رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۱ تیر ۱۳۸۸
ادوار تحکیم وحدت:

ادوار تحکیم: جبهه‌ ملی تشکیل شود

سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) پیشنهاد داد که جبهه‌ای فراگیر با حضور احزاب، تشکل‌ها و جریان‌های سیاسی معترض به وضع موجود تشکیل شود.

در بیانیه این تشکل سیاسی، همچنین پیشنهاد شده که علاوه بر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، شخصیت‌های اصلاح‌طلب و «تحول‌خواه موجه» نیز رهبری چنین جبهه‌ای را بر عهده داشته باشند.

ادوار تحکیم، اهداف تشکیل جبهه فراگیر ملی را «تلاش برای احیای انتخابات آزاد و عادلانه»، «پی‌گیری مجازات عاملان تقلب در انتخابات و نقض حقوق اساسی مردم» و «دفاع از آزادی رسانه‌ها و جریان آزاد اطلاعات» اعلام کرده است.


در این بیانیه آمده است: «چنین وحدتی باید به شکلی نظام‌مند، تبلور یابد» و از حمایت شهروندانی که «معتقدند رای آنها به سرقت رفته است» برخوردار باشد.

این سازمان همچنین پیشنهاد برگزاری همه‌پرسی جهت اخذ نظر مردم در مورد سلامت انتخابات و مشروعیت نتیجه آن را زیر نظر نهادی «بی‌طرف و مورد وثوق» ارائه کرده است.

متن کامل بیانیه

در ایران بیش از ۴۰ روز است که اعتراض‌ها به نتیجه انتخابات ادامه دارد. نامزد‌های رقیب محمود احمدی‌نژاد، مهمترین احزاب اصلاح‌طلب و برخی از مقام‌های بلند‌پایه، حاضر نشده‌اند نتیجه این انتخابات را بپذیرند.

«ملت ما داغدار از دست دادن تعداد نامعلومی از شهروندان سرفرازی شد که مظلومانه و در راه دفاع از آزادی و مبارزه با دیکتاتوری دروغ و فریب جان باختند و اجساد پاکشان غریبانه به خاک سپرده شد»

در جریان اعتراض‌های خیابانی نیز که میلیون‌ها معترض دست به راهپیمایی مسالمت‌آمیز زده بودند، ده‌ها نفر کشته و صد‌ها تن دیگر زخمی و دستگیر شده‌اند.

ادوار تحکیم وحدت با انتقاد از برخورد‌های «خشونت‌بار دولتی» علیه معترضان، خواستار پی‌گیری مجازات «آمران و عاملان خون‌های به ناحق ریخته و جنایات صورت گرفته علیه شهروندان بی‌دفاع» شده است.

این سازمان اعلام کرده است در صورتی که قوه قضائیه به وظیفه ذاتی خود در این خصوص عمل نکند، «رسیدگی به این جنایات می‌تواند از محاکم کیفری بین‌المللی پی‌گیری شود.»

ادوار تحکیم وحدت اعلام کرده است در صورتی که قوه قضائیه به وظیفه ذاتی خود در خصوص برخورد‌های «خشونت‌بار دولتی» عمل نکند، «رسیدگی به این جنایات می‌تواند از محاکم کیفری بین‌المللی پی‌گیری شود»

در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «ملت ما داغدار از دست دادن تعداد نامعلومی از شهروندان سرفرازی شد که مظلومانه و در راه دفاع از آزادی و مبارزه با دیکتاتوری دروغ و فریب جان باختند و اجساد پاکشان غریبانه به خاک سپرده شد.»

این بیانیه می‌افزاید: «سوگ ملت ما وقتی افزون می‌شود که این همه جور و بی‌عدالتی از سوی حاکمان امروز ایران، با طرح بی‌سابقه‌‌ترین دروغ‌ها و نیرنگ‌ها به اجرای قانون و قانونمداری تعبیر می‌شود.»

احمد زیدآبادی، دبیرکل و عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی، بیش از یک ماه است که از سوی نیرو‌های امنیتی بازداشت و در زندان به سر می‌برند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دکتر عطا هودشتیان استاد فلسفه و علوم سیاسی در کانادا که مدرسه عالی مدیریت آن کشور را اداره می کند در این مطلب ، مسیر مطالبه آزادی را در ایران تعقیب می کند . به باور او گذار ملت از سه دوره انقلابی در مشروطیت و دوران مصدق و انتخابات اخیر ، منجر به رسیده شدن میوه کال آزادی در ایران شده و شعار «رای من کجاست » بیانگر نهایت تکامل در این روند است . عطا هودشتیان مولف کتاب « نوگرائی بدون غرب Une modernite sans occident » است که به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده و دکتر بهمن صدیقی استاد دانشگاه کونکوردیا مونترال کانادا آن را به فارسی برگردانده است. تحلیل عطا هودشتیان از مبارزات مردم ایران را با هم بخوانیم :

