رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ مرداد ۱۳۸۵

ف.م.سخن: راديو زمانه، نشريه‌ي کاوه، و باقي قضايا

ف.م..سخن در یک پست جدی رادیو زمانه را تحویل گرفته. و حرف های خوب و به دردبخوری زده که برای اطلاع عموم و خصوص اینجا می گذاریمش:

امروز اي‌ميلي از مهدي جامي دريافت کردم که در آن پخش آزمايشي "راديو زمانه" را به دوستان‌ش خبر داده بود. با سرعت اينترنتي که ما داريم، البته شنيدن اين راديو آسان نيست اما چه اين صدا شنيده شود، چه شنيده نشود، بايد خوشحال بود از تولد رسانه‌ي فارسي‌زباني ديگر که حرف تازه‌اي براي گفتن دارد. هر رسانه‌اي که متولد مي‌شود، يک قمه و پنجه‌بوکس و اسلحه به زمين گذاشته مي‌شود. در جهان ِ سوم ِ ما، -آن‌که در حال رشدش مي‌ناميم-، حرف اصلي هنوز با سلاح سرد و گرم است و انديشه و زبان را قدرت در افتادن با اين‌ها نيست. فکر، اگر مجالي براي بروز پيدا نکند، تبديل به خشم مي‌شود، و خشم، اسلحه مي‌جويد، اما همين‌که فکر بر زبان جاري شد، و مخاطب، کلام را شنيد، آن‌گاه خشم، در آوردگاه منطق و بحث، تبديل به کلمه مي‌شود (گيرم کلام زشت و زننده و هجو) و گام اول به سوي رشد ِ فرهنگ و اخلاق برداشته مي‌شود. از همين روست که در جوامع متمدن و پيش‌رفته، رسانه از نظر کميت و کيفيت رشد مي‌کند، ولي در جوامع متحجر و عقب‌مانده، آن‌چه هم که باقي مانده، تعطيل مي‌شود. اما عصر و زمانه ديگر شده، و با پيش‌رفت تکنولوژي، صدا و تصوير و نوشته از هر جاي دنيا قابل پخش و نشر است.

زماني بود که مخالفان حکومت، در زير سايه‌ي دولت‌هاي عثماني و آلمان و ديگران نشريه منتشر مي‌کردند و آن را در تيراژ چند صد نسخه‌اي، با هزاران دشواري، به دست خوانندگان‌شان در ايران مي‌رساندند. اگر حوصله نداريد متن‌هاي تخصصي و طولاني را بخوانيد، ورق بزنيد مثلا "از صبا تا نيما"ي آرين‌پور را و ببينيد اين نشريات چگونه منتشر مي‌شدند و چگونه به دست خوانندگان مي‌رسيدند. کاري بود کارستان که تنها با عشق ِ به ايران مقدور مي‌شد و انديشه‌اي جز خدمت به ايراني در آن نبود. اما امروز هر چه در سر داريم بر صفحه‌ي کامپيوتر تايپ مي‌کنيم، و با يک اشاره اين مطلب در سراسر دنيا پخش مي‌شود. اين دستاورد کمي نيست و بايد آن را قدر دانست. اکنون تصوير و صدا هم به مدد همين فن‌آوري در سراسر دنيا قابل پخش است و چه پريشان مي‌کند اين خبر، خاطر ِ اهل تحجر و کهنه‌گرايي را. با اين حال در کشور ما، مي‌توان جلوي اين صداها را گرفت و از طرف ديگر اين وسايل چندان شناخته شده و رايج نيست.

