خانه > روزشمار یک انقلاب > سی سال پیش در چنین روزی > چفیه عرفات بر شانه انقلاب | |||
چفیه عرفات بر شانه انقلابسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویعرفات در بهشت زهرا یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین که در تهران به سر میبرد، امروز برای دیدار با مردم به بهشت زهرا رفت. در این مراسم هزاران نفر از مردم تهران شرکت داشتند. یاسر عرفات نخستین میهمان خارجی حکومت جدید بود. عرفات در سخنانش در بهشت زهرا آیتالله خمینی، رهبر انقلاب ایران را ستود و پیروزی ملت ایران را گام تازهای در وحدت میان هدفهای اصیل خلق ایران و فلسطین دانست. در این دیدار دکتر ابراهیم یزدی در همه جا عرافات را همراهی میکرد. به نوشته روزنامه اطلاعات، وقتی هواپیمای حامل یاسر عرفات و همراهانش در حریم فضایی ایران ظاهر شدند، شش فروند جت فانتوم نیروی هوایی، هواپیمای او را اسکورت میکردند. یاسر عرفات به همراهانش گفت: این اولین بار است که میتوانیم مطمئن باشیم که فانتومهای آمریکایی برای بمباران ما نیامدهاند. چریکهای سازمان مقاومت فلسطین وقتی به تهران رسیدند، چفیههای خود را به نشانه دوستی و برادری به مردان مسلح انقلاب بخشیدند. به نوشته روزنامه اطلاعات در طول مسیر و در محل بهشت زهرا، یاسر عرفات به مردم آب نبات مخصوص فلسطینیها را میداد. اماله، زن چریک فلسطینی، در بهشت زهرا، در حالی که در یک دست مسلسل و دست دیگر پرچم فلسطین داشت، شعارهای فلسطینی میداد و مردم او را همراهی میکردند.
اموال خانواده پهلوی مصادره شد به نوشته هفتهنامه ایرانشهر، تمام املاک و کاخهای خاندان پهلوی در شمال ایران، نوشهر، رامسر، نور و بابل به تصرف نیروهای پاسدار ملی درآمد. ویلاهای نصیری، رییس سابق ساواک که تیرباران شد، نیز به تصرف این نیروها درآمد. در شهرک پردیس کرج املاک و مستغلات متعلق به غلامرضا پهلوی کشف شده است. چهار دستگاه جیپ و مینیبوس و مقدار قابل ملاحظهای دارو و کپسول گاز که نیاز یک بیمارستان را تأمین مینماید، در یکی از خانههای این شهرک به دست آمده است. به نوشته هفتهنامه ایرانشهر، نیروهای انقلابی شهر ساری روز دوشنبه چندین هکتار املاک دشت ناز متعلق به عبدالرضا پهلوی را به تصرف خود درآوردند. کاخ مهدشت ساری و باغات و مرکبات اطراف آن نیز هم اکنون در تصرف کمیته انقلاب این شهرستان قرار دارد. در کاخ مهدشت مقداری اسلحه و مهمات کشف شده است. بیش از یک هزار ویلای لوکس و مجهز ساحلی در شهرک دریاکنار که متعلق به بنیاد پهلوی بود، روز سهشنبه از طرف نیروهای انقلاب بابلسر به تصرف درآمد و وسایل و تجهیزات و مراکز آن ضبط شد.
دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، طی اطلاعیهای به کلیه بانکهای دولتی و خصوصی دستور داد: ۱. کلیه حسابهایی که به نام بنیاد پهلوی، دربار و سازمانهای وابسته وجود دارد، بسته و پرداخت وجه و یا هر نوع دریافت پول از این حسابها موقوف شود. ۲. کلیه حسابهایی که به نام اشخاص نظامی یا شخصی... افتتاح شده، بسته و از پرداخت وجوهی که در این حسابها متعلق به کادر نیروهای مسلح است تا اطلاع ثانوی خودداری شود. ۳. حسابهای مربوط به بازرسی شاهنشاهی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، و یا حسابهایی که به نام گردان کارکنان این دستگاهها افتتاح شده است، مسدود و از پرداخت و نقل و انتقال آنها خودداری شود. ثبت و اسناد کشور نیز به ادارات دستور داد که از نقل و انتقالات و انتقال سهم و وکالت دادنها، از خانواده کسانی که در دادگاه انقلابی محکوم شدهاند، یا کسانی که به اتهام جنایت و سوء استفاده در مظان اتهام هستند، خودداری شود.
