تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
۳۰ سال پیش در چنین روزی

«با بازگشت آیت‌الله خمینی فقر و خفقان از میان می‌رود»

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

دو‌شنبه دهم بهمن ۱۳۵۷ برابر سی‌ام ژانویه ۱۹۷۹ میلادی

گسترش تحصن روحانیون و سخنرانی آقایان خلخالی و خامنه‌ای

روزنامه اطلاعات امروز نوشت: «تحصن روحانیون مبارز در مسجد دانشگاه تهران، ابعاد وسیع‌تری پیدا کرده است و با پیوستن عده بیشتری به تحصن، در حال حاضر بیش از دو هزار روحانی در دانشگاه تهران گرد آمده‌اند.

پیش از ظهر امروز، گروه‌های وسیع مردم در حالی که روحانیون پیشاپیش آنها بودند، در داخل محوطه دانشگاه به راهپیمایی پرداختند. پس از این راهپیمایی آقایان صادق خلخالی و طاهری اصفهانی برای مردم سخنرانی کردند. بعد از ظهر نیز قرار است آقایان سید علی خامنه‌ای و دکتر سید محمد بهشتی سخنرانی کنند.


تحصن روحانیون در دانشگاه تهران

آقای ناطق نوری از قول متحصنین دانشگاه تهران امروز گفت: «واقعه دیروز دانشگاه و همچنین حمله به افسر ارشد ژاندارمری ربطی به متحصنین ندارد و متحصنین این رفتار را محکوم می‌کنند.»

وی افزود: «در حالیکه عده‌ای این افسر ارشد را گروگان گرفته بودند با دخالت روحانیون این افسر از مرگ نجات یافت و به داخل آمبولانس انتقال یافت. این قبیل اعمال که ناشی از هیجانات آنی است، به هر طریق از جانب متحصنین محکوم شده است. دیروز همچنین عده‌ای از متحصنین در وقایع آتش‌سوزی خیابان سی متری دخالت کردند تا ماموران آتش نشانی موفق به اطفای حریق گردند.

در همین حال حمایت از تحصن روحانیون همچنان ادامه دارد. امروز نیز «سازمان ملی دانشگاهیان ایران»، «سندیکای مشترک کارکنان صنعت نفت کشور»، «جامعه هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت» و «کارکنان راه آهن تهران» با صدور اطلاعیه‌هایی حمایت خود را از تحصن روحانیون و رهبری امام خمینی اظهار داشتند.

دولت بختیار به خاطر عدم اطاعت از مراجع شیعه غیر قانونی است

محمد فضایلی، دبیرکل حزب سابق مردم که به همراه حزب ایران نوین تنها احزاب رسمی کشور تا تشکیل حزب رستاخیز بودند، در مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات امروز، خطاب به شاپور بختیار نخست وزیر نوشت: «اینک برای من و شاید عده کثیری این سوال پیش می‌آید که به موجب اصل اول قانون متمم اساسی مذهب رسمی ایران، اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است، در اصل دوم هم بر تبعیت از قوانین اسلامی تاکید شده است. به موجب اصول شیعه هر گاه مراجع تقلید و فقها امری را ممنوع، حرام و غیر مشروع اعلام کنند، فرد شیعه و جامعه تشیع باید از حکم آنان تبعیت و اطاعت کند.


شاپور بختیار

آیا می‌توانید به این سوال پاسخ بدهید؟ حال که مراجع شیعه عموما دولت شما را غیر قانونی اعلام می‌کنند و کناره‌گیری شما را لازم و واجب می‌شمارند، شما چه از نظر مذهبی و چه از لحاظ اجرای اصل اول و دوم متمم قانون اساسی چگونه دولت خود را مشروع و قانونی می‌انگارید و به آن ادامه می‌دهید؟

در این میان تکلیف مملکت چه خواهد شد؟ در حالیکه مردمش به خاطر دین و اطاعت از اوامر مراجع مذهبی باید از دولت شما سرپیچی کنند و چنانکه می‌دانید همگان و از جمله کارمندان دولت به وظیفه شرعی خود عمل کرده و از همکاری و اجرای دستورهای شما احتراز جسته‌اند، شما که به گفته خود در راس مقتدرترین حکومت‌های نیم قرن اخیر قرار دارید بر که و به وسیله چه کسانی حکم می‌رانید؟

آیا نه اینست که به موجب اصل هفتم متمم قانون اساسی، اساس مشروطیت جزئا و کلا تعطیل بردار نیست؟ و تبعیت از قوانین و احکام مذهب نه تنها جزء بلکه سرفصل قانون اساسی است و شما چه از نظر تکلیف شخصی و چه از جهت وظایف قانونی و مملکتی ملزم به رعایت آن می‌باشید. آرزو می‌کنم شما در زمره کسانی نباشید که گفته‌اند «نومن ببعض و نکفر ببعض» همانا که خداوند در قرآن کریم از آنان به زشتی یاد کرده است.

براهنی: با بازگشت آیت الله خمینی فقر و خفقان از میان می‌رود

رضا براهنی در مقاله‌ای در صفحه پنجم روزنامه اطلاعات امروز، آیت الله خمینی را بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران خواند و بختیار را بخاطر ممانعت از ورود وی محکوم کرد. وی بستن فرودگاه را تاکتیک مزدوران آمریکایی خواند که از جنگ ویتنام به ارث برده و اینک در ایران پیاده می‌کنند.


رضا براهنی

وی آیت‌الله خمینی را مشروع‌ترین رهبر یک مملکت و بختیار را غیر مشروع‌ترین نخست وزیر تاریخ خواند که پلیدترین و کثیف‌ترین چهره تاریخ جهان یعنی امپریالیسم آمریکا در پشت سر او قرار دارد.

وی نوشت که مردم ایران از دورترین قصبات به تهران آمده‌اند تا بزرگ‌ترین استقبال تاریخ جهان را از آن مظهر آزادی ایرانیان کرده و درودها و سپاس‌های پاک خود را نثار قدوم آن بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران کنند.

براهنی افزود که دوران احتضار سرمایه‌داری جهانی به علت انقلاب ایران فرا رسیده است و با بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران، ایرانیان از یوغ بندگی و بردگی آزاد شده و فقر، افلاس، خفقان، ورشکستگی، نومیدی، آزمندی و حرص سرمایه‌دارانه از میان خواهد رفت.

رضا براهنی در مقاله خود نوشت: «حضرت آیت‌الله العظمی روح الله خمینی، مبارز بزرگ انقلاب ایران و رهبر عالیقدر شیعیان جهان، پس از سال‌ها تبعید، اینک اراده کرده‌اند که به آغوش مردم خویش بازگردند. این تبعید بر خلاف اصول دموکراسی و بر خلاف قوانین ایران و کلیه اصول و قوانین بین‌المللی و منشور سازمان ملل، به وسیله خودکامه‌ترین فرد روی زمین یعنی شاه ایران بدیشان تحمیل شده بود.

بازگشت حضرت آیت الله خمینی به کشور، بازگشتی که کلیه مردم ایران برای استقبال از آن خود را آماده کرده‌اند، نه تنها مطابق قوانین ایران، قوانین بین‌المللی و منشورهای سازمان ملل و حقوق بشر است، بلکه حقی راستین است که حضرت آیت‌الله خمینی با مبارزه بی‌امان، پیگیر و استوار خود بدان دست یافته‌اند.

