تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
۳۰ سال پیش در چنین روزی

براهنی: علمای اسلام، مردمان گیتی را مبهوت کرده‌اند

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

دوشنبه دوم بهمن ۱۳۵۷ برابر بیست و دوم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی

استعفای رییس شورای سلطنت

آیت‌الله خمینی، آقای جلال‌الدین تهرانی را پس از آن‌که وی کتباً به غیر قانونی بودن شورای سلطنت که خود ریاست آن را به عهده داشت اعتراف کرد، پذیرفت.

تهرانی دیشب طی نامه‌ای به عنوان رهبر شیعیان استعفای خود را از ریاست شورای سلطنت اعلام کرد. اما آیت‌الله باز هم به خاطر این‌که تهرانی غیر قانونی بودن این شورا را محکوم نکرده بود، از پذیرفتن وی خودداری کرد.

تهرانی در دومین استعفانامه خود تمام خواست‌های آیت‌الله را پذیرفت. پس از دریافت این نامه بود که آیت‌الله خمینی، رییس سابق شورای سلطنت را تنها به مدت ده دقیقه پذیرفت.

در این دیدار متن دومین نامه تهرانی در حضور آیت‌الله خوانده شد. به این ترتیب رهبر شیعیان در مبارزه با دولت شاپور بختیار پیروزی تازه‌ای به دست آورد.

بخشی از استعفا نامه تهرانی به این شرح است: «برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیت‌الله العظمی خمینی دام برکاته مبنی بر غیر قانونی بودن آن شورا آن را غیر قانونی دانسته کناره‌گیری کردم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیاء اسلام مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ نمایند.»
محمد الحسینی سید جلال الدین تهرانی

از این چند دقیقه دیدار فیلمبرداری شد و در تلویزیون ایران نشان داده شد. این استعفا اثر روانی دیگری بر رژیم وارد کرد.


آیت‌الله خمینی / عکس: اسناد انقلاب اسلامی

آیت‌الله خمینی: طرفداران ایدئولوژی‌های دیگر باید به اسلام بپیوندند

آیت‌الله خمینی گفت هدف ما و پیکار ما به خاطر خداست و هر پیکار و مبارزه‌ای که برای آرمان دیگری جز آرمان خدا باشد محکوم به شکست است و طرفداران ایدئولوژی‌های دیگر باید به اسلام بپیوندند.

ایشان از لفظ «باید» برای دعوت از طرفداران ایدئولوژی‌های دیگر استفاده کرد. روزنامه اطلاعات نوشت:

«حضرت آیت‌الله العظمی خمینی دیروز در یک پیام مفصل همه ایرانیان را به وحدت و یگانگی برای بازسازی کشور دعوت کرده و گفته‌اند که انقلاب ایران تازه آغاز شده است. رهبر شیعیان افزوده‌اند که «سلطنت» کشور را به ویرانی کشانیده و برای رسیدن به هدف باید یک راه طولانی پیموه شود و از جوانان ایرانی در خارج خواسته‌اند که برای بازسازی ایران به کشورشان برگردند. رهبر شیعیان در پیام خود، رژیم پادشاهی را محکوم کرده و تأکید کرده‌اند که شاه باید محاکمه شود.»

به نوشته روزنامه اطلاعات آیت‌الله خمینی اضافه کرده‌اند «ملت باید ثروت‌های تاراج شده را پس بگیرد. اما قسمتی از ثروت‌ها را که شاه در جای امنی گذارده نمی‌توان دوباره به دست آورد. امام خمینی همچنین شاه را متهم کرده‌اند که از داخل هواپیمایی که او را از تهران به مصر می‌برد ارتش را برای دست زدن به یک کودتا ترغیب کرده است.»

آیت‌الله همچنین گفت: «هدف ما و پیکار ما به خاطر خداست و هر پیکار و مبارزه‌ای که برای آرمان دیگری جز آرمان خدا باشد محکوم به شکست است و طرفداران ایدئولوژی‌های دیگر باید به اسلام بپیوندند.»

آیت‌الله خمینی در پایان اظهار داشت که وحدت و یکپارچگی ملت باید جدا از احزاب سیاسی تحقق پذیرد و تأکید کرد که وطن ایرانی به ملتش تعلق دارد و از ایرانیان درخواست کرد که سرنوشت خود را به دست بگیرند.


بختیار، هیتلر و چنگیزخان / کاری از سخاورز

بختیار: سنگر قانون اساسی را خالی نمی‌کنم

شاپور بختیار، نخست وزیر طی پیامی به مردم ایران ضمن انتقاد از مطبوعات به خاطر «انتشار اکاذیب و مسموم نمودن اذهان عمومی» اعلام کرد که سنگر قانون اساسی را خالی نمی‌کند.

روزنامه اطلاعات که بجای «سنگر قانون اساسی» در تیتر خود «سنگر نخست وزیری» نوشته است، این پیام را در صفحه ششم خود آورده است. در این پیام آمده است:

«مردم عزیز ایران، از این‌که بیش از حد اعتدال مزاحم شما می‌شوم پوزش می‌طلبم. ولی وضع کشور عزیز ما آن‌چنان مورد تهدید قرار گرفته و عناصر غیر مسئول و ماجراجو آن‌قدر خیال‌های باطل در سر می‌پرورانند که لازم دیدم همگان را از چگونگی اوضاع روشن نمایم. دولت کنونی به شهادت اعمال و رفتار خود و بر طبق برنامه تقدیمی به مجلسین تمام تعهدات خود را یکی بعد از دیگری انجام می‌دهد.»

در ادامه‌ی این پیام آمده است: «کلیه زندانیان سیاسی آزاد شده‌اند و مقرر گردید که با وجود سوء استفاده مسلم از آزادی، بعضی از روزنامه‌ها که ۲۵ سال مزدور دولت‌های فاسد بودند با انتشار اکاذیب و تحریک احساسات و به منظور ازدیاد تیراژ شروع به مسموم نمودن اذهان عمومی کند. آنچه را که نسبت به شخص من بگویند و یا بنویسند در زیر سطح نفرت و بی‌تفاوتی من باقی خواهد ماند.»

بختیار در ادامه گفته است: «ولی ادامه اهانت و اتهام به ارتش یا افراد دیگر کشور بدون پاسخ نخواهد ماند و من برای آخرین بار تقاضا می‌کنم که پیش از درج مطلب با عقل سلیم به صحت و سقم آن‌ها توجه شود. تمام اراجیف و شایعات استعفای من و خالی کردن سنگر مقدس قانون اساسی و حرکت به سوی مجهول مطلق بی‌اساس است.»

در ادامه‌ی پیام می‌خوانیم: «خسارات و زیان‌هایی که طی شش ماه اخیر در اثر اعتصابات و کم کاره‌ها به اقتصاد کشور وارد شده است از آنچه تبهکاران و دزدان در پانزده سال اخیر بر پیکر این کشور وارد آوردند بیشتر است. این اغتشاشات برای برانداختن کشور است. این راهپیمایی‌های مختلف و شعارهای خسته کننده توأم با تهدید و ارعاب بر خلاف روح دموکراسی و آنچه مردم این آب و خاک خواهان آن هستند می‌باشد. مجلسین و دولت بر حسب آنچه قانون پیش‌بینی نموده عمل خواهد کرد.»

