خانه > روزشمار یک انقلاب > سی سال پیش در چنین روزی > تظاهرات مردم در حمایت از نخست وزیری بازرگان | |||
تظاهرات مردم در حمایت از نخست وزیری بازرگانسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویبختیار: مبارزه میکنم، اگرچه قربانی دیکتاتوری جدید شوم دکتر شاپور بختیار در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور حدود ۲۰۰ خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد. روزنامههای کیهان و اطلاعات امروز، بخشی از سخنان بختیار را در این کنفرانس مطبوعاتی منتشر کردند. به نوشته روزنامه اطلاعات، بختیار اعلام کرد که در برابر هیتلر، فرانکو و محمدرضا شاه ایستادگی کرده و در برابر خمینی و بازرگان نیز مقاومت میکند. وی افزود که تسلیم زور و سر و صدا نمیشود، ولی رأی ملت هر چه باشد اگر در انتخاباتی آزاد و واقعی عنوان شود، مورد تایید اوست. نخست وزیر ایران گفت: « من به رأی مردم احترام میگذارم ولی مردم باید در محیطی دموکرات رأی بدهند نه در محیط خفقان و ترور. آوردن مردم به خیابانها مطلب دیگری است. مردم در خیابانها فریاد میزنند و شعار میدهند در حالی که به طور صحیح معنای آن را نمیدانند. همه جا تعطیل است و مشارکت در این تظاهرات نوعی تفریح شده. اما مردم حق دارند در آرامش و با تشکیل احزاب سیاسی که به طور دموکراتیک تشکیل شده باشد، نظر خودر ا بیان دارند. آرای این مردم محترم است و من نخستین کسی هستم که در برابر آن تعظیم میکنم.» بختیار درباره انتخابات عمومی که قرار است در ماه ژوئن انجام شود گفت که حاضر است تاریخ این رأیگیری را جلو بیاندازد. وی گفت برگزاری یک رفراندوم در محیط آرام و دموکراتیک را نیز میپذیرد ولی در صورت ادامه شورشهای خیابانی با آن مخالفت خواهد کرد. بختیار گفت: «آزادی این نیست که مردم دارند. آزادی به آنها داده شده اما برای چه؟ ما هجده ماه پیش برای به دست آوردن محلی برای حزب خود مبارزه میکردیم. ما هجده ماه پیش برای تشکیل جبهه ملی مبارزه میکردیم. چرا همین رهبران در چهارچوب قانون اساسی برای فعالیت حزبی کاری نمیکنند؟»
وی افزود: «دموکراسی بدون احزاب سیاسی مطلقاً وجود نخواهد داشت و وقتی حزب نباشد دیکتاتوری مستقر خواهد شد.» او گفت، مخالفان او فاقد برنامه هستند و فقط شعار به مردم عرضه میکنند و اگر هم برنامهای داشته باشند، عتیقه و قرون وسطایی است. شاپور بختیار در این مصاحبه گفت: «من در چهار هفته حکومت خود خیلی از کارها را که در پنجاه سال نشده انجام دادم و باز هم میمانم مبارزه میکنم، اگرچه قربانی دیکتاتوری و خفقان طرف جدید شوم. با اختناق شاه جنگیدم، با اختناق این سو نیز مبارزه میکنم.» بختیار درباره روابط خود با بازرگان گفت که از نظر شخصی برای او احترام قائل است، اما معتقد است که بازرگان گرفتار وضعی شده که نمیتواند آزادانه عقیده خود را بیان کند و فاقد آزادی است. وی گفت که حاضر به قبول هر نوع همکاری و ائتلاف با بازرگان هست ولی بازرگان را به عنوان شخص میپذیرد نه نخست وزیر و تکرار کرد که یک کشور، یک دولت بیشتر ندارد. شاپور بختیار اعلام کرد که، ارتش از دولت او دستور میگیرد و خود رأساً دخالتی در سیاست نمیکند. دکتر بختیار تأکید کرد که با شاه هیچگونه تماسی ندارد و در مورد آیتالله خمینی گفت حاضرم دور قم را دیواری بکشم و آن را به صورت واتیکان تازهای درآورم. اگر با داشتن واتیکان میشود مملکت را اداره کرد حاضرم این کار را بکنم. بختیار ضمن شمردن کارهای خود گفت طی چهار هفته که مسئول کار شده است حداکثر کوشش او این است که از خونریزی جلوگیری کند و هیچ توافقی پشت پرده ندارد.
تظاهرات مردم در حمایت از نخست وزیری بازرگان روزنامه اطلاعات نوشت: «مردم به بازرگان رأی اعتماد دادند». این روزنامه اعلام کرد: «امروز میلیونها نفر در سراسر کشور، با راهپیماییهای گسترده و اجتماع، به دولت بازرگان رأی موافق دادند.» با اعلام راهپیمایی و تظاهرات امروز، از نخستین ساعات بامداد در تهران و شهرستانها طرفداران حضرت آیتالله العظمی خمینی برای تایید حکومت انقلابی و نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان در راهپیمایی شرکت جستند و با شعارهای گوناگون، یکبار دیگر راه امام خمینی را تایید کردند. بزرگترین اجتماع و راهپیمایی امروز در تهران برگزار گردید. در تظاهرات امروز تهران، عکس مهندس بازرگان در دست مردم بود. عکس مشترک بازرگان و آیتالله خمینی نیز که در مصاحبه مطبوعاتی امام برداشته شده بود در دست مردم قرار داشت. مردم در تظاهرات امروز با دادن شعارهایی چون: «درود بر خمینی، سلام بر بازرگان»، «درود بر بازرگان، چریک پیر ایران»، «بازرگان، بازرگان، نخست وزیر ایران»، «بازرگان، بازرگان، حامی دین و ایمان» از نخست وزیری وی حمایت کردند. این روزنامه میافزاید که حدود هزار نفر از همافران نیروی هوایی ارتش نیز با لباس نظامی خود در تظاهرات امروز شرکت کردند.