ملک حسن درخواست استرداد شاه را رد کرد به نوشته هفتهنامه ایرانشهر، ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، به دنبال تقاضای آیتالله خمینی برای استرداد شاه سابق از این کشور، اعلام داشت هرگونه تقاضا جهت بازپس فرستادن شاه به ایران را رد خواهد کرد. ملک حسن گفت تاکنون تقاضای رسمی برای استرداد شاه به او نرسیده است و از چنین درخواستی بیخبر است. او اضافه کرد تن در دادن به چنین تقاضایی غیرقابل قبول است و هیچگونه قرارداد رسمی برای استرداد مجرمین بین ایران و مراکش وجود ندارد. روز سهشنبه سرنشینان هواپیمای سلطنتی که شاه را به مراکش برده بود، هواپیمای مذکور را به ایران بازگرداند. هفده سرنشین هواپیما به مقامات فرودگاه رباط پایتخت مراکش گفته بودند میخواهند یک پرواز آزمایشی انجام دهند و به این وسیله اجازه پرواز گرفتند، ولی به محض پرواز عازم ایران شدند. سرنشینان هواپیمای مذکور پس از فرود در فرودگاه مهرآباد دستگیر و به کمیته انقلاب تحویل شدند. هفده نفر مزبور شامل چهار نفر کارکنان هواپیما، نه نفر گارد محافظ و چهار خدمتکار بودند. این عده پس از ورود به تهران گفتند که صدها سرباز مراکشی محافظت جان شاه را بر عهده دارند. روز چهارشنبه دولت انگلیس از پذیرفتن شاه به دلایل امنیتی عذر خواست. کشورهای اسپانیا، سوئیس و فرانسه نیز به محمدرضا پهلوی گفتهاند که امنیت را برای مدت اقامت او در این کشورها نمیتوانند تضمین کنند. آمریکاییها گفتهاند که محمدرضا شاه هر وقت بخواهد میتواند به آنجا برود.
ولیان و بختیار فراری هستند طبق اطلاعات کمیته تبلیغات امام خمینی، عبدالعظیم ولیان و شاپور بختیار تاکنون دستگیر نشدهاند و نیروهای مبارز انقلاب در جستوجوی آنها هستند. به نوشته روزنامه اطلاعات، قبلاً شایع شده بود که این دو نفر دستگیر شدهاند. کمیته انقلاب اسلامی دیروز طی اعلامیهای اعلام کرد علیرغم پارهای گزارشها شاپور بختیار دستگیر نشده است. با انتشار این اعلامیه سرنوشت مبهم شاپور بختیار اسرارآمیزتر شد. سهشنبه پیش رادیوی انقلاب توقیف بختیار را پخش کرده بود. حتی یک مقام بلندپایه گفته بود که او را در جریان دستگیریاش مضروب نکردهاند. به نوشته روزنامه اطلاعات، هنوز معلوم نیست که آیا بختیار دستگیر و سپس به طور محرمانه آزاد شده است یا اصولاً گزارش دستگیری او ساختگی بوده است. بیشترین اصرار برای دستگیری بختیار از سوی گروههای چپگرا و متوجه بازرگان است. به نوشته روزنامه اطلاعات «گروهها و احزاب چپگرا محاکمه بختیار را خواستار شدهاند.» بازرگان، نخست وزیر دولت موقت انقلاب، دوستی ۳۶ ساله با بختیار داشته و هر دوی آنها به علت فعالیتهای ضدشاه مدتها در زندان بودند. روز چهارشنبه ۲۵ بهمن، خبرگزاری پارس اعلام کرد بختیار توسط چریکهای مسلح دستگیر شده و تحویل کمیته انقلاب شده است، اما پسر شاپور بختیار روز ۲۹ بهمن در مصاحبه با رادیوی فرانسه اعلام کرد که پدرش زنده است و در امنیت به سر میبرد. وی خاطرنشان ساخت که با پدرش یک مصاحبه تلفنی انجام داده است که چون حدس میزد تلفنها توسط نیروهای انقلابی کنترل شوند، مجبور شد با یک خط ویژه با پدرش صحبت کند. وی اضافه کرد، فکر نمیکنم پدرم زندانی باشد. شاید به طرز ساده و به دلایل امنیتی تحتالحفظ قرار گرفته باشد. پسر شاپور بختیار در پایان در مورد مناسبات پدرش با مهدی بازرگان، نخست وزیر جدید اعلام داشت که وی یکی از دوستان خیلی نزدیک اوست و این دو به مدت سی سال یکدیگر را میشناسند. او گفت امیدوارم بازرگان پدرم را حفظ کند. اختلاف بر سر تقسیم اسلحه، ۱۴ کشته داد به گزارش خبرنگار اطلاعات از ارومیه، به خاطر تقسیم اسلحه بین دو ایل اطراف ارومیه جنگ مسلحانه درگرفت و ۱۴ نفر کشته و پنج نفر مجروح شدند. دیروز رییس یکی از ایلات به نام جهانگیر دری به پاسگاه ژاندارمری «سرو» از توابع ارومیه مراجعه کرد و در مقابل دادن یک رسید، سلاحهای پاسگاه را تحویل گرفت. سامی هناره، رییس ایل دیگر پس از اطلاع از ماجرا، از وی خواست که نصف اسلحهها را به وی بدهد، و چون جهانگیر دری خودداری کرد، نزاع درگرفت و در نتیجه ۱۹ نفر کشته و مجروح شدند.