در بخش دیگری از این پیام آمده است: «من ایمان دارم که اصول حکومت مردم بر مردم فقط وسیله دموکراسی امکان‌پذیر است و این آن چیزی است که سالیان دراز ملت ایران از آن محروم بوده است. حال که این امکان به وقوع پیوسته، عده‌ای با برنامه‌های حساب شده که از خارج از مرزها الهام می‌گیرند و عده‌ای از روی خودخواهی و کینه‌توزی نمی‌خواهند بگذارند که موجودیت و وحدت ایران عزیز باقی بماند تا مردم بتوانند با نیروی لایزال کار و کارگر از کشورشان یک جامعه مترقی آزاد متدین بسازند.»

در ادامه‌ی این پیام آمده است: «آنجه را من موظف هستم به عموم شما هموطنان عزیز می‌گویم آن است که این اغتشاش‌ها که به طور تصنعی ادامه دارد، با اصول انقلاب و خواسته‌های اولیه مردم ایران به کلی متفاوت است. من در هیچ صورتی سنگر قانون اساسی را خالی نخواهم کرد و یک وجب از این خاک هم برای من ارزش تمام کشور را دارد و برای پاسداری از آن و تمامیت و یگانگی کشور خود به قول شاعر می‌گویم: جان متاعی است که هر بی‌سر و پایی دارد.»


زیبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر

طرح بختیار برای دستگیری آیت‌الله خمینی در هوا

در حالی که آیت‌الله خمینی آماده برگشت به ایران برای روز جمعه، ششم بهمن‌ماه شده است و در پی مذاکرات یدالله سحابی با نمایندگان شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما) یک هواپیمای «ایران ایر» برای این پرواز در نظر گرفته شده است، و نیز مهندس بازرگان به همراه آیت‌الله بهشتی جهت بحث در باره شرایط بازگشت آیت‌الله به دیدار تیمسار قره‌باغی، رییس ستاد ارتش و تیمسار مقدم، رییس ساواک رفته‌اند، شاپور بختیار، نخست وزیر طرحی جهت منحرف ساختن هواپیمای آیت‌الله خمینی و نشاندن آن در جایی دور از تهران و دستگیری وی و همراهانش را دارد.

این اظهارات سال‌ها بعد در خاطرات برژینسکی منتشر شد. این در حالی است که فرماندهان ارتش به شدت مخالف بازگشت آیت‌الله به تهران هستند. به گفته قره‌باغی، آن‌ها در شورای امنیت ملی بر این نظر هستند که باید فرودگاه را بست و از این پرواز جلوگیری کرد.

بازگشت رضا براهنی و چهارده نویسنده تبعیدی به کشور

روزنامه اطلاعات نوشت: «پانزده تن از شاعران و نویسندگان و پژوهندگان سیاسی که سال‌ها در کشور‌های اروپایی و آمریکایی به حالت تبعید به سر می‌برند و دوران تبعید پاره‌ای از آن‌ها به ۲۵ سال می‌رسد، امروز وارد تهران می‌شوند.»

در این میان نام دکتر رضا براهنی، منتقد و شاعر معروف نیز به چشم می‌خورد. دکتر براهنی که در آمریکا انتشارات ابجد را وقف مبارزه علیه رژیم کرده، کتاب‌ها و رسالات متعددی در‌باره جنبش مردم ایران پراکنده است. از این گروه تبعیدی می‌توان از هوشنگ سپهری، جواد صدیق، بابک زهرایی و پرویز نجفی نام برد.


رضا براهنی، نویسنده و شاعر

رضا براهنی: علمای اسلام، مردمان گیتی را مبهوت کرده‌اند

رضا براهنی از نویسندگان چپ‌گرا، در مقاله‌ای در اطلاعات می‌نویسد: «علمای عالی‌قدر اسلام که به رغم برچسب‌های بی‌شرمانه و دروغ‌ها و افترا و تهمت و بهتان سرمایه‌داری و متحد پلیدش صهیونیسم، صدای آزادی‌خواهی در سراسر ایران در داده‌اند، مردمان سراسر گیتی را یک‌سره متحیر و مبهوت کرده‌اند.»

وی در این مقاله همچنین بختیار را بدون آن‌که نامی از وی ببرد، خائن خوانده و دست‌های وی را به جنایت و کثافت آلوده دانسته است.

او همچنین ارتجاعی و قرون وسطایی نشان دادن انقلاب توسط امپریالیسم و صهیونیسم را آخرین لگد آن‌ها به انقلاب ایران دانسته و ساختن بختیار با امپریالیسم و سلطنت را نیز درجهت حل بحرانی که امپریالسم در آن گیر کرده می‌داند و از مردم می‌خواهد که این نقشه‌ها را نقش بر آب کنند.

رضا براهنی که در آمریکا زندگی و فعالیت می‌کند در این مقاله بیش از بیست بار از واژه امپریالیسم استفاده کرده است. در این مقاله آمده است:

«مبارزه انقلابی کارگران و کارکنان نفت ایران تمام نقشه‌های پلید امپریالیسم جهانی را رسوا و نقش بر آب کرده است. ستون‌های رزمنده زنان و مردان انقلابی ایران از کارگر، روستایی، کارمند اداره، دانشجوی دانشگاه تا دانش‌آموزان مدارس، امپریالیسم را دستپاچه و کلافه کرده است. نویسندگان مبارز مطبوعات ایران، همکارانی که قلمشان این روزها اشک شوق در چشم‌ها می‌گرداند، غول سانسور را درست در وسط اتاق‌های هیأت تحریریه روزنامه نقش زمین کرده‌اند.»

در ادامه‌ی این مقاله آمده است: «نویسندگان و شاعران و مترجمان ایران، این شیران شرزه ادب معاصر، پوزه مأموران و بررسان کتاب را درست در همان وزارت فرهنگ و هنر به خاک مالیده‌اند. کارکنان تلویزیون گفته‌اند بعد از این دیگر این مباد آن مباد، ما چیزی خلاف آمال ملت ایران پخش نخواهیم کرد. استادان دانشگاه با تحصن‌های با شکوه خود تانک و توپ و مسلسل دیکتاتوری را به مبارزه طلبیدند و یکپارچگی بی‌نظیر خود را با دانشجویان یعنی جوانانی که شهید پشت سر شهید به انقلاب ایران تقدیم کرده‌اند، تجدید نمودند. قضات، پزشکان و پرستاران همه به صفوف این مبارزه درخشان پیوسته‌اند.»

در بخش دیگری از این مقاله آمده است: «علمای عالی‌قدر اسلام که به رغم برچسب‌های بی‌شرمانه و دروغ‌ها و افترا و تهمت و بهتان سرمایه‌داری و متحد پلیدش صهیونیسم، صدای آزادی‌خواهی در سراسر ایران در داده‌اند، مردمان سراسر گیتی را یک‌سره متحیر و مبهوت کرده‌اند. زنان ایران، همان زنانی که دیکتاتور ایران می‌گفت حتا یک آشپز به تاریخ جهان تقدیم نکرده‌اند، با مشت‌های گره کرده و سینه‌های سپر شده تمام زرادخانه‌های دیکتاتور را در شهر‌های ایران خانه‌نشین کرده‌اند. درود بر این زنان باد. درود به این مردان باد. افتخار بر همه مردم ایران باد.»

براهنی در ادامه نوشته است: «انقلاب ایران همه را به حیرت افکنده است. امپریالیسم به خود می‌پیچد. نقشه می‌کشد و نقشه‌اش لحظه به لحظه به وسیله انقلاب ایران نقش بر آب می‌شود. امپریالیسم آدم بر سر کار می‌آورد. آدم به محض روی کار آمدن، آدمیت خود را از دست می‌دهد. از بس کثیف و خبیث است هر شخصی که از کنارش می‌گذرد، به کثافت و جنایت آلوده می‌شود و حالا امپریالیسم نقشه کودتا را می‌چیند. اگر شاه برود کودتا خواهد شد، اگر شاه نرود کودتا خواهد شد.»