دعوت جامعه روحانیت مبارز تهران از مردم برای تظاهرات امروز تظاهرات امروز مردم تهران در پشتیبانی از تصمیم آیتالله خمینی در انتخاب مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت، به دعوت «جامعه روحانیت مبارز تهران» صورت گرفت. به نوشته روزنامه اطلاعات گروههای مختلف سیاسی نیز حمایت خود را از این دعوت اعلام کردهاند. جامعه روحانیت مبارز در بیانیه خود نوشته است: «قدوم قائد بزرگ حضرت آیتالله العظمی خمینی مد ظله العالی به خاک وطن چنانکه انتظار میرفت طلیعه پیروزیهای بزرگ دیگری برای جنبش اسلامی ملت بود. انتخاب جناب آقای مهندس مهدی بازرگان برای ریاست دولت موقت یکی از این پیروزیهاست.» در این اطلاعیه آمده است: «پس از ۲۵ سال این نخستین بار است که ملت ایران تشکیل دولتی را به راستی جشن میگیرد.» در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «با عنایت خداوند متعال دولت موقت جناب آقای بازرگان زمینهساز حکومت اسلامی است که در آن نابسامانیهای موجود ایران که محصول قرنها رژیم جابرانه شاهنشاهی به خصوص ۵۸ سال سلطنت خائنانه خاندان مزدور پهلوی است مرتفع میگردد و با همکاری سازنده همه قشرهای ملت، ایرانی آباد و آزاد به وجود آید. رهبر عالیقدر امام خمینی از ملت ایران خواستهاند نظر خود را در این باره اعلام کنند. به همین مناسبت ما از همه کسانی که انتخاب جناب آقای بازرگان را صمیمانه تایید میکنند دعوت میکنیم در راهپیمایی همگانی ۱۹ بهمن جاری شرکت جویند.»
آیتالله خمینی: موافقت با دولت بازرگان تکلیف شرعی است آیتالله خمینی امروز با دادن پیامی به ملت ایران، از حمایت آنها از دولت بازرگان که آن را دولت امام زمان خواند تشکر کرده و بار دیگر حمایت از دولت بازرگان را تکلیف شرعی و خدمت به دولت بختیار را کفر دانست. در این پیام آمده است: «تشکر میکنم از این اجتماع عظیم ملت ایران در این روز که برای پشتیبانی از دولت جناب مهندس بازرگان که دولت شرعی و دولت امام زمان سلام الله علیه است تشکر میکنم. امروز هم با فریادها با شعارها پشتیبانی خودشان را از دولت اسلامی اعلام کردند و اظهار تنفر از مخالفین کردند.خوب است که این مخالفین دست از این خبطها بردارند. دیر نشده است. اینها برگردند به دامن ملت. باز هم توبه آنها قبول است. اینقدر با این ملت لجاجت نکنند. اینقدر این ملت را اذیت نکنند.» در ادامهی این پیام آمده است: «ارتش باید برگردد به دامن ملت. همانطور که عده کثیری، گروههای کثیری برگشتهاند و ما با آغوش باز آنها را پذیرفتهایم. شما هم برگردید و همه ارکان باید برگردند. من اعلام میکنم که موافقت کردن با این دولتی که ما فراهم کردهایم، تکلیف شرعی همه است. و مخالفت بر همه محرم است. ما اعلام میکنیم که خدمت کردن به این دولت طاغوتی خدمت به طاغوت است، خدمت به کفر و شرک است. نباید خدمت کنید. خدمت به اجانب است.»
برقراری محکمه شرعی در اصفهان پس از ۵۰ سال آیتالله خادمی، یکی از روحانیون بزرگ اصفهان دادگاه شرعی ایجاد کرد و حکم شرعی صادر کرد. یکی از متهمانی که توسط ایشان محاکمه و حکم آزادی وی داده شد، یک ضارب آمریکایی است. این آمریکایی پس از آزادی، توسط شهربانی دستگیر و زندانی شد تا مجدداً به اتهامات وی رسیدگی شود. محاکم شرع که بیش از ۵۰ سال پیش در ایران برچیده شده بود، این روزها و پیش از برقراری جمهوری اسلامی در گوشه و کنار کشور توسط روحانیون دوباره برقرار شده است. روزنامه اطلاعات نوزدهم بهمن نوشت: آلفونسو یاچکو دوره لو، تبعه آمریکا که چندی پیش با شلیک گلوله، یک راننده آمریکایی را مضروب کرده و توسط مردم دستگیر و برای محاکمه به منزل حضرت آیتالله خادمی تحویل داده شده بود، پس از پرداخت جریمه شرعی آزاد شد. وی پس از پرداخت پانزده هزار تومان دیه شرعی، چهار هزار تومان حقوق یک ماه راننده اصفهانی در مدت معالجه و سه هزار تومان مخارج بیمارستان او، پس از کسب رضایت آزاد شد. به دنبال این ماجرا، مأموران شهربانی اصفهان یک بار دیگر تبعه آمریکایی را دستگیر کردند تا به پرونده وی رسیدگی مجدد بنمایند. هم اکنون کسانی که به اتهامات سرقت توسط مردم در اصفهان دستگیر میشوند، در منزل حضرت آیتالله خادمی محاکمه شرعی میگردند.