بازرگان: گروههای چپ میتوانند حزب تشکیل دهند مهدی بازرگان، نخست وزیر ایران در نخستین مصاحبهاش پس از رسیدن به قدرت با خبرنگار نیویورک تایمز گفت: «ایران در نظر دارد صدور نفت را به همه قسمتهای جهان از جمله به آمریکا آغاز کند.» بازرگان در این مصاحبه تأکید کرد که به سفیر ژاپن اطمینان داده است که صدور نفت ایران به همه نقاط جهان از سر گرفته خواهد شد. در مورد گروههای چپ، بازرگان گفته است به آنان اجازه داده خواهد شد در سیاست ایران نقشی داشته باشند و حتی به تشکیل حزب کمونیست دست بزنند، اما اگر بخواهند دست به زد و خورد بزنند و ناآرامی ایجاد کنند دولت آنها را درهم خواهد شکست. فداییان خلق که یک سازمان دست چپی است به خاطر حمله به سفارت آمریکا مورد ملامت قرار گرفته است. بازرگان گفته است دولت انقلابی ایران مشتاق است روابط خود را با آمریکا از سر گیرد و گفت به ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا گفته است دولت آیتالله خمینی از حمله کوماندوهای چپگرا به سفارت آمریکا بسیار بسیار متأسف است و آنانکه به این کار دست زدهاند از مردم ما نیستند.
نفت و گاز به خارج صادر نمیشود به نوشته روزنامه اطلاعات صدور نفت و گاز از کشور هنوز متوقف است. اطلاعات نوشت: «امام خمینی هنوز دستور صدور نفت و گاز به خارج را صادر نکرده است. به همین دلیل با وجود اینکه کارگران تأسیسات صادراتی سرکار میروند، کار صادرات هنوز آغاز نشده است. تولید نفت خام و پالایش آن در پالایشگاههای کشور با بازگشت کلیه کارکنان شرکت ملی نفت ایران افزایش یافت و اکنون تولید بنزین به حد کافی رسیده و نفت و گاز به میزان مصرف نزدیک شده است و به همین دلیل صفهای طویل خریداران نفت سفید و بنزین از میان رفته است و فروشندگان دورهگرد نفت سفید نیز کار خود را شروع کردهاند. با همه اینها چون هنوز آیتالله خمینی دستور صادرات نفت و گاز را نداده است، فعلاً صادرات متوقف است.»
«احمد رشیدی مطلق» شخص شاه بود! برای اولین بار پس از یک سال که شایعات مختلفی در مورد انتشار مقالهای از «احمد رشیدی مطلق» علیه آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات بر سر زبانها بود، احمد احرار، مقالهنویس روزنامه اطلاعات به توضیح موارد مربوط به این نامه پرداخت و در مقالهای با عنوان «احمد رشیدی مطلق شخص شاه بود» به برخی ابهامات پاسخ داد. احمد احرار در این مقاله نوشت: عصر روز چهارشنبه چهاردهم دیماه ۱۳۵۶ در دفتر مدیر اطلاعات جلسه داشتیم. اواخر جلسه آقای احمد شهیدی به من گفت مطلبی هست که به طور خصوصی باید دربارهاش صحبت کنیم. وقتی جلسه تمام شد در دفترم منتظر تو خواهم بود. جلسه تمام شد و من به دفتر کار آقای شهیدی رفتم. شهیدی با یکی از کارکنان خارجی «ژورنال دو تهران» صحبت میکرد. همین که نشستم ایشان مطلب تایپ شدهای را به من داد تا بخوانم. با آنکه امضای «احمد رشیدی مطلق» با قلم خودکار بالای نوشته قید شده بود، من با همان نگاه اول حدس زدم مطلب از کجا آمده است. چون مطالبی که «ساواک» به صورت مقاله تهیه میکرد و برای روزنامهها میفرستاد، شکل مشخصی داشت و هر روزنامهنگار کار کشتهای از نوع کاغذ و سبک نوشته و طرز ماشین شدن مطلب به آسانی میتوانست مارک نامرئی آن را تشخیص دهد. صفحه اول مقاله را خواندم. چیزی از نوع خزعبلات کلیشهای بود که آنوقتها همه به خواندن و شنیدنش عادت داشتیم: انقلاب شاه و ملت... اتحاد نامقدس سرخ و سیاه... چهار چوب... فراگیر... ضوابط و غیره و غیره... من آدمی کمحوصلهام بیآنکه دنباله مطلب را بخوانم آن را روی میز آقای شهیدی گذاشتم و گفتم: این مهملات که تازگی ندارد. شهیدی گفت بقیهاش را هم بخوان. صفحه سوم به نیمه رسیده بود که ناگهان چرتم پاره شد. دیدم از آن به بعد نویسنده به اصطلاح اهل منبرگریز به صحرای کربلا زده و با سخیفترین کلمات و رکیکترین عبارات آیتالله العظمی خمینی را مورد اهانت قرار داده است. چطور بگویم؟ واقعاً پشتم لرزید. از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ که امام خمینی بازداشت شدند به اشاره دستگاه حکومت گاه و بیگاه مطالبی علیه ایشان منتشر میشد لکن چنان لحن و چنان کلماتی به کلی بیسابقه بود. به شهیدی گفتم اینها دیوانه شدهاند... مگر ممکن است چنین مطلبی را چاپ کرد؟ گفت دو روز است که این را فرستادهاند و اصرار دارند که فوراً چاپ شود. البته من موافقت نکردهام ولی چون فشار زیادی میآورند باید عقلمان را رویهم بریزیم و راه فراری پیدا کنیم... گفتم: این قبیل مطالب معمولاً از مغز اونیفورم پوشهای کله پوک تراوش میکند والا هرکس یک جو عقل در سر داشته باشد به آسانی میفهمد این کار دیوانگی است... عقیده من آن است که شما خودتان با وزیر اطلاعات صحبت کنید و متوجهش سازید که این حماقت چه عواقبی دربر دارد هرچه باشد «همایون» یک روزنامهنگار بوده است و اینجور چیزها را تشخیص میدهد... شهیدی گفت: خدا پدرت را بیامرزد. این مطلب را از دفتر همایون فرستادهاند! با اینهمه چه شهیدی و چه من نمیتوانستیم تصور کنیم داریوش همایون در تهیه چنان مطلبی نقش داشته و عالماً عامداً خواستار انتشار آن بوده باشد. شبهه را بر آن گرفتیم که مطلب را «ساواک» تهیه کرده و توسط همایون برای «اطلاعات» فرستاده است. همایون هم یا دقت نکرده و یا نخواسته است روی حرف «ساواک» حرف بزند. بدینسان امیدوار بودیم پس از آنکه آقای شهیدی با همایون حرف زد و او را متوجه حساسیت موضوع کرد او خودش به عنوان وزیر اطلاعات اقدامی صورت دهد و روزنامه را هم از محظور برهاند. صبح روز بعد ـ پنجشنبه ـ من در خانه بودم و قرار دیداری داشتم با یک دوست قدیمی که سابقه آشنایی ما به سالهای ۲۹ و ۳۰ و جریان مبارزات ملی شدن نفت برمیگشت. این مرد که نصف عمرش را متناوباً در زندان گذرانیده است گاهگاه سراغی از بنده میگرفت و برخلاف مرسوم زمان فارغ از ملاحظات آنچنانی میتوانستیم سفره دلمان را پیش یکدیگر بگشاییم. من که فکرم همچنان متوجه مقاله کذایی بود آن روز به همین بهانه برای دوستم راجع به مشکلات روزنامهنگاران حرف میزدم که با چه مشکلاتی درگیرند و دست آخر هم کارشان را نه دولت میپسندد، نه مردم! در همین حال تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. از آنطرف سیم صدای گرفته و بغضآلود احمد شهیدی را شنیدم که معلوم شد از نصیحت و اندرز و خیراندیشی در مکالمه تلفنی با داریوش همایون چیزی جز نیش غولی و زخم زبان و سرکوفت و ناروا عاید نساخته است! جناب وزارت ماب، لحظاتی در کمال خونسردی به استدلال آقای شهیدی گوش سپرده و سپس سپندآسا از جا پریده و کف به دهان آورده و غریده بود که «آقای شهیدی این مرتبه را از شما نشنیده میگیرم ولی نشنوم که دیگر از این حرفها بزنید من نمیدانم شما از چه وقت طرفدار خمینی شدهاید. فقط میدانم این نامه مخصوصاً باید در اطلاعات چاپ شود و اگر به قول شما اطلاعات هم از بین رفت برود... به جهنم که از بین رفت!» من میدانستم شهیدی در آن لحظات چه حالتی دارد و به چه فکر میکند. یقین داشتم قیافه داریوش همایون را از آن زمان که به عنوان عضو سادهای در قسمت فنی اطلاعات استخدام شد به خاطر میآورد... و بعد که در بحبوحه مبارزات اعراب و اسرائیل هنگامی که اسرائیلیها در مطبوعات به دنبال «دوستان وفادار» میگشتند، مترجم سرویس خارجه شد... و بعد که او را به اسرائیل و سپس به آمریکا دعوت کردند و بعد که پای در رکاب ترقی نهاد و دوست محرم هویدا شد و داماد خانواده زاهدی و... و... در هر حال شهیدی با وجود آنکه از مکالمه با داریوش همایون سخت پشیمان بود، همچنان تلاش خود را برای یافتن راه فرار ادامه میداد. با هم مشورت کردیم و به نظرمان رسید که شاید