنی همین. آقای هادی خرسندی که بارها گفته بود ما به آدم پدر سوخته احتیاج داریم - بلکه علت خشم اینست که چرا این محققان مانع میشوند تا با سو استفاده از کوتاهی حافظه تاریخی بعضی از ایرانیان، از خائن خادم ساخت.
تا ایران ایران است، این سرزمین همیشه وطندوستانی خواهد داشت تا مانع جعل تاریخ و بقول آقای افرادی اغتشاش در حافظه تاریخی ملت شوند. ایشان یکی از بهترین نمونه هایی هستند که با مهارت و زبر دستی دروغها و جعلیات آقای میر فطروس را دانه به دانه نشان داد.
من از صمیم قلب آرزو میکنم که همکاران آقای بختیار بخود آیند و حق مردم را که همان دانستن حقیقت است را پاس بدارند.
آقای و شاید خانم احمد رضائی و یا هر کس دیگر ازکارمندان ذوب شده در تئوریسین انقلاب اسلامی، لطفأ جواب سؤال مطرح شده در بالا را بدهید، که آقای بنی صدر «منتخب؟» حکومت ولایتی در ملاقاتهایی که با مأموران جاسوسی اینتلیجنت سرویس دولت فخیمه انگلیس داشته اند راجع به چه موضوعاتی رایزنی کرده اند؟ چرا طفره میروید؟ این عین «خیانت» نیست؟ که اطلاعات مملکت را در اختیار بیگاگان قرار می دهد؟ (لفظ نوشتن آقایان کارمند فیلسوف قرن را بکار می گیرم وگرنه واژة «خیانت» بار حقوقی پیچیده ای دارد و بکار بردن آن مثل پخش نقل و نبات نیست، و ما ایرانیان صدمات زیادی از بکارگیری این واژه چه در رژیم گذشته و چه در این رژیم دست پختة {....} بنی صدر خورده ایم، که این آقا/خانم رضائی از آن سر در نمی آورد) آیا پدر بزرگوار؟، روحانی؟، مجتهد؟، ولی فقیه و غیر.... ایشان از این ملاقاتها اطلاع داشت؟ آیا افکار عمومی را در جریان این ملاقاتها قرار داده اند؟
-- آفاق ، Apr 5, 2009به عنوان یک خواننده معمولی و کسی که انسانگرایی و معنویت و مرامداری را دوست دارد مایلم این اقای احمد رضایی را از نزدیک ببینم و به او از ته قلب یک بارک الله حسابی بگویم. اندیشه اش منسجم و کامنتهای او بسیار خواندنی است که همگی نشان از وجود دل و ذهنی ازادیخواه دارد. ای کاش ما هم در جامعه مصیبت زده افغانستان از این دست انسانهای روشنگر و معنوی داشتیم.
-- خواننده ای از افغانستان ، Apr 6, 2009آقای آفاق بجای پاسخ به سوالات من، تصمیم گرفتند که به ضد حمله دست بزنند و در اینکار ، و با تاسف، بی اخلاقی اشان را بار دیگر برای خوانندگان بنمایش بگذارند.
- من پاسخی به تهمتهای شما ندادم، برای اینکه تنها تهمتای زشتی بودند بدون مطرح کردن حتی یک مدرک.
- من پاسخی به اتهامها ندادم، زیرا که میدانستم که ایشان با این گرد و خاک کردنها فقط قصد دارند که خوانندگان سوالات من از یادشان برود.
