رازهای ساخت فیلم پنج به روایت کیارستمی:
دوربین را روشن کردم و خوابیدم
عباس کیارستمی و مارتین اسکورسیزی در جشنواره فیلم مراکش سال 2005- عکس: خبرگزاری فرانسه
نمیدانم عباس کیارستمی کارگردان همیشه مسافر سینمای ایران الان کجای دنیاست و آیا در فاصله سفرهای متعددش توانست سری هم به جشن تصویر سال بزند یا نه؟! جایی که سیفالله صمدیان با علاقه خاص به سینمای کیارستمی بیش از هر کس از او در این جشن نام آورده است. بعد از دیدن روزی روزگاری مراکش میهمانان جشن تصویر روز گذشته در خانه هنرمندان شاهد فیلمی بودند که عباس کیارستمی درباره فیلم پنج از ساختههای خودش ساخته است. این فیلم صدای کیارستمی است بر زمینه پلانهای مختلفی از فیلم پنج اپیزودی پنج.
نمایش فیلم با تصویر تلویزیونی شروع میشود که روی تلویزیون زوم شده، تلویزیونی که مسابقه فوتبال بین دو تیم ملی ایران و بحرین را گزارش میکند و کیارستمی از رابطه کمرنگ خودش و فوتبال حرف میزند:
من اهل فوتبال نیستم با این که سی و چند سال قبل اولین پلان فیلم کوتاهم یعنی نان و کوچه با یک شوت شروع میشود و اولین فیلم بلندم مسافر تماما درباره فوتبال بود داستان پسربچهای که چهارصد کیلومتر راه میآید برای تماشای یک مسابقه فوتبال مورد علاقهاش و عاقبت خوابش میبرد. با این وجود باید اعتراف کنم خودم اهل فوتبال نیستم و تا به حال حتی یک بازی فوتبال را کامل تماشا نکردهام.
عباس کیارستمی فیلم پنج را چیزی میان فیلم، عکس و سینما میداند. کاری که تاکنون تجربه نشده است. اما این تجربه از میان دلمشغولیهای طبیعی کارگردان برآمده است کیارستمی گرچه در سینما به شهرت رسیدهام هم در عکاسی و هم در شعر صاحب نام و عنوان است:
فیلم پنج حقیقتاً تجربی است که من تا بهحال آن را تجربه نکرده بودم. کاری است بین شعر، عکاسی و سینما که نمیدانم آن را در چه دستهبندی قرار بدهم.
اما اینکه این سوژه از کجا به زندگی کیارستمی راه پیدا کرده جای دوری نیست جایی است در ساحل دریای خزر او میگوید:
تم اصلی کار یعنی آب مربوط میشود به زمانی که من یک جای خلوت در کنار دریای خزر مشغول نوشتن فیلمنامه طلای سرخ برای جعفر پناهی بودم و همزمان این شانس را داشتم که لحظات زیادی را به پرسه زدن و نگاه کردن بگذرانم و انجا بود که تکه چوبی را که از دریا آمده بود و در ساحل انتظار می کشید تا به دریا برگردد ملاقات کردم.
میگویم ملاقات کردم چون آن چوب برای من یک تکه چوب نبود یک شخصیت بود با عمری که در دریا گذرانده بود به صندوقچهای از خاطرات تبدیل شده بود.چوب متعلق به دریا نیست اما به نظرم او احساس تنهایی میکرد در کنار چوبهای ساحلی که تجربه سفرهای دریایی او را نداشتند.
تن این تکه چوب پر از نشانههای تجربه ای بود که در دریا به دست آورده بود مثل یک حیوان دریایی که فکر میکنم این زندگی دریایی از او چیزی ساخته بود ورای یک تکه چوب ساده بنابر این زیاد دور از ذهن نیست که فکر کنیم او دلش میخواهد برگردد به دریا.
نگاه کردن؟ کیارستمی میگوید به عنوان کارگردان این مهمترین کاری بوده که انجام داده است:
این شیوه نگاه کردن به اشیا و افراد جز لاینفک حرفه ماست. ما باید تخیل خودمان را در برابر همه جیز رها کنیم. با این نگاه ما باید ارزشهای نهفته در اشیا را باید دوباره کشف کنیم.
فیلم پنج حاصل این نوع نگاه است.
کیارستمی میگوید در ساخت فیلم پنج دوربین را کاشته و خوابیده است تمام آنچه اتفاق افتاده ربطی به کارگردانی او ندارد اما همین اتفاقها بدون حضور او امکان ثبت شدن نداشتند. حالا نقش کارگردان کجای داستان ساخت این فیلم تعریف میشود؟
او معتقد است:
اگر بخواهم عنوان دیگری برای این فیلم انتخاب کنم دوباره نگاه کن یا خوب نگاه کن یا اصلا نگاه کن عنوان بدی نباشد.
باید بگویم نقش من در این فیلم در لحظه فشردن دکمه دوربین به پایان میرسد در حالی که نقش اصلی کارگردان باید با شروع فیلمبرداری آغاز شود.
نمیدانم چه عنوانی میتوانم برای این کار انتخاب کنم و چطور این نقش بی نقشی را توضیح بدهم. این بخش طبیعتا بدون من وجود خارجی نداشت اما دخالتی هم در ساخت آن نداشتم.
اگر خلاصه کنم باید بگویم کلیک دوربین را زدم و رفتم خوابیدم ....