براهنی در بخش دیگری می‌نویسد: «امپریالیسم و صهیونیسم با تلاش‌های مذبوحانه خود می‌کوشند مبارزان ملت ایران را مردمی ارتجاعی و قرون وسطایی جلوه دهند و با مخدوش کردن چهره انقلاب ایران زمینه را برای کودتا و اجرای مقاصد شوم خود آماده سازند. مردم ایران! این نقشه را نقش بر آب کنید. با صفوف منظم، با جلب کامل سربازان به سوی جنبش عظیم انقلاب، با رسوا کردن امپریالیسم و صهیونیسم، با رسوا کردن مزدورانی که ممکن است در لحظه تشییع جنازه سلطنت لگد بیاندازند. آن لگد آخر را که هر حیوان سر بریده‌ای می‌اندازد.»

در ادامه مقاله آمده است: «مردم ایران اجازه ندهید که این لگد به سوی انقلاب ایران انداخته شود. در قتل عام‌های مردم ما امپریالسم و سلطنت و صهیونیسم با هم دست داشتند و حال که تمام راه‌ها را به روی هر سه می‌بندیم، راه را روی این لگد هم ببندیم. هر کس که با امپریالیسم و سلطنت بسازد، حتا اگر بی‌دست و پاترین آدم‌ها هم باشد باز خائن است.»

براهنی در پایان مقاله نوشته است: «بگذارید امپریالیسم و سلطنت در بحران خود مدفون شوند و عوامل خود را هم در بحران خود غرق کنند. انقلاب ما بحران نیست. ما بحران را پشت سر گذارده‌ایم. انقلاب ما سیر پرتحرک خود را ادامه می‌دهد. بحران از آن دشمنان ماست. نباید گذاشت کسی به حل بحران امپریالسم کمکی کند. باید تمام کوشش‌ها را کرد تا امپریالیسم جان به سرتر هم بشود و برای همیشه گورش را گم کند و در زباله‌دان تاریخ بیافتد. مردم مبارز و قهرمان ایران! چهره شما شادتر و گلگون تر باد! افتخار بر شما باد! پیروزی از آن صفوف متحد و منظم ماست!»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

انوقت این شعرهاو نویسندگان خودشونو روشنفکر و پیشرو هم میدونن

-- alireza ، Jan 21, 2009

آقای براهنی در حال حاضردر تورنتو به افاضات خویش ادامه میدهند. سازی که ایشان اخیرا میزنند در باره پان ترکیسم است.

-- بدون نام ، Jan 21, 2009

. در قتل عام‌های مردم ما امپریالسم و سلطنت و صهیونیسم با هم دست داشتند. .................. از گفته های براهنی

او همچنین ارتجاعی و قرون وسطایی نشان دادن انقلاب توسط امپریالیسم و صهیونیسم را آخرین لگد آن‌ها به انقلاب ایران دانسته و ساختن بختیار با امپریالیسم و سلطنت...................

توجه شما و خوانندگان را به یک آمار از قتل عام مردم در زمان شاه از کتاب "بررسی انقلاب ایران" نوشته عمادالدین باقی جلب میکنم.

• تعداد قربانيان‌ انقلاب‌ در سال‌های‌ 42 تا 57 بالغ‌ بر 3164 تن‌ مي‌گردد. از اين‌ تعداد 2781 نفر شهداي‌ انقلاب‌ در سال‌ 57 ـ 1356 در تمام‌ كشور است

• در فاصله‌ سال‌هاي‌ ميان‌ حماسه‌ سياهكل «در بهمن‌ 1349» تا مهرماه‌ 1356 كه‌ راهپيمايي‌هاي‌ خياباني‌ آغاز شد 341 چريك‌ و اعضاي‌ مسلح‌ گروه‌هاي‌ سياسي‌ جان‌ خود را از دست‌ دادند

• در بين‌ 341 چريك‌ كشته‌ شده‌، 172 نفر از چریکهای فدائي خلق (50 درصد) ، 73 نفر از مجاهدين‌ خلق (21 درصد پيش‌ از تغيير دادن‌ ايدئولوژي)‌ و 38 نفر (11 درصد) از گروه‌هاي‌ كوچك‌ ماركسيست‌، 30 نفر (9 درصد از مجاهدين‌ ماركسيست‌ بعد از تغيير ايدئولوژي)‌ و 28 نفر ديگر (8 درصد) از گروه‌هاي‌ كوچك‌

آمار قتل عام مردم بعد از انقلاب را خودتان حدس بزنید !

-- بدون نام ، Jan 21, 2009

متاسفانه همانطور که بخشی از فرهنگیان آن دوره زیر عبای ملا رفتند، امروز هم بخشی از آنها یا زیر عبای ملا هستند و یا برای ناسیونالیسم و ... هورا می کشند. دیدن آنها دشوار نیست - سختی در دیدن آنهایی است که امروز به جای آنکه مردم را در مبارزه شان علیه جمهوری اسلامی همراهی کنند، خاک به چشم آنها می پاشند. اگر آقای براهنی آن زمان متوجه نشد که "امپریالیسم و صهیونیسم" دیگر شاه را نمی خواهند و به او دستور داده اند که برود و عکس خمینی را در ماه از طریق بی بی سی نشان مردم دادند، امروز هم به طریق دیگر دارند با مردم بازی می کنند که از ترس اینکه معلوم نیست بعدش چی بشود، جمهوری اسلامی را ندازند!

-- نینا ، Jan 21, 2009

دکتر براهنی سمبل روشنفکران چپ ایران است(اگر روشنفکری را حرفهای نسنجیده وشعار دانست)و هم اکنون به اتفاق اقوام سببی ونسبی نه در چین وکره جنوبی بلکه در گوشه ای از حهان که وی جهان امپریالیستی می نامد زندگی می کند...لطفا بسنجید حرف های خردمندانه بختیار وشعار های براهنی را تا بدانید چرا مردم ایران به این چاه عمیق افتاده اند..جالب این است که این آقایان کوتاه نمی آیند ,اوضاع بقیه ایران را با علمای ضد امپریالیستی درست کرده اند, حالا می خواهند مشکل من آذربایجانی را بطور اخص حل کنند!!!

-- کریم ، Jan 22, 2009

من اگر جاي آقاي براهني بودم ديگر دور سياست را قلم گرفته و سرم را با همين كار هاي ادبي و "چشم نگو دو خرما" گرم ميكردم.
آنچه بر ما گذشت قصه پر غصه اي است كه همه با ساده لوحي در آن دست داشتند.
آقاي براهني در توسعه چنين تفسير هائي تنها نبودند كه كل قشر روشنفكري ما چپول بود و نگاهي از اين دست را گسترش ميداد.

