تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

نخستین فیلم انگلیسی‌زبان درباره عشاق یهودی و مسلمان

شهره جندقیان

امسال در جشنواره فیلم‌های عاشقانه که در حال حاضر در بلژیک در جریان است، اولین فیلم بلند جلال (جی) جونروی، نویسنده، تهیه کننده و کارگردان کُرد ساکن نیویورک به نمایش گذاشته می‌شود.



قصه فیلم که براساس یک داستان واقعی نوشته شده، ماجرای جنجالی عاشق شدن یک پسر آمریکایی یهودی به یک دختر کرد پناهنده در نیویورک است. دیوید یک گزارشگر تلویزیونی است که دریک کلوب شبانه با دیدن لیلا، دختر رقصنده جذاب و مرموز شرقی در اولین نگاه دل به عشق او می‌بندد و لیلا را که قرار است به خاطر اجازه اقامت در امریکا با دکتر احمد ازدواج کند، بر سر دو راهی انتخاب می‌گذارد.

دیوید با شناختن بیشتر لیلا، دختری باهوش از کشوری کهن با فرهنگی غنی، رابطه‌اش را با دوست دختر یهودی‌اش به هم می‌زند و سعی می‌کند تا دل لیلا را به دست آورد. لیلا هم علی رغم دلبستگی شدیدی که به دیوید پیدا کرده، حاضر نیست تا قبل از ازدواج هیچ گونه تماس جنسی با او بر قرار کند و در نتیجه هر دو تصمیم می‌گیرند که خانواده‌های متعصبشان را با هم آشنا کنند و آن ها را از ازدواج غیر متعارف و ناخوشایندشان باخبر کنند. ملاقات‌های خانوادگی و دروغ‌هایی که لیلا و دیوید درباره پیشینه نژادی و قومی‌شان برای خانواده‌های هم تعریف می‌کنند موقعیت‌های خنده‌دار و در عین حال پر تنشی را بوجود می‌آورد که در بطن خود مفاهیم عمیق‌تری را گنجانده است. گره‌های موجود بین دو دنیای نه چندان متفاوت مسلمان و یهودی، در این جا به گونه‌ای نمایش داده شده که هم زمان با خندیدن به این موقعیت‌ها متوجه می‌شویم که چقدر این مشکلات و شکاف‌ها جدی و عمیق شده‌اند. در دقایق پایانی فیلم با برخوردهایی که بین خانواده‌های مسلمان و یهودی این زوج عاشق پیش می‌آید، بسیاری از پیش‌داوری‌های غلط و تابوهایی که ریشه در فرهنگ و سیاست روز دارند از بین می‌روند و باعث می‌شوند که سر انجام این دو دلداده به عشق هم برسند.


ایده اصلی فیلم را جلال جونروی از یک ماجرای واقعی الهام گرفته که داستان ازدواج یک زن مسلمان با یک مرد یهودی در سال‌های ۱۹۹۰ است. این زوج هم اکنون در پاریس زندگی می‌کنند و حتی برای بازی در دو نقش فرعی در فیلم « دیوید و لیلا» به دعوت کارگردان به سر صحنه فیلمبرداری در نیویورک حاضر شدند.

جلال جونروی، کارگردان ۴۳ ساله، پیش از ساختن فیلم « دیوید و لیلا» زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. او بیشتر زندگی‌اش را به دور از سرزمین مادری، خانواده و نزدیکانش گذرانده و حتی خانواده خودش یکی از قربانیان نسل‌کشی کردها درزمان حکومت دیکتاتوری صدام حسین در عراق بوده‌اند. جلال در سنین نوجوانی از عراق خارج شده و در شهرهای مختلف اروپا و امریکا به کار و تحصیل پرداخته است. او در کالج سلطنتی لندن، سوربون پاریس و مدرسه سینمایی لس‌آنجلس درس خوانده و مخارج تحصیلش را از طریق بورس تحصیلی و یا هزینه شخصی‌اش تامین کرده است. در زمان حکومت حزب بعث درعراق، دو نفر از اعضای خانواده جلال که یکی از آن‌ها برادر جوان‌ترش بوده ناپدید می‌شوند و سال‌ها بعد اجساد آن‌ها در گورهای دسته جمعی کشف شده در عراق پیدا می‌شوند. جلال مجبور می‌شود فیلمسازی را به مدت ۱۰ سال متوقف کند تا بتواند به خانواده‌اش کمک کند که از عراق خارج شوند و از خطر کشته شدن به دست ماموران بعث در امان بمانند. بعضی از آن لحظه‌های شوم و هراس‌آور در فیلم «دیوید و لیلا» منعکس شده‌اند.

فیلم «دیوید و لیلا» جایزه‌های گوناگونی را در زمینه‌های بهترین فیلم، کارگردانی و بازیگری دریافت کرده است، از جمله جایزه بهترین بازیگر در جشنواره جهانی فیلم ۲۰۰۶ -FLIFF که به خاطر بازی درخشان «شیوا رز» بازیگر ایرانی الاصل ساکن آمریکا، به این بازیگر اهدا شد.
فیلمساز مستقل، منتقد فیلم و عضو انجمن نویسندگان امریکا، جلال جونروی هم اکنون مشغول آماده‌سازی فیلم بعدی خود به نام «هزار و یک شب، نیویورک» است که در این شهر نیز فیلمبرداری خواهد شد.

نظرهای خوانندگان

az in etefagha momkene tou jahayi mesle paris ya newyork etefagh biofte, vali bayad did ke aya dar keshvarhaye mosalmoon va ya esrail ham mardom hata ejazeye khotoure hamchin chizi ro be zehneshoun midan!!! yani misheh rouzi ro bebinim ke faghat eshghe ke meyare entekhabe yare, va na din o rango az in harfa? faramarz

-- faramarz.M ، Feb 14, 2007 در ساعت 01:54 PM

يك همچين ازدواجي در 8 سال پيش در يوسف آباد تهران اتفاق افتاد .خانواده مسلمان هيچ حرفي نداشت ولي خانواده يهودي نميخواست با مسلمان وصلت كنه و براش يكمي سخت بود از همه احمقانه تر دفتر ثبت بود كه نميخواست عقد دايم خوانده بشه ولي بالاخره شد و امروز هم اين زوج با خوبي و خوشي در كانادا زندگي ميكنند! فكر مي كنم داستان جالبي باشه ،از راديو زمانه خواهش ميكنم به اين بهانه اين داستان با صداي خودشون روي وبسايت بزاره .اگر موافق هستيد يك email به من بزنين

-- بدون نام ، Feb 15, 2007 در ساعت 01:54 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)