- من به این علت به این اتهامات زشت پاسخ ندادم، برای اینکه رژیمی که بیش از یکسال و نیم - و قبل از آن نیز ولی نه به این گسترده گی - به بنی صدر حمله میکند و در تهمت و بی اخلاقی حد نگه نداشته، نیز، چنین ادعاهایی را نکرده. چرا که نیک میداند که با مطرح کردن این اتهامها تنها خود را رسوا میکند چرا که حتی دشمنان قسم خورده بنی صدر نیز میدانند که بنی صدر در بیش از نیم قرن از مبارزات سیاسی اش حتی یکبار اصول استقلال و آزادی را نقض نکرده. کشورهای غربی نیز اینرا نیک میدانند و برای همین است که از سایه اش نیز میترسند و تا میتوانند او را سانسور میکنند. برای مثال بی بی سی یکی دو ماه پیش در سه هفته، سه ساعت راجع به انقلاب ایران برنامهای مستند پخش کرد، در این برنامه تنها 5 تا10 ثانیه از مصاحبه با بنی صدر را پخش کرد و این در حالی بود که بطور مکرر سخنان آقای سازگارا که، در زمان انقلاب، نه ته پیاز بوده اند و نه ته پیاز،را پخش کرد - این یکی از روشهای ایجاد آلترناتیو وابسته است. مطرح کردن کسی که مطرح نیست-
آقای آفاق نیز اینها را نیک میدانند و تنها از سر نا امیدی و فرار از سوالات من است که به این روش غیر اخلاقی متوسل شده اند. حال از آقای آفاق من خواهشی دارم و آن اینکه بعد از آنکه به سوالات من پاسخ دادید، لطف کنید که اطلاعاتتان در اینمورد را در اختیار هموطنانمان بگذارید. و آنگاه به این سوال پاسخ دهید که حال که شما به یک چنین اطلاعات ذیقیمتی دسترس داشتید چرا بیش از سی سال است که در باره آن سکوت کرده اید و حال چون میدانید که پاسخ به سوالات من دادن همان و تایید اتهامات به آقای بختیارهمان، ناگهان یادتان آمده که بنی صدر این و آنکار پنهان را مرتکب شده؟ ولی نباید گذاشت که سوالات صریح من که پاسخی صریح میطلبد، در سعی غیر اخلاقی شما در گرد و خاک کردن از خاطرها برود. بنابر این لطف کنید که اول پاسخ سوالات مرا بدهید و بعد مدارکتان را عرضه کنید. البته همینجا بگویم که میدانم کوچکترین مدرکی در اینمورد ندارید و علت آنست که دروغ گفته اید. سالها پیش با یکی از متخصصان کار کشته انگلیسی، در مورد ایران، و نیز فرد هالیدی که به اسرار مگو دولت فخیمه انگلیس دسترسی دارد - حدس شخصی من اینست که از این روزنامه نگار سابق و استاد بنام دانشگاه اقتصاد لندن، MI5 در موارد لزوم استفاده میکنند مانند سفر چند سال پیششان به ایران که با بسیاری از جمله آقای خاتمی دیدار کردند - چندین بار صحبت و بحث کردم. تنفرشان از بنی صدر در اوج بود و علت اصلی هم اینبود که اهل سیاست نیست! زیرا که نمیداند در سیاست بده بستان است و زدو بند و کارش شده افشاگری این کشور و آن کشور که با رژیم پنهانی معامله کرده اند. خلاصه تمامی خشمشان بر سر اینبود که اولین رئیس جمهور ایران مصدقی نابی است و نگاهی تحقیر آمیز به دولت فخیمه انگلیس دارد. نه میشود رشوه باو داد، نه ترساندش و نه خاموشش کرد.
ایکاش در مخالفتهای سیاسی خود اخلاق و عدالت را رعایت میکردید و اینگونه انرژی خود را بهدر نمیدادید.
بدوست و برادر افغان خود بگویم که ایکاش قدری از صفای ایلیاتی در فضای سیاسی ما وجود داشت که در اینصورت عمر استبداد مدتها بود که به پایان رسیده بود. متاسفانه اکثریت از سیاست زور و قدرت میفهمند و نه آزادی و آزاد شدن. غرب زده گی قدیم و جدید مانند آفتی حوضه های دینی ما و سیاسیهای ضد دین "مدرن " ما را در بر گرفته. شبیه هم میباشند و نمیدانند و درد قدرت دارند و این را میدانند.
آقای آفاق منتظر پاسخ شما به سوالات هستم.
-- احمد رضایی ، Apr 6, 2009