رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
گفت‌وگو با نادره سالارپور، دوبلور و گرداننده‌ی «رادیو کودک» در لس‌آنجلس:

رادیویی برای کودکان ایرانی در لوس آنجلس

پژمان اکبرزاده
persia_1980@hotmail.com

تقریباً همه‌ی ما صدای «پینوکیو» را به‌یاد داریم، اما کمتر با دوبلور آن آشنا هستیم. «نادره سالارپور» صاحب آن صدا، سال‌ها در ایران فعالیت داشت و علاوه بر کار دوبله در کارتون‌های محبوب کودکان در تلویزیون ایران، کارهای معتددی را هم برای بچه‌ها به‌صورت نوار منتشر کرد.


نادره سالارپور، لوس آنجلس، آوریل 2008 (عکس از پژمان اکبرزاده)

نادره سالارپور نزدیک به سه دهه است که خارج از ایران زندگی می‌کند و در ادامه‌ی فعالیت‌های گذشته‌اش در ایران، رادیو کودک را در لس‌آنجلس می‌گرداند. هفته‌ی گذشته در وست‌وود یکی از محله‌های ایرانیان لس‌آنجلس با نادره سالارپو‌ر درباره‌ی شروع فعالیت، روندی که طی کرد، انقلاب و در نهایت سال‌های زندگی و کار در آمریکا گفت و گو کردم.

Download it Here!

من وقتی خیلی کوچولو بودم، خواهرم ازدواج کرد. شوهر خواهر من آقای منصورغزنوی و خواهرشان خانم مینو غزنوی دو تا از دوبلورهای خیلی توانا و معروف آن زمان بودند. من از همان کوچکی با شوهر خواهرم مرتب می‌رفتم به استودیوهای دوبله‌ و خیلی علاقه داشتم.

پدرم به من اجازه نمی‌داد که این کار را بکنم. می‌گفت دخترهای من فقط باید کار فرهنگی بکنند. یعنی بروند مثلاً معلم و مدیر بشوند، مانند خواهرم که در کارهای فرهنگی بود.

با هر سختی و با هر شعبده‌بازی‌ای که بود، پدرم را راضی کردم و بالاخره وارد کار دوبله شدم و از همان کوچکی چون صدای کودکانه‌ای داشتم، جای بچه‌ها و شخصیت‌های کارتون‌ها حرف می‌زدم که یکی از کارتون‌های معروفی که حرف زدم، «پینوکیو» بود.

وقتی جای پینوکیو صحبت کردید، چند سالتان بود‌؟

(خنده) نمی‌دانم، راستش... صبر کنید ببینم. آن‌موقع که من جای پینوکیو حرف می‌زدم، فکر می‌کنم شانزده‌سالم بود.

بعد که این کارتون اینقدر محبوب شد در ایران، چه حسی برایتان داشت؟

من اوایل که کار دوبلور می‌کردم، وقتی صدای خودم را می‌شنیدم، دوست نداشتم. هنوز صدایم شکل نگرفته بود. ولی زمانی که به‌جای پینوکیو حرف زدم، دیگر چندسال گذشته بود و صدای من هم دیگر شکل گرفته بود. خب، جالب بود. قبل از آن هم چیزهایی صحبت کرده بودم که خیلی معروف شده بودند. مثلاً پس از پینوکیو ، «پسرشجاع» خیلی معروف بود و «خانه‌ی کوچک» هم خیلی معروف بود.

ما هر روز یک یا دو فیلم دوبله می‌کردیم و به‌جای شخصیت‌های مختلف حرف می‌زدیم و سال‌ها اینقدر این کار را کردیم تا این که از ایران آمدم بیرون.

هیچ‌وقت اینطوری بود که مثلاً وقتی جایی می‌رفتید و صحبت می‌کردید، تشخیص می‌دادند که شما دوبلور چنین شخصیت‌هایی هستید؟

در ایران، بله. مردم خیلی باهوش‌اند و واقعاً صدا را خیلی خوب تشخیص می‌دهند. بله، بارها شده بود.

