رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ خرداد ۱۳۸۹

«پروفسور بوبوس» و آتیلا پسیانی

الهه نجفی

سالن اصلی مجموعه‌ی تأتر شهر در تهران فعالیت خود در سال ۱۳۸۹ را با نمایش «پروفسور بوبوس» به کارگردانی آتیلا پسیانی آغاز کرد. در این نمایش هنرمندان سرشناس سینما، بازیگرانی مانند رضا کیائیان، بابک حمیدیان، هانیه توسلی، ستاره پسیانی و فاطمه نقوی بازی کرده‌اند.


طبعاً استقبال تماشاگران از این نمایش در مقایسه با نمایش‌های دیگر بیشتر بوده است. طی شش اجرای نمایش «پرفسور بوبوس» ۱۸۶۲ نفر از این نمایش دیدن کرده‌اند. با توجه به کم‌مخاطب بودن تأتر و قیمت بلیط این نمایش که ده هزار تومن تعیین شده بود، می‌توان گفت که استقبال خوبی از این نمایش به عمل آمده.

پروفسور بوبوس ظاهراً بر اساس نمایش‌نامه‌ای از یک نویسنده‌ی گمنام روس به نام آلکس فایکو به روی صحنه آمده است. می‌گویم ظاهراً، چون هر چه گشتم هیچ نشانی از این نمایشنامه‌نویس پیدا نکردم. اما احتمالاً من به اندازه‌ی کافی جستجو نکرده‌ام و حتماً چنین نویسنده‌ای در گوشه‌ای از دنیا وجود دارد یا زمانی وجود داشته.


در هر حال این حقیقت دارد که به اعتبار نمایشی که آتیلا پسیانی از روی نمایشنامه‌ی «پروفسور بوبوس» نوشته‌ی آلکس فایکو به روی صحنه آورده، شاید در سراسر جهان هیچ جا این نویسنده را به اندازه‌ی ایرانی‌های نشناسند. این هم یکی از شگفتی‌های فرهنگ ماست که به جای آن که روایت‌های تازه‌ای از نمایش‌های ماندگار به دست دهیم، مدام تلاش می‌کنیم با آوردن نام‌های تازه ایجاد بهت‌زدگی فرهنگی کنیم.

اما ظاهراً هدف آتیلا پسیانی با استفاده از بازیگران شناخته‌‌شده‌ی سینما و یک نمایش‌نامه‌ی ناشناخته‌ فقط کشاندن بیشترین تعداد مخاطب به سالن تآتر نبوده است. داستان این نمایش هم از برخی لحاظ چندمعنایی و کنایه‌آمیز است:

حکومت استبدادی یک ژنرال فلج و علیل در حال فروپاشی است. در همان حال وزیر میانسال و معاون اصلی ژنرال، مشاور جوان خارجی خود را مأمور یافتن یک استاد زیباشناسی آداب و رفتار درباری می‌کند که به نامزد جوانش آداب درباری بیاموزاند.


بوبوس بازنشسته که در تظاهرات شرکت کرده و مورد تعقیب پلیس است با باز شدن در یک عمارت، به ناچار وارد آن عمارت می‌شود. با ورود او به عمارت، پروفسور بخت‌برگشته اسیر بازی صاحبان این عمارت می‌شود و باقی داستان که البته باید روی صحنه دوازده متری پرآلاف اولوف تأتر شهر دید.

همین‌قدر مهم است که بدانیم با یک داستان به اصطلاح کافکایی (کافکائسک) روبرو هستیم. آیا این کافکائسک یک پیام سیاسی دارد؟ هر چه باشد بوبوس بینوا از ترس جانش مجبور است با وجود مشاهده‌ی دروغ‌ها و تزویرهای دربار، به خواسته‌های مشاور جوان وزیر تن بدهد.