راديو، براي اکثر ما، بخصوص ميان‌سالان و سال‌خوردگان، همان راديوي موج کوتاه قديمي‌ست که به گوش‌مان تکيه مي‌دهيم و آنتن‌ش را بيرون مي‌کشيم و با چرخاندن پيچ، صداي مورد نظرمان را پيدا مي‌کنيم. حتي آن راديويي که ديجيتال است و مي‌توان امواج را روي حافظه‌اش با شماره ذخيره کرد، از نظر پيرمردهاي ما، راديو نيست! ما به اين چرخاندن و صداي توام با خش‌خش عادت کرده‌ايم! اين راديو مثل کامپيوتر نيست که در اتاق فرزندمان نصب باشد و براي شنيدن صدا، مجبور باشيم پشت صندلي يا روي تخت بنشينيم و آن‌را گوش کنيم (حالا بعضي‌هامان لپ‌تاپ داريم را نمي‌گويم، که آن‌هم وقتي به خط تلفن وصل است، اهل خانه جملگي صداي‌شان به اعتراض بلند مي‌شود که تلفن اشغال است!) هر بار خريدن کارت 5000 توماني (گيرم با تخفيف، 4500 تومان) و کنتور انداختن لحظه به لحظه، با شنيدن راديو جور در نمي‌آيد! حالا در خارج مي‌توان يک پولي به مخابرات داد و بيست‌وچهار ساعته به اينترنت وصل بود حکايت ديگري‌ست. بچه‌هاي داخل را فعلا از اين نعمت بهره‌اي نيست (و اگر هم با خط مثلا دي. اس. ال ِ پارس‌آن‌لاين هست، آن‌هم چنان فيلتري بر سر راه‌ش هست که بايد عطاي استفاده‌اش را به لقاي‌ش بخشيد). شنيدن ِ راديوي موج کوتاه ما، حتي مثل شنيدن راديو از طريق ماهواره نيست که صدا از داخل تلويزيون پخش مي‌شود. هر چقدر هم که اين صدا بي‌پارازيت باشد، آن راديو، چيز ديگري‌ست! مي‌خواهم به اين نتيجه برسم که هر چند ارسال امواج راديو زمانه از طريق اينترنت و ماهواره خوب است، اما تا اين راديو از طريق موج کوتاه پخش نشود، از ديد بسياري هنوز راديو نيست. به هر حال اگر به غير از جوانان، روي سخن با پيران و ميان‌سالان نيز هست، بايد اين موضوع را در نظر گرفت. اين يک.

بسياري ايراد گرفته‌اند به بودجه‌ي دولت هلند براي راه‌اندازي اين راديو. من، خود مخالف سرسخت دريافت کمک از بيگانه‌ام، خواه آمريکا باشد، خواه انگليس باشد، خواه شوروي سابق باشد، خواه هلند و فرانسه و دانمارک باشد. مطلبي هم نوشتم در اشاره به اين مسئله که چه خطرهايي دريافت‌کنندگان اين کمک‌ها را تهديد مي‌کند و در مظان چه اتهام‌هايي قرار مي‌دهد. اتهام‌هايي که مطلقا پايه و اساس ندارد ولي از آن‌ها گريزي نيست. خيلي بهتر بود که ايرانيان ِ اهل ِ فرهنگ ِ سرمايه دار، پشتيباني مي‌کردند از چنين طرح‌هايي، و بدون توقع و انتظار، هزينه‌هاي راه‌اندازي چنين شبکه‌هايي را تقبل مي کردند اما چه مي‌توان کرد که چنين کساني را نداريم و اگر هم داشته باشيم، به قدر يک دولت، خواسته و توقع از آن رسانه خواهند داشت! اين واقعيتي‌ست که در شبکه‌هاي تلويزيوني ماهواره‌اي مي‌توانيم آن را شاهد باشيم. کم نديده‌ايم مديران اين شبکه‌ها را به حال زار و نزار که دست کمک به سوي بينندگان‌شان دراز کرده‌اند اما دريغ از يک دينار پول! کار به حراج و فروش ِ فرش و کاسه بشقاب و پرچم نيز کشيده است که آن‌هم اثر نکرده و اکنون صاحبان اين تلويزيون‌ها، زمان ِ پخش ِ برنامه‌شان را به کساني که حتي آن‌ها را قبول ندارند مي‌فروشند. پس در شرايط فعلي، نمي‌توان چشم ياري از مخاطب داشت.