بعد از این‌که از ایران به فرانسه رفتم دیدم که من تنها با صوت و با صدایم کار کرده‌ام. در فرانسه من تنها سه چهارتا کلمه فرانسوی بلد بودم. ولی بعد شروع کردم زبان یادگرفتن و کارهای دیگر و تطبیق‌دادن خود با جامعه، که خودش زمان می‌برد. بسیار سخت بود، آن هم برای ما که آن همه در اوج بودیم و کار می‌کردیم. من پیش از این که از ایران بیایم، یک شرکت داشتم که نوار کتاب تهیه و تولید می‌کردم.

برای کودکان؟

بله، برای کودکان و کارهای باارزشی آن‌موقع تهیه کردم. یک دوره‌ی کوتاهی بود که حتا در ایران جلوی آن کار را هم گرفتند و بعد هم این‌جا کسی آن بودجه را نداشت که صرف چنین چیزهایی بکند. من کارهای تمام موزیکال تهیه کردم، با بهترین دوبلورها و بهترین آهنگسازان ایرانی و آن کارها، کارهای کلاسیک من است.

الان با محصولاتی که در ایران برای کودکان تولید می‌شود، هیچ تماسی دارید؟ اصلاً دنبال می‌کنید که چه چیزهایی درمی‌آید؟

نه متاسفانه. قبلاً یک‌سری به دستم می‌رسید، مخصوصاً کارهای موزیک. خیلی دوستشان نداشتم. نه اینکه بگویم کارها بد بود، ولی به نظر من چون به دلیل محدودیت‌هایی که از نظر موسیقی و صدا وجود دارد، چون دور صدا را تند می‌کنند، این موسیقی خیلی موسیقی هجوی می‌شود.
من آن را دوست ندارم. یعنی یک چیز هچل هفتی می‌شود. هجو است به نظرم. و خب البته موسیقی‌دان‌های خیلی خوبی داریم و خیلی هم سعی کرده‌اند که کارهای خوبی بکنند، ولی به‌خاطر این مسئله که دور صدا را تند می‌کنند، من از آن کارها هیچ خوشم نمی‌آید.

یعنی فکر می‌کنید حس‌اش را از دست می‌دهد؟

اصلاً معنی ندارد. یعنی یک چیز کارتونی می‌شود. ارزشی ندارد. کارهای باارزشی که در زمینه‌ی موسیقی برای بچه‌ها شده، به نظر من یکی آثار ثمین باغچه‌بان است که یک کار بسیار زیبا دارم از ایشان به اسم «رنگین کمان» که در رادیو وین ضبط شده است. کار بسیار زیبایی‌ست که من خیلی دوستش دارم.
یک کار هم است از خانم هنگامه یاشار که کار بسیار زیبایی‌ست برای بچه‌ها و کارهای خانم سیمین وزیری که آن‌ها هم کارهای کلاسیک زیبایی‌ست. من این‌ها را می‌شناسم.

بعد چه شد که به لس‌آنجلس آمدید؟

من بعد از این‌که هفت‌سال فرانسه زندگی کردم... راستش من از اول آمده بودم که بروم آمریکا که به من ویزا ندادند. رفتم فرانسه و آن‌جا یک مدت ماندم. برادرم آن‌جا زندگی می‌کرد. به‌هرحال جا افتادیم، اما همه‌ش قصدم این بود که بیایم آمریکا، و آمدم.

در فرانسه هیچ‌‌وقت توانستید کارهایی را که در ایران انجام می دادید به نوعی دنبال کنید؟

نه. من رفتم دوبله فرانسه را دیدم، با دوبلورهای فرانسوی آشنا شدم، در آن‌جا کار تاتر عروسکی کردم. با بچه‌ها و با گروه‌های مختلف تاتر و گروه‌های فرانسوی، کارهای اینجوری خیلی کردم.

آموزش پیدا کردم، ولی کار آنجوری نکردم. فقط یکسری کارهای جسته‌ گریخته کردم. ولی آن‌جا خیلی چیز یاد گرفتم. مدام می‌رفتم برای یادگیری. در سال ۱۹۹۱ آمدم لس‌آنجلس. این‌جا باز کارهای عروسکی‌ام را ادامه دادم. با اینکه از بچگی توی کار صدا بزرگ شده بودم، اما این‌جا با بهترین کسانی که در کار صدا جایزه‌ گرفته‌ بودند‌، با آن‌ها یک عالمه کار کردم، با غیرایرانی‌ها، آمریکایی‌ها.