جنبش قهرمانانه و مردمی پس از انتخابات خرداد 1388 با شعار همه جاگیر و گسترده "رأی من کجاست" به میدان آمد. اگر دقت کنیم، این نخستین بار است که در تاریخ اجتماعی ایران پس از مشروطه، در شعارهای همگانی و سراسری، کلمه "من" به کار رفته است. ادعای ما بر آن است که به کارگیری شعار "رأی من کجاست" از معنای ویژه و منحصر به فردی برخوردار است و نشان از آن دارد که جامعه به درک والاتری از مفهوم آزادی رسیده است، که در مقایسه با مراحل پیشین تاریخی اجتماعی ایران، مشخصا جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی، دوره سوم از گذر به مرحله عالی درک از مفهوم آزادی را طی می کند.

مشروطه: درک از آزادی "قانون" بود
درک جامعه ایرانی از مفهوم آزادی به اعتقاد من، از 3 مرحله ویژه در تاریخ صدساله اخیر گذشته است. یکی دوران عصر مشروطه، دیگری از دوران مصدق تا انقلاب اسلامی، و سپس عصر حاضر یعنی دوران افول انقلاب اسلامی که برآمد آن را در خرداد 1388 میتوان دید.دوران نخست را پیش از این، دوران غلبه تفکر "سیاست زده" در آراء و افکار فعالین و متفکران مشروطه دانسته ایم . خلاصه این ادعا بر آن است که ایده آزادی، در این دوران اصولا مسئله عدالت و مشروط کردن قدرت حکومت و شاه به قانون را در نظر داشته است.

در عصر مشروطه، هدف جنبش عدالت خواهی بود، نه آزادی. و اندک درک مفلوج و گنگ آن از آزادی همانا به مقوله آزادی سیاسی و برقراری قانون و تحقق عدالت سیاسی محدود می شد.ما در آن دوران هنوز از مفهوم آزادی که در بنیاد آن دو مقوله بهم پیوسته در نظر است، فاصله زیاد داریم. آن دومقوله که مفهوم اصلی آزادی را شکل می دهد، یکی آزادی تفکر ، دیگری آزادی فرد است. فردیت است که فکر مستقل را پدید می آورد. و به همان ترتیب آزادی فکر است که امکانات پدیداری فردیت مستقل را ایجاد می کند. هیچ یک از این دو مقوله که اساس مفهوم آزادی هستند، در ایران در صدساله اخیر امکان پدیداری نداشتند. جنبش اجتماعی و فرهنگی و فکری ما، به دلایلی که در این نوشتار کوتاه مهلت بیان آن نیست – و در منبع پیشین به آن اشاره شده است- عمیقا سیاسی زده بوده است و درک آن از آزادی، نه به آزادی فکری مرتبط بوده، نه به آزادی فردی، بلکه مرکز اصلی الهام آن سیاست بوده است.

از مصدق تا انقلاب اسلامی: درک از آزادی "استقلال" بود
اما پس از مشروطه، تفکر سیاست زده به حیات فعال خود ادامه داد. درک ما از آزادی در دوران مصدق و جنبش افتخار آفرین ملی شدن نفت، هنوز به درکی سنجیده و بنیادین نرسیده بود. رو در رویی مصدق با قدرت های خارجی و با نظام استبداد شاهنشاهی سمت و سوی مبارزه را به گونه دیگری سوق داده بود. تاریخ ما نه به درک ضرورت فردیت رسیده بود، نه آزادی فردی را محترم می شمرد و نه تفکر آزاد و اندیشه انتقادی در آن جای داشت. اساس فکر آزادی در این دوران با "استقلال" عجین شده بود. ما می خواستیم خود را از تسلط دشمن خارجی، و وابستگانش در ایران رها کنیم. پس فکر رهایی و آزادی، رهایی سیاسی بود و در مرکز آن مفهوم استقلال جای داشت.

اما پس از دوران مصدق، در طول دهه 40 و 50، فرهنگ جدیدی در ایران پدید آمد. استقلال هرچه بیشتر تبدیل به یک شعار مبارزاتی فوری شده بود. تفکر حاکم در این دو دهه بیشتر تحت تأثیر گفتمان "غرب زدگی" بود و نوک حمله این گفتمان همانا قدرت های سلطه گر خارجی، نظام شاهنشاهی حاکم و غرب زدگان بومی بود. در هیچ یک از آثار این دو دهه که مقدمات فرهنگی انقلاب اسلامی را فراهم کرد، هیچ گفتاری، جدل فکری و یا نظریه ای پایدار و جدی پیرامون مفهوم آزادی، تفکر آزاد و ضرورت فردیت آزاد نمی بینیم. تا آنجا که گاه به گاه، این مقولات به عنوان "فرنگی بازی" و رفتار لوس و غرب زده و حتی "نجس" تلقی می شدند. تاکید بر "من" برابر با خود بزرگ بینی و غرور شخصی، و حتی "خیانت" به دیگران محصوب میشد. درک ما در دوران انقلاب اسلامی، از شعار آزادی، بیشتر و غالبا همان استقلال بوده است. در این دوران مرجع اصلی آزادی، نه فرد بود، نه تفکر آزاد .

