رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ آبان ۱۳۸۶
گفتگو با نویسنده‌ی وبلاگ «در این مکان چلوکباب حرف اول را می‌زند»

«تأثیر وبلاگ روی جامعه خیلی کم است»

سارا محمدی

این گفتگو را از اینجا بشنوید.

این بار به پیشنهاد آقای اوحدی، نویسنده‌ی وبلاگ «نامه‌های ایرونی» به سراغ وبلاگ لیمبوسیس رفتیم. او یک سال است که از استرالیا در وبلاگ «در این مکان چلوکباب حرف اول را می‌زند» مطلب می‌نویسد.

منظورم این است که این جا کسی انتظار نداشته باشد که مشکلات جهان حل بشود یا به دغدغه های اجتماعی رسیدگی بشود؛ مردم دنیا نجات پیدا کنند یا کار خیلی شق‌القمری انجام بگیرد. تمام آن چیزی که در این وبلاگ پیدا می‌شود در حد علاقه‌ها و زندگی روزانه است که به عنوان نمونه یکی از آن می‌تواند چلوکباب باشد.

او در توضیح وبلاگش نوشته «نوشته‌هایی از سر سیری که می‌تواند دروغ، توهم، یا کلاً بی‌ربط باشند. نوشته‌های همین‌جورکی که چیزی را اصلاح، اثبات یا منفجر نمی‌کند. نوشته‌های متظاهرانه از علاقه‌های معمولی، خوشی‌های ساده و لذت‌های بدیهی.»

من اولین بار که خودم این قسمت را خواندم با خودم فکر کردم آیا نویسنده این قسمت را ننوشته تا از خودش دفاع کند؟ که کسی نتواند از او ایراد بگیرد که من دارم از سر سیری می‌نویسم و کسی هم نمی‌تواند از من ایراد بگیرد.

دقیقا همین طور است. جنبه‌ی دفاعی شاید داشته؛ ولی بیشتر به این جهت بوده است که روی این نوشته ها قضاوت مستقیمی صورت نگیرد. هدف اصلی این است که از هر نوشته یک ایده‌ی کلی به کسی داده شود.

این را هم بگویم که این وبلاگ بخشی از زندگی من نیست. یک چیز سرگرمی من است در حاشیه‌ی زندگی. مثل جمع شدن دوستان در یک کافه یا در خانه‌ی یکی از دوستان. انگار که چند نفر دور هم جمع بشوند و بنشینند با هم صحبت بکنند و حرف‌های جالبشان را برای همدیگر بزنند و بعد هم دنبال کار و زندگی خودشان بروند.

این وبلاگ هم برای من در همان حد است. نه روی زندگی من تأثیر گذشته است؛ نه این که با زندگی‌ام قاطی‌اش کرده‌ام. در نوشته‌ها هم اکیداً سعی کرده‌ام که از زندگی روزانه‌ام حتی یک کلمه هم ننویسم. چون می‌خواهم مرز و حریم بین زندگی روزانه و این وبلاگ که یک جور بازی دیجیتال است، جدا بماند.

نقش وبلاگ‌نویسی را روی جوان‌ها و جامعه‌ی ایران چگونه می‌بینید؟

راستش تأثیرش روی جامعه خیلی کم است. به خاطر این که برد وبلاگ خیلی محدود است. من در جریان وبلاگ‌های خارج از ایران نیستم؛ ولی تا آن جایی که من دیدم، پرخواننده‌ترین وبلاگ‌های ایرانی بیشتر از هزار یا دو هزار نفر خواننده ندارند. که از این دو هزار نفر، یک تعداد زیادی هم خود وبلاگرها هستند. یعنی از جامعه‌ی بیرون کسی نمی‌آید. به خاطر همین یک حالت مثل کلونی بسته پیدا کرده است.

ولی در همان کلونی که شما می‌گویید، آیا نوشتن چیزی به نام وبلاگ تأثیری روی آن ها داشته است؟ چیزی که شما از دور نوشته‌های آدم‌ها می‌توانید ببینید.

خب مسلماً. خیلی‌ها که علناً اعتراف می‌کنند. خیلی‌ها ممکن است در موقعیت من باشند. خیلی‌ها ولی علناً می‌گویند که دوستانشان را یا همسرانشان را از وبلاگ پیدا کرده‌اند؛ دردها و خوشی‌ها و خنده‌ها و غصه‌هایشان را در وبلاگ می‌نویسند و آن فشار درونی را آزاد می‌کنند و از دیگران نظر می‌خواهند.

چون وبلاگ مثل خمیر می‌ماند. یک خمیر مجانی دیجیتال که به دست همه می‌دهند. هر کسی می‌تواند یک تکه از آن را بردارد و هر شکلی که می‌خواهد با آن درست کند. یکی مار درست می‌کند؛ یکی شکل پیچیده‌تری درست می‌کند.

توی پست آخر بعد از کلی مقدمه‌چینی ادعا می‌کنید که نوع رانندگی در اتوبان‌های ایران و سبقت گرفتن‌ها، نوعی فرار به جلو است. ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟

منظور از فرار به جلو این است که شما از یک موقعیتی خودتان را خلاص می‌کنید؛ غافل از این که یک موقعیت دیگر مثل همان قبلی یا بدتر از آن، جلوتر در انتظارتان است. یعنی این که یک جور فرار است؛ ولی شما در یک پارادوکسی گیر کرده‌اید که بعد از آن فرار هم نجات و آرامش و رهایی در انتظارتان نیست. دوباره یک چالش جدید دیگری هست.

البته این را به عنوان مثال گفتم. مشکل رانندگی در ایران که هیچ وقت تمامی ندارد. هر چه قدر شما سبقت بگیرید و مارپیچی جلو بروید، باز هم این روند ادامه دارد و هیچ وقت تمام نمی‌شود.

آقای اوحدی از من خواسته بود که از تو بپرسم نظرت راجع به جوان‌های ایرانی چیست؟ جوان‌های ایرانی که الان در ایران زندگی می‌کنند.

من حداقل در آینده‌ی نزدیک، آینده‌ی روشنی را نمی‌بینم برای کل جامعه‌ی جوان‌های ایرانی. ولی به هر حال امیدوارم این وضعیت تغییر بکند. به نظر من جوان ایرانی حقش این نیست.

***

گفتگوهای پیشین:
گفتگو با نویسنده وبلاگ «نامه‌های ایرونی»
گفتگو با نویسنده وبلاگ «فارنهایت 1979»

Share/Save/Bookmark