رضا براهنی: بختیار مفتری است رضا براهنی در مقاله خود در روزنامه اطلاعات به سخنان اخیر بختیار در مورد فشار دو ساواک جدید مذهبی و سرخ بر مطبوعات کشور حمله کرد و آن را با گفتههای شاه در مورد ارتجاع سیاه و سرخ مقایسه کرد. وی افزود که نه آیتالله خمینی، نماینده ساواک مذهبی است و نه اشخاصی که کوشیدهاند مقالاتی از دیدگاه غیر مذهبی درباره اوضاع در ایران بنویسند و در واقع با اپوزیسیون مذهبی نوعی گفت و شنود برقرار کنند، از اعضاء اپوزیسیون سرخ هستند. وی گفت که از نظر بختیار، اپوزیسیون ایران ترکیبی است از ارتجاع سیاه و سرخ و آن هم تقلیل داده شده به پستترین اشکال خودکامگی یعنی ساواک و تنها امثال آقای بختیار هستند که در هفت شهر عشق و آزادی جولان میدهند و کسی هم جلودارشان نیست. به همین خاطر وی بختیار را مفتری خواند. براهنی در این مقاله مدعی شده است که پاهای بهروز دهقانی توسط یک نجار مزدور ساواک با اره بریده شده و صمد بهرنگی نیز در رود ارس توسط ساواک غرق شده است. وی در این مقاله با اشاره به افترایی دیگر زیر نام تجزیهطلبی، مینویسد که سلطنت دودمان پهلوی مدام هر حرکت سالم «ملیتهای ستمزده ایران» را با آهنگ باسمهای تجزیهطلبی سرکوب کرد. او میافزاید، همانطور که افتراهای باسمهای از نوع ساواک مذهبی و ساواک سرخ مانع از آن نمیشود که مفتری رسوا شود همانگونه افترای باسمهای تجزیهطلب هم مانع مبارزه «ملیتهای ستمزده ایران» برای کسب حقوق مساوی نخواهد شد. در این مقالهی رضا براهنی که در روزنامه اطلاعات و زیر عنوان «نخست وزیر مفتری» منتشر شده، آمده است: «نخست وزیر غیر قانونی ایران، یعنی آقای دکتر بختیار روز دوشنبه نهم بهمنماه در مصاحبه بسیار طولانی و نفسگیر خود که من متن آن را نخست از رادیو شنیدم از گوشه دیگری از سوسیال دموکراسی مورد ادعای خود پرده برگرفت و نشان داد که هیچ برنامهای ندارد جز برنامه شاه متواری، شاه دلمره و افسرده، شاهی که در سراسر گیتی فقط برای ملک حسن دست نشانده دیگر امپریالیسم آمریکا قابل هضم است و آنهم به چه دشواری، شاهی که جرأت آن را ندارد که با یک خبرنگار روبهرو شود به دلیل اینکه ممکن است گریهاش بگیرد و شاهان عالم قرار نیست بگریند بلکه تنها قرار است فخر بفروشند و آدم بکشند. تازه تنها کسی که این شاه را شاهنشاه مینامد نخست وزیر غیرقانونی ایران یعنی دکتر بختیار است.» در ادامهی این مقاله آمده است: «یک سال پیش از این، شاه ایران با کاشتن مخفیانه مقالهای توهینآمیز نسبت به حضرت آیتالله خمینی در مطبوعات از طریق داریوش «همایونی» اپوزیسیون ایران او را مرکب از ارتجاع سیاه و سرخ نامید. مردم ایران شجاعانه قد برافراختند تا این قبیل افتراهای خائنانه را از ساحت اپوزیسیون دور کنند و سرانجام مفتری خائن را متواری کنند و حالا آقای بختیار دست نشانده شاه که مدعی است خود زمانی عضو اپوزیسیون بوده است میگوید که سه نوع ساواک در ایران وجود دارد. ساواک اول که او میخواهد منحلش کند و بعد ساواک مذهبی و ساواک سرخ.» براهنی در ادامه نوشته است: «از نظر آقای بختیار ترکیبی از این دو ساواک آخر بر مطبوعات حکومت میکند و اجازه نمیدهد که عکس و تفصیلات مربوط به ایشان آنطور که در خور مقام ایشان است در روزنامهها چاپ شود. با این استدلال اگر پیش برویم ناگزیر باید این نتیجه را از قول آقای بختیار بگیریم که حضرت آیتالله خمینی و حضرت آیتالله طالقانی نماینده ساواک مذهبی هستند و اشخاصی که کوشیدهاند مقالاتی از دیدگاه غیر مذهبی درباره اوضاع در ایران بنویسند و در واقع با اپوزیسیون مذهبی نوعی گفت و شنود برقرار کنند، از اعضاء اپوزیسیون سرخ هستند.» براهنی در ادامهی مقاله مینویسد: «هنوز هم پس از این همه قتل و کشتار و خونریزی و جمعههای سیاه و یکشنبههای خونین و اربعینهای قیام و شهادت و تظاهرات چند میلیون نفری اپوزیسیون ایران اندر خم یک کوچه است و ترکیبی است از ارتجاع سیاه و سرخ و آن هم تقلیل داده شده به پستترین اشکال خودکامگی یعنی ساواک و تنها امثال آقای بختیار هستند که در هفت شهر عشق و آزادی جولان میدهند و