علاوه بر این مبارزه حضرت آیت‌الله با شاه، استعمار، دیکتاتوری و استثمارگر خارجی در ایران آنچنان عموم مردم ایران را از کارگر، روستایی، بازاری، خیابانی، دانشجو، محصل، زن و مرد و پیر و جوان، پزشک، مهندس، روشنفکر، استاد دانشگاه، نویسندگان مطبوعات و شاعران و هنرمندان، از خود بیخود و هیجان‌زده کرده است که بدون تردید می‌توان گفت که اینک بزرگترین استقبال تاریخ جهان در شرف قوام یافتن و وقوع پیدا کردن است.

مردم ایران با آرامش تمام از کلیه شهرها و دورترین قصبات و روستاهای کشور به پایتخت روی آورده اند تا بلکه از نزدیک چهره مبارز بزرگ ایران را ببینند و درودها، تهنیت‌ها و سپاس‌های پاک و بی‌شائبه خود را نثار قدوم این بزرگمرد تاریخ اسلام و ایران بکنند.


رضا براهنی

از آنجا که حضرت آیت‌الله خمینی مظهر آزادی ایرانیان از یوغ بندگی و بردگی استعمار و سلطنت ملعبه قرار گرفته در دست استعمار هستند، مردم ایران بازگشت ایشان را به فال نیک گرفته‌اند و احساس می‌کنند که بزودی با کوشش‌های بیشتری که در خود ایران برای ایجاد یک دموکراسی گسترده، عمیق و واقعی به عمل خواهد آمد، ایران سرانجام پا به مرحله‌ای خواهد گذاشت که در پایان آن فقر، افلاس، خفقان، ورشکستگی، نومیدی، آزمندی و حرص سرمایه‌دارانه از میان بر خواهد برخاست و ایرانی از هرج و مرج اقتصادی، بی‌نقشه و حکومتی بی‌برنامه نجات خواهد یافت و با داشتن برنامه‌ای دقیق به بازسازی جامع کشور همت خواهد گذاشت.

لکن دولت غیر قانونی بختیار، دولتی که امپریالیسم آمریکا برای پر کردن خلاء شاه در ایران کاشته است، دولتی که به وسیله مجلس غیر قانونی، به شاهی غیر قانونی و توشیحات غیر قانونی همایونی، تکیه‌ای متزلزل بر کرسی نخست‌وزیری زده است، باری همین دولت بی‌قانون، فرودگاه‌های کشور را بسته اعلام کرده، توپ و تانک و مسلسل به فرودگاه مهرآباد آورده و باندهای فرودگاه را با تانک و بشکه مفروش کرده است.

تاکتیک بستن فرودگاه‌ها، تاکتیکی که مستشاران و مزدوران آمریکایی از جنگ ویتنام به ارث برده به ایران آورده‌اند، تهدیدی است مستقیم به جان رهبر بزرگ مسلمان ایران و انقلاب ایران بوسیله دولت غیر قانونی بختیار.

این تهدید حتی در نامه پرطمطراق بختیار به حضرت آیت الله خمینی نیز به چشم می‌خورد وقتی که غیر مشروع ترین و غیر قانونی‌ترین نخست‌وزیر تاریخ، یعنی بختیار به مشروع‌ترین رهبر یک مملکت هشدار می‌دهد که وارد ایران نشود، چرا که ممکن است خون ریخته شود و تلویحا حضرت آیت الله خمینی و تمام مردم ایران را از یک کودتای نظامی می‌ترساند در واقع به عملی دست می‌زند که جز یک محمد رضا شاه، جز یک پینوشه و جز یک سوهارتو بدان دست نزده‌اند و نمی‌توانند هم بزنند. آقای بختیار انقلاب ایران را از کودتایی می‌ترساند که او و افسران شاه علیه آیت الله خمینی خواهند کرد.

ما می‌گوییم قدرتی که پشت سر آقای بختیار و نخست‌وزیری غیر قانونی او ایستاده، پلیدترین، و کثیف‌ترین چهره تاریخ جهان، یعنی امپریالیسم آمریکاست و این نیرو خباثت و سبعیت و درنده خویی لازم را در اختیار خود دارد، تا بتواند در ایران یک کودتای خونین راه بیاندازد.

ولی ما این را هم می‌گوییم که این کودتا برای آنکه موفق شود، باید کودتاچیان را از روی نعش گلگون سی و چهار میلیون شهید زن و مرد عبور دهد. اگر کودتاچی می‌خواهد هر جرعه ای آب گوارا از گلویش پایین برود باید تمام ملت را بکشد. چرا که تمام ملت در برابر کودتا قد علم خواهند کرد.

ما می‌گوییم دوران احتضار سرمایه‌داری جهانی دقیقا به علت انقلاب ایران فرا رسیده وگرنه بجای آنکه دولت آمریکا آن چهل و شش هزار مستشار نظامی و جاسوس آمریکایی و خانواده‌های آنان را به ده هزار نفر تقلیل دهد، نیم میلیون سرباز در بنادر جنوب ایران و حتا در وسط تهران پیاده می‌کرد و پل یک کودتای آمریکایی را بر روی بستری از خون مردم ایران می‌بست. ولی شرایط تاریخی، یعنی از یک سو اهمیت همه جاگیر بودن انقلاب ایران و از سویی دیگر دلمردگی و ورشکستگی تاریخی و سیاسی امپریالیسم، دست رد به سینه اندیشه کودتای آنی و ناگهانی در ایران می‌زند.

مردم ایران از سراسر کشور به تهران آمده‌اند تا سپاس خود را به حضرت آیت الله خمینی تقدیم بدارند. آقای بختیار می‌خواهد از ورود حضرت آیت الله خمینی و از سپاسگزاری مردم ممانعت به عمل آورد. این عمل بختیار را محکوم می‌کنیم و از عموم مردم ایران دعوت می‌کنیم که به دست با کفایت خود فرودگاه‌های کشور را بروی حضرت آیت الله باز کنند.

ارتشبد قره باغی: عمل نظامی نه ممکن است نه مصلحت، حیثیت ارتش را حفظ کنیم

در جلسه شورای عالی فرماندهان نظامی که تیمسار قره‌باغی ریسس ستاد ارتش آنرا «کمیته بحران» می‌نامد، وی به همراه تیمسار مقدم رییس ساواک خواهان عدم دخالت نظامی و پیدا کردن یک راه حل سیاسی برای اوضاع کشور بودند. در زیر بخش‌هایی از سخنان این دو فرمانده که از کتاب «مذاکرات شورای فرماندهان نظامی» گرفته شده است، می‌آید:


تیمسار مقدم، رییس ساواک

ارتشبد قره‌باغی در سخنان آغازین خود با اشاره به اعلامیه آیت الله شریعتمداری گفت: «باز دومرتبه آیت الله شریعتمداری ارتش را دعوت کردند به مصالحه. فکر می‌کنم که بالاخره آیت الله شریعتمداری را از لحاظ مذهبی ـ حال که آن در خارج کشور است ـ اکثریت قبول دارند. ایشان معتقدند باید فتوا بدهند و فتوی همان اعلامیه‌ای است که دیشب حتما در روزنامه ملاحظه فرمودید.»

