رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ مرداد ۱۳۸۹
گزارش زندگی- شماره ۱۶۵
سخنرانی در نیویورک، در کلیسای کاتولیک ریورساید

ممکن است از چاله درآییم و به چاه درافتیم

شهرنوش پارسی‌پور

در برنامه‌هایی که در بررسی «بوف کور» درست کردم، دوستانی انتقاد داشتند که معنای زنانگی هستی و ارتباط آن با اهریمن روشن نیست. به این مناسبت متن سخنرانی خود را در کلیسای ریورساید نیویورک برای‌تان تکرار می‌کنم.

Download it Here!

در جلسه‌ای که به دعوت آقای گنجی در کلیسای بسیار زیبای ریورساید برگزار شد و از ساعت ده صبح تا چهار بعدازظهر ادامه داشت، استادان محترم رشته‌های مختلف سخنان بسیار باارزشی ایراد کردند.

از آنجایی که فهرست نام آنها را در اختیار ندارم، از ذکر نام‌شان خودداری می‌کنم. به من نیز اجازه داده شده بود تا حرف بزنم. من هم بدون تکیه بر متنی، گفتار داشتم و اکنون همان گفتار را- کم و بیش- برای شما واگو می‌کنم.

امروز برخی از استادان گرامی از دیالکتیک گفتند. اینجانب نیز به خود اجازه می‌دهم تا درباره‌ی دونوع دیالکتیک باستانی ایران و چین سخن بگویم.

گفته می‌شود هنگامی که زروان، خدای زمان، نیروی اهورایی را آبستن شد لحظه‌ای شک کرد. از شک او بود که اهریمن شکل گرفت و پیش از اهورامزدا از اندیشه‌ی زروان بیرون جست.

در اسطوره‌ی دیگری گفته می‌شود که اهورامزدا می‌خواست جهان را در یک سطح هموار و بدون پستی و بلندی بیافریند. باز اهریمن پیش‌دستی کرد و جهان را پست و بلند آفرید. من در هر دو مورد بسیار خوشحالم که اهریمن در کار جهان مداخله کرده است. نخستین مورد مسئله‌ی شک است که نخستین گام به‌سوی علم به شمار می‌آید. انسانی که نتواند شک کند لاجرم قادر به ساختن نیز نمی‌شود، اما جهانی را تصور کنید که یک‌پارچه همانند صحرای عربستان صاف و هموار می‌بود. نتیجه‌ی روشن آن که ما هیچ رودی نداشتیم، چون لاجرم در دنیایی صاف و هموار، برف هم که باشد آب می‌شود و در زمین فرو می‌رود. گرچه در دنیای اهورایی، برف نیز نمی‌تواند وجود داشته باشد، چون آن‌گاه هوا سرد می‌شود و سرما جزو ابواب جمعی اهریمن است.

پس به یمن حضور مبارک اهریمن است که جهان صاحب کوه و دره شده است. همچنین سرمای زمستانی بر جهان غلبه می‌کند و باعث برف‌ریزان می‌شود. برف‌ها آب شده از کوه سرازیر می‌شوند و از آسمان باران می‌بارد و زمین سبز می‌شود. همین‌جا بگویم که گفته می‌شود دلیل خشکسالی بخش‌هایی از آفریقا نبودن برف است. هزاران‌سال است که این زمین‌ها برف به خود ندیده‌اند و زمین غنای خود را از دست داده است.

در دیالکتیک ایران باستان، اهریمن و اهورامزدا دایم در ستیز با یکدیگر هستند. اهورامزدا یک‌سره خیر و پاکیزگی است و اهریمن یک‌سره شر و کثافت و بوی بد و نحوست است. انسان از این دنیایی که تا این حد سیاه و سپید است وحشت می‌کند و در عین حال به شک می‌افتد. «تاریکی» برای خودش معنا دارد. اندرون بدن ما در تاریکی قرار گرفته است. اگر ما دل و روده‌مان را در معرض نور قرار دهیم جان خود را از دست خواهیم داد. بنابراین ما خواسته یا ناخواسته جزو ابواب جمعی اهریمن محسوب می‌شویم. حالا ببینیم که چینیان در جهان باستان، جهان ثنوی خود را چگونه ساخته‌اند.

چینیان به نیروی یین (مادینگی هستی) و یانگ (نرینگی هستی) باور دارند. کلیه‌ی صفاتی که ما برای اهریمن قائل هستیم جزو ابواب جمعی اصل مادینه‌ی چینیان طبقه‌بندی می‌شوند؛ البته با یک تفاوت اصلی که چینیان شب و تاریکی و بوی بد را زشت نمی‌بینند.

آنها باور دارند که انسان و یا هر موجود زنده‌ای از ترکیب دو وجه نرینه و مادینه‌ی هستی ساخته شده است. انسان ایرانی نیز این را می‌داند منتهی آن‌چنان تعریف زشتی از اهریمن به دست داده است که وقتی کشف می‌کند زاده‌ی اهریمن است از وجود خود شرم می‌کند. مثلاً باور دارد که طرف چپ بدن او اهریمنی و طرف راست بدن او اهورایی است. برای همین هنگامی که وارد مستراح می‌شود با پای چپ وارد می‌شود که وجه اهریمنی وجود اوست و به این ترتیب اهریمن وجود خود را تحقیر می‌کند. چون از نظر این انسان ایرانی، مستراح هم جای بسیار بدی‌ست.

اکنون مقایسه کنید هندیان و چینیان را که برای آبریز نیز خدایی دارند که به او احترام می‌گذارند. حق هم با آنهاست. مستراح جایی‌ست که ما انباشت‌های اضافی بدن خود را دفع می‌کنیم. این مدفوع از قضا بسیار غنی‌ست و برای همین خاک را با وجود آن غنی می‌کنند. انسان ایرانی اما از بخش چپ بدن خود نیز ناراضی‌ست و دایم بخش راست بدن خود را باد می‌کند. درست به همین دلیل کج‌کج راه می‌رود.