رأی من کجاست؟
در شعار "رأی من کجاست" اما، برای نخستین بار کلمه "من" به گسترده ترین و عمومی ترین وجهه مطرح می شود. و این کلمه مستقیما با عمل "رأی دادن" رابطه دارد. اما اهمیت آن در کجاست؟در شعار "رأی من" ، "من" در برابر یک رأی قرار می گیرد، و یک رأی در برابر "من" واقع می شود. از آن رو که نمی توان جمعی، گروهی، خانوادگی یا قبیله ای رأی داد، پس مقوله رأی دادن عمیقا فردی، خصوصی و منحصر به فرد و تنها و تنها نظر و روحیه شخص رأی دهنده را منعکس می کند.

بی تردید جامعه ای که آزاد نیست، انتخابات آزاد و واقعی هرگز در آن نمی تواند متحقق گردد. زیرا هنوز نهادهای حاکم کنش ها، تنش ها و چندگانگی اجتماعی را منعکس نمی کند. ایران چنین است. اما مردمی که در خرداد امسال به پای صندوق های رأی می رفتند، هنوز و به طور واقعی از این حقیقت کتمان ناپذیر مطلع نبودند. بلکه آنها انتظار داشتند که رأی آنها به طور حقیقی منعکس شود و واقعیت موجود را تغییر دهد تا امیدهای آنها منزلت یابد، اگر نه، هرگز آن چنان همگانی و گسترده به پای صندوق های رأی نمی رفتند. همین امید ، نکته ماست.

دو نتیجه از این روند به دست می آید:
این امید بی تردید از حال و هوا و فضای حاکم بر جامعه تأثیر گرفته است، و بی تردید خانواده و گروه اجتماعی، محل کار و مطبوعات و غیره در شکل دهی آن بی اثر نبودند. با این حال "او"، برای نخستین بار، به تنهایی، یعنی بدون پدر و مادر، بدون حزب و گروهش به پای صندوق رأی می رود. پس "او"، در مقابل صندوق رأی شکلی از واقعیت فردیت نوین را در خود متحقق می کند. این واقعیت هرچند ابتدائی و ناآگاهانه باشد، هرچند تحت تأثیر محیط واقع شده باشد، نشانی جدی از شکل گیری نخستین جوانه های فردیت ایرانی است. این نخستین نتیجه.

اما دومین نتیجه مهمتر است: هنگامی که وی در می یابد که نظر و خواهش و انتظار او، آن طور که او از طریق خود بیان کرده بود، در واقعیت موجود منعکس نشده، هنگامی که به وضوح به تخلف پی می برد، هنگامی که در می یابد که کسانی رأی او را دزدیده اند، ناگهان برمی خیزد و برای نخستین بار در به دنبال رأی خود می گردد و فریاد می کشد "رأی من کجاست؟" او در پی خود گم شده اش می گردد. خود ذلیل شده و سرکوب شده اش. خودی که هرگز مجال بیان آزاد نداشته است. خودی که در میان جبارییت و تمامیت گرایی پایدار تاریخ ما همیشه و در همه جا به هیچ قلمداد گردیده است.شعار "رأی من کجاست"، به میزان شگفت آوری و برای نخستین بار تولد شکوفه های آغازین فردیت نوین ایرانی را گواهی می دهد، که در طول 30 سال حاکمیت جمع گرا، ضد فرد، تمامیت گرا، بلاخره شکوفه کرد و سربه بالا نهاد.اما آیا این مردم پیش از این بارها به پای صندوقهای رای نرفته بودند؟

حاصل 30 سال بذر افشانی: یک انقلاب فرهنگی نوین
اما خواهید گفت: رأی دادن از ابتدای حیات جمهوری اسلامی در ایران وجود داشته است و این ماجرا 30 سال است که ادامه دارد. چرا این بار، یعنی در خرداد 1388 اهمیت فوق العاده پیدا میکند؟خواهیم گفت: زیرا این بار است که جان مردم به لب می رسد. زیرا این بار است که آنها در مقابل "انکار و نفی" قرار گرفتند. و اوج "هوییت" در مقابل "نفی" تبلور مییابد.