تاتر عروسکی کار کردم و مدام هم یاد گرفتم. چند سالی که این‌جا بودم، همینطور جسته گریخته مدام کار می‌کردم. بعد رفتم نیویورک. آن‌جا باز برای تاتر عروسکی و صدا تعلیم دیدم و آن‌جا در رشته‌ی نمایش برای بچه‌ها درس خواندم.رفتم دانشگاه نیویورک. همه‌‌ش آموختم.

این که خواستید بیاید لس‌آنجلس، به‌خاطر تعداد زیاد ایرانی‌ها بود که این‌جا زندگی می‌کردند؟

بله، لس‌آنجلس مرکز ایرانیان در آمریکا‌ و یکی از بزرگترین مراکز اجتماع ایرانیان خارج از کشور است.


من با آمریکایی‌هاخیلی کار کردم و در رشته‌هایی که مربوط به من است، دوستان هنرمند بسیار زیادی دارم و با آن‌ها خیلی کار کردم و به فستیوال جهان کودکان رفتم و یک کار یک‌ساعته ایرانی به زبان انگلیسی بردم و می‌دانم که با جامعه‌ی غیرایرانی کار بکنم مشکلی ندارم‌، ولی انتخاب کردم که برای جامعه‌ی خودم کار کنم.

فکر کردم می‌خواهم بودنم ارزشی داشته باشد و این نیست که تنها بروم کار کنم و پول بگیرم و پول خوبی هم بگیرم و بیایم زندگی کنم. این یک زندگی خیلی معمولی‌ بود که برای کسی مانند من ساخته نشده است.

من دلم می‌خواست آن چیزی را به جامعه‌ی‌ خودم، به بچه‌های ایرانی عرضه کنم که هرگز نمی‌توانستم در جامعه‌ی غیرایرانی پیاده کنم. چون خیلی‌ها هستند و خیلی هم کار می‌کنند، ولی آن بار فرهنگی را ندارد که من دلم می‌خواهد به بچه‌ها عرضه کنم. نمی‌توانستم. برای همین انتخاب کردم که با جامعه‌ی ایرانی کار کنم و کار بسیار سختی هم بود.

چرا؟

برای اینکه از نظر درآمدی، وقتی شما یک کار فرهنگی می‌کنید در جامعه‌ای که خیلی... نمی‌خواهم انگ بزنم یا حرفی بزنم، ولی در جامعه‌ای که همه دنبال پول هستند...

جامعه ایرانی منظورتان هست یا جامعه‌ی آمریکا؟

کلاً این‌جا یک جامعه‌ی سرمایه‌داری است، چه ایرانی چه غیرایرانی. همه دنبال پول‌اند. یک جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ست و این هم خیلی معمولی و طبیعی‌ است. ولی من و شوهرم، جمشید، داریم در این شهری که همه دنبال پول‌اند، کارهای فرهنگی‌ای می‌کنیم که ماه‌ها باید روی‌ آن کار کنیم. ما خیلی ساده زندگی می‌کنیم تا بتوانیم کارهایی را که دوست داریم انجام بدهیم.

جامعه‌ی ما چون هنوز شکل نگرفته، هنوز ما باورمان نمی‌شود که سی‌ سال است از ایران دوریم، هنوز در آن خیلی نارسایی‌ها هست. ولی از میدان درنرفتیم و فکر می‌کنم به‌عنوان یک پیشاهنگ، به‌عنوان کسی که از جامعه‌اش یک باری توانسته بگیرد و یاد بگیرد، وظیفه‌ی خودم دانستم که بتوانم این دینم را به آن آب و خاکی که در آن پرورش پیدا کرده‌ام ادا کنم و خیلی هم خوشحالم. خودمان لذت می‌بریم و با همه‌ی ساده زندگی‌کردن‌مان، ولی لذتش خیلی بیشتر از این است.

