خانه > رادیو سیتی > تاتر > هادی و صمد، ۱۰ سال بعد | |||
هادی و صمد، ۱۰ سال بعدرضا دانشورهادی و صمد، ۱۰ سال بعد به مناسبت نمایش «هادی و صمد، 10 سال بعد» این شانس را داشتیم که آقای پرویز صیاد و هادی خرسندی را یکجا و در کنار هم داشته باشیم و خواهش کنیم راجع به این برنامه جدیدشان برای ما توضیح دهند و بگویند که ماجرای این 10 سال بعد چیست و همکاری این دو هنرمند بر اساس چه چیزی به وجود آمده و چگونه کار شکل گرفته است؟ هادی خرسندی: دو هفته پیش من خبرهای روزنامههای ایرانی را که نگاه میکردم، خبری بود با این عنوان که بیماری روانی، دومین بیماری فراگیر بعد از بیماری قلبی در ایران است و متخصصان گفتهاند سابقه نداشته در کشور ما درصد انسانهایی که گرفتار این بیماریها هستند این قدر بالا باشد. در نمایش «هادی و صمد 10 سال بعد» پرویز صیاد، نظر به وضعیتی که این بیماران بین ایرانیان داخل و خارج از کشور دارند و نیاز آنها را به تراپی شدن و مراجعه کردن به روانکاو و همچنین استقبال آنها را از برنامههایی که به این مناسبت در رادیو و تلویزیون آمریکا یا در جلسات خصوصی برگزار میشود، بررسی میکند. در نتیجه در این نمایش، من به عنوان آدمی که میخواهد درجه و جواز تراپی و روانکاوی کردن قلابی بگیرد، صمد را مورد تراپی قرار میدهم. این که در آخر صمد من را تراپی میکند یا من او را روانکاوی میکنم، باید نمایش راببینید. اما سابقهی آن این است که ما 10 سال قبل یک هادی و صمد شروع کردیم و چون نمایشنامه را پرویز صیاد نوشته، من میکروفن را به خود او میدهم تا سابقه را بهتر برایتان بگوید. پرویز صیاد: هادی به یک بخش نمایش «هادی و صمد 10 سال بعد» اشاره کرد؛ ولی من جنبهی دیگر آن را میگویم که به دنبال برخوردی که با هادی خرسندی در نقش خودش به عنوان یک طنزپرداز و شاعری که هم و غمی به جز مسائل داخل کشور و هموطنان خودش ندارد، وسوسه میشود که با یک روستایی هموطن خودش گفتگو و مصاحبهای کند و ببینید که تا چه حد کارهایی که کرده توانسته با یک هموطن عامی و بیسواد مثل صمد ارتباط برقرار کند. نتیجه این برخورد در بار اول این است که هادی خرسندی میبیند که ارتباطی بین او و این هموطن روستایی وجود ندارد. نه تنها رابطهای وجود ندارد؛ بلکه او با فرهنگ و گذشته خودش هم چندان آشنایی ندارد. متوجه حفرههایی میشود که قبلاً به آن فکر نکرده بود. حالا بعد از 10 سال دوباره این وسوسه برایش پیش میآید که دوباره با او برخوردی داشته باشد که در وهله اول ببیند که هیچ اثری از برخورد اول به عنوان یک شاعر یا یک طنزپرداز و کسی که دربارهی زندگی صمد و صمدها همیشه فکر کرده، دل سوزانده و حرف زده، توانسته بگذارد یا نه؟ آیا توانسته که لااقل در برخورد اولیه اثری روی او بگذارد یا خیر؟ ضمناً در این 10 سال که بر او گذشته، چه تأثیر تازهای از این 10 سالی که در این شرایط امروز کشورش که در آن زندگی میکند، بر او نهاده شده است. این در واقع مضمون نمایش دوم ما هست. بار اول در سپتامبر سال ۹۵ میلادی در لندن شروع شد و آخرین نمایش ما در واقع در پاییز ۱۹۹۷ در لسآنجلس تمام شد که از تاریخ آخرین اجرای قدیم 10 سال میگذرد و ما عنوان نمایش را از همین گذشت 10 ساله گرفتیم. دانشور: آقای صیاد دو نکته در صحبت شما هست. یکی این که میگویید با یک «دهاتی» کشور خودش میخواهد صحبت کند! میدانیم که صمد بیشتر از یک دهاتی ساده کشورمان است. زیرا در عین حال که صورت ظاهر یک روستایی را دارد؛ ولی از لحاظ زندگیای که طی سالها در ذهن مردم کرده، در حقیقت یک پرسوناژ استعاری برای تماشاچی ایرانی است و صرفاً یک روستایی ساده نیست و بسیاری از خصوصیات ملی و قومی ما را در خود دارد؛ یکدندگیها و هوشمندیهای خاص خودش را دارد و به هر حال یک مخلوق ذهن روشنفکرانهای است که سعی کرده با ساختن این پرسوناژ، بسیاری از زاویههای تاریک و نیمه پنهان روح ایرانی یا ذهنیت قشر و طبقهای از آنها را نشان دهد. در نتیجه صمد بیش از این که یک روستایی ساده باشد، یک استعاره است. نکتهی دوم را به صورت سؤال طرح میکنم: آیا در نمایش شما گفتگوی بین خارج و داخل، بین صمد و هادی، آیا اشاره به یک پیشنهادی، یا نکتهای ندارد؟ اصولاً رابطهی بین خارج و داخل در این نمایش چگونه دیده میشود؟ صیاد: در عمل همان چیزی را که اشاره کردید، در نمایش ما هم در گذشته و هم حالا به وقوع میپیوندد. یعنی رویارویی یکی از افراد داخل کشور ما با فردی که در خارج از کشور زندگی میکند؛ ولی همهی هوش و حواسش در آنجاست. در واقع تعبیری از آن بخش از ایرانیانی که در تمام این سنوات و در دو دهه گذشته، 28-27 سال گذشته، گر چه مقیم کشورهای مختلف بودند؛ ولی در واقع هنوز تمام هوش و حواسشان به مسائل و حوادث داخل کشور بود. شاید عدهای واقعاً در این حسی که بنده برای شما ارائه میکنم، مشترک نباشند و زندگی دیگری در خارج برای خودشان پیش گرفتهاند و کمتر فرصت این را دارند که به مسائل داخل کشور بپردازند. اما منظور من افرادی مثل هادی خرسندی و خودم هستند که همیشه مخاطب نمایشهایی که نوشتم و فیلمهایی که ساختم یا هر کاری که در تلویزیون کردم و هر چیزی که روی کاغذ آوردم، مخاطب فردی و خیالی من هموطنان داخل کشورم بودند. یک جور نشان دادن اینکه من هنوز در آن جا زندگی میکنم؛ با آن حال و هوا به سر میبرم؛ هنوز خودم را شهروند یک کشور بیگانه نمیدانم. مشغله ذهنی من همیشه آن است. بارها هم در گفتگوهای مختلف این را عنوان کردم که صمد شخصیت ثانوی من هست و عمداً هم در قصهها هیچ وقت خارج از کشور نیامده است. برای این که دوست دارم در آن جا باشد و وسیلهای باشد که من بتوانم با حوادث آن جا چفت بشوم و ارتباط برقرار کنم. آقای خرسندی هم به شهادت همهی کارهایی که کرده، خود به خود جزو آن دسته از کسانی است که همیشه مشغله ذهنیاش ایران و مسائل داخل کشور بوده است. بنابراین این فرضیه که شما میگویید کاملاً درست است که یکی که از داخل به خارج از کشور رابطه برقرار میکند خودش میتواند مضمون هر دو نمایش ما باشد. دانشور: آقای خرسندی، اگر ممکن است به این سؤال من رک و راست جواب دهید. شما با صمد راحتتر گفتگو دارید یا با صیاد؟ خرسندی: پاسخ سؤال قبلی شما را اندکی نیز من بدهم. گفتید که صمد یک دهاتی عادی نیست و یک بعدی برای شما پیدا کرده که یک شخصیت استعاری است. اما شما اگر ۱۲-۱۰ فیلم صمد و چهار پنج تا نمایش صمد بر صحنه را با دقت نگاه کنید، شخصیت صمد در همهی اینها یکنواخت و درست و میزان است. اگر صمد خواندن و نوشتن بلد نیست؛ در هیچ کدام از فیلمها و نمایشها بلد نیست. اگر صمد طرز کار یک دوربین فیلمبرداری یا عکاسی را نمیداند، هیچ جا نیست که صیاد گاف کرده باشد یا بند را آب داده باشد یا تعمد داشته باشد که فرار کند از این قاعدهای که صمد دارد. صمد یا صیاد به گمان من یک آدمی است کاملاً شناخته شده و بدون هیچ تغییری. حتی اگر دقت کنید تغییر فیزیکی هم نکرده است. گر چه صیاد در چهرهاش خط سالیان دارد، اما صمد و اخلاق و رفتارش را در همان سن نگه داشته است. اما سؤال بعدی که من با صمد راحتترم یا صیاد؟ صیاد در نقش صمد به نظر من شیرینتر میشود و من فکر میکنم که صیاد آدم حاضر جوابی است اما صمد یک درجه از صیاد حاضر جوابتر است. شاید صیاد فرهنگ ملی و اصطلاحاتی را که بلد است در گفتگوی روزمره استفاده نکند اما صمد این اصطلاحات را دارد و دائم به کار میبرد ودر هوای آن فرهنگ نفس می کشد. این را خوب حس میکنم؛ چون خودم با صمد زیر نور هستم و در صحنهام. بیشک لحظات زیادی را با صیاد در سرما و گرما و در سفر و دیر رسیدن به رستوران و گرسنگی کشیدن و ... داشتیم. اما واقعاً با صمد همیشه سر حال بودم و با او اصلاً لحظهی سختی نداشتم. صیاد: این به من نشان میدهد که باید تغییری در وجنات خودم بدهم و در واقع هر گاه که با هادی یا کسی دیگر سفر میکنم، باید از حالت عبوس بودنم دور شوم. خوشبختانه صمد خاصیت عبوس بودن و ترشرویی را ندارد و همیشه در چارچوب یک کودک رشدنیافتهی باهوش که همه چیز را به بازی میگیرد و از طریق بازی با آن رابطه برقرار میکند، خوشایندتر است. خرسندی: اضافه کنم که صیاد فقط در دو موقع عبوس و ناراحت است: یک موقع زمانی که خوشحال است و یکی هم زمانی که ناراحت است ... دانشور: البته این تناقض ظاهری درمورد کارها هم تعمیم مییابد: از یک سو پرویز صیاد نویسنده، هنرپیشه و کارگردان کارهای به اصطلاح انتلکتوئلی و جدی است و در حقیقت یک روشنفکر مدرن و پیشرو است که ۴۰ سال پیش «بکت» بازی میکند؛ در تهران آن زمان جسارت میکند و تئاتر مستقل تأسیس میکند؛ نمایشنامههایی مینویسد که به مسائل بنیادی انسانی ارتباط دارد و خلاصه با روشنفکری روبهرو هستیم که مسائل فکری و سیاسی و اجتماعی برایش، به صورت خیلی جدی و گاه تراژیک، مطرح است. از سوی دیگر، یک چنین شخصیت جدی که به مسائل جدی توجه دارد و بیان و رفتار و کردارش هماهنگ با هم است، خالق یکی از خندهآورترین، زیباترین و شادترین پرسوناژهای سینما و تئاتر ایران در سالهای اخیر میشود. این تفاوت به نظر خیلیها که به اهمیت روشنفکرانهی آفرینش صمد پی نبردهاند، اساسی به نظر میرسد. به همین دلیل از شما سؤالی میکنم: چه تفاوتی بین شما هادی خرسندی، نویسنده و طنزپرداز و شاعر و مبتکر و بنیانگذار روزنامه اصغرآقا و هادیای که در صحنه روبروی صمد ظاهر میشود، وجود دارد؟ چه فاصلهای است بین مؤلف و پرسوناژ که اسم خودش را دارد؟ یا اصلاً فاصلهای نیست؟ خرسندی: گر چه عنوان میشود «هادی خرسندی در نقش خودش» اما در واقع من نقش طبقهی خودم را بازی میکنم. از دید صیاد که کارگردان و نویسنده نمایش است، من نمایندهی روشنفکران و اهل قلم و ادب و کتاب هستم. خیلی جاها که نقش روشنفکر را باید داشته باشم، حتماً از خودم دور میشوم و خیلی جاها هم که نقش یک کتابخوان مخبط را دارم که بلد نیست با یک روستایی چگونه رفتار کند، از هادی خرسندی دورم. در مجموع من روی صحنه سعی میکنم که طبیعی باشم و خیلی جاها و جملهها هست که باید ادا کنم و دوست ندارم. در همین نمایش ما یک کوزهای داریم که هیچ وقت در آن آب نمیکنم و بعد به صمد میگویم که من رغبت نمیکنم که در آن کوزه آب بخورم و صمد میگوید تو که گفتی هیچ وقت در این کوزه آب نمیکنم. من با ناراحتی میگویم که این دلیل نمیشود. به قول آقای صیاد، اینها تمهیدات نمایشی است؛ ولی من میگویم استبدادات نمایشی است که من با رغبت به آنها تن میدهم. دانشور: آقای صیاد، بین صمدی که اولین بار در سال ۱۹۶۷ خلق شده تا حالا، و به خصوص این 10 سال اخیر که موضوع و اسم نمایش شما هم هست، و صمدی که در جمهوری اسلامی زندگی میکند، تغییراتی هم بروز کرده؟ صیاد: در واقع به نوعی به آن حرف شما برمیگردد که صمدی که ما میشناسیم با صمدی که در واقع هست، تفاوت دارد. صمدی که در ذهن کسانی است که مجموعه این فیلمها را دیدند و نمایشها را دنبال کردند، حالتی دارد که با خود صمد نیست. صمد مثل یک روستایی که در ده خودش زندگی میکند، در جریان حوادثی قرار میگیرد. این حوادث در او اثر میگذارد و واکنشهایی نسبت به آن حوادث نشان میدهد. او را به جنگ میبرند، از جنگ بر میگردد و میبیند که دهاتشان ویرانتر از قبل شده. همهی این حوادث عکسالعمل آدمی است که در چارچوب خود زندگی میکند و به ان عکسالعمل نشان میدهد و تأثیرپذیر هم هست. به طور مثال، هادی سعی میکند ببیند که از آن 10 سالی که برای آخرین بار از دیدارش گذشته، چه تغییراتی زندگی کردن در سایه ولایت فقیه و این شرایط خرافات و پرداختن به مسائل خرافی مثل چاه جمکران و ... بر او گذاشته. 10 سال پیش از این چاه جمکران و توفیقی که بین مردم پیدا کرده، وجود نداشت؛ در نتیجه کسی هم نمیتوانست در این مورد از صمد سؤالی کند و نمیدانست که چه خبر است. حالا میدانند و چه بسا که یک بار هم به قم رفتهاند و حتی چیزی هم در چاه انداختهاند. بنابراین میتواند در مورد آن حرف بزند. میشود گفت که صمد در این سالها با فراز و نشیبهای جامعهی خود پیش رفته، عقب رفته و به خرافات گرویده و حتی نوع تعلق خاطرش به لیلا، همانی نیست که قبلاً بوده و جور دیگری راجع به لیلا حرف میزند. اینها همه تأثیرپذیری از نوع زندگی صمدهاست در شرایط این ۳۰ سال گذشته در کشور. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
in mosahebeh ya gozaresh 2 chiz kam darad :sedaye namayesh va tasvir namayesh . hezaran bazdid konandeh namidanand mouzoo chist. k.s
-- khorsand samadian ، Oct 28, 2007 در ساعت 07:07 PMآقای دانشور
-- اختر قاسمی ، Oct 29, 2007 در ساعت 07:07 PMمصاحبه بسیار عالی و جامع ای بود خسته نباشید
اختر
آقای دانشور
-- کاوه ، Oct 31, 2007 در ساعت 07:07 PMای کاش که در سوالاتتان مطرح میفرمودید که آیا واقعا جا داشت که اینجور به حزب توده ایران توهین شود،من دلم برای آن اعتقادات نمیسوزد،دلم برای آن همه مظلومی که بیگناه اعدام و کشته شدند میسوزد که هیجگاه هم با آدخورهای جمهوری اسلامی بیعت نکردند.
هميشه پرويز و هادى را دوست داشتم و به آنها و كارشان عشق مى varzidm، اينها هنرمندان بزرگ و جاودان ايرانى كهنه و جديد هستند و shayesth است كه همه قدر آنها را bedannad، و به كارشان و honarshan ارج benahand.
-- Rajab goli ، Nov 1, 2007 در ساعت 07:07 PMبا درود به هنرمندان ایران زمین پرویز جان من با تمام وجودم و با شایسته ترین احترامات به شما احترام میگذارم و امیدوارم که روزی همه در ایران عزیز نه اسلامی به خدمت به مردم بپردازیم همینطور هادی جان شما - به قول صمد هیچکی نمیتونه مثله ما با این کامپیوتر فارسی بکنه ؟؟؟؟!!!!!!
-- Daniel ، Nov 4, 2007 در ساعت 07:07 PMای کاش صیادها و خرسندی ها با این استعدادهای کم نظیر در زمانی بدنیا می آمدند که ایران حرف اول را در دمکراسی و احترام به حقوق انسانها در دنیا میزد . و یا لا اقل در کشوری بدنیا می آمدند که قدر هنر و هنرمند را میدانستند . این بزرگان و بسیاری از بزرگان زنده و مرده دیگر با دست خالی در قربت که سگ صاحبش را نمی شناسه ، آنچنان با ظرافت و لطافت زبان به انتقاد باز می کنند که باید اعتراف کرد این هنر فقط نزد ایرانیان است و بس . پرویز جان ، هادی جان ، ما همه مقصریم ، من ، تو ، ما ، ما همه مقصریم که باعث نابودی مملکت ، تاریخ ، فرهنگ ، هنر ، اقتصاد ، و مهمتر از هر چیز ، نابودی میلونها انسان بی گناه شدیم و حالا حالاها باید سواری بدیم چون این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست . من خود دلسوخته ای از نسل هنرمند جماعت هستم که سالهای سال است بدنبال رایحه جان بخش آزادی در غربت هستم . پاینده باشید
در انتظار رایحه ، در انتظار دیدار ،
-- سیامک ، Nov 8, 2007 در ساعت 07:07 PMغربت سرد
خاکستری - سرد