از طریق نخست وزیر کاری بتوان کرد. اینبار نوبت فرهاد مسعودی، مدیر اطلاعات بود که حوالی ظهر پنجشنبه با دکتر آموزگار تماس گرفت و عنوان مطلب کرد. آموزگار پاسخ داد که من از جریان اطلاعی ندارم. با وزیر اطلاعات صحبت میکنم و نتیجه را به شما خواهم گفت. پانزده دقیقه بعد از دفتر وزارت اطلاعات نیز دستور ثانوی جناب وزیر را ابلاغ کرد که «فرمودند روز شنبه حتماً باید آن مقاله را در اطلاعات ببینم والا روز یکشنبه روزنامهای بدین اسم وجود خارجی نخواهد داشت.» راه دیگری جز تسلیم باقی نمانده بود. روز شنبه روزنامه اطلاعات همراه با مقالهای به امضای احمد رشیدی مطلق انتشار یافت. هرچند هیأت تحریریه به عنوان آخرین تلاش مقاله را در ستون نامههای خوانندگان و لابلای مطالب رسیده جای داده بود تا کمتر جلب نظر کند مع هذا ساعتی پس از انتشار روزنامه طوفان به پا شد. از روزی که مقاله کذایی انتشار یافت برای بسیاری از مردم دو سوال مطرح بوده است: مقاله در کجا و چگونه تهیه شد؟ هدف از انتشار مقاله چه بود؟ با وجود آنکه مقاله همکارمان آقای مهدی حیدری ابهامات را از حیث رابطه روزنامه «اطلاعات» با مقاله احمد رشیدی مطلق برطرف ساخت، هنوز این دو سوال بیجواب مانده است. و اما جواب: احمد رشیدی مطلق، مطلقاً نامی مجعول و ساختگی بود. متن مقاله را دو تن از نویسندگان که یکی از آنها گه گاه برای شاه نطق مینوشت، با همکاری یکی از مشاوران نزدیک هویدا در محل وزارت دربار تهیه کردند، این متن بلافاصله توسط هویدا به نظر شاه رسید. راجع به این مقاله قبلاً در یک جلسه محرمانه تصمیم گرفته شده بود. هنگامی که از نجف اشرف گزارش رسید حضرت آیتالله خمینی سلطنت را غیرقانونی و شاه را مخلوع اعلام کرده و تصمیم دارند هرگونه همکاری از جمله دادن مالیات را به حکومت تحریم کنند شاه با مشاوران امنیتی خود جلسهای تشکیل داد و موضوع را در میان نهاد. او به شدت خشمگین بود و تأکید داشت که یکبار برای همیشه و به هر قیمتی که تمام شود باید پرونده خمینی و طرفداران او را بست. در مواردی از این قبیل شاه فورمول خاصی داشت مشاوران شاه بارها از زبان او شنیده بودند که «ماهی را باید با ایجاد موجهای مصنوعی به سطح آب کشانید و آنوقت همه را یکجا به تور انداخت!» اینبار نیز شاه تصمیم داشت همان تاکتیک را به کار برد مقاله کذایی وسیله مناسبی برای متشنج ساختن محیط و تحریک خشم مردم تشخیص داده شد و رئوس آن را شاه به هویدا دیکته کرد تا براساس آن مقاله تنظیم شود. پس فرض اینکه انتشار نامه مجعول اقدامی ناشیانه بود و دستگاه به عواقب آن توجه نداشت، صحیح نیست. همایون درست میگفت که «ما میدانیم چه میکنیم.» یک روز پس از چاپ نامه و آغاز برآشفتگیها داریوش همایون به کسی گفته بود: «این همان چیزی است که ما میخواستیم وقتی دوتا سر بهم بخورند سری که محکمتر است فقط اندکی درد خواهد گرفت، ولی آن یکی متلاشی میشود... تا چند هفته دیگر کسی اسم خمینی را نخواهد شنید.» اما آموزگار همانطور که خودش گفته بود تا وقتی مدیر اطلاعات با او تماس گرفت از قضیه خبر نداشت. به طور کلی شاه برای آموزگار شم و فراست سیاسی قائل نبود. شاه جمشید آموزگار را به چشم یک تکنوکرات و یک مدیر اجرایی منظم و دقیق و پرکار مینگریست. به همین جهت وقتی تغییر کابینه ضرورت پیدا کرد شاه تصمیم گرفت پست وزارت دربار را به هویدا بدهد و امور سیاسی و اجتماعی را در دستگاه دربار متمرکز سازد تا این امور همچنان تحت نظر هویدا حل و فصل شود. باری، هویدا به مشاور خود دستور داد بر مبنای یادداشتی که در اختیار داشت، مقاله کذایی تهیه شود. این مقاله به شرحی که اشاره رفت آماده شد و هویدا آن را به نظر شاه رسانید، با وجود آنکه در یادداشت تصریح شده بود راجع به آیتالله خمینی چه مسایلی باید ذکر شود، نویسندگان مقاله حدود ادب را تا اندازهای