اولین اقتباس هالیوودی از «عشق سالهای وبا»
ماکان انصاری
تصویر روی جلد کتاب عشق سالهای وبا Love in the Time of Cholera
«عشق سالهای وبا» نوشته نویسنده مشهور کلمبیایی «گابریل گارسیا مارکز» به پرده نقرهای سینما میآید. «مایک نویل» کارگردانی که پیش از این آثاری نظیر «دنی براسکو»،«لبخند مونالیزا» و «هری پاتر» را در کارنامه هنریش دارد، کارگردانی این اقتباس سینمایی را به عهده گرفته است. عشق سالهای وبا یکی از برجستهترین رمانهای مارکز به شمار میآید. رمانی زیبا، که داستان عاشقانه مردی را روایت میکند که بیش از پنجاه سال در انتظار رسیدن به معشوق باقی میماند. این رمان علاوه بر بنمایه عاشقانهاش، همانند سایر آثار این نویسنده بزرگ کنکاشی است ژرف در تمایلات دررونی انسان. خود مارکز درباره چگونگی نوشته شدن «عشق سالهای وبا» میگوید:
«سالها پیش در مکزیک داستانی خواندم در روزنامهای، درباره دو آمریکایی سالخورده، مردی و زنی، که هر سال در آکو پولکو با هم دیدار میکردند، و همیشه هم به همان هتل میرفتند و همان رستوران؛ و همان برنامهای را اجرا میکردند که چهل سال بود اجرا کرده بودند. هر دو تقریبا هشتاد ساله بودند و باز همچنان میآمدند تا روزی که سوار قایقی میشوند و قایقران، به قصد ربودن پولشان آنها را با پارو به قتل میرساند. پس از مرگشان بود که قصه عشق پنهانیشان آشکار شد. سخت شیفتهشان شده بودم. آنها هرکدام با کس دیگری ازدواج کرده بودند.
من همیشه به فکر نوشتن داستان پدر و مادرم بودم اما نمیدانستم چگونه باید بنویسمش تا روزی که ضمن یکی از آن لحظات کاملا درک ناشدنی آفرینش ادبی، هر دو داستان با هم به ذهنم آمدند و من که عشق جوانی را از پدر و مادرم در اختیار داشتم، عشق پیری را هم از ماجرای این زوج سالخورده برداشتم.»
«مایک نویل» در باره اقتباس سینماییاش میگوید:
«استفاده از این اثر ادبی برای یک اقتباس سینمایی، مثل جوشانیده شدن در بین تمام استعارات جادویی بود که در هر صفحه از کتاب دمیده شدهاند. ساختار به هم تنیده رمان مارکز آنقدر غنی است که اگر قرار بود تمام آن کتاب را به فیلم تبدیل کنم، هرگز راهی برای خروج از امواج بیپایان طرح و رنگش نمییافتم.»
سه میلیون دلار برای راضی کردن آقای نویسنده
مارکز شهرت بسیار زیادی در سختگیری و انعطاف ناپذیری در برابر تهیه کنندگان هالیوودی دارد. اما این بار، برای عوض کردن نظر این نویسنده بزرگ، «اسکات استیندروف» تهیه کننده مستقل هالیوودی دو سال از عمرش را صرف مذاکره با مارکز و کارگزارش کرد. کارگزاری که اعتقاد داشت این نویسنده پیر و بداخلاق هرگز امتیاز ساخت آثارش را نخواهد فروخت.
پاداشی که استیندروف دربرابر پافشاریاش دریافت کرد به دست آوردن امتیاز ساخت رمان «عشق سالهای وبا» درازای یک چک 3 میلیون دلاری بود. مبلغی که در بین مبالغ پرداختی به نویسندگان مختلف در ازای دریافت امتیاز ساخت آثارشان، رقم بالایی محسوب میشود. به عنوان مثال مبلغ دریافتی «استانیسلاو لم» نویسنده لهستانی برای واگذاری امتیاز ساخت فیلم«سولاریس» به کارگردانی «استیون سودربرگ» تنها درحدود 500 هزار دلار بود.
خود استیندروف درباره چگونگی راضی شدن مارکز میگوید:
«ما گفتگوی کوتاهی با هم داشتیم. به وسیله مترجم البته. من به مارکز گفتم که اگر امتیاز ساخت این فیلم را به من ندهند مثل فلورنتینو ول کن ماجرا نیستم. آنقدر گیر میدهم تا به آن چیزی که میخواهم برسم.»
اشاره استیندروف به شخصیت اصلی رمان «عشق سالهای وبا»ست که چیزی درحدود نیم قرن دست از خواستهاش نکشید و روئیایش را فراموش نکرد.
البته در همان زمان خود مارکز در گفتگویی گفته بود که او نگران آینده مالی شریک تمام سالهای زندگیاش «مرسدس» و دو پسرش گونزالو و رودریگو است. نگرانیای که مطمئنا در راضی شدن این نویسنده هفتاد و هشت ساله نقش بسیار مهمی ایفا کرده است.