-- شهاب ثاقب ، Jan 22, 2009

به نظر من مشکل در آقای براهنی نیست، اصولا روشنفکر ما وقتی انقلابی و بخصوص انقلابی چپ می شه همین می شه، آقای براهنی، مجابی، خرسندی،شاملو،ساعدی، گلشیری،دولت آبادی و افراد مشابه همه شون وقتی انقلابی بودند به جنبش ملی و سرنوشت ایران لطمه زدند و در مقابل تمام روشنفکران درون حکومت، مثل امیر عباس و فریدون هویدا، احسان نراقی، فرح پهلوی از شان روشنفکری، شجاع الدین شفا، محمد علی فروغی، ملک الشعرای بهار و اصولا روشنفکران حکومتی بیشتر به فرهنگ و سیاست کشور خدمت کردند، تا روشنفکران چپ. البته این چیزی است که از وقتی دارم دوباره با سی سال گذشته مواجه می شم احساس می کنم. دست آقای بشیرتاش و نبوی درد نکنه که واقعا ما رو با خودمون مواجه می کنند.

-- بدون نام ، Jan 22, 2009

آقای سخاورز، واقعا اینجاست که میزان تاثیر تبلیغات جنگ سرد را بر روی شما می‌شود مطالعه کرد به به از این شعور سر ریز شده

-- بدون نام ، Jan 22, 2009

رضا براهنی که در آمریکا زندگی و فعالیت می‌کند در این مقاله بیش از بیست بار از واژه امپریالیسم استفاده کرده است.

-- davood ، Jan 22, 2009

آقای سخاورز، شما الان چرا کاریکاتور نمی‌کشید؟ بهتون نمی‌گن؟

-- بدون نام ، Jan 22, 2009

اتفاقا در هفته گذشته هم آقای نوری زاده که شعرشون برای ورود آیت الله خمینی منتشر شده بود و هم آقای خرسندی که مقاله شون در مورد اینکه بختیار باید از آمریکایی ها اجازه می گرفت، برای بختیار مطلب نوشته بودند و جفت شون چنان از بختیار تعریف کرده بودند که اگر آدم نمی شناخت شون فکر می کرد داستان چیه. البته به نظر من مشکل فقط روشنفکر مملکت نیست، قصاب و بقال و کارمند و کارگردان و سیاستمدار و راننده و عمله اکره هم همین بودند. انگار به قول یکی که در خاطرات راجی نوشته بود، ایرانی ها هر پانزده سال یک بار دیوانه می شوند.
محسن بارفروش

-- بدون نام ، Jan 22, 2009

یک پیشنهاد:
لطفا از مجموعه آثار آقای سخاورز منتشر شده در دوران انقلاب۵۷ یک نمایشگاه اینترنتی تشکیل دهید تا از هنرنمایی‌های ایشان بیشتر بهره ببریم.

-- بدون نام ، Jan 22, 2009

یه مثل روشنفکری هست که میگه : انقلاب بچه های خودش را می خورد . در مورد انقلاب ایران قضیه فرق می کنه یه وقت کسی اين مثل از ذهنش هم نگذره. این همه به اصطلاح روشنفکر تاریخ نخونده خام والا نوبره.
کاش تهیه کنندگان اين مطالب در پایان هر مطلب حال و روز اکنون اين افراد را هم بنویسند. الحق که تاریخ معلم خوبی است.

-- امیر ، Jan 22, 2009

تمام مطالب مربوط به افرادی را که درج نموده اید خواندم در مورد سابقه نویسنده مطلب ابراهیم نبوی هم بد نیست یک کمی بنویسید

مطالب این ستون دیدگاههای نویسنده آن نیست، بلکه صرفا خبرها و نظرهایی است که در نشریات سال 1357 درج شده است.
ابراهیم نبوی

-- بهروز ، Jan 22, 2009

احمد سخاورز پس از انقلاب کاریکاتوریست نشریه ی چلنگر شد و در مخالفت با حکومت اسلامی کاریکاتور کشید. پس از سرکوب دهه ی شصت هم به اروپا رفت و فکر می کنم مدتی هم برای روزنامه ی «اصغر آقا» (به سردبیری هادی خرسندی) کاریکاتورمی کشید.

-- پیام ، Jan 23, 2009

به نظر من نمی توان بر براهنی ایرادی وارد کرد در آن زمان بر طبق استاد تاریخی تمام گروه های سیاسی با هم هم داستان شدند تا با استفاده از امکاناتی که در اختیار دارند انقلاب را به نتیجه برسانند تمام احزاب چپ و ملی و مذهبی در مورد هم خصوصاً در بهمن آن سال نوشته و به هم کمک می کردند کمتر گروهی وارد مناقشات می شد در این میان همه این گروه ها با در نظر گرفتن نقش تهیجی و روانی مذهب در مورد استفاده از آن به عنوان اهرمی مهم برای کنترل حرکت مردم توافق کرده بودند.خوب امثال آقای براهنی هم با همین روش جهت رها شدن از شرایط بدتر قلم زدند. اما تاریخ چیز دیگری نشان داد و همان ها که در روزگار ظلم شاهنشاهی تن به تبعید داده بودند دو باره به تبعید رفتند زندان شدند و کشته شدند.این صداقت براهنی است که هرگز سکوت نکرد و دوباره دچار تبعید شد ما نباید بی انصاف باشیم حتا آنها که در این راه کشته شدند در چند ماه مانده به انقلاب در این اجماع شریک بودند. ضمن آنکه آقایان سلطنت طلب بهتر است در خاطرشان باشد که بدی شرایط فعلی اصلاً به این معنی نیست که رضایتی برای تن دادن به دیکتاتوری قبلی وجود دارد.دیکتاتور دیکتاتور است ، تمام انقلاب های دنیا در مسیر تکاملی خود دچار چنین فراز و نشیب هایی بوده اند تا آنجا که فرزندان خود را سلاخی کرده اند ، نگاهی به تاریخ انقلاب فرانسه تا روی کار آمدن ناپلئون بیندازید یا انقلاب روسیه تا روی کار آمدن استالین و اردوگاه های کار اجباری. بهتر است بیش از این به نویسنده و شاعری مانند براهنی که بی شک تمام عمر خود را صرف اعتلاء فرهنگ این کشور کرده برای خالی کردن حقارتی که به ما تحمیل شده نتازیم.