نگاهداشته و به اشاره و کنایه اکتفا کرده بودند. لکن وقتی مقاله به نظرشان رسید او متغیر شد و به هویدا گفت: «اینکه همهاش تعارف است! مگر قرار نبود فلان و فلان و فلان مورد به تفصیل گفته شود؟» ناچار مقاله بار دیگر در اختیار نویسندگان قرار گرفت تا نکات مورد نظر یعنی همان اهانتهای صریح را در آن بگنجانند. متن تهیه شده را بار دوم شاه تصویب کرد و این همان بود که با امضای «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه چاپ شد. شاه میخواست با آن مقاله پرونده خمینی را ببندد اما با همین مقاله پرونده خودش را بست:
عبرت روزگار! وقتی کاریکاتور «شاه» را به شکل ربالنوع سلاخی و مرگ در روزنامه دیدم نه تنها نمیتوانستم چشم از آن بردارم بلکه هنوز باورم نمیشد. دوستی که منتظر بود تا من روزنامه را زمین بگذارم و او بردارد به کنایه گفت: «چیه جمجمهها را میشماری یا کارد و قمه را؟» گفتم: «نگاهم اینجاست ولی حواسم جای دیگر است. دارم به روزنامههایی فکر میکنم که اگر عکسی از شاه در روزنامه چاپ میشد و بر اثر بیدقتی، بینی بزرگ یا چینهای زیر چشم و روی گردن و در عکس دیده میشد، چه مصیبتی با دربار و دولت ساواک داشتیم!» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
ایران و استعمار سرخ و سیاه
این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سیاه و سرخ یا به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نو شده است.استعمار سرخ و سیاهش ، کهنه و نویش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اینکه خصوصیت ذاتی آنان همانند است، خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاری نمایند، مگر در موارد خاصی ، که یکی از آن ها همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران بخصوص برنامه مترقی اصلاحات ارضی در ایران است.
سرآعاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه ٢٥٢٠ شاهنشاهی استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهرا هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند با یکدیگر متحد ساخت، که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روز های ١٥ و ١٦ خرداد ماه ٢٥٢٢ (١٣٤٢) در تهران آشکار شد.
پس از بلوای شوم ١٥ خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پایه ریزی شده بود ، ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه می کردند دچار یک نوع سرگیجی عجیبی شده بودند، زیرا در یک جا رد پای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده می شد. از یک سو عوامل توده ای که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی همه امیدهای خود را برای فریفتن دهقانان و ساختن انجمن های دهقانی نقش بر آب میدیدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوی دیگر مالکان بزرگ که سالیان دراز میلیونها دهقان ایرانی را غارت کرده بودند و به امید شکستن این برنامه و رجعت به وضع سابق، پول در دست عوامل توده ای و ورشکستگان دیگر سیاسی گذارده بودند و جالب اینکه این دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت بازدارند و اراضی واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند ، دست به دامن عالم روحانیت زدند زیرا میپنداشتند که مخالف عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاصی برخوردار است، میتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که یکی از مالکان بزرگ تصور کرده بود ( "دهقانان زمین ها را به عنوان زمین غصبی پس بدهند!" ) ولی عالم روحانیت هوشیارتر از آن بود که علیه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول وتعالیم اسلامی و به منظور ایجاد عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ایران طراحی شده بود برخیزد.