منظور از «آن» در سخنان قره‌باغی، آیت الله خمینی بود.

وی در این سخنان نتیجه تلاش‌های بختیار جهت یافتن راه حل سیاسی را منفی خواند و افزود: «خود فرمانداری نظامی مطابق دستور نخست‌وزیر عمل می‌کند. می‌گوید «شل کن»، شل می‌کند، می‌گوید «سفت کن» سفت می‌کند، بزن، می‌زند. نزن، نمی‌زند. ولی بالاخره این‌ها به پای چه کسی نوشته می‌شود؟ به پای ارتش. چون آن کسی که این امر را اجرا می‌کند از ارتش است.

در پایان این جلسه در حالی‌که بعضی از فرماندهان نظامی مانند تیمسار محققی فرمانده ژاندارمری کل کشور، خواهان دخالت ارتش و بعضی دیگر مانند تیمسار مقدم رییس ساواک، در پی یافتن یک راه حل سیاسی بودند، ارتشبد قره‌باغی چنین نتیجه گیری می‌کند:

«باید تلاش کنیم که ارتش را حفظ کنیم.»، «از لحاظ عمل هم به این نتیجه رسیدیم که عمل نظامی نه امکان دارد و نه مصلحت است.» و «پس به عقیده من، می‌رسیم به این مسئله که مهم‌تر از همه این است که ما حیثیت ارتش را حفظ کنیم. تلاش کنیم حیثیت ارتش را حفظ کنیم. وظیفه دوم این است که دنبال راه کار سیاسی باشیم» وی ادامه می‌دهد: «بنده خودم شخصا در خدمت آقایان، دنبال یک راه کار سیاسی هستیم.»

تیمسار مقدم رییس ساواک نیز در این جلسه و تنها چند ساعت پیش از دیدارش با بازرگان و سحابی، در سخنانی به مخالفت با اقدام نظامی می‌پردازد و می‌گوید: «فرض را بر این بگذاریم که دولت قانونی، یعنی دولت بختیار را مجبور کردند، یعنی صندلی را از زیر پایش کشیدند، خودش نمی‌خواهد، خودش از من سپهبد پنجاه و چند ساله که قسم خورده‌ام به ارتش، به قانون اساسی، من دارم به شما عرض می‌کنم که او آدم مستحکم‌تری است و قوی‌تر است.

ما وقتی در جلسات ایشان می‌رویم، می‌بینیم که به ما روحیه می‌دهد. پس این آدم شخصا نمی‌خواهد استعفا بدهد. ولی یک وقت است که صندلی را از زیر پایش می‌کشند. آن وقت شورای سلطنت هم وجود ندارد. بعد، این ارتش چکار باید بکند؟ ارتش قسم خورده است به قانون اساسی. باید بایستد، به قسمش وفادار باشد، مگر اینکه یک راه حل سیاسی دیگری پیدا بشود که بگوییم خوب، ما که متعهد بودیم، دیگر متعهد نیستیم.»


وی می‌افزاید: «ما نمی‌توانیم هیچ برآوردی بکنیم که در شرایطی که شورای سلطنت از بین رفته است و ارتش شاهنشاهی وارد عمل می‌شود، می‌ایستد در مقابل این مردم و این هیجانات چه خواهد شد. مردمی از بین می‌روند و ارتشی از بین می‌رود. تازه این در صورتی است که اطمینان داشته باشیم که از زبر، ارتش را مثل موریانه نخورند.»



غلامحسین دانشی مورد حمله قرار گرفت

در ساعت نه و پنجاه دقیقه صبح دیروز نهم بهمن ماه، غلامحسین دانشی، نماینده آبادان در مجلس شورای ملی بخاطر مخالفت با آیت الله خمینی و وفاداری و حمایت از شاه و بختیار مورد حمله قرار گرفت. اتومبیل وی ابتدا براثر یک تصادف عمدی متوقف شد و سپس پنج گلوله به طرف او شلیک شد. اما دانشی جان سالم بدر برد. به نوشته هفته‌نامه ایرانشهر این حمله به وسیله یک گروه مخفی مذهبی به نام سازمان توحیدی موحدین صورت گرفته است. به دنبال این ترور ده نفر از وکلای مجلس استعفا کردند.


گروه توحیدی موحدین جزو گروه‌هایی بود که پس از انقلاب همراه با شش گروه دیگر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را تشکیل داد. به گفته بهزاد نبوی، شاخص‌ترین چهره مجاهدین انقلاب اسلامی در گروه موحدين آقای محمود بخشنده كه خيلی شناخته شده نبود و نمی‌دانم در حال حاضر كجاست (عضو بود). بهزاد نبوی افزود: «از گروه‌های تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تنها گروه توحيدی صف، منصورون و موحدين عمليات مشخص نظامی داشتند و گروه فلق عمدتاً مبارزين خارج از كشور و گروه فلاح و بدر سياسی و بعضاً در تدارک كارهای نظامی بودند.»

غلامحسین دانشی بعد از انقلاب دستگیر و اعدام شد.

آیت‌الله طالقانی حمله به شهرنو را تقبیح کرد

به نوشته هفته نامه ایرانشهر به دنبال حملات دیروز به کاباره شکوفه نو، کارخانه آبجوسازی مجیدیه، یک مشروب فروشی در میدان راه آهن، یک مشروب فروشی در خیابان قزوین، کارخانه کالباس‌سازی آرزومانیان در سه راه آذری و ساختمان ساواک در میدان کندی (توحید) به آتش کشیده شد.


آیت‌الله طالقانی

آیت‌الله طالقانی طی اعلامیه‌ای آتش‌سوزی‌ها و حمله به شهرنو را مورد تقبیح قرار داد و آن را توطئه جدیدی علیه جنبش رهایی بخش اسلامی خواند. در این آتش‌سوزی‌ها چهار نفر کشته شدند.

سیاوش کسرائی: دارمت پیام، ای امام!

به نوشته هفته نامه ایرانشهر سیاوش کسرائی شاعر چپ در یک سخنرانی در مدرسه عالی پارس گفت: «٢٥ سال استبداد هرکدام از ما را بصورت یک خرده مستبد درآورده است و تفرقه ما امپریالیسم را امیدوار می‌کند.


سیاوش کسرائی، از شاعران بزرگ ایرانی

این شاعر که آثار زیبا و برجسته او همواره به عنوان اشعار شاخص مورد توجه جنبش چپ شناخته می‌شد در شعری برای آیت‌الله خمینی از وی خواست تا پس از قیام حق مردم را بگیرد و تا وقتی تیغ دشنه‌اش می‌برد، بزند.