اما رسیدن به این اوج به یک باره متحقق نشد، بلکه از مراحل نخستین گذر کرد.در سراسر دوران 30 ساله، انتخابات در ایران هم نوعی بازی سیاسی اندک بود، و هم نوعی دخالت سیاسی مستقیم. دو صفحه اصلی در تاریخ انتخابات در ایران اینها هستند:

نخستین انتخابات که "نه" و "آری" را در کنار هم گذاشته بود، در فردای انقلاب به انحلال نظام حاکم و استقرار جمهوری اسلامی رأی داد. اما اگر خوب به آن بنگریم، در مییابیم که آن حرکت یک رفراندم برای انحلال بود، نه یک انتخاب. چرا که در مقابل "نه" تنها یک پاسخ، یعنی "آری" قرار داشت. پس انتخاب "نه" در واقع انتخاب "آری" بود و پاسخ فوری و خود به خودی را در پی داشت: انحلال نظام قبلی، و برقراری نظام جدید.با وجود این نحوه ناسنجیده کار، با اینحال مردم برای نخستین بار بر سر صندوق های رأی رفتند، لیکن گویی تقریبا همه هم نظر بودند و "آری" می گفتند.

صفحه دوم، مهمتر جلوه کرد: 2 خرداد انتخابات عمومی ریاست جمهوری، اعتراضی بود به گذشته، و پیروزی محمدخاتمی، امیدی بود برای تغییر. این مرحله دوم در مسیر بلوغ سیاسی جامعه ایران بود.رأی عمومی در فردای انقلاب اسلامی 1357، رأی تأئید بود، رای مثبت بود. رأی دوم خرداد و پیروزی محمدخاتمی، رأی اعتراض بود. و این نکته قابل توجه ماست.

در نوشتار دیگری به نام: "کلام "نه" بنیاد جامعه مدنی است"، گفتیم که اعتراض و کلام منفی است که نوآفرینی می کند. که اندیشه نقدی براساس "منفی" استوار است، نه "مثبت". که معنای حقیقی عمل، نفی واقعیت موجود است، که هویت، فردیت و آزادی نیز از همین طریق شکل می گیرد.بنابراین ما پس از رأی تأئید، به تدریج وارد مرحله گذر به رأی اعتراض شدیم. یعنی مرحله ای که در آن هویت و فردیت ما به تدریج شکل می گیرد.

و در خرداد 1388، شعار "رأی من کجاست" حال 30 سال بذرافشانی فرهنگی است. رأی اعتراض است. می خواهد بگوید "من" وجود دارم، و دیگر گوسفندوار کلام حاکمیت را نمی پذیرم. در اینجا، او را نه همچون گروه، خانواده، پدر، حزب، که همچون فرد، فرد تنها، با یک رأی، یک تک رأی، در مقابل نظام حاکم می ایستد و در تقلای بازپس گرفتن حق خود بر می آید. و این چهره نوین فرد، در ایران نمود یک انقلاب فرهنگی یک پارچه و نوین در جامه ایرانی است.

شگلگیری این فردییت تازه گامهای بسیار آغازین خود را میگذراند. از دوران عباس میرزا که نخستین جلوه های نوگرایی در ایران پدید آمد و سپس پس از عصر مشروطه تا امروز، ایران هرگز شاهد این رو در رویی میان فرد از یک سو و تمامی قدرت حاکمه از سوی دیگر نبوده است. ما هرگز در طول سده اخیر، نه به فرد و نه به آگاهی فردی، انتخاب و رأی فردی و اعتراض او اهمیت نمی دادیم و آن را گاه حتی به مسخره می گرفتیم و در ذهنیت کور و در ناخودآگاه خود، فردیت و تمایل و انتخاب فردی را نابود می کردیم. فرهنگ حاکم به ایران بر جمع گرایی استوار بود است و اساس سنت نیز چنین است.

عطا هودشتیان - 30 ژوئن 2009

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

دستگیری رئیس پالایشگاه تهران
از بیم آغاز اعتصاب دراین پالایشگاه

الف- چند روز است که مهندس متاجی رئیس پالایشگاه تهران دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شده است. همکاران متاجی در پالایشگاه تهران وهمچنین در وزارت نفت می گویند علت دستگیری این بوده است که خانواده اش شب ها روی بام "الله اکبر" می گفته اند!
کارمندان و کارکنان پالایشگاهتهران، مانند اکثریت کارمندان شرکت نفت از معترضین به نتیجه اعلام شده انتخابات هستند و برخورد با مهندس متاجی از بیم آغاز اعتصاب در پالایشگاه تهران و ایجاد ترس در محل بوده است.

در شب های "الله اکبر" در شهرک های سازمانی کارمندان شرکت نفت و دیگر شرکتهای صنعت نفت صدای الله اکبر حتی یک شب قطع نشد.

لازم به ذکر است قبل از انتخابات در همایشی که با حضور مدیران ارشد صنعتنفت در باشگاه نفت در تهران برگزار شد وقتی احمدی نژاد وارد سالن شد مسئولبسیج وزارت نفت به این امید که بقیه با او همراهی خواهند کرد شعاد دادصلعلی محمدبوی رجایی آمد، اما هیچکس از حاضرین در سالن با او همراهی نکردند واین موضوع تا مدت هاتبدیل به جوک شده بود برای کارمندان صنعت نفت.

