خانه > رادیو سیتی > فستيوال فيلم > گزارش وبلاگی از روز دوم جشنواره فیلم فجر | |||
گزارش وبلاگی از روز دوم جشنواره فیلم فجرشقایق
امروز در سینمای فلسطین بخش مطبوعات جشنواره فیلم فجر ۲ فیلم بلند داستانی دیدم. فیلم اول به نام «پاپیتال» از «اردشیر شلیشه» بود. این فیلم اولین كار بلند و داستانی این كارگردان است. فیلم در مورد زن وكیلی است كه همیشه پرونده زنان را قبول میكند و این بار پرونده طلاق زنی را كه هر روز در حد مرگ از همسرش كتك میخورد قبول میكند و نهایتا موفق میشود هم طلاق زن را گرفته و هم حضانت بچه را بگیرد. ولی مرد محكوم شده بعد از آزاد شدن از زندان به سراغ وكیل رفته و در یك سانحه قصدی تصادف، پسر وكیل را میكشد. وكیل كه خود در پرونده قبلی ثابت كرده بود كه مرد تعادل روحی ندارد اینبار تلاش می كند كه به دادگاه بقبولاند كه مرد فرزند او را با عمد قبلی كشته است ولی موفق نمیشود و خود دچار افسردگی روحی شده و تعادل روحیاش را از دست میدهد و احساس میكند حال و هوای مرد را برای انتقام گرفتن بیشتر درك میكند چرا كه خود او هم درصدد است كه انتقام خون پسرش را بگیرد. در یك اقدام جنونآمیز بعد از درگیری خشونتبار بین وكیل و مرد، مرد كه جراحتهای قبلی داشته، میمیرد. موضوع داستان بسیار تكراری بود البته خود كارگردان هم در گفتگوی بعد فیلم گفت: مهم تكراری بودن موضوع نیست بلكه نحوه فیلمسازی است و با نوآوری میتوان از موضوعی تكراری فیلم خوبی ساخت. و یک فیلم از سینمایی معناگرا فیلم بعدی «آفتاب بر همه یكسان نمیتابد» از آقای عباس رافعی بود، بر اساس نوشتهای از غلامعباس فاضلی. این فیلم در تقسیمبندی، فیلمهای معناگرا قرار میگیرد و دومین كار آقای رافعی بعد از «پروانهای در باد است». داستان فیلم در مود ژانت، زنی مسیحی است كه به كمك دوستش نگار به تهران میرود تا رضا همسر نگار را كه شیمیایی شده و در بیمارستان بستری است، بدزدند و از مسیر سبز به مشهد برسانند. نگار خوابی دیده است كه با كمك ژانت و معجرهای كه قرار است به وقوع بپیوندد رضا نجات پیدا خواهد كرد. ژانت این روزها به ناامیدی و پوچی رسیده است و به وجود یا عدم وجود خدا شك كرده و اعتقادی به معجزه ندارد ولی نگار معتقد است كه معجزه به ایمان آدم بستگی دارد. در این سفر با اتفاقات كلیشهای كه میافتد ژانت بالاخره باز خدای خود را بازمییابد و معجزه رخ میدهد و رضا كه تا دو روز قبل نیمی از ریهاش را از دست داده بود شفا پیدا میكند و به زندگی باز میگردد. فیلم همان طور كه از داستانش مشخص است در مورد بازیابی خدا و قدرتی است كه ایمان به خدا می تواند داشته باشد. ولی داستان فیلم كاملا بههم ریخته است. این دو زن و مرد بیمار قرار است از تهران به مشهد بروند ولی كاملا ناگهانی سر از جاده عباسآباد در می اورند. در جایی دیگر كه قانونا باید شمال ایران باشد به دنبال ماشین عروسی میروند كه موسیقی كردی میزنند و رقص كردی میكنند. معجزههای عجیب و غریبی در فیلم رخ میدهد. مثلا در حالیكه به ژانت خبر دادهاند كه مورد تعقیب هستند و شناسایی شده است به راحتی از پلیس راه عبور میكنند و یا ماشین پنچر آنها كیلومترها بدون مشكل در جنگل حركت میكنند و یا زمانی كه برای رد گم كردن وارد جادهای خاكی میشوند بلافاصله درختی پشت سرشان میشكند به طوری كه پلیس دیگر ردی از جاده فرعی نمیبیند. فیلم پر از حرفهای كلیشهای و صحنههای كلیشهای است. و موضوعاتی در فیلم مطرح میشوند كه در پایان فیلم فراموش شده رها میشوند مثلا اینكه پدر رضا مقام بالایی دارد و تا به حال هم به خاطر موقعیت خودش رضا را عمل نكرده است ولی اینكه او چه پستی دارد و چرا میخواهد از مرگ پسر استفاده كند و رشد كند مشخص نیست. یا اینكه ژانت بهم ریخته و آشفته است و به دنبال چیزی میگردد و هر وقت از او، در مورد زندگی خصوصیش، سوال میشود جوابی نمیدهد. در همینباره: جشنواره فيلم فجر: کارنامه يک سال سينمای ايران |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|