دارمت پیام
ای امام
که زبان خاکیانم و رسول رنج
بر توام درود بر توام سلام
آمدی
خوش آمدی پیش پای توست ای خجسته ای که خلق
می‌کند قیام
حق ما بگیر
داد ما برس
تیغ برکشیده را نکن به خیره در نیام
حالیا که می‌رود سمند دولتت، بران،
حالیا که تیغ دشنه تو می‌برد
بزن


مشت، اثر ادرشیر محصص

سیاوش کسرایی یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که شعر «آرش» را سروده است. ترانه‌های «همراه شو عزیز»، «ژاله خون شد» و «اشک مهتاب» وی توسط شجریان و ترانه «والاپیام‌دار محمد» وی توسط مرحوم فرهاد خوانده شده است. سیاوش کسرایی چند سال پس از اینکه در شعرش از آیت الله خمینی خواست تا تیغ دشنه‌اش می‌برد، بزند، به دلیل خشونت‌های دهه شصت مجبور به مهاجرت از ایران شد و در سال 1374 پس از دوازده سال در وین درگذشت.

شعر همراه شو عزیز

شعرهایی از سیاوش کسرایی

شعر اشک مهتاب

انقلابیون پرچم ایران را آتش زدند

گروهی از ایرانیان ساکن لندن به سفارت ایران در این کشور حمله کرده و پرچم ایران را آتش زدند. هفته‌نامه ایرانشهر که در لندن منتشر می‌شد، گزارش این حمله را به این شرح منتشر کرد.

«عده‌ای از دانشجویان مسلمان، ساختمان کنسولگری ایران در لندن را به اشغال خود درآوردند. به فاصله کوتاهی پس از ورود دانشجویان به کنسولگری، پلیس مستقر در محل با بیسیم کمک خواست و حدود یکصد نفر پلیس به محل رسیدند و با دانشجویان گلاویز شدند. در درگیری بین پلیس و دانشجویان، حدود 15 نفر از دانشجویان مضروب و زخمی شدند که سه تن از آنان بوسیله پلیس دستگیر شدند. جراحات سه تن دستگیر شده از دیگران شدیدتر بود که یکی از آنان چند بخیه به دهانش خورده است.


ساختمان کنسولگری ایران در لندن

سرانجام مهدوی، سرکنسول دخالت کرد و از پلیس خواست که ساختمان را ترک کند و دانشجویان دستگیر شده را آزاد کند. دانشجویان پرچم ایران را پائین کشیدند و به جای آن پرچم‌های سازمان مجاهدین و اتحادیه انجمن‌های اسلامی را آویختند.

در داخل ساختمان نیز دانشجویان پرونده‌های موجود را بررسی کردند که در بین آنها اسنادی از حیف و میل‌های سفارت برای بستگان شاه دیده شده است. مهدوی از دانشجویان خواست که به گذرنامه‌های موجود و پرونده‌های نظامی که در قسمتی جداگانه بود دست نزنند.

دانشجویان، خواست‌های خود را طی یک قطعنامه پنج ماده‌ای حاوی همبستگی با جنبش به رهبری آیت الله خمینی، محکوم کردن بختیار، تغییر نام کنسولگری به کنسولگری جمهوری اسلامی و اعتراض به روش ماموران مرزی دولت انگلیس اعلام کردند و طی تماسی با پاریس مراتب را به اطلاع آیت الله خمینی رساندند.

خبرگزاری‌ها گزارش دادند که آیت الله خمینی دولت انگلیس را به علت بدرفتاری با دانشجویان ایرانی تهدید به تلافی کرده است. در جریان اشغال کنسولگری بیش از پنجاه تن از دانشجویان شهرهای مختلف شرکت داشتند. روز جمعه هفته گذشته پرویز راجی سفیر مخلوع شاه در انگلیس، لندن را به قصد رم ترک گفت.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

رابطه ی روشنفکری ایرانی با فاشیسم اسلامی درست مانند رابطه ی روشنفکری آلمان با ناسیونال سوسیالیسم است. با این تفاوت که روشنفکری آلمان شهامت بازبینی را داشت، اما روشنفکری ایرانی بطور سیستماتیک از روبرو شدن با حقیقت تن در می زند و هنوز نیز خاک در چشم نسل جوان می پاشد، چنان که تو گویی آقایان هیچ نقشی در استقرار جهل و خشم نداشته اند. به نظر من روشنفکری حامل انقلاب در کلیت اش به عنوان یکی از منفورترین نسل های تاریخ ایرانزمین شناخته خواهد شد. نسلی ایران ستیز تر، ایدولوژی زده تر، زن ستیز تر، خودشیفته تر، دروغ گو تر، و البته وقیح تر (چرا که هرگز کمینه ای از حقیقت را نیز نپذیرفت) در کل تاریخ قابل پیگیری ما وجود نداشته است. زهر و سمی که از ذهن های اینان وارد شریان های اجتماع رو به پیشرفت و ترقی ما شد هر پیکری را فلج می کرد، طبیعی ست که یک جامعه ی نامتوازن و به تازگی از خواب قرون بیدار شده توانایی رویارویی با این میزان از نفرت برنامه ریزی شده را نداشته باشد. شرم دوران بر آنان باد.

-- بی نام ، Jan 29, 2009

فکر می کنم شعر «همراه شو عزیز» از ه. الف. سایه باشد. مطمئنید از سیاوش کسرایی است؟

-- پیام ، Jan 30, 2009

کاملا با کامنت بالا موافقم. ممنون از اقایان بشیرتاش و نبوی و رادیو زمانه که این کار ارزشمند رو ارائه می دهند.

-- بدون نام ، Jan 30, 2009

خیلی دوست داشتم بدانم آهنگ شعر «اشک مهتاب» ساخته چه کسی هست؟ اگر کسی از دوستان اطلاع دارند سپاسگزار خواهم شد که در جریان بگذارند

-- شبیر ، Jan 30, 2009

«همراه شو عزیز» از خود مشکاتیان است.

-- پویان ، Jan 30, 2009

تا آنجا که من اطلاع دارم شعر «همراه شو عزیز» سروده‌ی پرویز مشکاتیان است که آهنگ اثر را نیز ساخته است.

-- حمید ، Jan 30, 2009

ترانه همراه شو از سیاوش کسرای ست

و ...انسان ها همرا با پروسه های تاریخی تغییر می کنند

-- مینا ، Jan 30, 2009

آهنگسازتصنیف اشک مهتاب استاد حسن یوسف زمانی است. دارای سه بند است که به ترتیب در سه گوشه دشتی یعنی درآمد ، بیات راجع و عشاق ساخته شده است.

-- بدون نام ، Jan 30, 2009

salam bebakhshid fonte farsi nadaram.chand nokte:
1.shere "hamrah sho aziz" ba name mostaare "barzin azarmehr" moarefi shod ke badan malum shod sher az khode aghaye Meshkatian(ahangsaz) ast.
2.sorude "zhaleh khun shod" ham tavasote goruh khande shod va aghaye shajarian khanade in sorud nist.

-- payam ، Jan 30, 2009

"همراه شو رفیق" که در سرودی که مشکاتیان ساخت "همراه شو عزیز" خوانده شد، سروده‌ی شاعری به نام برزین آذرمهر بود که آن روزها شاعر جوانی بود.

-- مانی امین ، Jan 30, 2009

خوشحالم از اين كه بالاخره تو يه رسانه مي شه بي طرفانه روزشمار انقلاب رو خوند.

از سازمان مجاهدين خلق تاحالا صحبتي نشده. فكر مي كردم نيروهاي موثري در انقلاب بودن؟!