-- داریوش معمار ، Jan 23, 2009

چه اظهار نظرهايِ عجيب و غريبي! ظاهراً يادمان رفته است كه غير از براهنيِ به زعمِ نظر دهنده‌ي اول «پان توركيست» اكثرِ پان‌فارسيست‌ها مثل آقايان سنجابي و اكثريت طيفِ جبهه‌ي ملي از روحانیون دفاع مي‌كردند. امروز نظرِ من متفاوت است اما در آن زمان من با آمدنِ رژيمِ اسلامي موافق و با آقايِ بختيار مخالف بودم. كم آدمِ تحصيل‌كرده‌اي در اطرافِ خود من نبود كه در بازداشت‌گاه‌هايِ ساواك شيشه‌ي پپسي نوش‌جان نكرده باشد. كم دانش‌جويي نبود كه تنها به خاطرِ كتابِ «ماهي سياهِ كوچولو» زيرِ مشت و لگدِ لومپن‌هايِ ساواك فك و بيني‌اش نشكسته باشد. حال اگر به جايِ بختيارِ خودِ خدا هم از سلطنت دفاع مي‌كرد حالش گرفته بود. اگر برخوردِ خام با روي‌دادهايِ تاريخي و انتخاب‌هايِ نادرست روشن‌فكرانِ ما در صد سال گذشته نبود وضعيتِ سياسيِ امروز ما مي‌بايست غير از اين مي‌بود. گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آن‌چه هست گيرند. حال حداقلِ درسي كه انتظار مي‌رود از مقوله‌ي دمكراسي گرفته‌ باشيم نه نبشِ قبرِ اشتباهاتِ گذشته بلكه مطابقتِ مواضعِ سياسيِ امروز مردمان با دمكراسي و حقوقِ بشر است. اين يعني گفت‌وگو از حقوقِ كودكانِ كار، زنان، مليت‌ها، دگرباشان، و چندصدايي. حال كه براهني از اين حقوق دفاع مي‌كند از او سپاس‌گزار باشيم. بي‌گمان او خود نيز از مواضعِ 30 سالِ پيشِ خود دفاع نخواهد كرد هم‌چنان‌كه نتوانست چشم بر بي‌قانوني و تعدي‌هايِ اجتماعي حکومت ببندد و مغضوب شد. بسياري از ما، نسل‌هايِ سرگشته‌ي دهه‌ها و قرن‌ها نخواهيم توانست به خاطرِ اشتباهاتِ تاريخ‌مان بي‌عمل بمانيم و به خاطرِ ترس از پيش كشيدنِ خطاهايِ گذشته بر باورهايِ انسانيِ امروزمان پاي نفشاريم.
مثلي تركي هست كه ترجمه‌ي مضمونِ آن چنين است: «تا رهرو نباشي پايت به سنگ نخواهد خورد». حال حكايتِ ماست ...
استفاده از اصطلاحاتي مانندِ «چپول» هم دردي را از ما دوا نخواهد كرد. روشن‌فكرانِ چپي را مانندِ شام‌لو و ديگران نام بردند و نگفتند كه دست‌كم 70% آفريننده‌گانِ ادبيات و هنر و علمِ دوره‌ي شاه از پروفسور هشت‌رودي تا پروفسور حسابي تا دهخدا و نيما و شهريار و شام‌لو و فروغ و بيضايي تقوايي و ساعدي و گلشيري و دولت‌آبادي و اتفاقاً همين خانمِ پارسي‌پور و ابراهيمِ نبوي و خرسندي و ... در شمارِ طبفِ چپ بوده‌اند و بسياري نيز هنوز هستند. لجن پاشيدن به روشن‌فكرانِ چپ دردي از بيماريِ تاريخيِ ما (دردِ بي‌تاريخي) دوا نخواهد كرد. اين كسان را تنها به بررسيِ ماجراهايي كه در ساواك بر سرِ دكتر حسابي آمد حواله مي‌دهم و آناني را كه هيبتِ ديكتاتوريِ محمدرضاشاه را فراموش كرده‌اند به اسنادي (مثلاَ از بيژنِ جزني كه اكنون اتفاقاً پيش آقايِ ابراهيمِ نبوي است) ارجاع مي‌دهم كه در آن نقشِ بي‌بديل طيفِ روشن‌فكرانِ چپ (با تمامِ اشتباهاتِ تاريخي‌شان) در آن مانندِ روز روشن است. دست‌كم سرنوشتِ مصدق (سياست‌مدارِ انسان‌مداري كه به‌خطا يا به‌عمد به جايِ پاتريوتيست ناسيوناليست مي‌خوانندش) را پيشِ رو داريم كه توتاليتريسمِ افراطيِ محمدرضاشاهي چه به روزش آورد.
در پايان پيش‌نهاد مي‌كنم به جايِ فورانِ تنفر بر سرِ افراد، منش‌ها و رويه‌ها و روي‌كردهايِ اجتماعي و سياسي به نقد گذاشته شود.

-- تقي ، Jan 23, 2009

ذهنیتِ جزمی مطلق نگر است. دنیای او سیاه/سفید است. دو قطبی است. اورایی/اهریمنی است. خدا/شیطانی است. به گمانِ من انسان بازتابِ زمان و مکان است. انسانِ بی عیب و نقص وجود ندارد. انگلیسی زبان ها ضرب المثلی دارند:
No Body is perfect
اگر با برهانِ خُلفِ منطق ریاضی این گفته را بنگریم، می توانیم بگوئیم: آدم پرفکت No Bodyاست. هیچ است. آیا مهم این نیست که انسان ها از اشتباهاتشان چگونه درس می گیرند؟ اشتباه جزو ذات بشری است. نسل جوانِ راحت طلبِ امروزیِ ایرانی مدام به نسل قبلی سرکوفت می زند. آیا این نسل فکرکرده است که نسل قبلی در حرکتش بود که اشتباه کرد، آیا از بی تحرکی و گناه امروز را به گردنِ دیروزی ها انداختن ثمری حاصل می شود؟ فکر می کنم این بازنگریِ تاریخ سی ساله ی اخیرِ ایران توسط نبوی در رادیو زمانه، به جای کمک به تقویتِ حافظه ی تاریخیِ ضعیفِ ایرانی، دارد کاسه کوزه ی انسان و انسانیتِ جایزالخطا را به لجن می کشد و نادیِ همان ذهنیتِ جزمی گرا و مطلق نگر می شود. نگاهی به نظرات داده شده نشان می دهد که مشکل تهیه کننده ی برنامه نیست، مصرف کننده کژفهم است. گویا ایرانی نمی خواهد و نمی تواند از فرهنگِ "کی بود کی بود من نبودم" و "گناه را به گردن همسایه انداختن" جدا شود. لطفا اشتباه فهمیده نشود. قصد دفاع از براهنی، سخاورز، هادی خرسندی و ... ندارم. انتقادم به نوع برداشت از یک حادثه ی تاریخی است. من یادم نرفته است کاریکاتوری که در همان روزها درروزنامه ی لوموند پاریس چاپ شده بود. در این کاریکاتور از کارل مارکس پرسیده شده بود: آیا بازهم می توان گفت که مذهب افیون توده هاست؟ من یادم نمی رود دفاع فیلسوف زمانه آقای میشل فوکو از انقلاب اسلامیِ ایران را. فکر نمی کنم بتوان با داشتن دانش امروزی و گذر زمان، دیروز و دیروزی ها را به سادگی تجزیه تحلیل، محاکمه و محکوم کرد.
علی صیامی/هامبورگ/ژانویه ی 2009

دوست عزیز
ما قصد داریم تا وقایع سی سال قبل را با کمترین دخالت در واقعیت جلوی چشم مردمی که همان واقعیت را ایجاد کردند، بگذاریم. ما قصد نداریم انگشت اتهام به سوی نسلی یا قشری یا گروهی خاص بگیریم. ما حتی الامکان تلاش می کنیم فقط راوی با صداقت باشیم. تفسیر آنچه در تاریخ رخ می دهد با ما نیست. این کاری است که خواننده می کند و شاید گفتگو بتواند باعث بهتر فهمیدن گذشته شود. ما از خوانندگان می خواهیم نظرات شان را حتما بنویسند تا امکان گفتگو میان خوانندگان با همدیگر فراهم شود.
با احترام، ابراهیم نبوی