صنعتنفت کشور که حوزه ای کاملا تخصصی است نسبت به تصمیمات غیر کارشناسی احمدی نژادو تیم او شدیدا انتقاد دارد .آن ها در محافل خود نقل می کنند احمدی نژاد در بازدیدی که از یکی پایانه هاداشته گفته است به جای این که نفت را در بشکه صادر کنید بهتر نیست برایجلوگیری از اتلاف این همه بشکه در تانکر هایی با ظرفیت بالاتر بریزید!

اوفکر می کرده وقتی نفت را با واحد بشکه اعلام می کنندداخل بشکه های مثلا 200 لیتری !! می ریزند و صادر می کنند. خدا می داند این ها که نوشتم جوک نیست، واقعیت دارد . شما از هر کارمند صنعت نفت بپرسید اینرا می داند .

کارمندان صنعت نفت که سال ها در این صنعت زحمت کشیده اند وقتی میبیننددولتی با این سطح از دانش !! برای آن ها تصمیم می گیرد و وقتی می بینندتمام طرح ها خوابیده و صدها پیمانکار بزرگ و کوچک برای گرفتن طلب های معوقهخود ناله اشان به آسمان رسیده است با مسبب دانستن این دولت لحظه شماری میکنند تا از این بن بست خارج شوند. بدنه
صنعت نفت کشور با اکثریت قریب به اتفاق مخالف احمدی نژاد هستند .

ب- چند روز قبل چند نفر از ماموران امنیتی به مهدی هاشمی رفسنجانی فرزند هاشمی رفسنجانی حمله کرده او و محافظ و راننده اش را مضروب کردند

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

پدیده ای که بر آینده
ایران و ج. اسلامی سایه افکند


1- ‌شورای نگهبان، با تایید نتایج دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری، پرونده این انتخابات را عملا مختومه اعلام کرد. تایید نتایج در حالی صورت گرفته است که بی‌اعتمادی گسترده و اعتراضات مردم به مجریان و ناظران رسمی انتخابات همچنان ادامه دارد. شورای نگهبان گام موثری برای ترمیم یا کاهش این بی‌اعتمادی برنداشت. هیاتی هم که برای رسیدگی به شکایات منصوب شده بود، کاری از پیش نبرد و قبل از آنکه بتواند کاری انجام بدهد، با موضع‌گیری شورای نگهبان، عملا بلاموضوع گردید.

دهمین انتخابات، اگرچه آزاد و منصفانه نبود، اما بیش از هر دوره‌ای رقابتی بود. در این انتخابات صفحه جدیدی- مناظره تلویزیونی میان کاندیداها- گشوده شد. این مساله می توانست ابتکار جالب، و مثبتی باشد اما از همان آغاز مناظره، آقای احمدی‌نژاد از تاکتیک تهاجمی استفاده کرد. تاکتیکی که به نظر می رسد با الگوبرداری از شیوه انتخابات آمریکا توسط مشاوران ویژه ایشان الگوبرداری شده باشد- در این نوع مناظرات اصل بر این است که حمله بهتر از دفاع است اما این تاکتیک و محتوای آن مسیر مناظره را به جای تمرکز بر برنامه‌ها، به‌سمت و سوی خاصی هدایت کرد. موضوع و محتوای تهاجم او تنها افراد و دولت خاصی نبود بلکه کارنامه و عملکرد کل نظام را در دوره 26ساله قبل از خود هم در دوره‌های گذشته و حال را به‌شدت زیرسوال برد.

این یک خطای استراتژیک، یا یک برنامه از پیش تنظیم و تدوین شده بود. رئیس‌جمهوری، دومین مقام بعد از رهبر، در این نظام است. میلیون‌ها بیننده و شنونده، در ایران و جهان، این تهاجم را دیدند و شنیدند.

آیا اتخاذ این «تاکتیک» محصول ویژگی‌های شخصیتی و انگیزه‌های شخصی خود آقای احمدی‌نژاد بوده است یا عمل به مشورتهای مشاورین جدید ایشان پوست خربزه ای بود زیر پای رئیس دولت. تا آن زمان هیچ مقام رسمی در چنان سطح گسترده ای کارنامه کل نظام را به چالش نکشیده بود.

پیامدهای مهندسی انتخابات و این تاکتیک تهاجمی، علنی و عمیق‌تر شدن بی‌سابقه شکاف میان شبکه‌ها و ساختارهای قدرت در نظام جمهوری اسلامی شده است. مساله اساسی این نیست که میان کنشگران و تصمیم‌سازان قدرتمند در این نظام اختلاف نبوده است. از همان ابتدای بعد از پیروزی انقلاب اگر نگوییم قبل از آن، اختلاف و شکاف هم در شورای انقلاب، هم در دولت موقت و هم میان شورا و دولت و هم میان روحانیان و روشنفکران بوده است اما طرفین، به هر دلیل حتی الامکان آن را علنی نمی‌کردند. آقای احمدی‌نژاد، در مناظره تلویزیونی خود، این اختلافات و انحرافات و این شکاف‌ها را روی صحنه ریخت و علنی ساخت. به نظر نمی‌رسد فردی یا نهادی قادر به ترمیم آن باشد. این شکاف که در تمام ارکان قدرت و ساختارها پدید آمده است، به خودی خود واجد پیامدهایی است که بررسی آنها برای شناخت رویدادهای آینده ضروری است.