آتیلا پسیانی، بازیگر سینما و تلویزیون و کارگردان تأتر از هنرمندان پس از انقلاب است که در سال ۱۳۶۱ از دانشکده‌ی هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل شد. در آن سال‌ها همه چیز در ایران وجود داشت غیر از تأتر که پیش از انقلاب با «کارگاه نمایش» جانی تازه گرفته بود و در جشن هنر شیراز و با هنرمندانی مانند عباس نعلبندیان می‌رفت که در جهان هم به درخشش‌هایی نه چندان خیره‌کننده برسد. در آن سال‌ها هنرمندان بزرگ تأتر ایران، کسانی مانند بهمن فرسی و پرویز صیاد جان‌شان را برداشته و از ایران بیرون آمده بودند.


آتیلا پسیانی که در این مدت در سینما و تلویزیون همه کار کرده و حتی طراحی لباس و صحنه را هم در کارنامه‌ی خود دارد، تلاش می‌کند آثار متفاوتی عرضه کند. او به یک معنا یک هنرمند تجربه‌گراست و حتی قواعد تآتر آوانگارد را هم برنمی‌تابد.

این بار اما در پروفسو بوبوس او یک نمایش طنز مردم‌پسند به روی صحنه آورده. تآتر در شرایط اختناق سیاسی همه جای دنیا به کمدی گرایش پیدا می‌کند. مردم به اندازه‌ی کافی هر روز در کوچه و خیابان صحنه‌های تراژیک مثل قتل ندا آقاسلطان یا اعدام فرزاد کمانگر می‌بینند. از این گذشته با چاشنی طنز می‌توان به مشکلات سیاسی، مثلاً به احتمال فروپاشی یک حکومت استبدادی و موقعیت کافکائسک روشنفکران هم پرداخت، و در همان حال مجوز نمایش هم گرفت. مردم راضی هستند که یک نمایش طنز دیده‌اند، با یک نویسنده‌ی گمنام روس هم البته آشنا شده‌اند و کسی هم نمی‌تواند ثابت کند که این نمایش یک نمایش سیاسی است، اما همه به نوعی با این موضوع آشنا هستند.


اما این‌ها برای کشاندن مردم به سالن تآتر، آن هم با بلیط ده هزار تومنی کافی نیست. کسی که از قدرت خرید برخوردار است و دوست دارد حداقل هر ده سال یک بار تأتر هم ببیند، صحنه‌ی باشکوه و فضاسازی و طراحی جالب را می‌پسندد. برای همین هم در نمایش پسیانی بیشتر از آن که تأکید بر موقعیت کافکائسک پروفسور بیچاره باشد، چشم تماشاگر پی سویه‌های بصری صحنه است. آیا این هم حامل نوعی پیام است؟ مگر غیر از این است که زیباسازی شهرها و عریض کردن شاهراه‌ها و ساختن برج‌ها و اتوموبیل‌های لوکس و گران‌قیمت این روزها بیشتر توی چشم است تا بحران‌های سیاسی؟

صحنه به شکل یک سالن مد لباس طراحی شده و در پانزده دقیقه‌ی اول نمایش، تماشاگر به دیدن شو مانکن‌های عجیب و غریب نمایش با لباس و گریم‌هایی متفاوت که بر اساس شخصیت درونی نقش انجام شده، سرگرم می‌شود.


ولی نباید فریب خورد. کارگردان ظاهراً قصد ندارد فقط تماشاگرش را سرگرم کند. در این نمایش مثل این است که همه چیز نمایشی است. گاهی هم به شیوه‌ی تآتر پوچی بازیگران مثل مانکن‌ها بین تماشاگران رفت و آمد می‌کنند.