پس شکل گرفتن رادیو کودک، نقطه‌ی عطفی برای شما در آمریکا بود‌؟

ما در این چند سال خیلی کارهای رادیویی و تلویزیونی و خیلی چیزها تولید کردیم و خب مردم هم جسته‌گریخته، دیده و شنیده‌اند که ما داریم چه کار می‌کنیم. من همین امسال دو برنامه‌ی نوروزی مفصل برای بچه‌ها ترتیب دادم که برای بیش از سه هزار بچه و خانواده، برنامه گذاشتیم. برنامه‌‌ای کامل و مجانی بود که به بچه‌ها، عیدی هم دادیم. شهردار لس‌آنجلس هم در برنامه‌مان شرکت کرد. ولی قضیه‌ رادیو کودک این است که ما الان نزدیک چهارسال است که در یک رادیو ای.ام که در لس‌آنجلس، رادیوی خیلی مهمی‌ برای جامعه ایرانی است‌، چون در لس‌آنجلس تنها رادیویی‌ست که توی ماشین و خانه و همه جا می‌توانید گوش کنید؛ ما آن‌جا یک برنامه کودک کوچولو داریم که بخشی از برنامه‌ی آقای ساسان کمالی است.
ما جمعه‌ها صبح، از ساعت۲۰/۷دقیقه تا هشت، تقریباً نیم ساعت برنامه‌ی کودک داریم و این برنامه‌ی ما بسیار موفق و بسیار پرشنونده شده است. فکر می‌کنم یکی از دلایلش این است که ما مصاحبه‌های خیلی شیرینی با بچه‌ها داریم...

با بچه‌های ایرانی که در آمریکا هستند؟

بله، با بچه‌های ایرانی و بعد هم این‌که من هر هفته یک قصه می‌نویسم و این قصه را هم به صورت نمایشنامه می‌نویسم و می‌رویم آن‌جا با آقای ساسان کمالی و دیگر دوستانی که به آن‌جا می‌آیند، به صورت زنده هر هفته اجرا می‌کنیم. و مردم به این قصه‌ها و به این مصاحبه‌های بچه‌ها عجیب علاقمند شده‌اند.

خیلی خوشحالیم از این‌ که توانستیم این کار را بکنیم. بعد دیدم که من در ظرف این چندسال، نزدیک چهارسال، تا حالا بیش از ۱۶۰ قصه نوشتم. یا قصه‌های قدیمی ایرانی را بازنویسی کردم، یا ترجمه کردم، یا قصه‌های خودم بود.

البته که از طریق اینترنت و از جاهای مختلف، خیلی‌ها به رادیوی ما گوش می‌کنند، ولی گفتم بیاییم ما یک رادیو اینترنتی درست کنیم به اسم «رادیو کودک دات کام» و تمام این قصه‌ها و مصاحبه‌های بچه‌ها را بگذاریم رویش که اگر مادر و پدرهایی در جاهای مختلف دنیا دلشان می‌خواهد به این چیزها دسترسی پیدا کنند، بتوانند بروند از توی این وب سایت قصه‌ها را بشنوند.

قصه‌ها هم تقریباً به صورت نیمه‌انیمیشین است. چیزی را که از دست خودمان برمی‌آید انجامش می‌دهیم تا بتوانند استفاده کنند. من می‌دانم، شنیدم و دیدم که بچه‌هایی رفتند به وب سایت ما که حتا فارسی‌شان چندان خوب نبوده، ولی دوساعت سه ساعت مانده‌اند روی وب سایت و جاهای مختلفش را تماشا کرده‌اند. این خیلی خبر خوبی‌ست برای ما، یعنی این جواب ما را می‌دهد.

من در این‌جا دیدم که خیلی از پدر و مادرها با بچه‌هایشان انگلیسی صحبت می‌کنند. در چنین محیطی شما از طرف بچه‌ها که داستان‌ها را می‌بینند یا گوش می‌کنند، چه واکنشی می‌بینید‌؟

جالب این است که به شما بگویم خیلی از بچه‌ها، تشنه‌ی این مسایل‌اند. خیلی‌ها آن اوایل می‌گفتند نه، بچه‌ها اصلاً با جامعه‌ی ایرانی کاری ندارند‌، اصلاً حرف نمی‌زنند و... ولی این غلط است. من که با بچه‌ها دارم کار می‌کنم، می‌بینم که چقدر تشنه‌ی این مساله هستند و همین چیزهای ساده و کوچولویی را که ما در اختیارشان می‌گذاریم، چقدر دوست دارند.