در اپیزود مرغابیها خلوت معمول سینمای کیارستمی بر هم میخورد. نه از آرامش فیلمهای دیگر او خبری هست نه از آرامش سایر اپیزودهای همین فیلم پنج. او از مرغابیها بهعنوان سیاهی لشکرهای شلوغ این فیلم یاد میکند:
در اپیزود مرغابیها هشتصدتا مرغابی را کنار دریا اسکان دادیم. این بیشترین جمعیتی بود که تا حالا در این سالها جلوی دوربین خودم دیدم. من غالبا در فیلمهایم آدمهای کمی در پس و پیش دوربینم دارم.
او در مورد اینکه آیا فیلم پنج را از نوع داستانهای یک کلمهای تعریف میکند یا خیر خودش را به سینمای داستانی علاقهمند میداند و میگوید:
فکر میکنم اصطلاح یک کلمهای مربوط به کوندرا است و بهگمانم این سوال را باید از خود کوندرا پرسید که آیا اعتقاد دارید میشود یک داستان را در یک کلمه تعریف کرد؟ در مورد داستان به سینمای بدون داستان اعتقاد ندارم. به سینمای داستانگوی ادبی هم اعتقاد ندارم اما باور هم ندارم که سینمایی می تواند وجود داشته باشد اما داستانی تعریف نکند. وقتی داستانی از دل تصویر بیرون میآید تماشاگر در شکل دادن به این داستان نقش ایفا میکند و داستان شخصی خودش را میسازد. فیلم پنج را بهگمانم باید در این دسته بندی قرار داد. به نظرم یک عکس هم میتواند داستان داشته باشد.
سوال بعدی این است که آیا این فیلم چیزی از جنس سایر دغدغههای کیارستمی یعنی عکس یا شعر نیست؟ کیارستمی با ارادتی که به شعر دارد میگوید:
شعر، عکس و سینما دغدغههای ذهنی من هستند بنابر این اگر اینها از هم متاثر نباشند عجیب است. هر پلانی به نظر من مستقلا یک عکس است و هر ایدهای باید تبدیل بشود در نهایت به یک شعر حتی یک زندگی روزمره باید به جوهری برسد که به شعر نزدیک شود. بنابراین فکر میکنم اگر جریانی نتواند خودش را به شعر نزدیک کند چه لزومی دارد ساخته شوند؟ شعر و فیلم و عکس به نظرم سه عنصر جدایی ناپذیرند.
پلانهای طولانی ۵ بدون واسطه بدون دخالت سازندههایی مثل ما به عکس خیلی نزدیک هستند و طبیعتا یک فیلم حاصل عکسهای گوناگون و تفکر شاعرانه است.
آیا آنچه در فیلم پنج ارائه شد مجموعهای است که عباس کیارستمی برای خودش و برای دل خودش ساخته است بدون آنکه دغدغه تماشاگر و علاقه او را داشته باشد؟
او پاسخ میدهد:
من قطعا اینها را برای خودم ساختهام اما برای خود تماشاگرم پنج را ساختم و لابد برای تماشا شدن ساخته شدهاند اگر نه من هر سال دو ماه سازنده فیلم هستم و در طول سال یک تماشاگرم. این که تماشاگران این فیلم چه کسانی هستند جای سوال است که باید به آن پرداخت.
تنها توصیه من این است که خالی الذهن روبروی پرده بنشینند و برداشت شخصی خودشان را داشته باشند.
سوال دیگر این است که این فیلم شاعرانه پر سکوت را که تماشای نماهای طولانی آن مانند تماشای یک قاب عکس بزرگ بر دیوار است در چه شرایطی باید تماشا کرد؟ این که کیارستمی از تماشاگرانش چه انتظاری دارد؟ این فیلم را کجا باید تماشا کرد؟
او میگوید:
به نظرم یک جای خیلی راحت. در گالری نه! حتما نه! چون دلم نمیخواهد آدمها در رفت و آمدهایشان تمرکز تماشاگر را بر هم بزنند. تعداد تماشاگرها هر چه کمتر بهتر! قطعاً زیر صد نفر، حتی زیرهفتاد نفر، اگر پنجاه نفر باشند بهتر است.
صندلیها راحت باشند. مبل باشند خیلی بهتر است تا همه شرایط برای زدن یک چرت راحت فراهم شود. می دانید که کارگردان ها چقدر ناراحت می شوند اگر تماشاگر سر فیلمهایشان خوابیده. من اما اصلاً ناراحت نمیشوم. بنابراین با اطمینان میگویم اگر چرت مختصری هم زدید چیزی را از دست نمیدهید. به میخکوب کردن تماشاگر اصلاً اعتقاد ندارم. برای من آن احساس آرامشی که در پایان فیلم دارید مهم است. در آنجور فیلمها چیزی را از دست نمیدهید اما وقتی فیلم تمام میشود اعصابتان را از دست می دهید.
گزارش کامل را اینجا بشنوید.
در همینباره:
جشن تصویر زیر سایه کیارستمی
روزی روزگاری در مراکش
|
نظرهای خوانندگان
«دوربین را روشن کردم و خوابیدم». این جمله یکی از حقیقی ترین سخنان کیارستمی است. بسیار عمیق و معنادار!
-- مانی ، Nov 16, 2006 در ساعت 05:28 PM