حمایت از احمدی‌نژاد و تایید انتخابات و تبریک گفتن، حتی قبل از طی فرآیند قانونی آن، نظام را در یک وضعیت دشوار جدیدی قرار داد.

دومین پیامد موقعیت مقام رهبری است. در تحلیل انتخابات ریاست‌جمهوری دوره گذشته، نهضت آزادی ایران به «پروژه تنهاسازی رهبری» و پیامدهای آن اشاره‌کرده بود. به نظر می‌رسد، این پروژه، در دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری به نقطه نهایی خود رسیده است.

سومین پیامد، مهندسی دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری و رفتار مجریان و ناظران آن عمیق شدن بی سابقه شکاف میان دولت – ملت است. اگر در انتخابات خرداد 76، مردم با آرای سنگین خود، ‌به حاکمان رای منفی دادند، در دهمین انتخابات میلیون‌ها ایرانی با تظاهرات آرام و قانونمند و باشکوه خود، اعتراض خود را نشان دادند. برخورد خشونت‌بار و سرکوب قهرآمیز اعتراض‌های مسالمت‌ محور مردم، نمکی بود که بر زخم‌های آنها پاشیده شد و راه ترمیم شکاف‌ها را سخت ‌تر کرده است.

چهارمین پیامد انتخابات اخیر شکاف در میان جامعه است . علاوه بر تعمیق شکاف میان دولت – ملت، انتخابات اخیر، جامعه سیاسی را نیز به شدت پلاریزه و قطبی کرده است. ادبیاتی که در این فضا، بخصوص از جانب رسانه‌ها و نشریات وابسته به جریان حاکم به کار می‌رود، به‌طور بی‌سابقه‌ای آکنده از تحریف حقایق، هتک حرمت و حیثیت افراد و پرونده‌سازی می‌باشد.

پنجمین پیامد هم تزلزل جدی در مشروعیت حقوقی، اخلاقی، سیاسی و دینی نظام است.

رفتار حاکمیت کنونی با هیچ معیار قانونی و مذهبی به عنوان جمهوری اسلامی تطابق ندارد. و این بحران مشروعیت پیامدهای بسیار جدی کوتاه و بلند مدت در پی خواهد داشت.

4- دهمین انتخابات،‌صحنه‌ای از تقابل قدرت و حجت بود. اگرچه قدرت بازی را برده است، اما حجت بر آن چیره شده است.

حجت این است که میلیون‌ها ایرانی، از زن و مرد، پیر و جوان، با تنوعی از گرایش‌ها و باورهای سیاسی – اعتقادی، برای تغییر در مدیریت اجرایی و پیگیری مطالبات خود، در چارچوب همین نظام و استفاده از ظرفیت‌های همین قانون اساسی و به رهبری کسانی که خود سال‌ها از ارکان همین نظام بوده‌اند، در انتخابات شرکت کردند و حماسه آفریدند. مشارکت فعال و گسترده نسل جدید در انتخابات نشان داد که این نسل تا چه میزان از ذهنی‌گرایی و مطلق‌خواهی نسل گذشته فاصله گرفته است و با واقع‌گرایی نسبیت در سیاست را پذیرفته است. این یک فرصت طلایی برای حاکمان نظام جمهوری اسلامی بود تا متقابلا از مطلق‌خواهی دست بردارند و با حسن استفاده از این فرصت امکان جابه‌جایی مسالمت‌آمیز و قانونمند قدرت به نفع منافع و مصالح ملی و تحکیم نظام را فراهم سازند. این مهلت از دست رفت و نه‌ تنها اشتباهات، خطاها و انحراف‌ها جبران نشد، بلکه بر کارنامه تخلفات افزوده شد و معادله روابط با ملت به نقطه غیرقابل ترمیم رسید. پیامدهایی که لزوما غیرقابل اجتناب نبود با عقل و تدبیر و فرزانگی سیاسی یافتن راه‌حل‌های مناسب در راستای منافع ملی و نظام امکان‌پذیر بود.