مالکان که برای ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزیر و از روضه خوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند، وقتی با عدم توجه عالم روحانیت و درنتیجه مشکل ایجاد هرج و مرج علیه انقلاب روبرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند، در صدد یافتن یک "روحانی" برآمدند که مردی ماجراجو و بی اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تامین نماید و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایت های خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند.
روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند و او کسی بود که عامل واقعه ننگین ١٥ خرداد شناخته شد.
روح الله خمینی معروف به "سید هندی" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند، به قولی او مدتی در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و به همین جهت به نام سید هندی معروف شده است. قول دیگر این بود که او در جوانی اشعار عاشقانه می سروده و به نام هندی تخلص می کرده است و به همین جهت به نام هندی معروف شده است و عده ای هم عقیده دارند که چون تعلیمات او در هندوستان بوده فامیل هندی را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعلیمات یک معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز ١٥ خرداد به خاطر همگان مانده است، کسی که علیه انقلاب ایران و به منظور اجرای نقشه استعمار سرخ و سیاه کمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده علیه تقسیم املاک ، آزادی زنان، ملی شدن جنگل ها وارد مبارزه شد و خون بیگناهان را ریخت و نشان داد، هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه گران و عناصر ضدملی بگذارند.
برای ریشه یابی از واقعه ١٥ خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد یک گزارش و یک اعلامیه و یک مصاحبه کمک موثر خواهد کرد. چند هفته قبل از غائله ١٥ خرداد گزارشی از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکر شده بود: " درآمد دولت انگلیس از نفت ایران چند برابر مجموع پولی است که در آن وقت عاید ایران می شد."
چند روز قبل از غائله اعلامیه ای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزیر وقت، در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد: " برما روشن است که پولی از خارج می آمده و بدست اشخاص میرسیده و در راه اجرای نقشه های پلید بین دستجات مختلف تقسیم میشده است".
خوشبختانه انقلاب ایران پیروز شد. آخرین مقاومت مالکان بزرگ و عوامل توده ای در هم شکسته شد و راه برای پیشرفت وتعالی و اجرای اصول عدالت اجتماعی هموار شد. در تاریخ ایران روز ١٥ خرداد به عنوان خاطره ای دردناک از دشمنان ملت ایران باقی خواهد ماند و میلیونها مسلمان ایرانی به خاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان هر وقت منافعشان اقتضا کند با یکدیگر همدست میشوند حتی در لباس مقدس و محترم روحانی
-- مقاله کذایی ، Feb 21, 2009ba dorood be shooma aghayan Nabavi va Bashirtash.man az shooma darkhasti daram va an in ast ke agar mishavad maghaleye ahmad rashidi motlagh ra ke dar sale 1356 dar roozname ettelaat chaap shodeh bood ra daghighan dar in rooz shomar benevisid.baraye man ke yek javane 27 sale hastam va az ettefaghate enghelab be dorosti agahi nadaram,hamisheh mikhastam bedanam ke vaghean in maghaleye ahmad rashidi motlagh daghighan che bood.dar zemn kar e shooman besiar movaffagh va amoozande baraye ma nasle javan ast ba arezooye piroozi baraye shooma va omid daram ke, in enghelab va havadese 30 sale akhir baraye mellate iran yek darse ebrat bashad ..
-- armin ، Feb 21, 2009آقای احرار در قید حیات هستند؟
این دکتر یزدی مثل اینکه خیلی عرفات را دوست داشت در تمام عکسها با اوست
و لبخند میزند.
-- بدون نام ، Feb 22, 2009آقای احرار خوشبختانه هنوز کار می کنند و در کیهان لندن می نویسند
ابراهیم نبوی
اصلا فکر نمی کردم که آقای احرار هم بله. همیشه حدسم این بود که احرار جزو اون معدود کسایی بوده که مشاعرشون رو از دست نداده بودند، ولی گویا ایشون هم دچار ماه گرفتگی شدن. عجب نسل عجیب غریبی بودن اینا.
-- مهران ، Feb 22, 2009Dear Mr. Nabavi,
-- Javad ، Feb 22, 2009What happened to Mr. Ahmad Ahrar? Where is he now?
جالبه که سبک نوشته رشیدی مطلق، قرابت و شباهت عجیبی با چرندیاتی داره که هنوز هم در رسانه های رسمی منعکس میشه (در مورد روزنامه نگاران و روشنفکرانی که در نقد قدرت تلاش می کنند)، بازتاب سایه سنگین اختناق، استبداد و پلشتی ای که جامعه آنروز ایران تحمل می کرد.
-- yoonos ، Feb 22, 2009این مقاله احمقانه، بهانه ای برای مفر خشم انباشته دهه ها حکومت و نه سلطنت خدایگان بزرگ ارتشتاران آریامهر ....