در بین این آمد و شدها و آن صحنه‌آرایی‌ها آنچه که ممکن است فراموش شود اصل ماجراست: پروفسور بوبوس در یک موقعیت کافکایی قرار دارد و حکوکت استبدادی یک ژنرال فلج و علیل هم در حال فروپاشی است. اما آیا اینها و چند چهره‌ی شناخته‌شده برای یک نمایش موفق کافی است؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

متن خوبیه که نکته ها رو نشون میده و نظر رو به مخاطب واگذار میکنه. اما نباید از این نکته چشم پوشی کرد که نهایتا مردم که در انقلاب پیروز می شن مثه The Dreamers برتولوچی، نشون داده می شن. در صحنه ی آخر شاگرد تنبل کلاس پروفسور بوبوس که بارها از خنگیش تو نمایش صحبت می شه و خواهرش مستخدم عمارته، یکی از رهبرای مبارزینه و با پرچم سرخ میاد. از بارون رشوه قبول می کنه، به بوبوس یه پست می ده تو یه جای پرت. فک کنم طعنه هایی که به حکومت زده می شه با طعنه هایی که در ادامه و آخرای نمایش به مردم زده می شه پوشیده میشه. نمایش خوبیه ولی اینکه الان اجرا بشه سفارشی بودنشو تقویت می کنه.

-- شروین ، May 26, 2010 در ساعت 03:35 PM

متن نمایشنامه ی پروفسور بوبوس نوشته ی الکساندر فایکو و ترجمه ی رضا قیصریه است. این متن را رضا قیصریه سالها پیش از کتابی که در آن چندین و چند نمایش روسی بود و به ایتالیایی برگردانده شده بود به فارسی برگردانده است و همان سالها آتیلا پسیانی آن متن را گرفته و قصد داشته اجرا کند ولی این کار تا به امروز به تعویق افتاده است. من زمانی که کارهای رضا قیصریه را فهرست می کردم به این کار برخوردم و متن ایتالیایی کتاب قیصریه را هم دیدم. قرار بود انتشارات نیلا گویا این کار را منتشر کند. هنوز خبر ندارم چه بر سر این متن آمده. چون خود قیصریه هم تنها متن ترجمه اش را داده بود برای اجرا و خودش نسخه ای از ترجمه اش نداشت. از آن مجموعه نمایش های طنز روسی آن کتاب ایتالیایی ، قیصریه یک کار دیگر را هم به فارسی برگرداند که نیلا چاپ و منتشرش کرد به نام روز نحس نوشته ی میخاییل زوشنکو. برای اطلاعات بیشتر درباره ی نویسنده ی کار بهتر است با رضا قیصریه تماس بگیرید

-- mahdi fotuhi ، May 26, 2010 در ساعت 03:35 PM

شاید یک دهه پیش آقای پسیانی نمایشی به صحنه آورد که بسیار تجربی مینمود زیرا در هر اجرا همسرش که بازیگر نمایش بود هروز یک ماهی قرمز را بایدزنده زنده میخورد .... خوب نمایش نمایش فوق العاده ای نبود اما در پس ژست های پیچیده پیام روشنفکر بیچاره ایرانی گیر کرده بین چرخ دنده های تیوکراسی است را به زحمت بسیار منتقل میکرد که بیشتر دلسوزی بر انگیز بود تا متحول کننده....