5- دهمین انتخابات فرصتی بود برای بهبود موقعیت ایران در مناسبات جهانی. این فرصت به ضرر ایران از دست رفت. بی‌تردید دولت‌هایی -نظیر اسرائیل- بهبود موقعیت ایران در سطح جهانی و منطقه را برنمی‌تابند. همین دولت‌ها بیش از همه، از انتخاب مجدد آقای احمدی‌نژاد ابراز خوشحالی کردند. همزمان و همگام با اسرائیل یکی از سخنگویان نیروهای تندرو ضد ایران و اسلام در (فاکس‌نیوز) نوشت: «... پیروزی موسوی تنها موجب تغییر کوچکی به سمت آمریکا شده و موجبات به تعویق افتادن این ارتباط را فراهم می‌آورد و تنها موجب تقویت وجهه ایران در سطح بین‌المللی خواهد شد. با توجه به ساختار قدرت در ایران، انتخاب مجدد احمدی‌نژاد در ایران، با توجه به عملگرا بودن این چهره و همچنین ارتباط مستقیم با مهم‌ترین مرجع تصمیم‌گیری در ایران – مقام رهبری – می‌تواند شرایط را برای دستیابی به نتیجه رابطه با آمریکا سریع‌تر فراهم آورد. همچنین در صورت عدم حصول هرگونه توافقی، این گزینه امکان ایجاد اجماع جهانی علیه ایران را نیز آسان‌تر و سریع‌تر خواهد نمود.»

پیامد انتخابات اخیر ایران و تاثیر آن بر روابط ایران با جهان بیرون نیاز به یک بررسی و تحلیل جداگانه‌ای دارد. اما آنچه مسلم است و از هم‌اکنون آثار آن پیداست، انسجام جبهه جهانی علیه ایران می‌باشد.

6- رفتار نهادهای امنیتی – نظامی با مردم در این انتخابات، نمونه‌ای از خشونت برهنه بود. این خشونت برخلاف پندارها، نه علامت اقتدار بلکه انعکاس ضعف یا احساس ضعف درونی است.. درباره رفتار «قدرت» می‌گویند، قدرتی که بر مذهب یا شبه‌مذهب استوار باشد، اگر احساس ضعف کند، دست به خشونت برهنه می‌زند. یک تفاوت بسیار مهم میان «ضعف» و ناامنی و «احساس ضعف و ناامنی» وجود دارد. «احساس ضعف» ممکن است ذهنی و بی‌اساس باشد. دست زدن به خشونت برهنه در واکنش به «احساس ضعفی» پندارگرایانه باشد که خود موجب نابودی اقتدار و تضعیف واقعی قدرت می‌گردد. بیرون آمدن از برج عاج ذهنیت‌ها و نگاه واقع‌بینانه به جامعه زوال اقتدار حاکمان را به خوبی نشان می‌دهد.

توضیح جناح حاکم برای اعمال خشونت مقابله با خطر انقلاب مخملی توسط اصلاح طلبان است.

انقلابات مخملی که از حوادث اوکراین و گرجستان وارد ادبیات سیاسی شده است .

بعد از فروپاشی شوروی سابق کادرهای حزب کمونیست حاضر به تمکین به خواست ملت در انتخابات نبودند در نتیجه لجبازی و قدرت طلبی آنها مردمی که فقط خواستار تغییر حاکمان و نه تغییر نظام بودند با مقاومت مدنی خود آنها را از قدرت سرنگون ساختند.

این نکته که تا کنون هیچ دولت ملی و مردمی با انقلاب سرنگون نشده است انقدر بدیهی است که نیازی به اثبات دلیل ندارد. و اگر حکومتی خود را ملی و مردمی بداند نیازی نیست تا از خطر انقلاب سرح و سفید یا مخملین بهراسد.

اما این نمی‌تواند موجب خوشحالی باشد. زیرا تغییرات و تحولات سیاسی هنگامی مفید و در راستای منافع ملی خواهد بود که مهار شده و گام به گام صورت گیرد. بستن راه‌های تغییرات تدریجی پاک کردن صورت مساله است و موجب از بین رفتن ضرورت تغییرات نمی‌شود بلکه آنها را به لایه‌های زیرین جامعه می‌راند و متراکم و فشرده می‌سازد که دیر یا زود، منفجر خواهد شد. انفجاری که هیچ تضمینی برای مفید بودن پیامدهای آن وجود ندارد و آینده مبهمی را ترسیم می‌نماید.

این ابهام ها و نگرانی ها یکی از دلایلی است که ایجاد یک رهبری واحد جمعی برای جنبش اصلاحات و پیگیری مطالبات مردم را ضروری و اجتناب ناپذیری می سازد.

اکنون که مقامات رسمی پرونده انتخابات را بسته شده می دانند. کاندیدا های اصلاح طلب و سایر فعالان سیاسی از گروه های مختلف می توانند و ضروری است با پشت سر گذاشتن موانع و ذهنیت های گذشته، در راستی ایجاد یک رهبری واحد گام بردارند.

خوشبختانه چنین تمایل و توجهی در بیانیه های اخیر آقایان کروبی و موسوی دیده می شود.