سازمان مجاهدین در سال 1355 کاملا در ایران از بین رفته بود. پس از آزادی رجوی و خیابانی در سی ام دی ماه 1357 جمعی تحت عنوان " جمعی از مجاهدین خلق" کارشان را آغاز کردند و از بهمن به بعد فعالیت داشتند که ما خبرهای آنان را منتشر خواهیم کرد. اگر خبری از مجاهدین در ماههای خرداد تا بهمن نداشتیم به این دلیل بود که آنان جز یکی دو تبریک به آیت الله خمینی و عرفات و آزاد شدن از زندان کاری نکرده بودند.
ابراهیم نبوی

-- خشايار ، Jan 30, 2009

جالب اینکه روشنفکرهای چپی ایران همیشه در کشورهای ازاد غرب و یا شرق زندگی کرده و می کنند. هیچ شنیده اید که یکی از اینان در کشور های بلوک شرق زیسته باشد؟

-- اسی ، Jan 31, 2009

با نظر بی نام موافقم صد در صد

-- nargess ، Jan 31, 2009

همراه شو عزيز كه با نام برزين آذر مهر منتشر شد شعر خود پرويز مشكاتيان است و اين نام مستعار او بوده.
نه از سايه است و نه از كسرايي

تا آنجا که جستجو کردیم چنین گمان کردیم که شعر از مرحوم کسرائی است. اگر دلیلی برای گفته تان دارید لطفا بنویسید تا متن را تغییر دهیم یا حداقل حذف کنیم. از همراهی تان ممنون
ابراهیم نبوی

-- اميرجون ، Jan 31, 2009

بنظر میرسه که کامنت گذاران عزیز از اصل موضوع کشیده شده اند به فرع. بنظرم اینجا مهم آنست که ریشه های خشم و انتقام و جنون و پریشانفکری را در متفکرترین و هنرمندترین افراد جامعه مان در زمان انقلاب ببینیم. همان رفتارها که نشانه هایش قبلا در فیلم قیصر ارائه شده بود. بنظر میرسه که کل ملت ایران از پیر و جوان , از مذهبی و غیرمذهبی, از تحصیلکرده و بی سواد خام و خواب شده بودند و با لذت ویران کردن همه چیز از هول هلیم افتادند توی جحیم. وقتی که آدم چنین چیزهایی را از صدرجوادی, براهنی, کسرایی میشنود دیگر چه توقعی از مردم کوچه و بازار میتوان داشت؟ این ملت 400 سال یوغ بندگی مغ های ساسانی و حدود 1400 سال یوغ بندگی مغ های عرب و ترک صفوی را به دوش کشیده بود و هنوز هم درس نگرفته بود!!! حداقل 1800 سال سالی 365 روز فشار و خفقان دیکتاتوری مذهبی را تحمل کرده بود و عجیب است که با سرمستی پیروزی بر یک دیکتاتور سازنده, دوباره بدامن همان دیکتاتور مخرب 1800 ساله پناه میبرد...
بنظر نوعی اعتیاد میآد که نیاز به معالجات بلندمدت داره!

-- آرش ، Jan 31, 2009

باسپاس ازروشنگری ارزشمندشما. بادیدگاه خواننده بی نام در ابتدای این ستون بسیار موافقم. اشتباه دهشتناک جریان روشنفکری ایران نتیجه ای فاجعه بار به همراه داشت و انچه باورنکردنی می نماید دوری و شاید انزجار انان از ایران و میهن دوستی است. گفته ها و نوشته هایشان سرشار از شعارهای پوچ ایدیولوژیک و ضد ایرانی است. چگونه می توان ایرانی بود و پرچم تاریخی ایران را به اتش کشید؟ و چگونه می توان پذیرفت که افرادی چون کسرایی و براهنی انچنان از مفهوم آخوند و دیدگاه ضد ملی وضد تجدد و کهنه پرست انان بی خبر باشند که انان را در قامت یک منجی و یک مصلح می دیدند، در حالی که حتی در پاییز ٥٧می شد صدای پای استبداد نعلین پوش را شنید! پس دیگر چه جای انتظار از مردم بیسواد یا کم سواد کشور؟ خواهشمندم این گونه مقالات و نیز اخبار مرتبط با روزهای ویرانگر ٥٧را به شکلی گسترده تر بازتاب دهید که بسیار پند اموزند

-- davar ، Jan 31, 2009

نقش بازرگان ونهضت آزادی نیز در این خطای بزرگ کم نبوده است.
البته اینطور نیست که روشنفکران به خطای خود پی نبرده باشند.
همین آقای نبوی نمونه با ارزش است . یادم نمی رود که چه سر ودستی می شکست برای حکومت ملایان
ویا بنی صدر ودیگران.... یادمان باشد آنکه در خانه بنشیند هیچگاه به خطا نمی رود.
به نظر من اشتباه بزرگ در به حساب نیاوردن نا آگاهی توده های مردم بود.که اینگونه تحت لوای مذهب دیکتاتوری دیگری را صحه گذاشتند.

-- هوشنگ ، Jan 31, 2009

اشک مهتاب اثر سهیلی نیست؟
در ضمن آقای نبوی در دوران انقلاب تمام ملت از ریز و درشت جو گیر بودند. شما حق تمسخر کسی را ندارید. خود شما به نظرم تا همین چند سال پیش هم جو گیر بودیدها. شاید فراموش کردید؟

ما در این صفحه مطلقا کسی را تمسخر نمی کنیم، بلکه صرفا نوشته های افراد را بازنشر می کنیم، اگر به نظر تمسخر می آید، بخاطر اشتباهات موجود در آن نوشته ها و وقایع رخ یافته در آن روزهاست. تمام آنچه می بینید هم همین است، یعنی یک ملت جوگیر شدند. اگر جوگیر شدن یک ملت باعث شود تا آنان سالها مشکل پیدا کنند، آیا نباید آن را نشان داد؟
ابراهیم نبوی

-- N ، Jan 31, 2009

این نبوی روانی که خودش بیشتر از تعویض شورت ات عقاید و سیاست و جبهه گیری هایش را عوض می کند حق ندارد که به دیگرانی که بیش از 30 سال پیش در اثر نداشتن آگاهی کافی دچار موضع گیری های اشتباهی شده اند انتقاد کنند


تمام مشکل ما این است که افرادی که عقاید یا نظرات یا به قول دوست مان " شورت" شان را عوض می کنند، اولا این را نمی گویندد، ثانیا به دیگران حق نمی دهند که عوض شوند. ضمنا این استدلال که اگر کسی اشتباهی کرد، حق ندارد اشتباه دیگران را بازگو کند، نادرست است. بسیاری از ما ایرانیان در انقلاب ایران اشتباه کردیم و منطقی ترین رفتار پذیرش اشتباه است،نه اینکه به دنبال دلیلی برای پنهان کردن یا توجیه آن باشیم.
مجددا تاکید می کنیم که نوشته های منتشره در این صفحه نظرات ابراهیم نبوی و سعید بشیرتاش نیست، بلکه گزارش مستند واقعیت سی سال قبل است.
ابراهیم نبوی

-- علی مرادی ، Jan 31, 2009

همراه شو عزیز ساخته‌ی پرویز مشکاتیان است و برزین آذرمهر نام مستعار آن دوران وی.