کسی هم جلودارشان نیست. هر شخص یا گروهی که به وسیله امپریالیسم آمریکا بر سرکار آورده میشود ـ و آقای دکتر بختیار هم از این نظر مستثنی نیست بیدرنگ خود را بر عوامل و عناصری متکی میکند که حکومتها اشخاص و گروههای سلف آنان در گذشته بر آن عناصر متکی بودند و دقیقاً با همان طرز تلقیها حتی لحنها و لهجهها با مخالفان خود روبهرو میشوند که اسلافشان در گذشته روبهرو شدهاند.» در ادامهی مقاله آمده است: «این عوامل و عناصر عبارت بودند از معاملات پشت پرده بین آن شخص و یا گروهها و نمایندگان امپریالیسم بینالمللی، متکی بودن بر قدرت ارتش پلیس و ژاندارمری و نیروی پلیس مخفی، موجه جلوه دادن کلیه معاملات پشت پرده از طریق تکیهای کاذب بر قانون اساسی، تهدید کردن مردم به قحط و غلا و دعوت آنان به سوی آرامش، آرامشی گورستانی که در آن منافع تودههای محروم به کلی نادیده گرفته شده و تنها به بزکی از آزادیهای بسیار عادی که بعدها سر از خفقانهای شدیدتر در خواهد آورد اکتفا شده است و ایجاد موقعیتی خاص مبتنی بر تهمت و افترا و بهتان که به دنبال آن پاکترین نمایندگان مردم محروم یا به زندانها خواهند افتاد یا سر به نیست خواهند شد و یا راه تبعید را پیش خواهند گرفت.» براهنی در ادامه نوشته است: «در حالی که آقای بختیار باید بداند که تنها یک ساواک هست و آنهم ساواکی است که درست بیخ گوش آقای بختیار و هر حکومتی از نوع حکومت بختیار نشسته است و حتا اگر فردا نامش ساواک نباشد و چیز دیگری باشد، باز هم بیخ گوش آقای بختیار خواهد نشست. چرا که هیچ حکومتی از نوع بختیار و کلیه انواع حکومتهای دست نشانده به وسیله استعمار سراغ نداریم که بدون یک ساواک به هر نامی که میخواهد باشد به زندگی خائنانه خود ادامه دهد. یک نکته را هم بگویم که سلطنت دودمان پهلوی در دوران نیم قرن خیانت خود به زحمتکشان ایران، مدام هر حرکت سالم ملیتهای ستمزده ایران را با آهنگ باسمهای تجزیهطلبی سرکوب کرد و تمام حقوق دموکراتیک آنان را یکسره به نابودی کشاند.» در ادامهی مقاله آمده است: «ما از آقای بختیار ادامه دهنده همان شیوههای نامیمون شاهنشاهی پهلوی در ایران انتظار نداریم که حقوق این ملیتهای ستمزده را تأمین کند، چرا که آقای بختیار کوچکتر از آن است که این حقوق را تأمین کند. چرا که این حقوق را تنها انقلاب واقعی ایران تأمین خواهد کرد چرا که این حقوق بخشی از کلیه حقوقی است که برای مردم ایران به طور مساوی در سایه انقلاب تأمین خواهد شد. همانطور که افتراهای باسمهای از نوع ارتجاع سرخ و سیاه مانع از آن نشد که حق به حقدار برسد و بالاخره انقلاب بدین مرحله از پیروزی برسد تا شاه از ایران برود. همانطور که افتراهای باسمهای از نوع ساواک مذهبی و ساواک سرخ مانع از آن نمی شود که مفتری رسوا شود همانگونه افترای باسمهای تجزیهطلب هم مانع مبارزه ملیتهای ستمزده ایران برای کسب حقوق مساوی نخواهد شد.» براهنی در ادامه میافزاید: «راقم این سطور که یک آذربایجانی است به آقای بختیار قول میدهد که نه قصد دارد مثل دوست شهید و فقید عزیزش صمد بهرنگی در رود ارس هل داده شود و نه عزم دارد که مثل دوست عزیز و فقید و شهید دیگرش بهروز دهقانی پاهایش را به دست نجاران مزدور سازمان امنیت بسپارد تا ارهاش کنند و نه میخواهد با مزدورانی چون پرویز ثابتی، دکتر عضدی، دکتر حسینزاده و پرویز خان و حسینی و دهها جلاد دیگر که تف عالم بر چهره جمیع آنان باد، دیگر باره دست و پنجه نرم کند تا حتی در خوابهایش هم جیغ بشنود و جیغ بکشد.» براهنی در پایان مینویسد: «ولی یک نکته را به خوبی میداند که اگر تمام رود ارس را به شکمش ببندند و سراسر بدنش را هم قطعه قطعه کنند حاضر نخواهد شد که کلمه ای برخلاف مصالح ملیت ستمزده خود بگوید و به صراحت تمام هم میگوید که تجزیهطلب دقیقاً همان کسی است که اپوزیسیون را تجزیه میکند تا خود به قدرت برسد و باز به صراحت تمام میگوید که بدون در نظر گرفتن حقوق دموکراتیک ملیتهای ستمزده به همانگونه که تاریخ هشتاد سال گذشته ایران نشان داده اصولاً انقلاب به معنای واقعی وجود خارجی نخواهد داشت.»