فرهنگ اروپايي‌ها و کمک‌هايي که به گروه‌هاي غير دولتي ِ فرهنگي و هنري و سياسي و غيره مي‌کنند براي اکثر ما شناخته شده نيست. مثلا ما نمي‌دانيم که اگر فرضا در دانمارک يک گروه تئاتر ايراني به راه بيندازيم و خودمان را به مراکز مربوط معرفي کنيم، خيلي راحت سالن و امکانات تمرين و وسايل لازم در اختيارمان قرار مي‌دهند و چيزي هم در قبال آن طلب نمي‌کنند. نمي‌دانيم که اگر فرضا در سوئد بخواهيم کلاسي براي آموزش موسيقي ايراني به راه بيندازيم، با يک تقاضا و کمي پي‌گيري کمک‌هاي بسيار زيادي به صورت مادي و معنوي به ما مي‌شود. اين فرق مي‌کند با زماني که مثلا عده‌اي ايراني در زمان جنگ جهاني اول، با بودجه‌ي دولت آلمان نشريه‌ي "کاوه" را به راه انداختند. در آن دوران، آن بودجه براي نشر سياست‌هاي دولت آلمان پرداخت مي‌شد. مثلا نشريه بايد جهت‌گيري ضد انگليس و ضد روسيه مي‌داشت؛ بايد طرفدار سياست‌هاي آلمان مي‌بود. بايد از پيش‌رفت‌هاي دولت و ملت آلمان سخن مي‌گفت. در کنار اين‌ها آقاي تقي‌زاده و علامه قزويني و مرحوم جمال‌زاده مي‌توانستند حرف‌شان را در رابطه با ايران بزنند و مثلا خواهان پيش‌رفت به سوي تمدن ِ ايرانيان باشند. اين کار چنان خطرناک بود که در دوره‌ي اول ِ کاوه که تا زمان پايان جنگ منتشر شد، نويسندگان حتي نام خودشان را پاي مقالات نمي‌گذاشتند و تازه در دوره‌ي جديد ِ نشريه، که بعد از جنگ منتشر شد و اهداف جنگي و آلمان‌دوستانه در آن دنبال نمي‌شد، نويسندگان اسامي خود را پاي مقالات‌شان گذاشتند (بعدها در دوره‌ي کامل ِ تجديد چاپ شده، استاد ِ ارجمند، ايرج افشار، اسامي نويسندگان مقالات را در تمام شماره‌هاي قديم و جديد يافتند و مشخص فرمودند).

اين نشريه، که با کمک‌هاي مستقيم دولت آلمان منتشر مي‌شد، و قصد از انتشار آن‌هم کاملا سياسي (و بلکه نظامي) بود، کمک بزرگي به بيداري ايرانيان کرد. بسياري از مطالب آن، حتي امروز هم مي‌تواند ما را بيدار کند! هيچ‌کدام از آن آقايان هم جاسوس نبودند و به قصد منافع بيگانه قلم نمي‌زدند. جملگي عاشق کشورشان بودند و فکري جز پيش‌رفت و سعادت مردم ايران نداشتند. امروز، دوره‌ي کامل آن نشريه را به دست بگيريد و ورقي بزنيد. دوره‌ي اول و دوره‌ي دوم‌ش را ملاحظه کنيد. يادداشت‌هاي تقي‌زاده را در حاشيه‌هاي آن ببينيد. مقالات قزويني را بخوانيد. پيشنهادهاي نويسندگان را براي مبارزه با جهل و عقب ماندگي دنبال کنيد. ترديدي ندارم که شما هم مانند من به اين قضاوت خواهيد رسيد که بهره‌گيري از اين بودجه – گيرم با نيت خير براي ملت ايران نبوده باشد – بي هيچ ترديدي به نفع مردم ما بوده است.

من به لحاظ فرصت اندکي که دارم نمي‌توانم بيش از اين در اين باره بنويسم، والا نمونه‌هاي ديگري هست که مي‌توان به آن‌ها استناد کرد. در باره‌ي استفاده از مطالب وب‌لاگ‌ها در برنامه‌هاي راديو، نکات مهمي هست که اگر فرصتي دست داد، در باره‌اش خواهم نوشت. براي مهدي جامي و ياران راديو زمانه، آرزوي موفقيت مي‌کنم.

Share/Save/Bookmark