-- سوشیانت ، Jan 31, 2009

از ما ملت که بعد از خواندن این جنبه از وقایع انقلاب فقط نگران هستیم که فلان شعر مال کی بود چه انتظاری می رود؟

-- بدون نام ، Jan 31, 2009

پیروز باشید. درباره‌ی نخستین نظر، فکر کنم دوست گرامی این را در نظر نگرفته‌اند که داستان هیتلر به پایان رسید بعد آن روشن‌فکران بازنگری کردند در حالی که داستان ما هنوز به پایان نرسیده... ولی با این حال بازنگری‌های مناسبی صورت گرفته.
دو نکته:
یکی این که اکثریت کسانی که در جبهه‌ی کوچک حکومت نبودند به جبهه‌ی بزرگ مخالفان وارد شدند، از این رو این واقعه را می‌توان یک اشتباه ملی نامید و موافقم با آنان که بر این باورند نباید کاسه‌کوزه‌ی آن رویداد را بر سر فلان کس یا فلان حزب شکاند، و این که موضوع تغییر، موضوع مهمی است و اگر کسی امروزه بر خلاف سی سال پیش می‌اندیشد باید برای تغییرش احترام قائل بود نه این او را نسل امروز مطرود کند.
هم‌چنین اگر سیر وقایع را دوستان نویسنده کمی به عقب می‌بردند - که البته کار، بسیار وسیع می‌شد - ما با اشتباه‌های حکومت هم آشنا می‌شدیم و می‌فهمیدیم که باز گذاردن دست مذهبیان در مساجد و بستن دست همه‌ی گروه‌های سیاسی، چگونه مسبب آن رویداد شد و حتا خود حکومتیان هم در شکل‌گیری آن مؤثر بودند.
سپاس

-- علیرضا ا. ، Jan 31, 2009

(سیاوش کسرایی چند سال پس از اینکه در شعرش از آیت الله خمینی خواست تا تیغ دشنه‌اش می‌برد، بزند، به دلیل خشونت‌های دهه شصت مجبور به مهاجرت از ایران شد) این تمسخر است آقای نبوی. ولی چون شما طنزپردازید اشکالی ندارد؟‌ سیاوش کسرایی بزرگ بود و شعرهایش هم بسیار خواندنی.

دوست عزیز
این شیوه را چند جا استفاده کردیم و آن را برای تمسخر به کار نگرفتیم. شاید طنزی تلخ است از تاریخ، در حقیقت تاریخ با بیرحمانه ترین شکلی آدمهایی را می بیند که با سادگی تمام قربانی سادگی شان می شوند و آدمهایی را می بیند که در عین خوشباوری بیرحمانه ترین رفتارها را می کنند. شاید این چیزی است که ممکن است حاصل یک روایت از یک فرد در تاریخ باشد. آنچه این میان می ماند تاریخ است که هجو و طنز است نه آدمها. جز این، قطعا کسرایی شاعری بزرگ است. ما برای نشان دادن بزرگی او در کنار یک شعر متاثر از سیاست او چهار شعر بسیار مهم او که در تاریخ اثر دارد را معرفی کردیم، اما به نکته ای توجه کنید؛ حتی اگر رضا براهنی اشتباهی هم در سیاست بکند، این چیزی از نقش او به عنوان منتقد ادبی و عظمت کتاب کم نظیر " طلا درمس" او کم نمی کند و اگر فرض کنیم محمد علی فروغی عامل انگلیس و استبداد هم باشد، باز هم بهترین متن معرفی تاریخ فلسفه غرب به فارسی " سیر حکمت در اروپا" ی فروغی است و اصولا ربطی ندارد میان شاعری و هنر هنرمندان با سیاست ورزی شان، هرکدام جای خودش را دارد. درس اول تاریخ این است که سیاست شاعر می رود و محو می شود و شعر شاعر برای همیشه می ماند.
ارادتمند، ابراهیم نبوی

-- N ، Feb 1, 2009

جالب اینجاست که شاید سیاوش کسرایی حتی به اندازه خیلی های دیگر جو گیر نبود. مثل محسن مخملباف. یا نوری زاده. یا خود شما!!!!!!!!!


-- N ، Feb 1, 2009

از قدیم گفتن :‌یه سوزن به خودمون یه جوالدوز به بقیه!!

-- N ، Feb 1, 2009

ما بین شور و شعور تنها یک حرف در میانه وجه افتراق است ، آقای براهنی... کاش منزلت عین شعور را می دانستید.

بهزاد عزیز
البته فراموش نکنیم که تفاوت شعر و شعور در عین نیست، در واو است
ابراهیم نبوی

-- بهزاد ، Feb 3, 2009

جناب نبوی
اینجابحث برسراین نیست که مقام ومنزلت ادبی آقایان کسرایی-براهنی و ...... رازیرسوال ببریم-که سوال اینست:
چرااینقدرتندوبی ترمز؟؟؟
جناب براهنی چنان ازسریقین از خمینی یادمیکند گوبی که این سوپرمن مستقیما ازطرف باریتعالی مامورنجات ملت ازبندستم پهلوی است!
مگرتاریخ مشروطه نخوانده بودند این آقایان؟مگرنمیدانستندچه کرد شیخ فضل اله بامشروطه خواهان؟یاکاشانی بامصدق؟لابدمیفرماییدازآنچه باحریه دین براروپاییان درقرون وسطی رفت نیزبی اطلاع بودند؟؟!!
باوجودچنین قشرروشنفکری روحانیت شیعه چه نیازی به پشتیبانی انگلیس وبی بی سی داشت تاسوارملت شود.
باوجود اینان سهل است یقین به صحت ٩٨درصد بلی به حکومت اسلامی.
یک عذرخواهی ازملت ایران کمترین کاریست که آقایان میتوانند بکنند.