زالوهای روشنفکرنما بر پیکر نهضت مردم به دنبال افزایش شمار مطالب و مقالاتی که در روزنامهها و نشریات داخلی کشور منتشر میشد و تغییر چهره برخی از روزنامهنگاران کشور که از روحانیت و رهبری آیتالله خمینی دفاع میکردند، غلامحسین ساعدی در مقالهای تحت عنوان «زالوهای روشنفکرنما بر پیکر نهضت مردم» که در تاریخ هفدهم بهمن در روزنامه اطلاعات منتشر شد، چنین نوشت: منظور از این زالوها، شبه روشنفکران یا «لومپن ـ انتلکتوئل»هایی هستند که در زیر چتر حمایت دستگاه جبار شاهنشاهی پرورش یافته، رشد کرده، در هزاران پیچ و خم دستگاه جهنمی استبدادی به همکاری دست یازیده، ورزیده شده، ظلمت شب یلدا را بهانه استتار کرده، و تمام عمر اندیشه ناقص خود را در راههای باطل به خدمت و صحبت حکام گذرانده و در توطئهای بزرگ علیه فرهنگ ملت شرکت جسته، و در طرح هر نوع برنامههای کذایی جشن و سرور دستگاهی شرکت کرده، و امروزه با وقاحت کامل، یک باره پشت و رو شده به میدان آمدهاند تا نقش دیگری بازی کنند، با نقابهای رنگ وارنگ انقلابی، به ظاهر تندروتر از همهی مردم ستم کشیده، و کاسههایی گرمتر از آش، که هیجانزده دست و پا میزنند تا در نظام حکومتی آینده که هنوز شکل خاصی به خود نگرفته، موقعیت و یا مثلاً منزلتی برای خود و افکار ناساز و ناهمگون خویش بیابند. از خصوصیات عمده این بوقلمون صفتان، مهمتر از همه حالت روانی گداصفتی و چاپلوسی و در سایه اقتدار پناه گرفتن، و در یک جمله مجذوب قدرت شدن است. آنهایی که تا دیروز جزو عمله اکره دستگاههای استبدادی بودند و با حضور خود جشنها و جشنوارههای فرمایشی را پرطمطراق میکردند. و هفتهای یک بار با زن شاه، دور سفره افتخار مینشستند و در هنرسراها و فرهنگسراهای فرمایشی، با بودجه کلان به لفت و لیس مشغول بودند و تحریف و تخریب تمام مبانی فرهنگ ملی را وجهه همت خود ساخته بودند. با قوام و پا گرفتن نهضت یک پارچه مردم، نه دفعتاً، که با احتیاط کامل، از این رو به آن رو شده و به خیال اینکه رهبران پاک باختهی جنبش امروز ایران نیز هوس تکیه بر اریکه قدرتهای فردی یا استبدادی را دارند، آشکارا به تجلیل آنها میکوشند و تلاش دارند، به هر وسیلهای که شده، تا آنجا که میشود به رهبران انقلاب تقرب جویند. رنگ عوض کردن این «لومپن»های روشنفکرمآب، شباهت زیادی به حیلهگریها و کلکهای خندهدار صاحب قدرتان نظام استبدادی دارد. زمان شاه زمانی که در اوج فلاکت از آقایان علماء اعلام و آیات عظام استمداد میجست (درست در لحظاتی که مزدورانش به تار و مار کردن مدارس دینی و قتل عام مردم مشغول بودند و یا ازهاری در لحظاتی که در مجلس فرمایشی، سخنان بیسر و ته خود را با «بسم الله» شروع میکرد، چه فرقی میکند با زبان آن صاحب نشریهای که تا دیروز روی جلد خود را با تمثال درباریان مزین میکرد و امروز با تصویر آیت الله خمینی و دکتر مصدق، دکتر فاطمی و ارانی و جزنی و مجاهدین و فدائیان جان باخته و شهدای مبارزات خیابانی زینت میدهد؟ کسی که تا دیروز قلم کثیف و آلودهاش را دربست به اختیار دستگاه قلدری گذاشته بود، و با بیانی که بیشباهت به آب دهن مرده نبود، از خواهر شاه، اشرف به عنوان یک بانوی خیرخواه و بشردوست و چهره جهانی دفاع میکرد و ترور ناموفق او را جزو موهبتهای الهی میدانست و از بودجه ناشناخته بنیادش آینده خود را بنیان مینهاد، امروزه با بیشرمی تمام به مصدقها و فاطمیها و تختیها سلام میکند. چگونه میشود آدمی تا به این حد از هر نوع ارزش انسانی ساقط باشد؟ و با چنین پررویی یک مرتبه صد و هشتاد درجه تغییر جهت بدهد؟ مرد، که نه، نامردی که یک سال پیش به هنگام اعتراض صد و هشتاد و چند نفر روزنامهنگار شریف کشور به ادامه اختناق و سانسور، دار و دسته از حزب رستاخیز شاه راه میانداخت و به پابوسی آموزگار میشتافت که روزنامهنگاران واقعی مملکت ما هستیم که این چنین در پیشگاه شما و پیشگاه دم و دستگاه دم تکان میدهیم، امروزه روز برای شهیدان گمنام، چامه میسراید، چاپ و زندگی آزادمردان را وسیله فروش نشریه خود که معلوم نیست از کجا و کدام منبع میخورد، قرار میدهد؟ یا آن شاعر فلک زدهای، که یک مرتبه ضربات نهضت او را از خود بیخود میسازد و «نداری» خود را و رمانتیکتر از همه بیماری «فرزند» خود را وسیله توجیهی میکند برای هزاران کثافتکاری غریبی که در سالهای گذشته مرتکب شده بود، و با اعتراف به گناهان خود، میخواهد آب تطهیر بر سر خویشتن بریزد. غافل که، بودند هزاران هزار آزادهای که هر نوع فقر و فاقه و گرسنگی و نداری را قبول داشتند و بههیچوجه یوغ بندگی را نمیپذیرفتند و هیچ اجباری نمیتوانست و قادر نبود آنها را به مرحلهای برساند که به آستان بوسی و مجیزگویی متوسل شوند! و یا آن مثلاً «سردبیر» کذایی که تمام وقت با انتقاد از مسایل پیش پاافتاده روزمره و نالیدن از بوق ماشین همسایه، یا نق زدن به زود یا دیر آمدن سپور شهرداری، نقاب روشنفکرانهای برای خود ساخته بود، و در اوج اختناق، نویسندهای را که با شهامت کامل پته کثافتکاریاش را روی آب ریخته بود، چگونه علناً در نشریه خود به دستگاه ساواک لو داد و او را روانه سیاهچال کرد و بعد به پر کردن ستون روزنامه رستاخیز پرداخت و امروزه روز دم از عدم آزادی قلم و اختناق در گذشته میزند و با تجلیل از صاحب قلمان آزاده میخواهد خود را در پناه چنین نامهایی محفوظ نگهدارد. ... ساعدی ادامه میدهد: «یکی از این حضرات، نوشته است پیش از آنکه به مردم دانش سیاسی کافی داده شود نباید آنها را گوشت دم توپ و تانک و تفنگ ساخت، حرفی است درست، ولی پشت این حقیقت، حقیقت بزرگتری نشسته و اگر آن را ندیده بگیریم در واقع یک روی سکه را دیدهایم. پیش از حرکت و جنبش تودهای مردم در عرض یک سال گذشته، آیا فضا، فضایی بود که بشود به احتمال حتی چند درصد دانش سیاسی را این چنین به تودهها آموخت که خود در عمل و در حرکت یاد گرفتند؟» آنگاه ساعدی به انتقاد از افرادی میپردازد که میخواستند از وقوع انقلاب جلوگیری کنند و میگوید: «آنها سرانجام ماهیت اصلی خویش را روشن میکنند. مثل آن بابایی که در روزنامه اطلاعات نوشته بود که به نخست وزیر مورد اعتماد و مورد تفاهم خود در یک سال پیش، بعد از وقایع تبریز، هشدار بروز یک انقلاب را داده بود که نخست وزیر را باور نشده بود و با این اعتراف، نویسنده پرده از آبروی ندار خویش برداشته بود که چگونه میخواسته، از بروز چنین حوادثی پیشگیری کند.» ساعدی مقاله خود را چنین به پایان میبرد: «این هشدار را گوش به گوش، از کران تا به کران برسانیم و در مقابل ضربههای ضدانقلابی، حتی در یک چنین محدوده کوچک، به سلاحهای تدافعی مسلح شویم!» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
من پیشنهاد می دهم از براهنی و ساعدی مجسمه ای در یکی از کشورهای اروپایی ساخته شود و روشنفکران به زیارت آنها بروند و تجدید عهد کنند. ١٠ یورور هم من کمک می کنم. اینها در ........ از روحانیون بدترند. ما بقیه عمرمان را با همین آخوندها سپری میکنیم. نسل بعدی هم یه خاکی به سر خودش می کند.
-- بدون نام ، Feb 7, 2009معما چون حل شود آسان شود، نمیتوان مردمی را که برعلیه یک رژیمی که با حمایت خارجی و کودتا بر سر کار آمده بود قیام کردند محکوم نمود همینطور روشنفکرانی را که با مردم همراهی کردند مورد انتقاد قرار داد، وقایع تاسف بار بعد از انقلاب را چرا به گردن آنها می اندازیم؟ آیا میتوان منکر این واقعیت شد که اکثریت ملت ایران با نظام سلطنت مخالف بودند؟ غیرمنطقی است که از بختیار یک بت ساخت گرچه دارای روحیه آزادگی و شجاعت بود ولی رسوبات قدرت پرستی او سبب ایستادگی در برابر مردم شد و آنچنانکه بعدها دیدیم میخواست با گام نهادن بر خون ارتشیان و رزمندگان و همراه با صدام متجاوز، در خوزستان دولت تشکیل دهد. فراموش نکنیم که ما تجربیات سی ساله را برای تجزیه و تحلیل وقایع سال 57 بکار میبریم.
-- yoonos ، Feb 7, 2009این آقای براهنی را باید به حق یکی از بزرگترین پدرخوانده های تجزیه طلبان ایران دانست. من نمی دانم که در آن روزگار کسی نبود که به این مردک بگوید که حضرت آقا زمانی که شما قائل به چند ملیتی بودن ایران هستی، لاجرم به تاسی از لنین یا ویلسون (بسته به جهت باد!) خواستار حق تعین سرنوشت (به مفهوم به رفراندوم گذاشتن حاکمیت ملی ایران) هم برای این ملیتهای زیر ستم! هم هستی. اگر این تجزیه طلبی نیست، پس چیست؟!
-- تیرداد بنکدار ، Feb 7, 2009بد به حال نسلی که ایران ستیز بزرگی چون براهنی، از روشنفکران پیشرویش!!!!!! بود. خوشحالم که دوره براهنی در ایران سپری شده است و افسوس می خورم بر حال روشنفکران ایرانی مقیم کانادا که هنوز نتوانسته اند که این{....} ایران ستیز را طرد کنند که هیچ، از زیر یوغ اقتدار روشنفکری! این فرد معلوم الحال بیرون بیایند.
آقای نبوی ، چنانچه قصد ادامه دادن این ستون را دارید بد نیست مطالبی راجع به محاکمات بعد از ٢٢ بهمن بنویسید تا جوانان با موضعگیریهای روشنفکران و آزادیخواهان مبارز گروههای ریز و درشت از جمله مجاهدین و فداییان آشنا شوند. با تمام شدن سران رژیم، پاسبانها، درجه دار ها، و افسران برای اعدام نوبت همین تحسین کنندگان اقدامات انقلابی دادگاههای انقلاب رسید تا به مسلخ بروند، و تا به امروز در باره آن کتابها بنویسند.
دوست عزیز
-- حسن ، Feb 7, 2009ما تلاش می کنیم که تا دوازدهم فروردین را روایت کنیم. چرا که طبیعی است که داستان انقلاب پیش از دیدن رفتارهای دولت برسر کار آمده نیمه و ناقص است.