-- علی صیامی ، Jan 23, 2009

آقای نبوی محترم
از زیرنویسِ توضیحیِ شما بر یادداشتِ من می توان چنین استنباط کرد که من شما را متهم به " دخالت در واقعیت" و یا گرفتنِ" انگشت اتهام به سوی نسلی یا قشری یا گروهی خاص" کرده ام. اگر چنین است، آن را کژفهمی می دانم. انتقاد من از شما نبود، از ضعف توانِ داوریِ بعضی ازنظریه دهندگان بود. من نوشتم:> فکر می کنم این بازنگریِ تاریخ سی ساله ی اخیرِ ایران توسط نبوی در رادیو زمانه، به جای کمک به تقویتِ حافظه ی تاریخیِ ضعیفِ ایرانی، دارد کاسه کوزه ی انسان و انسانیتِ جایزالخطا را به لجن می کشد و نادیِ همان ذهنیتِ جزمی گرا و مطلق نگر می شود. نگاهی به نظرات داده شده نشان می دهد که مشکل تهیه کننده ی برنامه نیست، مصرف کننده کژفهم است. ما حتی الامکان تلاش می کنیم فقط راوی با صداقت باشیم.راوی با صداقتصداقت< یعنی چه؟ آیا صداقت واژه ای بی خاصیت نیست؟
من شخصا این روزشمارِ انقلاب را می پسندم و آن را به عنوان تقویت حافظه ی تاریخی خودم و نسلم تعبیر می کنم. با خواندن آن ها، و بخصوص با خواندن اظهارنظرها، بیشتر از پیش متوجه می شوم که منِ ایرانی در کجای خط سیر تکامل ذهنیتِ لیبرال و دموکرات هستم و چه فاصله ی زیادی بین خواسته ها و لیاقتم هست.
دستتان دردنکند.
علی صیامی/هامبورگ

جناب آقای صیامی عزیز
از سوء تفاهم پیش آمده عذر می خواهم. حق با شماست. در خواندن نظرتان دقت نکرده بودم.
ابراهیم نبوی

-- علی صیامی ، Jan 24, 2009

تلاش آقای براهنی برای به سامان رسیدن انقلاب یک بحث و انحراف انقلاب و افتادن آن در چنین وضعی بحثی دیگر،در حالت اولی من کار آقای براهنی را می ستایم و برای تلاشی که به خاطر به انجام رساندن باورش انجام داداحترام قائلم و برای حالت دوم نقشی نداشته اند که داریم اینگونه محکومش میکنیم.دوستانی که دائما لفظ پان تورکیسم را برای تحقیر به کار میبرند به یاد داشته باشند آزادی زمانی تحقق خواهد یافت که همه ی اقلیت ها از حقوق برابر برخوردار باشند. ما آذربایجانیها امثال جناب براهنی را آسان به دست نیاورده ایم و اجازه نخواهیم داد{....} این گونه اهانت کنید.

دوستان عزیز
لطفا از الفاظی که حاوی اهانت به دیگران و بخصوص عموم خوانندگان است، خودداری کنید وگرنه نظراتی که حاوی اهانت باشند منتشر نخواهد شد.

-- مهدی ، Jan 24, 2009

با سلام
بخش روز شمار انقلاب به باور من یکی از موفق‌ترین بخش های زمانه از ابتدای پیدایی بوده است. به هر حال برای نسل من که هنوز در آن سالها به دنیا نیامده بود یا بسیار کم سن و سال بوده است،مرور آنچه در آن روزهای پر التهاب گذشته خالی از لطف نیست. و البته عبرت‌آموزی

-- کریم ، Jan 24, 2009

روشنفکران چپگرایی که ازعدم آزادیهای سیاسی در زمان شاه در عذاب بودند و از امام راحل حمایت کردند( منجمله آقای براهنی ) آیا نمیدانستند که در دین اسلام و به تبع آن رژیمی که تحت سیطره ملایان است حتی پوشش زن و مرد میباید به دلخواه علما باشد چه رسد به سایر آزادیهای فردی و اجتماعی. آزادیهای سیاسی که جای خود دارد.

آیا دشمنی با شاه آنقدر چشمها را کور کرده بود که فراموش کردند در یک مملکت عقب مانده ایی زندگی می کنند که توده مردم چشم به دهان آخوند و منبر دارند نه به کتابهای مارکس و بیانیه حقوق بشر.

آیا نمیدانستندکه دروغها و جعلیاتی که راجع به قتل عام مردم در زمان شاه میگویند را آخوندها مصادره میکنند، و جوانان کم سن و سال از همه جا بیخبر را در قالب کمیته و بسیج به دفاع از خون شهیدان بر می انگیزند.

آیا نمی دانستند که در دین اسلام و مکتب تشیع اصولا چیزی بعنوان آزادی فردی ، و دموکراسی وجود خارجی ندارد.

آیا یکی از کتابهای درسی حوزه را ورق زده بودند تا ببینند که روحانیونی که عموما از سنین پایین به حوزه میروند چه دروسی میخوانند و به چه چیزی اعتقاد دارند.

آیا نمیدانستند که در فریب خلق پا برهنه آخوندها به مراتب کار کشته تر از چند روشنفکر به ظاهر آزادیخواه هستند.

.............................
.............................

اگر میدانستند و به زیر عبای آخوندها رفتند که نامی جز مردمفریبی و قدرت پرستی بر آن نمیشود نهاد. اگر هم که نمی دانستند، این نشان دهنده آن است که کمترین آشنایی با مملکتی که در آن زندگی میکردنند، نداشتند و ندارند.

حالا هم با چند جمله فیلسوفانه میتوان تمام این حماقتها را توجیه کرد. ولی مردم عادی (بدور از سیاست) با لبخندی تلخ از کنار اینهمه نادانی میگذرند و در همان مکتب دینی خودشان، بانیان این انقلاب را لعنت میکنند.

این طنز تلخ تاریخ است برای عده ای مردم فریب خود شیفته، و به ظاهر آزادیخواه !!

-- حسن ، Jan 25, 2009

واقعا جای خوشحالی است که نویسنده این چهره نستوه دمکرات منشی در تاریخ ایران این مرد افشاکننده سیمای دروغین آزادیخواهی علما، چهره پلید مثلا روشنفکران چپ و از جمله براهنی لعنت الله علیه را با کنکاشی بی نظیر در تاریخ معاصر و شمردن دانه دانه واژه های امپریالیسم سلام الله علیه در مقاله او به عموم مخاطبان برملا می کند! پیشنهاد می کنم نام این ستون به «روشنفکران نفهم چپ سی سال پیش در چنین روزی» تغییر یابد.

-- بهنام ، Jan 25, 2009

اين صفحات مستوره‌اي از روحِ بلند و سينه‌ي فراخِ ما ايرانيان است. عده‌اي سلطلنت‌طلبِ عظمت‌خواه، عده‌اي چپ‌گراي عدالت‌طلب، و عده‌اي مطلقه‌طلبِ تماميت‌خواهند. همه كمابيش به جايِ اثبات خويش به نفي (له كردن) ديگران مي‌پردازند. در اين ادبيات مخالف معنا ندارد چه هر كسي كه جز مانندِ من فكر مي‌كند دشمن است. دشمن را بايد به خاك ماليد، دشمن را بايد رذيل كرد تا ديگر سر بلند نكند. اشتباه معنا ندارد من كه به‌يقين اشتباه نمي‌كنم و اين ديگران‌اند كه اشتباه مي‌كنند و ازاين‌رو مستوجب قتل، و مهدورالدم‌اند. من از دستِ تو (هر كسي غير از من و فهمِ من) آن‌قدر عصباني هستم كه از هر لفظي برايِ فرونشاندنِ خشم‌ام استفاده مي‌كنم و من با اين بيماريِ نگران‌كننده مي‌مانم تا در چه چشم‌اندازي از تاريخِ آينده طبيبي دستِ شفابخشِ خود را بر سرم بكشد.
اين فضايِ نازيبايِ پريدن به هم مانندِ خروسِ لاري است نه به نقدِ افكارِ هم رفتن بدونِ موضع و پيش‌داوري كه لازمه‌ي فهمِ متقابل و رشدِ اجتماعي است. براي همين است كه مي‌گويم ما هنوز راهِ درازي در پيش داريم كه به نقطه‌ي صفرِ گفت‌وگويِ مدني برسيم. خارج‌نشين يا داخل‌نشين به دردِ بي‌تاريخي مبتلا هستند و تازه گمان مي‌كنند ديرين‌ترين تاريخِ بشر را دارند و هنر جخ نزد آنان است و بس. و من به اين توهم دچارم كه زبانم گويي شيرين‌ترينِ زبان‌هايِ دنيا است و لوده‌گي‌هاي‌ام طنزي شكرشكن. و من با تأسف به اين منظره‌ي سربي نگاه مي‌كنم كه لكه‌هايِ رنگيِ ظاهر شده بر متن آن در تابشِ پرتوِ پرخاش و توهين و دشنام رنگ مي‌بازند و باز آن گستره‌‌ي خاكستري تا چشم كار مي‌كند مي‌رود و مي‌رود. و من تمرين مي‌كنم كه بتوانم لحظاتي با تو حرف بزنم بي‌اين‌كه قمه را از رو ببندم.