-- majid ، Feb 5, 2009

سلام
راستش من هم جزو ملت ایران هستم. دوران انقلاب 20 ساله بودم. من که بی خدا بودم. من که یک روز نماز نخوانده و روزه نگرفته بودم. من هم به خیابان رفتم و داد زدم "رهبر ما خمینیه" به خودم انتقادی ندارم چون شور داشتم و شعور نداشتم و بی شعوری ام برای این بود که شاه رساله ی خمینی را در مدارس نگذاشت تدریس کنند که من بدانم رهبر من چه کتابی نوشته است. رساله اش را ممنوع کرد و هر کس آن را داشت یا خوانده بود به زندان می افتاد. پس من از کجا باید میدانستم خمینی کیست. من فقط خمینی را از اعلامیه هایی که از پاریس می فرستاد می شناختم.
می گفت، مارکسیست ها هم آزادند. می گفت، حجاب اجباری نیست. می گفت در زندان ها را می بندیم... و ... من هم در تمام تظاهرات شرکت کردم... فرار کردم... گاز اشک آور خوردم... پنهان شدم... ولی بعد از انقلاب بعد از بستن آیندگان باز هم به خیابان آمدم و اعتراض کردم و بعدها و بعدها... ولی با هر جوان داخل ایران که ایمیلی تماس دارم، از آنها عذرخواهی میکنم نه به عنوان یک روشنفکر که در بالا آقای مجید خواستند که روشنفکران عذرخواهی کنند، به عنوان یکی از هزاران تنی که مشارکت کرد و این رژیم را بر سر کار آورد.
ولی من از مشارکتم در انقلاب پشیمان نیستم. من عمل خود را درست میدانم. من علیه یک حکومت خودکامه به خیابان آمدم. من نمی خواستم خودکامه ی دیگری را بر سر کار بیاورم. من از جوانها عذرخواهی میکنم به خاطر اینکه آنها حالا باید انرژی و توان بگذارند و با آنها مبارزه کنند. آنها باید سرکوب و فشار و فقر و تمام چیزهایی که با این رژیم بر سر مردم آمده
تحمل کنند. من در خارج کشورم.
از اینکه نوشته های مطبوعات را می نویسید خوب است ولی کاملا معلوم است که پس ذهنتان این است که خوب است روی فلانی را کم کنیم و بگوییم زیاد هم قیافه نگیر که یعنی همیشه مخالف بودی زمانی هم موافق بودی. ولی این درست نیست. یعنی این دید درست نیست. بهتر است بیشتر اعلامیه و حرفهای آنان که امروزه هم در قدرت هستند بنویسید
آنها هستند که میخواهند آن حرفها فراموش شود. آنها هستند که وقتی عکسی از خمینی چاپ می کنند قطب زاده و این و آن را که کشته اند از کنارش حذف میکنند و سخنرانی بهشت زهرای او را سانسور شده در تلویزیون پخش می کنند. بهتر است برای مردم و جوانها ماهیت آنها را روشن کنید چون روشنفکرها هیچوقت در قدرت نبوده اند و هیچوقت هم به قدرت نمی رسند. این عوامفریبان هستند که می توانند به قدرت برسند. راستی چرا ملت نباید به خاطر عدم حمایتش از جوانانی که هستی و جانشان را بر سر این انقلاب باختند عذرخواهی کنند. چرا ملت ساکت نشست؟
به قول برشت:
لیبرال ها را بردند و من هیچ نگفتم زیرا من لیبرال نبودم،

یهودی ها را بردند و من هیچ نگفتم زیرا من یهودی نبودم،

سوسیالیست ها را بردند و من هیچ نگفتم زیرا من سوسیالیست نبودم

... تا این که مرا بردند و دیگر کسی باقی نمانده بود...
ملت ساکت نشست. اصلاح طلبان امروز، تماشاچیان آن روز این بردن ها بودند و یا حتی همکاران آن. تا اینکه نوبت خودشان شد.
به جای اینکه ملت را به جان هم بیندازیم بیاییم تحلیل درست از انقلاب بدهیم و نقش هر کس را روشن کنیم. یاد بگیریم و یاد بدهیم که هر کس اشتباه می کند بهتر است اشتباهاتش را بازنگری کند. این تمرین است.
شما هم تمرین مدارا را یاد بگیرید. با عدم پخش نفرت و خراب کردن دیگران. اگر شعر ستایش از خمینی کسرایی را می نویسید به جوانان بگویید که کسرایی آرش کمانگیر را هم نوشته و بگویید کسرایی نوشته است:
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه ی هم می چکد ز مهر
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار...
(از حافظه نوشتم ممکن است کمی اشتباه داشته باشد)
و بگویید اینها که محمد مختاری را کشتند نویسنده ی "تمرین مدارا" را کشتند.
به جوانها مدارا را بیاموزید نه انتقام و نفرت و کینه را.
آقای نبوی، مخملباف، گنجی، حجاریان، شمس الواعظین، باقی، کدیور و ... همه عوض شدند تغییر خوب است اگر عوض نمیشدند اشکال داشتند. از تغییر استقبال کنیم و اگر بناست مقصری را برای وضعیت فعلی تعیین کنیم بهتر است سهم هر کسی را مشخص کنیم.
موفق باشید.
تارا

دوست عزیز
ضمن تقدیر از شیوه دلنشین برخورد شما، تعهد می کنیم که همین شیوه را که گفتید و تا کنون هم مورد نظر ما بوده، ادامه بدهیم. ما در مورد آقای کسرائی برای مثال، وقتی گفتیم که فلان شعر را در مورد آیت الله خمینی سرودند، نوشتیم که شعر آرش و بسیاری ترانه های دل انگیز و زیبا را نیز سرودند، هدف ما اصلا ایجاد ناراحتی و نفرت نیست، ما اگر نوشته های افرادی را نشان می دهیم که برخوردی خشونت برانگیز داشتند، مطالبی را هم معرفی می کنیم که درست مخالف این شیوه برخوردی انسانی و در خور ستایش داشتند، ما تمام تلاش مان بر این است که فقط آینه آن روزگار باشیم تا بتوانیم قضاوتی عادلانه از آن دوران بکنیم. البته ممکن است گاهی اشتباه کنیم. دست مان را به سوی شما و همه خوانندگان دراز می کنیم تا اشتباهات ما را اصلاح کنند
ابراهیم نبوی

-- بدون نام ، Feb 8, 2009

با سلام و ارادت بسیار
بدین وسیله متنی را که به منظور روشنگری ورفع یک سوء تفاهم برای پایگاه اطلاع رسانی
نوروز فرستاده ام ،برای شما ارسال می دارم.
با احترام بسیار
برزین آذرمهر(جعفر مرزوقی)


گردانندگان محترم پایگاه اطلاع رسانی نوروز
احتراماً خاطر نشان می سازم که در سایت خبری شما مطلب نادرستی آمده است که برای مشخص
شدن موضوع ،بخشی از آن رابه ناگزیرعیناًدر اینجا نقل می آورم:

"24 دی 86
"شاعر «همراه شو عزيز!» پس از28سال مشخص شد

نوروز: پس از اعلام شعر تاريخي و حماسه ساز «همراه شو عزيز» از سوي ائتلاف اصلاح طلبان
بعنوان شعار انتخاباتي مجلس هشتم از سوي اين ائتلاف سياسي پس از بيش از دو دهه مشخص گرديد
كه شاعر اين شعر حماسي استاد «پرويز مشكاتيان» ميباشند و ايشان رضايت خود را براي استفاده اين
ائتلاف از شعر و آهنگ اين شعر اعلام نمودند.

به گزارش نوروز و به نقل از وبلاگ «رازنو» متعلق به مهندس سيامك قاسمي ، استاد پرويز مشكاتيان
پس از 28 سال در پاسخ به سئوالي در خصوص شاعر اين تصنيف ارزشمند كه در سال 1358 توسط
استادمحمدرضا شجريان نيز اجرا شده است گفته است كه شاعر اين شعر خود وي ميباشد و در آن زمان
از نام مستعار «برزین آذرمهر» استفاده كرده است.

گفتني است تصنیف رزم مشترک یا همان «همراه شو عزیز» نیز اولین تصنیف آلبوم «چاووش هفت»
است که ساخته استاد پرویز مشکاتیان و اجرا شده ی محمدرضا شجریان و گروه عارف بوده و به مناسبت
اولین سالگرد انقلاب اسلامی در سال 1358 منتشر شد .