-- بدون نام ، May 27, 2010 در ساعت 03:35 PM

نمایش پروفسور بوبوس در پی تقلیلِ امر بیرونی است. آنچه روی صحنه اش رخ می دهد، کژتابی تصویر خود ماست، در برابر جریانات پیشِ رویمان. به این معنا که در ملغمه ی پیوستار هر چه ناچسب است –دکور، لباس، ویدئوپروژکشن، فشن شو، میکروفون، و ...- می کوشد، شبیه برنامه های رسانه ی ملی عمل کند. سناریوهای این رسانه را پس از کشتارهای خیابانی به یاد آورید. آنجا که به یاری تمامی امکانات فنی و غیر فنی! در پی تقلیل اتفاقات بر می آمدند. سناریوی کیهان را بعد از قتل ندا آقا سلطان به یاد آورید که به یاری خلق داستان های هزارتویی مثل هزار و یکشب، می خواست قائله را بخواباند. از لحاظ ساختاری، شباهت های فراوانی میان کیهان و رسانه ملی و اجرای پرفسور بوبوس وجود دارد. پس از قتل فرزاد کمانگر، به همراه چهار تن دیگر توسط جمهوری اسلامی، شنیده شد که رضا کیانیان، در نقش پروفسور بوبوس، در شب پس از اعلامِ این جنایت، چندین بار و بر معلم بودن خود تأکید می کرد. سالن اصلی تئاتر شهر چیزی حدود 700 تماشاگر را در خود جای می دهد. اجرای نمایش فوق در اکثر شب ها پر تماشاگر بوده است. اگر در نظر بگیریم که حدود 200 نفر از تماشاگران این اجرا از ماجرای قتل فرزاد کمانگر و معلم بودن او با خبر بودند، این تأکید رضا کیانیان که به احتمال قوی در راستای بازی بداهه ی او شکل گرفته بود، چه معنایی را می رساند؟؟؟ دو وضعیت محتمل است:1 - آقای کیانیان از ماجرای قتل فرزاد کمانگر هیچ اطلاعی نداشت و صرفا نقش خود را ایفا می کرد و هیچ نسبتی میان تأکید او بر حرفه ی معلمی و از قضا معلم بودن فرزاد کمانگر نبود.2 - بازیگر فوق از ماجرای این قتل باخبر بود و در راستای وظیفه ی انسانی اش، در پی واکنشی اینگونه برآمد. و با توجه به این که نمایش فوق وضعیتی کمیک را ارائه می کرد، همچون ایده ی نمایش سنتی سیاه بازی، حقایق اتفاقات بیرون از سالن نمایش را گوشزد می کرد.
وضعیت اول به دلیل شکل ساختاری مفهومی به نام تئاتر، اساسا ممکن نیست. به این دلیل که هیچ تئاتری در خلاء شکل نمی گیرد و همواره در بی نسبت ترین و مستقل ترین وضع ممکن نیز با مقتضیات محیط خود مرتبط است.
و اما وضعیت دوم: آقای کیانیان و تمامی خانم ها و آقایانِ دخیل در اجرای پروفسور بوبوس، یا مومنانه در پی واکنش به وضع موجود اند و در این راستا با برپایی این شو لباس همراه با سیاه بازی!، اشاراتی عینی به دیکتاتوری و انقلاب و معلم و دیگر موضوعات آشنا برای مخاطب اکنونی تئاتر شهر دارند و آن را دلاورانه مطرح می کنند. و یا اینکه در ارتباط با آن سناریوهای کیهان و رسانه ملی، در پی تقلیل امر بیرونی اند، و همچون برادران فوق، این عمل را با انواع و اقسام امکانات فنی و غیر فنی انجام می دهند!
دیکتاتوری، کشتارهای خیابانی، تجاوز و قتل در زندان، حمله به خوابگاه های دانشجویی، دروغ پردازی و هزاران مسئله ی عینی دیگر، تبدیل به موضوعاتی می شود که باید تماشاگر را بخنداند! بسیار شبیه این عمل رسانه ملی که می خواست دهشتناکی و همچنین علت اصلی قتل ندا آقاسلطان را در زنجیره ی از اخبار و روایت ها و داستان های گوناگون تحت الشعاع قرار دهد و از دهشتناکی آن بکاهد و علت اصلی را نهان کند.

-- اسفندیار مغموم ، May 27, 2010 در ساعت 03:35 PM

اسفندیار جان! با وضعیت دوم موافقم. کیانیان کسی نیسس که از این کارا بکنه، یادمون نرفته که این همون کسیه که تو اوج شلوغیا کتاب " این مردم نازنینو " در آوردو از برخوردای قشنگه مردم با خودش تو خیابون حرف زد...

-- شروین ، May 30, 2010 در ساعت 03:35 PM

من هم ديدم اين نمايش رو! اما اصلا خوشحال نيست! واقعا متأسفم از اين كار!
اين همه شعار يك جا و اين همه بازي بد در يك نمايش!!!
فقط بابك حميديان عالي بود!! حتي كيانيان هم تكراري و افراطي شده بود شايد!
در وبلاگم درباره اش نوشته ام:
safamusavi.blogfa.com

-- ر ه ا ، Jun 2, 2010 در ساعت 03:35 PM