ابراهیم نبوی
آیت الله خمینی دز بهشت زهرا گفتند ما نه تنها آب وبرق را مجانی می کنیم ...نه تنها اتوبوس را مچانی می کنیم معنویات شما را هم درست می کنیم...وآقای براهنی در حالی که آخوندی محکمه شرعی درست کرده بود (خودش قاضی ,وکیل مدافغ, هیئت منصفه,نه استیناف,نه تمیز,) می کفت که صمد را ساواک کشته ,پای فلانی را ساواک بریده ..وایشان تجزیه طلب نیست ..اگر شما حقایق مربوط به غرق صمد را از قول همراهانش بایستی در اینترنت پیدا کنید ,افاضات روزمره براهنی در مورد آذربایجان در سایت تجزیه طلب ها بدون زحمت در دسترس است...و هرسه ساواک هم کماکان کار می کنند یکی می گیرد وشکنجه می کند و می کشد وآن دو دیکر در غالب پنهان و لباس شخصی ها وووو عمل می کند ..کار مشکلی نیست که فهمید چه کسی راست می گفت ..
-- کاظم ، Feb 7, 2009در آن ایام با بزرگنمایی کارهای خشن ساواک انقلابیون به هرکسی که دشمن بودند لقب ساواکی می دادند ، که البته با الان زیاد فرق نکرده است. شما که دسترسی به آرشیو روزنامه ها را دارید می توانید تعداد اعدامی ها را که واقعا عضو ساواک بودند پیدا کنید. فکر نمی کنم تعدادشان به ٥٠ نفر برسد. فردوست بغیر از اداره سوم بقیه ساواک را تحویل رژیم جدید داد . روحانیون و دولت موقت از متخصصان اداره دوم و هشتم برای گرفتن امثال سعادتی (هنگام تحویل اسناد به روسها) و بر چیدن حزب توده نهایت استفاده را کرده و کم کم این پرسنل را بازنشسته کردند.
-- بدون نام ، Feb 8, 2009آقایyoonos
-- کریم ، Feb 8, 2009مسئله مورد اختلاف در بیشتر موارد مخالفت مردم با شاه ویا استبداد گذشته نیست...من که متولد بعد از انقلاب هستم از همه انقلابیون شاخص می پرسم شما اگر از اندیشه های آقای خمینی اطلاع نداشتید این نهایت تاریک فکری است که به دنبالش افتادید..واکر می دانستید که چه می خواهد بکند چرا اکثرتان به غرب پناه بردید ونماندید که از مزایای حکومت اسلامی برخوردار شوید.چرا مردم را به چاه انداختید؟
آقای نبوی بی شک شما برای این مطالب هزاران صفحه به عنوان منبع داشته اید واز میان آنها دست به انتخاب غیر حرفه ای مطالب دلخواه خود زده اید و این انتخاب های غیرمنصفانه باعث شکل گیری فضایی غیرواقع شده.
مثلا در این مطالب بختیار بی شکل فرشته ترسیم شده ولی من شما به آرشیو لوموند در دوران جنگ ارجاع می دهم تا ببینید چگونه این جلاد وطن فروش صدام را به حمله به ایران تشویق کرد و حاضر بود در ازای بدست آوردن قدرت خوزستان را دودستی به عراق تقدیم کند.
البته می دانم که شما این جریان را بهتر از من می دانید ولی((چون غرض آمد...))
احسان عزیز
-- احسان ، Feb 8, 2009اول، ما در گزینش خبرها به حسب مقصود رفتار نکردیم، ما همه خبرها را گفتیم و هیچ خبری را از قلم نینداختیم، مگر سهوا و اگر هم سهو کرده باشیم اصلاح می کنیم. اما خبری را بخاطر اینکه دوست نداریم حذف نکردیم و خبری را بخاطر اینکه دوست داشتیم جعل نکردیم.
در مورد رابطه بختیار با صدام حسین هم من دقیقا نمی دانم چه بود، اما این را می دانم که سفر بختیار به عراق یک سال پس از جنگ بود و طبیعتا به هر انگیزه باشد، به انگیزه دعوت صدام برای حمله به ایران نیست، چون صدام در آن زمان به ایران حمله کرده بود.
ابراهیم نبوی
ایرانیان در سال 57 بر علیه مدرن ( بر علبه غرب) قیام کردند. اکثر روشنفکران زمان انقلاب یا مذهبی بودند و یا به گروهای چپ گرایش داشتند و هر دو این دو گروه شدیدا ضد غرب بودند. دفاع براهنی ها، ساعدی ها، نوری علا ها از آنقلاب مذهبی ایران ، با توجه به ماهیت ضد مدرن آن، قابل فهم است. اما جالب این است که این روشنفکران همگی به غرب پناه آوردند و بعضی از آن ها نیز دموکرات شدند. بنظر من نباید به این آقایان و با خانم ها روشنفکر انتقاد کرد که چرا از آقای خمینی پشتیبانی کردند: ضد مدرنیت این روشنفکران ایجاب میکرد که از انقلاب اسلامی دفاع کنند.