لازم به ذكر است در پي مذاكرات انجام شده با استاد مشكاتيان ايشان اجازه و رضايت خود را نسبت به
استفاده «ستاد ائتلاف اصلاح طلبان» از اين شعر و موسيقي «رزم مشترك» اعلام كردهاند."

،با توجه به مضمون این خبر،به ویژه آنجا که به انتساب شعر رزم مشترک ویا "همراه شو عزیز"به
استادپرویز مشکاتیان مربوط می شود،این جانب جعفر مرزوقی با تخلص شعری"برزین آذرمهر" به
عنوان سراینده ی این شعر،نادرستی این مطلب را با قاطعیت تمام اعلام می کنم واطمینان کامل دارم
که آن فرزانه بزرگ که دربی لک بودن وجدان ادبی و هنری اش ، نمی توان هیچ گونه تردیدی داشت،
هرگز نمی توانسته چنین خلاف واقِعیتی گفته باشد.
لازم به تو ضیح است که این شعرکه در سال ۱۳۵۲ سروده شده،شعری ست ازمیان سی شعری که
مجموعه کوچک شعری "بپا خیز ایران من"را تشکیل می دهد.
این نکته را برای جلب نظر کارشناسان وآشنایان به فعالیت های قلمی وادبی آن استاد گرانقدربه این
امرذکرمی کنم که فراموش نکنند که در آن سال،زنده یاد مشکاتیان بیست و دو سال بیشتر نداشت.

در هر حال این مجموعه نخسین باردر سال ۱۳۵۵ به همت"انتشارات ارانی"وابسته به حزب توده ایران،
درخارج از کشور،در قطع کوچک منتشر شد وبعد ها جزو کتاب های جلد سفید ی در آمد که در برهه ی
زمانی،مدتی پیش و پس از انقلاب، توسط ناشرانی نا مشخص تجدیدچاپ می گردید و سر انجام ، در سال
۱۳۵۸ پس از باز گشتم به ایران،در پی یک مهاجرت دهسا له، با حضورخودم ،و با انجام پاره ای اصلا
حات ،توسط نشر صلح به سر پرستی آقای ناصر موذن،و این بار در قطع معمولی منتشر گشت.

آنچه در زیر می آید بخشی از نوشته ای است که تا کنون برای شماری ازرسانه های گروهی،به قصد روشنگری
فرستاده ام و این فرصتی ست که شما نیز کم و بیش،در جریان آن قرار دهم.

کوششی در رفع یک سوء تفاهم


متاسفانه،امروزه
دربسیاری از رسانه های گروهی،چه درون کشوری, چه برون کشوری، هر گاه که به انگیزه
ای، سخن ازسرود "رزم مشترک"یا"همراه شورفیق"می رود،سخن آن را یابه شاعرپرآوازه ی
ما زنده یاد سیاوش کسرایی ویا به استاد وهنرمند برجسته ومسلم موسیقی ایران،زنده یاد پرویز
مشکاتیان نسبت می دهند ،تا جایی که گاه شاهد بروز دعوی های مخالف و نا همخوان از سوی
دوستداران و هواداران این دو بزرگمرد می شویم وهمه ی این ها درحالی است که درحقیقت امر
این شعر،سروده ی هیچ یک ازآن دونیست ،بلکه به نگارنده ی این سیاهه"جعفر مرزوقی تعلق
دارد با نام مستعار"برزین آذرمهر".

وشگفت انگیز تر آن که اخیراً حتی این شایعه قوت گرفته که "برزین آذرمهر" هیچ گاه فردی
حقیققی نبوده و تنها نام مستعاری بوده از استاد مشکاتیان که ظاهراً خود ایشان بعد از بیست و
هشت سال،یک بار طی مصاحبه ای که این جانب با همه ی تلاشی که کرده ام هنوزنتوانسته ام
رد ونشانی از آن بیابم ،این موضوع را اعلام داشته اند!

شعر"رزم مشترک"(همراه شورفیق) ازجمله شعرهای مجموعه ی"بپا خیز ایران من" سروده ی"
برزین آذرمهر"جعفرمرزوقی است که نخستین باردر سال۱۳۵۵ به همت انتشارات ارانی وابسته
به حزب توده ایران ،در خارج از کشور،وبعد ها،در سال ۱۳۵۸توسط "نشر صلح "به سر پرستی
آقای ناصر موذن در ایران منتشر گردید.این شعر همان زمان ها، البته بی آن که من درجریان آن
قراربگیرم، به ابتکارهنرمندبر جسته وچیره دست پرویز مشکاتیان و با هنرمندی استاد شجریان
به صورت سرود رزمی در آمد وامروز شاهد اجراهای دیگری نیز از آن هستیم. علاوه بر آن
شعر "محبوب من وطن" با آواز شهرام ناظری وشعر دیگری نیز ازهمین مجموعه، آن گونه که
در سایت رسمی زنده یاد مشکاتیان آمده است، برای تنظم آهنگ "پیروزی"مورد استفاده ی استا د
قرار گرفته است .

ازآنجا که شعر"رزم مشترک"واساساخود مجموعه ی"بپا خیزایران من"تا مدتها به شاعرپرآوازه ی
ما سیاوش کسرایی،نسبت داده می شد،وحتی این جا وآن جا به نام او به چاپ هم رسید، بنابه توصیه ی
برخی دوستان،بهتردیدم یادداشت کوتاهی همراه این شعر کنم و بدین ترتیب بکوشم تا شاید به این توهم
سرسخت ،ریشه دارو حتی گاه آزار دهنده که هنوز که هنوز است پایداری نشان میدهد،پایان بدهم.

به گمان من شماهم همچون من، براین باورید که به هیچ وجه گوارانیست که شاعراثری،هربارخودرا
دروضعیتی بیابد که مجبورباشد دلیل و مدرک بیاورد تا ثابت کند،شعری که خود اوسروده ،متعلق به
دیگری نیست وتازه همیشه موفق هم نباشد!
بی شک شما بهترازمن می دانید که درافتادن با توهمی که براثر نفوذ برخی ازرسانه ها گروهی،جا باز
کرد ه وگسترش یافته، کارچندان ساده ای نیست،مگر آن که با سلاح برابر به جنگ آن رفت.دلیل رویکرد
من به شما این است.

درضمن به آن هایی که نمی خواهند به این سادگی ها در نادرستی توهم خود، شک کنند،پیشنهاد می کنم،
دستکم به فهرست مجموعه ی کامل شعرهای زنده یاد سیاوش کسرایی،از انتشارات "نشر کتاب نادر" سال
۱۳۸۴، مراجعه کنند و اگر درآن، اثری از مجموعه شعر"بپا خیز ایران من"و یا شعر هایی که از این
مجموعه به آن شاعرپرآوازه نسبت داده می شود ،یافتند ،بر باور خود اصرار ورزند!
با احترام و سپاس.جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)


رزم مشترک


همراه شو رفیق!
تنها
ممان به درد!

کین درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمی شود!

دشوار زندگی

هرگز برای ما
بی رزم مشترک
آسان نمی شود!

تنها
ممان به درد!
همراه شو رفیق!

تیر ماه ۱۳۵۲
برزین آذرمهر


-- Barzine Azarmehr-Jafar Marzoughi ، Jan 1, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)