-- تقي ، Jan 25, 2009

من این پیام را قبلا گذاشته بودم. آیا دلیل خاصی داشت که چاپ نشد؟
متن آن این است (جایش می‌شود بعد نظر کریم!):
دوستان گرامی: تقی، علی صیامی و مهدی عزیز، که یک‌باره به دفاع از آقای براهنی برخاسته‌اید.
یکی از همان شخصیت‌هایی که شما بهتر می‌شناسیدشان، گفته است: در جوانی اگر کسی چپ نباشد جوان نیست و در پیری اگر کسی هم‌چنان چپ باشد عاقل نشده است!
صحبت بر سر چپ بودن و این که بیشتر کسان در آن‌ سال‌ها انقلابی شده بودند نیست بلکه در میزان ارادت و ... است وگرنه همان آقای دکتر سنجابی که یک کرد میهن‌پرست بود - و ما همه می‌دانیم که واژه‌ی پان‌فارسیست را چه کسانی برای کوبیدن زبان ملی و تاریخی ما اختراع کرده‌اند - و رهبر جبهه‌ی ملی ایران بود، خیلی دیر به انقلاب پیوست و خیلی زود هم (دو ماه) از دولت موقت جدا شد. هر چند در همان مدت هم به خاطر عدم حمایت از دکتر صدیقی و دکتر بختیار، هم‌جبهه‌ای‌هایش، می‌توان او را نقد کرد ولی مانند جناب براهنی - که اتفاقا متن‌های زیبایی هم در تعریف و تمجید از اعلی‌حضرت دارند - این‌چنین خود را به ... نکشید (این فرد، براهنی، البته بعدها و در حالی که در کانادا تشریف داشت و برای {...... } بدون توجه به آن که شاه سال‌هاست کفن پوسانده است، کتابی از زندگی شبانه‌ی شاه نوشت و در آن از تمام تخیل خود برای به افتضاح کشیدن او بهره برد).
و صد البته این فرد، هنوز هم که هنوز است با جعل تاریخ آذربایجان و ساختن نیکانی از گرگ برای هم‌زبانانش، و گسترش واژه‌های استالین‌ساخته هم‌چون ملیت‌های ایران، هم‌چنان چپ است.
دوستان گرامی، من هم به تبار آذری خود می‌بالم ولی افتخار من به آن پیرمرد 90 ساله‌ی آذربایجانی - که سال گذشته افتخار دیدارش را داشتم - است که بسیار بیشتر از کسانی که نام بردید به تاریخ و فرهنگ ایران خدمت کرده است و پژوهش‌های ناب او بی‌همتاست و حتا کشف آرام‌گاه شمس تبریزی را مدیون او هستیم: استاد محمدامین ریاحی‌خویی، که تنها به‌خاطر 37 روز حضور در برابر طوفان انقلاب و داشتن مقام وزارت فرهنگ و هنر در دولت بختیار و به خواهش او، دولتی که به‌ندرت توانست تشکیل جلسه بدهد و تنها و تنها به عشق ایران، تا پای اعدام رفت و سی سال پس از آن را خانه‌نشین بود ولی ایران را ترک نکرد و هم‌چنان در ایران است...

-- علیرضا افشاری ، Jan 26, 2009

آقاي افشاري
نظر خود را گفتيد و من به آن احترام مي‌گذارم. طبيعتاً از آنجا كه هيج پاسخي جز كلي‌گويي در نوشته‌ي شما نيافتم نمي‌توانم مطلبِ خاصي بگويم. و البته در ادبياتي كه به كار برده‌ايد از سه نقطه‌هاي لابه‌لاي سطور مشخص است كه به هنگامِ نوشتن بسيار هم عصباني بوده‌ايد. دست‌كم مي‌توانيد بپذيريد كه نقدِ بنياديِ افكار و نظرها در اين پنجره‌ي محدود اگرنه ناممكن شايد بسيار دشوار است. شما مي‌توانيد با براهني مخالف و با امين‌رياحي موافق باشيد و من سرم را مي‌دهم تا شما بتوانيد اين حق را حفظ كنيد. دست‌كم اين انصاف را داشته باشيد كه زباني بيابيد تا از طريقِ آن نكته‌هايي را به من و سايرين كه احتمالاً با نظرِ شما موافق نيستيم برسانيد. صرفِ توپيدن و دشنام دادن نه مسأله‌ي شما را حل مي‌كند نه مسأله‌ي ما را (زيرا ظاهراً مسائل‌مان متفاوت است). مثلاً من به نكته‌اي اشاره كردم: حكومتِ شاه تماميت‌خواه و غيردمكراتيك بود و نشانه‌هاي آن برخورد با مخالفان به‌ترتيبي بود كه من شواهدِ آن را بيان كردم. خيلي خلاصه! حال ظاهراً شما موافق اين رژيم بوده‌ايد (اگر اشتباه مي‌كنم روشن كنيد) مي‌توانيد بگوييد چنين نبوده و همه در بيانِ افكارِ خود آزاد بوده‌اند. در اينجا صرفاً گفت‌وگوي ما تمام مي‌شود. اين قاعده‌اي است كه من برايِ گفت‌وگو مي‌شناسم. در غيرِ اين صورت شما مي‌توانيد شواهدِ متقن‌تري بخواهيد يا خود شواهدي در ردِ گفته‌هايِ من بياوريد. بياييد راه‌هايِ گفت‌وگو را پيدا كنيم چون با اين وضع من خوفِ آن دارم كه اگر حكومتِ موردِ نظرِ شما حاكم شود، روايتِ ديگري از همين حكومتِ فعلي خواهد بود. ضمناً اگر بخواهيد از همان ادبيات استفاده كنيد من تنها سكوت خواهم كرد زيرا اين ادبيات را بلد نيستم.