با اینکه این‌جا این همه امکانات وسیع در اختیارشان هست، ولی چون این ریشه‌شان است، برای همین وقتی می‌شکافی و می‌روی جلو و یک چیزی می‌دهی دستشان، با کمال میل قبول می‌کنند و مشارکت می‌کنند. مشکل، مشکل بچه‌ها نیست، مشکل پدر و مادرها هستند.

فکر می‌کنید دلیلش چیست که الان نه تنها خیلی‌هایشان زیاد با بچه‌ها به فارسی صحبت نمی‌کنند، حتا گاهی اوقات خودشان هم با خودشان انگلیسی حرف می‌زنند؟

مشکل این است که آن‌ها می‌خواهند انگلیسی‌شان بهتر بشود، چون بچه‌ها زودتر یاد می‌گیرند. پدر و مادرها با انگلیسی صحبت کردن با بچه‌هاشان سعی می‌کنند، یاد بگیرند. و این چیزی‌ست که بچه را از آن زبانی که به‌راحتی می‌تواند یاد بگیرد، محروم می‌کند.

ما در این چندسال تمام هم و غم‌مان این بوده که مادر و پدرها در خانه با بچه‌ها فارسی صحبت کنند، بچه‌ها در خانه فارسی صحبت کنند. ما شعارمان این است و واقعاً هم تاثیرش را دیده‌ایم.

شما چنین مشکل‌هایی را منحصر به جامعه‌ی ایرانی در آمریکا می‌دانید یا اینکه فکر می‌کنید مهاجران دیگر هم در آمریکا دچار این مشکلات هستند؟

من دیدم که مهاجرهای دیگر ،بسیار مصرانه با بچه‌هایشان به زبان خوشان حرف می‌زنند. مثلاً شما این‌جا اسپانیایی‌ها را که می‌بینید، اکثرشان اصلاً انگلیسی حرف نمی‌زنند. آن‌هایی که آمریکایی‌اند، ناچارند اسپانیایی حرف بزنند!.

شاید به خاطر این که اسپانیایی یکجوری زبان دوم در کالیفرنیاست.

نه، منظورم این است که از کره‌ای، ژاپنی، من هر کسی را می‌بینیم... البته می‌دانید چرا؟ برای این که این مهاجرتی که ما کردیم، نخستین تجربه‌ی تاریخی ما ایرانی‌ها‌ست.

سابقه نداشته که این همه ایرانی به خارج مهاجرت کنند و این خیلی چیز جدیدی است و ما تازه داریم با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، تازه داریم جا می‌افتیم و شکل می‌گیریم. در هرحال امیدوارم که این «رادیو کودک دات کام» خدمت کوچکی از طرف ما برای جامعه‌‌مان باشد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با درود به خانم سالار زاده و أقاي اكبرزاده لطفا روش همكاري أناني كه از ايران مايل به همكاري با ايشان هستند بفرمايند. با تشكر

-- اسماعيل ، Apr 25, 2008 در ساعت 12:04 AM

درود به نادره وجمشيد گرامي و آفرين به غيرتشان وبا اميد به اينكه پدر ومادران متوجه اين نكته باشند كه در روزي فرزندان شان به ايران خواهند رفت واگر فارسي رابلد نباشند مشكل خواهند داشت وبهتر است جايي را هم براي ياد گيري زبان مادري وحمايت از نادره وجمشيد گرامي بگذارند من يكبار گزارشي تلويزيوني از برنامه شان ديدم واقعا ه جالب بود وزحمت ميكشند پيروز وسربلند باشند

-- بهمن ، Apr 26, 2008 در ساعت 12:04 AM

خانم سالار زاده

زنده باد

خیلی خوشحالم که مصاحبه ی کسی را که به جای کارتونی های مورد علاقه ی من حرف می زده است را می بینم و امیدوارم همیشه و در هر کجایی که هستید موفق و شاد باشید.

بدرود

-- مریم ، Apr 27, 2008 در ساعت 12:04 AM