رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۱ خرداد ۱۳۸۸
به وبلاگ من هم سر بزن

شوک ناگهانی، در وبلاگ‌ها

لیدا حسینی نژاد


پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعلام برنده شدن محمود احمدی نژاد در این انتخابات، واکنش های زیادی در میان مردم دیده شد. شوک ناگهانی، یاس، عصبانیت و ناباوری و در نهایت اعتقاد به تخلف در نتایج آراء از این دست واکنش ها بودند. این واکنشها را به خوبی در میان وبلاگ ها نیز می توان دنبال کرد. آنچه که امروز در میان وبلاگهای فارسی زبان می گذرد گزارشی از آنچه در خیابانهای شهرهای مختلف ایران می گذرد و تحلیل آن است. بسیاری از این وبلاگ نویسان از آنچه در میان اعتراض های گسترده مردم می بینند و تجربه کردند می نویسند.

مثلا نویسنده وبلاگ " بینش معاصر" از شرکت در تظاهرات 26 خرداد می نویسد:

«دیروز همراه فرزند ۱۰ ساله‌ام تصمیم گرفتیم در راهپیمایی معترضان به نتایج انتخابات شرکت کنیم. حدود ده دقیقه به چهار بعدازظهر بود که از پیچ شمیران به سمت میدان انقلاب حرکت کردیم. جمعیت زیادی در پیاده‌روهای دو طرف خیابان با ما هم‌مسیر بودند. دانشجوها و جوانان نیز با شعار الله‌اکبر و رای ما رو دزدیده / باهاش می‌ره پز می‌ده این مسیر را در کنار ما طی می‌کردند. به چهارراه ولی‌عصر که رسیدیم دیگر قسمت شرق به غرب خیابان نیز به تملک راهپیمایان درآمده بود. نزدیکی‌های خیابان فلسطین، قسمت غرب به شرق خیابان نیز مملو از راهپیمایان شده بود. حدود ساعت ۴:۲۰ که به دانشگاه تهران رسیدیم تمامی خیابان و پیاده‌روها در اختیار معترضان و حرکت به کندی انجام می‌گرفت. این وضعیت تا تقاطع بزرگراه یادگار امام و خیابان آزادی ادامه داشت و جمعیت حاضر با آرامش و شعارهای الله‌اکبر، اعتراض خود را بیان می‌کردند. هم‌دلی و صمیمیت میان مردم به‌یاد ماندنی و وصف نشدنی بود. ساکنان خانه‌های اطراف نیز در طول مسیر با آب خنک سعی می‌کردند خستگی مسیر را از تن راهپیمایان درآورند.


این دوستی و یک‌رنگی میان مردم واقعا مایه مباهات بود. نیروهای امنیتی و پلیس‌ها نیز در اطراف خیابان و پیاده‌روها با آرامش اوضاع را زیر نظر داشتند و مردم نیز با نشان دادن پلاکاردهایی که روی آنها اصل ۲۷ قانون اساسی درج شده بود، یادآوری می‌کردند که تظاهرات‌شان غیرقانونی نیست. جوانترها نیز با نوشتن Where is My Vote بر روی کاغذهایی که در دست داشتند، اعتراض‌شان را به نتایج انتخابات نشان می‌دادند.»



از نظر نویسنده وبلاگ بینش معاصر این این تجمع آرام و مسالمت‌آمیز دو دست‌آورد مهم داشته است:

« اول اینکه تابوی اصل ۲۷ قانون اساسی شکسته شد و نشان داد که بی‌جهت در این سال‌ها از ظرفیت‌های آن استفاده نشده است و دوم به حکومت‌مردان نشان داد که می‌توان تجمعی با حضور پرشمار مردم و بدون حمایت دولتی برگزار کرد.


در انتهای مسیر نیز به محمد - پسرم - یادآوری کردم که این روز و این حضور تاثیر مهمی در درک و شناخت سیاسی و اجتماعی او دارد.»

نویسنده وبلاگ "آشپزباشی" به بیانیه ای که رئیس جمهور سابق ایران آقای خاتمی داده بودند واکنش نشان داده است. او بخشی از این بیانیه را در وبلاگش اورده است:

«... من مصمم بودم در اجتماع مسالمت آمیز امروز شما شرکت کنم و با شما سخن بگویم و اعتراض عملی خود را نسبت به جفایی که در حق مردم و انقلاب می شود اعلام دارم. ولی بر اساس اطلاعیه جناب آقای موسوی دریافتم که برخلاف مصلحت نظام و حق شما، اجازه این اجتماع را نداده اند.
حضور شاداب و پرنشاط شما با روشهای مسالمت آمیز حق شما است که آن را رعایت کرده اید و توصیه می کنم که همچنان رعایت کنید و از چارچوب قانون خارج نشوید و آرامش و متانت خود را حفظ کنید تا بهانه به دست بدخواهان و خشونت جویانی که می خواهند اعتراض مسالمت آمیز شما را دیگرگونه جلوه دهند نیافتد.