اقتباسهای سینمایی
مارکز تا قبل از این درخواست، دوبار دیگر نیز حق برداشت سینمایی از روی آثارش را واگذار کرده بود که فقط یکی از آنها جنبه تجاری داشت. اولین آنها امتیاز ساخت رمان «از عشق و دیگر شیاطین» بود که آن را به شکل رایگان به یک کارگردان ناآشنای کاستاریکایی اهدا کرد. کارگردانی که در یک کارگاه آموزشی داستان با او آشنا شده بود. مورد دوم اقتباس سال 1987 فرانچسکو رزی کارگردان ایتالیایی از رمان «گزارش یک مرگ» بود.
به هرحال با اهدای امتیاز ساخت رمان «عشق سالهای وبا» به یک تهیه کننده هالیوودی، عدهای معتقد بودند که مارکز در نهایت دربرابر وسوسههای همیشهگی هالیوود سر تسلیم فرود آورده است. اما او با وجود پذیرش پیشنهاد استیندروف، همه دعاهای خیرش را بدرقه راه کارگردان و تهیه کنندگان این فیلم نکرد. او در طی چهار ماهی که صرف ساختن این فیلم شد، حتی یک بار هم سر صحنه فیلم حاضر نشد و با عوامل آن دیدار نکرد. در حالی که فیلم برداری در زادگاه او یعنی شهر کارتاگِنا به انجام رسیده بود. شهری که مارکز علاوه برداشتن خانه شخصی در آن، خویشاوندان بسیاری نیز دارد.
فیلمنامهای که دوست نداشت
یکی از دلایل اصلی این بیمهری را میتوان در نارضایتی کلی مارکز از شروع چنین پروژهای جستجو کرد. این نارضایتی از همان زمانی که زمزمههای آغازین ساخت این فیلم به گوش میرسید شروع شد و با بیان نظرات بسیار تند و گزنده او نسبت به فیلم نامه اقتباسی نوشته شده از روی رمان به اوج خود رسید. فیلم نامهای نوشته «رونالد هاروود» فیلم نامه نویس سرشناس هالیوود. فیلم نامه نویسی که سابقه دریافت اسکار بهترین فیلم نامه اقتباسی برای فیلم «پیانیست» را در کارنامه خود دارد. در حقیقت نظریات مارکز درباره فیلم نامه نوشته شده را میتوان نشانهای از عقاید شخصی او درباره کل پروژه به حساب آورد.
البته نباید فراموش کرد که در ابتدای این پروژه به نظر میرسید که فیلم نامه به وسیله خود مارکز نوشته خواهد شد اما پس از مدتی تهیه کننده فیلم اعلام کرد که او هیچ تمایلی برای انجام چنین کاری از خود نشان نداده است.
موسیقی فیلم
اما درکنار تمامی ناسازگاریهای این نویسنده پیر و بزرگ کلمبیایی، به نظر میرسد که او نسبت به موسیقی این فیلم نظر مساعدی دارد. مارکز در اظهار نظرهای اولیهاش از حضور «شکیرا» خواننده آمریکایی در ساخت موسیقی فیلم ابراز رضایت کرده بود. خوانندهای که سه آهنگ از میان آهنگهای فیلم «عشق سالهای وبا» به وسیله او اجرا شده است.
خود نویل در این باره میگوید:
«من خیلی منتظر چنین شرایط خوب و فراموش نشدنیای بودم. منتظر صدایی دلنواز که مختص مردمان این منطقه است. چیزی که توجه خود مارکز را هم به سرعت جلب کرد.»
نویل درجایی دیگر در مورد پیشبینیاش از نظر نهایی مارکز درباره این فیلم گفته است:
«من مطمئنم که نظر خود مارکز درباره فیلم، اولین چیزی است که مورد توجه همه قرار خواهد گرفت. اینکه خود او فیلم را تایید میکند و یا نه و البته به نظر میرسد که او تصمیمش را برای ناامید شدن از فیلم گرفته باشد. اما در هرصورت آدم نمیتواند این کتابها را بخواند، کتابهایی که چنین درک تحسین برانگیزی از هستی بشر در آنها موج میزند، و نخواهد رضایت کسی که آنها را نوشته است به دست بیاورد.»
|
نظرهای خوانندگان
مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است، اگرچه تمام آثارش را نمیتوان در این سبک طبقهبندی کرد. اما از اين نضر اغلب اثار عشق ماركيز ( ماجرای ارندیرا و مادربزرگ سنگدلاش ،از عشق و شیاطین دیگر ،خاطرات روسپیان غمگین من)اثاريهست در مورد مردي در سن و سال نهائي زندكى ، در جهت مقابل دختر زيبا و اغلب دخترهاى روسبيان هست. اين جيزها هميشه تكرار ميشند.
-- سلاح حسن باله وان ، Feb 16, 2008 در ساعت 04:46 PM