-- امیرخلیلی ، Feb 8, 2009من در این روز نگاری تاریخ انقلاب فقط اقای بختیار ،خانم امیر شاهی ،پرویز راجی، وبعضی از امرای ارتش را دارای عقلانیت و واقع نگری دیده ام و متاسفانه هر روشنفکر به نامی که ما در زمان انقلاب داشتیم همه در تب چپ اسلامی و اسلام چپی می سوختند و به یاوه گویی مشغول بودند برجسته ترین انها اقای جوادی است و هنوز هم مثل اینکه خمینی که بیاید دیگر کسی دروغ نخواهد گفت خودش را قبول دارد
-- احمد ، Feb 8, 2009Baktiar tanha vars vaghahi mosadegh bod va tavanst ta akharin roza zir abary naravod mardome iran amorze akhondah
man ké dar on roza khob biad daram amy mersl bathiar keh inchenin darr barbar rohanite mozeh begite moshgle bodmogavat kard vasrash ra hada bari mardom iran namash znde bemand va rahash
edameh yabad nedeh bad domocracie zedeh bad bathiar
دوست عزیز
-- REZA ABASSI ، Feb 9, 2009ما تا به حال چند بار متن هایی شبیه این را با حروف فارسی نوشتیم و منتشر کردیم. ولی متن بالا قابل فهمیدن نیست. لطفا متن را به فارسی بنویسید تا بشود آن را منتشر کرد. لطفا متن بالا را هم به زبانی که بشود فهمید تایپ کنید و مجددا بگذارید تا جایگزین کنیم.
ابراهیم نبوی
توده ها همیشه در پی نخبه ها حرکت میکنند. اگرقبول کنیم که روشنفکر صفتی است که به برخی نخبه ها داده میشه پس باید از این قشر انتظاری بیش از توده ها داشت. انقلابی که نتیجه اش این است که میبینیم! باید پرچمش بدست روشنفکران اینچنینی بهوا میشده! بد به حال ملتی که قشر روشنفکرش مرتجعتر از خودش باشد. نمونه اش انقلاب اسلامی ایران با همه حکایات و نتایجش...
-- هومن ، Feb 9, 2009Bayad gofte dar in sotonha kassi nadime begooyd opposition shah ham tchand bar vaght ra az daste dad bin 1332 ta 1357
yki dar salé 1338 zeneh yad Khalil maleki badaz 2 bar bas va goftogo ba shah ,shah sharayt jebhi meli ra gabol mikond va migoyed beh Khalil maleki barash fargh nadard ki nakhostvazir shavad vali fagad ba kharidji dar tamas nabashad
Vali Jebeh meli 2 ghabool nakard in goftogho ra tchon aghayan az tabligate radio peyk va hezbeh todeh mitarsidan
ref/ namahi Khlil maleki va namehi keh beh mossafegh nevesht dar on zaman
Dovom ,modate kota bad az
tashkil dolate sharif emami keh bahtiar bazerghan va.. bah jamishid avamozegar tamas migirand keh beh shah
begouid vaz khili kharab ast va anha mikhahand keh dolat meli tashkil bedand vali dobareh nazarateshan avaz mishavod
va shah ra montazer migzarand
(az goftahi jameshid Amozgar
va inah bodand opposition on shah djald
opposition keh bishtar be vitnam va kelashinkoff eshgmivarzid on ham dar zamaneh djang sard
Va dar zaman on padar djlad
dar ooropay pishrafeteh ,nazi va fashisme
dar franseh Marchal petain dar echelle millon koshteh barjah gozashtand.
ALI
-- ALI ، Feb 9, 2009انقلاب 57فقط یک انقلاب هیجانی و بدون پشتوانه فلسفی بود.ازنوع حکومتی بود. حکومتی که باشد دیگر فرقی ندارد اسلامی باشد یا چیز دیگر، در هر صورت به دیکتاتوری ختم میشود که شد.فقط یک ضدیت با نام و مرام شاهنشاهی بود،مثل الان که ضدیت باآخوند دارند...ولی بعد چه میشود! مخالفت استاد براهنی و دکتر ساعدی نیز همینگونه بود چون با آن سیستم لج بودند وخوب حق هم داشتند؛ ولی آینده چه!مهم برایشان رفتن آنها بودکه بروند.ولی چه کسانی بیایند!!کاریزمای خمینی غلبه داشت...در هرصورت هر نمایشی پرده آخری دارد،این نمایش نیز پرده آخرش دیدن دارد.پرده ها می افتند وباز هم تف ها پرتاب خواهند شد...
-- نیما ، Feb 16, 2009بعضي از افراد از تجزيه طلبي مانند يك دشنام ياد ميكنند. من فكر ميكنم اگر نگاهي به منشور حقوق بشر بكنند حق تعيين سرنوشت را برايِ گروههاي انساني به رسميت مي شناسند. وگرنه فاش بگويند كه اين اعلاميه را قبول ندارند. ضمناً از اين كه بازمانده سلطنت طلبان به مسائلِ انساني و جهاني چنين سطحي مينگرند كمي نگرانم چون اگر مخالفان تجزيه طلبي چنين سطحي باشند، مبارزه برايِ اين حقوق خيلي لوث خواهد شد.
-- بايرام ، Feb 18, 2009برايِ مثال در وبسايتها بهدشواري ميتوان يك كامنت پيدا كرد كه در موردِ اين حقوق با آرامش و منطقي صحبت كرده باشند. آقاي دكتر محمدرضا باطني از جملهي نادر روشنفكراني هستند كه هميشه به جاي شعارهاي سطحي مانندِ «تماميتِ ارضي»، يا «عظمت باستاني» بسيار منطقي و عقلايي اين حق را برايِ هر گروهِ انساني در جهان به رسميت مي شناسند.
بعيد ميدانم اين خانمها يا آقاياني كه هنوز حقِ تحصيل به زبان مادري را جزو حقوق بشر نمي دانند و مبارزه برايِ گرفتن آن را با زدنِ انگهايي مانند تجزيه طلبي يا قوم گرايي منحط و از اين قبيل لجن پاشي ها تخطئه ميكنند به اين زوديها به رشد فرهنگي لازم برسند تا در مقياس جهاني صحبت كنند.