جمهوری اسلامی از ما است و اگر اعتراض هست این است که شاهد روشها و سیاستهایی هستیم که به اصل نظام که محور آن مردم اند لطمه می زند.»

آشپز باشی در واکنش به این بیانیه می نویسد:


«آقای خاتمی، من از علاقه‌مندان قدیم شما هستم و هنوز هم کم و بیش به علل بسیاری که اینجا جای گفتنش نیست ارادتم به جای خود باقی ست. به همین خاطر، با کمال احترام به شخصیت جنابعالی توجه شما را به این نکته جلب می کنم که این بار همه ی مشکل همین جاست! جمهوری اسلامی دیگر از ما نیست!! این احساسی ست که به حق که به همه دست داده. اگر منتظر اجازه برای راهپیمایی هستید این اجازه را به شما و آقای موسوی نخواهند داد. چگونه می شود از منبعی که خود به قصد و با نقشه قبلی مسبب این اوضاع ست انتظار داشت که به قانون عمل کند؟ چطور چنین توقعی دارید؟ ...»

آشپز باشی در پایان مطلبش می نویسد:

«نه جناب آقای خاتمی. جمهوری اسلامی اگر هم روزی "از ما" بود امروز "بر ما"ست. این را حتی خوشبین ترین ها هم دیگر "ناچار" دریافته‌اند. با کودتای 22 خرداد "چیز"ی در رابطه ی این ملت و حکومت شکسته شد. این رابطه دیگر هیچگاه مانند پیش از آن نخواهد بود. آن ها که صدای این شکستن را نشنیده باشند، خود دیگر ناچار شنیده نخواهند شد...»

24 خرداد بود که لباس شخصی ها به کوی دانشگاه تهران حمله کردند، بسیاری از اتاقها را تخریب کردند و بسیاری از دانشجویان زخمی و آواره شدند.

احمد شیرزاد در وبلاگش "سپیداران" از «یک روز- یک تاریخ» می گوید، از 25 خرداد. او در بخشی از مطلبش می نویسد:

«... امروز به اندازه ی یک تاریخ حادثه رخ داد. افسوس که از دریچه دو چشم محدود من، تو یا هر کسی دیگر تنها صحنه های محدودی را می شود دید یا روایت کرد.»

در اینجا به آنچه که در صبح 25 خرداد بر احمد شیرزاد گذشته می پردازیم. او می نویسد:


« صبح در اولین ساعات، یکی از بچه ها با صدای لرزان و غمزده اطلاع داد دیشب لباس شخصی ها به کوی دانشگاه تهران حمله کرده اند و فاجعه ای به مراتب وحشتناک تر از 18 تیر 78 به وجود آورده اند.

به نظر می رسد چماق داران مجهول الهویه که به گونه ای شگفت برای سرکوبی مردم و دانشجویان امنیت دارند، انتقام ناتوانی خود در کنترل اغتشاشاتی که در تمام سطح تهران و بسیاری از شهرستان ها گسترده است را از دانشجویان گرفته اند. آن ها در مسیر خود هر چه را دیده بودند تخریب کرده بودند...حکایت غریبی است. مدعی اند 63 درصد مردم طرفدار مشی و منش آن ها هستند. با هزار ترفند نیز تلاش می کنند هر از چند گاه نمایشی در یک دانشگاه برگزار کنند و با آوردن افراد به شیوه اتوبوسی از بیرون، در کنار معدود طرفدارانشان وانمود کنند که در دانشگاه ها حامیان قابل توجهی دارند. اما وقتی آتش خشم حقیرانه چشمانشان را پر می کند تردید نمی کنند که هر دانشجویی که در مقابل دارند دشمن بالفطره ای است که باید سرکوب شود...»

احمد شیرزاد در ادامه می نویسد:

«حدود ساعت 11 صبح بود که برای رساندن امین به محلی که بتواند خود را به وسیله ی نقلیه عمومی برساند از مقابل کوی دانشگاه تهران عبور کردم. به صحنه ی جنگ می مانست. در و پنجره های شکسته، وضعیت غیرعادی و آشفته و دانشجویان سرگردان و حیرت زده تنها منظره ای بود که به جای شور و نشاط همیشگی دانشجویان کوی می شد دید. امتحانات دانشگاه تا شهریور به تعویق افتاد و دانشجویان ساکن کوی فقط آن روز را فرصت داشتند که باقیمانده ی اثاث مختصر خود را از میان خرده شیشه ها و کمدهای تخریب شده جمع آوری کنند و به شهر و دیار خود برگردند. موقع برگشت با دقت بیشتری خیابان اصلی کوی را دید زدم. از دور دست بچه ها با قدم های خسته و لرزان چمدانها و ساک هایی که تمام زندگی شان بود را به دنبال می کشیدند. مقابل در ورودی کوی بچه ها داشتند با هم روبوسی و خداحافظی می کردند. بغض تلخی گلویم را گرفت. خدا لعنت کند آن که چماق سرکوب را به دست جماعتی وحشی و از خدا بی خبر داد...»