راستی چرا این‌طور شده است؟ مطالعه‌ی محدودی نشان می‌دهد که خاورمیانه تقریباً تنها جایی در جهان است که اصل مادینه را همانند بابلیان و آشوریان کشته و یا نیمه‌جان کرده و یا همانند ایرانی‌ها آن را نکشته، اما آن‌قدر آن را زشت و کریه توصیف کرده که چاره‌ای برایش باقی نمانده جز آن که از خودش متنفر شود. این به‌معنای ساده، یعنی روش پروریدن «رعیت». رعیت می‌دانیم که به معنای گوسفند است. چنان این فکر را در ذهن انسان ایرانی تلقین کرده‌اند که اغلب قادر نیست به خودش «من» بگوید. انسان ایرانی «من» ندارد؛ چراکه اگر بگوید من، وجه اهریمنی حضورش به پا می‌خیزد. او در اغلب اوقات خود را «بنده» خطاب می‌کند. در پس و پشت این خطاب احساس آرامش می‌کند.

البته روشن است که در برابر «رعیت» و «بنده» ما ارباب را داریم. ارباب همیشه سایه‌ی خدا و نیرویی اهورایی‌ست. ارباب مجاز است تا برای کوچک کردن اهریمن وجود رعیت و بنده تا می‌تواند توی سر او بزند. پس یک‌بار برای همیشه یاد بگیریم که اهریمن، نیروی مادینه‌ی هستی‌ست. زنان جزئی از ابواب جمعی اهریمن هستند و برای همین «اسباب شر»، «فتنه‌ساز»، «لکاته» و بدتر از همه «پتیاره» محسوب می‌شوند؛ اما هفتادوپنج درصد وجود مردان نیز اهریمنی‌ست. پنجاه درصد که تخمک مادرشان را دارند و بیست‌وپنج درصد نیز سهم بارداری مادر است. اینک اما وقتی شکنجه‌گر جمهوری اسلامی در لحظه‌ی تجاوز، به مرد جوان دستور می‌دهد «ببرید حامله‌اش کنید» منظورش چیست؟

منظور او خیلی ساده است. او می گوید این مرد را ببرید و زنش کنید تا ناگهان متوجه حضور اهریمنی خود شده و مسئله‌دار شود. پس در این مقام، اهریمن مرد است. مردی که به او تجاوز شده و ذهنی «باردار» دارد. از چند حالت خارج نیست. یا این مرد پس از عملیات‌های تجاوز و زن شدن، فروتن و ساکت و محجوب می‌شود، «من» خود را فراموش می‌کند و از آن پس خود را «بنده» می‌نامد. در این حال دیگر کاری با او ندارند و تربیتش می‌کنند که در کار گل درگیر شود. یا این که مرد قیام می‌کند و سرکش باقی می‌ماند. در این حال اهریمن است و کشتنش واجب به‌نظر می‌رسد. یا این مرد زن شده به خدمت ارباب می‌رود و خود به عمله‌ی ظلم تبدیل می‌شود و در این حالت کم‌کم هاله‌ای اهورایی گرد سر او را فرا می‌گیرد.

به‌نظر شما وقت آن نرسیده است که در اندیشه‌های از پیش ساخته‌شده‌ی خود تجدید نظر کنیم؟ برای انجام این کار، ما نیاز چندانی به خواندن متون مشکل نداریم. فقط کافی است اندکی بیاندیشیم. هنگامی که به ما می‌گویند شب، باید به سادگی به این فکر کنیم که عجیب است «گل سرخ در تاریکی نیز گل سرخ است». پس یک‌جای کار اشکال دارد. ما را از هویت خودمان تهی کرده‌اند و ما داریم اغلب برای چیزی می‌جنگیم که در حقیقت وزنه‌ای‌ست که به پای ما آویزان خواهد شد.

البته این حرف‌هایی که در کلیسای ریورساید بر زبان آوردم عده‌ای را خشمگین کرد. این عده از نوع افرادی هستند که چون از اسلام نفرت دارند، به‌سوی آیین زرتشت رفته‌اند. اشکالی در این قضیه نیست، اما مشکل زمانی آغاز می‌شود که همانند آن زن بیچاره‌ای که قیام کرده بود دچار دردسر بشویم.

معروف است که مردی به همسر خود کشیده‌ای زد. زن خشمگین شال و کلاه کرد و به خانه‌ی پدرش رفت و شکایت کرد که شوهرش او را کوبیده است. پدرش پرسید به کدام سوی چهره‌ات کشیده کوبید. زن طرف ورم‌کرده‌ی صورتش را نشان داد. پدر نیز به نوبه‌ی خود به طرف دیگر صورت زن کوبید و به او گفت برو به شوهرت بگو پدرم به صورت زنت کشیده کوبیده است.

خلاصه‌ی کلام آن که ممکن است از چاله درآییم و به چاه درافتیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

فکر کنم منظور ازجهان زمین باشد.

-- بدون نام ، Jul 25, 2010 در ساعت 10:02 PM

فکر کنم منظور ازجهان زمین باشد. قاره افریقا تا چند سا ل پیش مثل جنگل امازون سرسبز بود! مردم متمدن باهوش اروپا وژاپن فکر کنم برای ساختن زمین فوتبال برای تفریح افریقها درختها را کند و بردند! نظریه داروین هم بکنار! رویش بپوشانید!

بچه

-- child ، Jul 25, 2010 در ساعت 10:02 PM