به نظر من مهم نیست که در این وقایع به چه شخصیتهایی توهین شده مهم اینست که به شعور مردم ایران اهانت شد به حقوق انسانی انها و.....
-- امیر ، Feb 22, 2009با درود بر شما .روز سی ام بهمن روز دوشنبه بود لطفا اصلاح فرمایید
به روی چشم
-- مهرداد ، Feb 22, 2009حتما اصلاح می کنیم
[روح الله خمینی معروف به "سید هندی" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند، ]
-- بینام ، Feb 22, 2009چرا توضیح ندادند؟ برادر عزیز بزرگشان ( پسندیده ) خوب هم توضیح دادند البته زمانی که رابطه دو برادر شکر آب شده بود . البته آن زمان دیگر گوش شنوایی نبود. مراجعه شود به کتابهای آقای شمشیری{گفته نشده ها در باره روح الله خمینی و خاندان امام خمینی }http://melliblog.blogfa.com/cat-66.aspx
در این نامه چه چیزی جز حقیقت نوشته شده است؟ اینکه توده ایها و دار و دسته ی خمینی مخالف حقوق زنان و تقسیم ارضی بین ملت ایران بودند اظهر من الشمس است، واقعا شرم بر اهل فکر و قلم اون روزها که این چنین فرش قرمز جلوی پای ارتجاع پهن کردند.
-- سیاوش ، Feb 22, 20091. مجموعه ی جالبی است.
-- علی ، Feb 22, 20092. در آن روزگار قضاوت ها چه قدر ناصحیح بوده است. امروزه هم.
3.جستجوی اطلاعاتی در باره ی "احمد رشیدی مطلق" در اینترنت اظهارات احمد احرار را رد نمی کند.
پس از دیدن عکس عرفات در این صفخه این گفته با اهمیت پدر اکبر محمدی بر مزار پسرش به خاطرم آمد که بیان کرد بود: " بچه های ما را به قتل می رساند و فلسطینی ها را برای معالجه به ایران می آورند". به راستی که دیگر ایران سرزمین اکبر محمدی ها و دیگر فرزندان این مرز و بوم نیست، بلکه ایران مملکت و خانه حزب الئه ها و نصر الئه ها است.
من فکر نمی کنم که هیچ ملتی مثل ما ایرانیان تا به این حد به خودشان و تاریخ شان کینه و دشمنی داشته باشند که شهروندان خود را حلق آویز و از کشور خودشان بیرون کنند ، اما تاج بر سر عرفات ها بگذارند. انقلاب سال 57 فرهنگ دیرینه ما را که در زیر خاکستر خاموش بود دو باره به ما بازگرداند.
بهرام
-- بهرام ، Feb 22, 2009یک رهبر حماس در گفتگو با شبکه یک الجزیره قطر: بر اسراییل پیروز خواهیم شد هم چون پیروزی یزید بر حسین http://www.newiraqnews.com/fa/pages/?cid=1486
-- love ، Feb 22, 2009بابا اين نسل قديمي هم عجب عصبي بودن. براي يك مقاله كه انقلاب نمي كنن!!
-- فرزان ، Feb 22, 2009باید اضافه کرد که جوانان انقلابی آن زمان ، یعنی متولدین دهه سی ، یک عده ایده آلیست بودند که تحت تاثیر نوشته ها و گفته های نسل پیشتر و همراه با انبوهی بیشمار از اوباش به خیابان ها ریختند و ایرانی عجیب و غریب را برای نسل های آینده به ارمغان آوردند. بنابراین اگر قرارست انتقادی از نسل پیشین شود باید میانسالگان آن زمان را در نظر داشت که برای جوانان راه برهم زدن و از بین بردن جامعه را دیکته کردند. جامعه ای که به اصلاحات نیاز داشت نه به فاجعه ای که روشنفکران چشم و گوش بسته و یا سرسپرده از آن به نام بهشت برینی که با آمدن فرشته های دستار بسر ایجاد خواهد شد یاد می کردند.
-- اسی ، Feb 23, 2009جناب نبوی گرامی عبارت "دولت ساواک" که در آخر مقاله آمده یا یک واو کم دارد و یا آقای احرار واقعا دولت را دولت ِ ساواک تلقی می کرده اند!؟
-- بی نام ، Feb 23, 2009جناب love
-- احسان ، Feb 23, 2009دست از این دروغ پراکنی ها بردارید رهبران حماس شافعی هستند و از محبین امام حسین می باشند.
در نوار غزه دو مسجد به نام حسین بن علی وجود داره.
Shams's palace is located in Mehrshar, near Karaj, not Ramsar.
-- Payam ، Apr 18, 2009