آنچه که این روزها در وبلاگستان جلب توجه می کند پدید آمدن وبلاگهای جدید است. این وبلاگها صرفا به خبررسانی از آنچه که در سطح شهرها اتفاق می افتد می پردازند. یکی از این وبلاگ ها با عنوان "خبر رسانی لحظه به لحظه وقایع پس از انتخابات ایران" نوشته یک دانشجوی پزشکی را انتششار داده است. این دانشجو از آنچه که با چشم خود در بیمارستان دیده است می گوید. او می نویسد:

«... دیشب اورِانس یکی از بیمارستان های اصلی ما قیامت بود. در حالی که قرار بوده تمام مجروح ها به بیمارستان های بقیه الله و بیمارستان های ارتش برده بشن اونقدر زخمی بوده که به تمام بیمارستان ها سرر ریز شده. دیشب نه نفر تو بیمارستان ما فوت شدند و 28 زخمی تیر خورده بودند. تا صبح همه مسئولای دانشگاه تو بیمارستان گریه میکردند. جنازه های کشته شده ها رو با وانت بردند!!! حتی نذاشتند کسی اسم و رسمشون رو بفهمه. به کسایی که حتی حرمت مرده رو نگه نمی دارند چی میشه گفت؟
کسی حق نداره با زخمی ها صحبتی کنه یا اطلاعاتی بگیره. صبح امروز استادها و دانشجوها در اعتراض به برخورد به برخوردهایی که شده و اینهمه کشته اعتصاب کردند و تو محوطه بیمارستان جمع شده اند ولی نیروهای ضد شورش و لباس شخصی وارد جمع شده اند و درهای بیمارستان رو بستند و زندانی شون کردند...»

این دانشجوی پزشکی ادامه می دهد:

«به تمام این جنایت ها چی میشه گفت؟
به خانواده پسر 13 ساله ای که با گلوله کشته شده و حتی از جنازه اش خبری نیست چی می تونید بگین؟

دیگه بحث تقلب نیست. دیگه بحث دزدیدن رای نیست. بحث ظلم عظیمی هست که به مردم می کنند. دست هر بچه 13 یا 14 ساله یه باتوم هست که بزنه تو سر و صورت یه عده خس و خاشاک!!! یه عده اوباش!...»

و اما نماز جمعه امروز به امامت آیت الله خامنه ای برگزار شد. او در بخشی از سخنانش گفته است که:
« زورآزمایی بعد از انتخابات کار درستی نیست و به چالش کشیدن اصل انتخابات و مردم سالاری است ... از همه می خواهم که به این روش خاتمه دهند و اگر خاتمه ندهند تبعات آن به گردن آنهاست...»

و در جایی دیگر اشاره کرده است که:

«اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب کنند من دوباره خواهم آمد و با مردم صریحتر صحبت خواهم کرد.»

نیما نامداري در وبلاگش " ساز مخالف" دقایقی پس از پایان سخنان آیت الله خامنه ای در وبلاگش از پیامدهای خطبه های امروز مقام رهبری گفته است. او به شش مورد اشاره کرده است:
«1- موسوي و كروبي بر سر دوراهي خروج از حاكميت قرار گرفتند. رهبري صراحتا از اتهام تقلب انتقاد كرد و تصريحا نشان داد كه نتيجه انتخابات را كاملا قبول دارد و از آن به هر قيمتي دفاع خواهد كرد. به موسوي و كروبي پيغام داده شد كه هزينه ادامه مخالفت، بالاتر از آن است كه فكر مي‌كنند. اما اگر كوتاه بيايند رفتارها و گفتارهاي دو ماه و به ويژه يك هفته اخيرشان ناديده گرفته خواهد شد.

2- تا مدتي احمدي‌نژاد موتور تبليغات عليه مخالفان خود درون حكومت را خاموش خواهد كرد.

3- محسن رضائي از بازي حذف شد و اعتراضش را ادامه نخواهد داد.

4- هاشمي در آستانه بازنشستگي سياسي قرار گرفت يعني خروج محترمانه از هسته قدرت و در حاشيه نشستن اما در ازايش فحش نخوردن

5- قطعا از فردا تجمعات سياسي ممنوع خواهد شد و سركوب حركت‌هاي خياباني آغاز خواهد شد. اما اين كار با حضور مستقيم پليس انجام شده و لباس شخصيها در حاشيه خواهند بود.

6- زندانيان سياسي بازداشت شده در روزهاي اخير، وضعيت خطرناكي پيدا كردند.»

در پایان هم به سراغ وبلاگ "ناتور" از پدرام رضایی زاده می رویم که در یک جمله می نویسد:
«کی فکر می‌کرد یک روز توی شهرها و خیابان‌ها و کوچه‌های این کشور، مردمی که تنها دنبال حفظ «جمهوری اسلامی» هستند، کتک بخورند و کشته شوند؟»

Share/Save/Bookmark