-- تقي ، Jan 28, 2009

سپاس آقا تقی. آن نقطه‌چین‌ها - منهای آن که داخل چنگک بود - را خودم گذاردم چون کلمه‌ی مناسبی را که بار توهین نداشته باشد، نیافتم!
نه، من هم طرفدار رژیم پیشین نیستم هر چند آن را از مقطعی از انقلاب به بعد اصلاح‌پذیر می‌دانستم و این که، خود آن رژیم را در شکل‌گیری انقلاب بسیار مؤثر می‌دانم یا آن‌گونه که بازرگان گفت: خود اعلاحضرت رهبر انقلاب هستند.
اختلاف نظرمان - که البته نمی‌دانم شما تا چه اندازه، طرف سخن من هستید - به دفاعی است که از شخصیت خودنمای آقای براهنی شد (بر این باورم که ایشان صادقانه به انقلاب نپیوستند و تلاش‌شان در گذشته و حال برای خودنمایی بوده است). اما با آقای براهنی در این مرحله هم اختلافی ندارم و آن را موضوعی شخصی می‌دانم، اما اختلاف من از هنگامی آغاز می‌شود که ایشان را رودرروی هویت ملی می‌بینم و توان نویسندگی‌شان را در خدمت اختلاف‌اندازی میان ایرانیان. من به دغدغه‌های اجتماعی بسیاری از هواداران صادق ایشان احترام می‌گذارم ولی به تلاش ناصادقانه و هدف‌مند ایشان و تنی چند از یارانشان برای غسل تعمید چهره‌ی جدایی‌خواهی هم‌چون پیشه‌وری (که سند گوش‌به‌فرمانی‌اش از جعفروف و استالین توسط پژوهش‌گران جمهوری آذربایجان منتشر شده) و یا به تقابل کشیدن زبان ملی و مفتضح کردن آن در برابر زبان قومی (که این دو اصلا رودرروی هم نیستند و زبان ملی ما توسط همه‌ی ایرانیان ساخته شده و نه گروهی خاص، و میراث همه‌ی ماست) و سعی وافر ایشان در ساختن شناسنامه‌ای انیرانی برای بخش بزرگی از هم‌میهنانم معترض هستم.
توانستم موضوع را روشن مطرح کنم؟

دوستان محترم و عزیز
ما در زمانه دوست نداریم حتی یک جمله از نوشته های شما را سانسور کنیم. اما انتشار نظراتی که به موضوع نامربوط است نیز تداوم ذهنی خواننده را از مطلب منحرف می کند. طبیعی است که انتقاد یا دفاع از آقای براهنی در موضوع انقلاب و مسائل پیرامون آن حق طبیعی خوانندگان این صفحه است، اما خواهشمندیم از این پس از گذاشتن نظراتی مانند دیدگاه آقای براهنی درباره مسائل قومی که به موضوع این صفحه مربوط نیست در اینجا خودداری کنید، چون مجبور می شویم از انتشار آن جلوگیری کنیم.
با احترام به خوانندگان روزشمار انقلاب، ابراهیم نبوی

-- علیرضا افشاری ، Jan 31, 2009

آقاي افشاري
گمان مي‌كنم در يك فضايِ دوطرفه بتوانيم گفت‌وگو كنيم. اي‌ميل من gheisari@aol.com است. اگر تمايل داشتيد به من اي‌ميل بزنيد.
از راديوزمانه و آقايِ نبوي به خاطرِ فضاي باز گفت‌وگويي كه ايجاد كرده‌اند متشكرم. اين پنجره از معدود امكاناتِ نشرِ آزاد و بدونِ سانسورِ عقايد و نظرها است گرچه انتقادهايي داشته‌ام و براي ايشان فرستاده‌ام و اميدوارم موردِ توجه قرار داده باشند.

-- تقي ، Feb 4, 2009

آقا یه سوال؟
کسی روش میشه با کلمه بازی از این {....} مستر براهنی دفاع کنه؟
بارت بیچاره وقتی زبان من درآوردی دیکتاتورها رو تحلیل می کرد نمی دونست یه عده روشنفکر تو ایران با زبان بازی شعبده می کنن.
آقای داریوش معمار که دیگه شاهکاره.
به خدا خجالت داره...

-- همشهری تبعیدی ، Feb 15, 2009

آقا يا خانم همشهري تبعيدي
حرفِ آقايِ نبوي را جدي نگيريد هر نوع اتهام، توهين يا حمله‌ي شخصي كه بگوييد اصلاً هرز محسوب نمي‌شود. اين محدوديت‌ها برايِ بعضي غيرخودي‌ها است، شما كه از خودمانيد ... اصلاً ترمزي به قلم (كي‌بورد)تان نزنيد خداي نكرده عقده‌اي مي‌شويد ... بي‌خيالِ مقرراتِ سايت، خداقوت

-- تقي ، Feb 16, 2009

خواهش می کنم تنها و تنها به مقاله ی آقای براهنی با نامِ« در معنای ساده ی یک عصیان » مراجعه کنید تا ببینید و بخوانید که ایشان چرا به فارسی نوشته اند و می نویسند. کتابِ « بحران رهبری نقد ادبی...» را دیگر نمی گویم. آنچه در این کتاب نوشته است با آنچه که در این سالها می نویسد زمین تا آسمان با هم فاصله دارند. در مقاله ی در معنای ساده ی یک عصیان می نویسد: من باید از این زبان(فارسی » انتقام می گرفتم. اگر من در آغاز کار نقد و انتقادم اینهمه آدم را زدم و شل و پل کردم. آنهایی که بویسله ی انتقاد شل و پلشان کردم قربانیان به حق این کوشش من در راه رسیده به یک هویت بودند. هویت خشن فقر و بدبختی من باید از راه مبارزه برای بدست آوردن یک زبان خشن و زمخت و تحمیل این زبان خشن و زمخت بر ارکان کلام معاصر-خواه در شعر و خواه در نقد و انتقاد و حتی در مطبوعات- حاصل می شد. زبان انتقاد من و تا حدودی زبان شعر من عصیانی است علیه لطافت آسمانی نظم و نثر فارسی. کوشیدم نشان دهم که این زبان یک چیز کم دارد و آن خشونت و زمختی و دشنام و فحاشی و طنز و هجوی است که طبقه ی کارگر بویژه کارگر خرد شده بوسیله ی لطافت اشرافی زبان ادبی فارسی در چنته دارد و اگر این خشونت علنی شود تمام ضابطه های سنجش زبان عوض می شود. شلاق من در وسط مطبوعات فارسی بزرگترین هدیه ای است که من به نقد و انتقاد معاطر تقدیم کرده ام. این شلاق رکن اساسی هویت من است.» مقاله طولانی است و در سایت تریبون 6 زمستان 2001 چاپ شده است. آیا کسی هست که از آقای براهنی بپرسد چرا هنوز به فارسی می نویسد؟ ایشان زبانهای ترکی؛ انگلیسی؛ آلمانی؛ فرانسوی و عربی را هم به گفته ی خودشان بلدند. پس چه لزومی دارد که در این فضای آزادی و بیرون از ستمِ فارسها(ایران) که زبان ایشان و امثالِ ایشان را بریده اند؛ باز هم به زبان تحمیلیِ فارسی نوشت. از یک سو به این زبان تازید و به آن ناسزا گفت و یک طرف باز هم به آن زبان نوشت و در آن زبان فکر کرد؟

-- بیژن ، Mar 29, 2009

Salam
Be nazare man roshanfekran va akhoondha dar Iran do rooye yek sekke hastsnd ba in tafavot ke yki ammame darad va modam dam az khoda mizanad va digari bi ammame hast va modam dar bareye azadiye bayan va ghalam shoaar midahad. Tafavoti ham miyane pan farsist va pan torkist nist. Hamin aaghaye barahani har zaman ke khasteh dar khabargozarihaye jomhooriye eslami goftogoo karde ke mitavanid aanha ra be khosoos dar khbargozariye daneshjooii pyda konid.Be nazare man eshtebah yek bar na seh bar mishavad na sad sal! Sad sal ast ke inha eshtebah mikonand va ebrat ham nemigirand amma ma ke bayad ebrat begirim va dooreshan biyandazim!
ba tashakkor
bedoone nam

-- bedoone nam ، Jul 28, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)