7- دهمین انتخابات، ماهیت جمهوری نظام را به «حکومت اسلامی» تغییر داد. به‌خصوص که به سختی می‌توان آن را همچنان «جمهوری اسلامی» خواند. یا حداقل باید گفت جمهوری جدیدی است که برای تمایز از گذشته می‌توان آن را «جمهوری چهارم» خواند. جمهوری اول از بدو پیروزی تا درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی است. جمهوری دوم از سال 1368 با تغییرات در قانون اساسی و حذف مقام نخست‌وزیری تغییر در شرایط رهبری و... شروع شد. انتخاب آقای خاتمی در خرداد 76، تغییر در برخی شرایط بود که آن را از دو دوره قبلی متمایز می‌سازد که می‌توان آن را جمهوری سوم نامید. فرآیندی که با انتخاب آقای احمدی‌نژاد در نهمین انتخابات آغاز شده بود، با ادامه ریاست دولت توسط ایشان، به اوج خود رسیده است. همانطور که انتخابات این دوره بسیار ویژه و پراهمیت بود، خروجی آن نیز نشانه‌ای از تغییرات بسیار کلیدی در مناسبات و ساختار قدرت می‌باشد. به‌طوری که می‌توان آن را، متمایز از گذشته، جمهوری چهارم نامید. در حالی که ماهیت آن از «جمهوری اسلامی» به «حکومت اسلامی» از نوع تاریخی آن تغییر پیدا کرده است.

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

گزارش سرکوب خونین مردم
از زبان فرماندهان سپاه و بسیج


آنچه که می خوانید گزارش مغشوش و نامفهوم اعتماد ملی، از اظهارات فرماندهان سپاه، در روزهای شنبه و یکشنبه است. متاسفانه اعتماد ملی کاری دقیق و حرفه ای انجام نداده و بجای ذکر محل و زمان دقیق سخنرانی ها، مسئله ای به این اهمیت را تبدیل به یک گزارش قصه‌ای کرده است! این هم از تبعات زندانی شدن روزنامه نگاران! یادشان رفته کودتائی در ایران صورت گرفت که بعدها در تاریخ بیشتر بودن اهمیت آن درمقایسه با کودتای 28 مرداد ثبت خواهد شد.

ما سعی می کنیم تا آنجا که امکان دارد، این گزارش را ازحالت قصه در آوریم و نکات مهم آن را بصورت خبر تنظیم کنیم.

عزیز جعفری فرمانده کل سپاه در جمع اعضای سپاه (اعتماد ملی نه این جمع را معرفی کرده، نه نوشته خبر را از کجا گرفته و نه نوشته در کجا جمع شده بودند!) گفته است:

سپاه پاسداران فرماندهی عملیات بعد از اعلام نتایج انتخابات را برعهده گرفت. حوادث پس از انتخابات به علت عدم تحلیل جریان مقابل اصولگرایی بود. بعد از اعلام نتایج انتخابات مسئولیت کنترل اوضاع به سپاه پاسداران سپرده شد. سپاه با در دست گرفتن ابتکار عمل، "فتنه عمیق" را از بین برد! (عزیز جعفری پیش از انتخابات نیز گفته بود وظیفه سپاه پاسداران در انتخابات دفاع از اصولگرایان در کشور است.)

علی سعیدی نماینده رهبر در سپاه نیز در همایش هادیان سیاسی گفت: «استراتژی براندازی نرم» اولین متغیری بود که در این انتخابات مورد هدف (سرکوب) قرار گرفت.

حجت الاسلام طائب فرمانده بسیج نیز گفت: دولتمردان آمریکا به دنبال مذاکره با ایران بودند و تلاش می‌کردند «گفتمان مذاکره‌خواهی را در ایران فعال کنند» اما آنها مخالف این گفت‌وگو با دولت فعلی ایران بودند و «به دنبال فرد مطلوب خود برای مذاکرات آینده بودند. آنها بدنبال فرد مطلوب خود برای مذاکرات آینده بودند و بازی برد - برد را اینگونه طراحی کردند؛ یا اینکه این دولت کنار می‌رود و یک دولت همگراتر با آمریکا روی کار می‌آید. در مرحله اول با اینکه موفق نشدیم در دولت‌سازی باید با ملت‌سازی از طریق انقلاب رنگی اهدافمان را دنبال کنیم و براساس همین ایده یگان‌های رسانه‌ای خود را تجهیز و آماده‌سازی کردند.

(این سخنان مالیخولیائی مهم است و نباید تنها به تمسخر گرفته شود. زیرا همین طرح را در زندان مقابل دستگیر شدگان سیاسی، مانند رهبران جبهه مشارکت، کارکنان ستاد انتخاباتی موسوی و کروبی و دیگران گذاشته اند و با شکنجه از آن ها اعتراف به این طرح را می خواهند!)

سردار عبدالله عراقی فرمانده سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ نیز گفت:

اغتشاشات اخیر یکی از بی‌سابقه‌ترین اغتشاشات سال‌های اخیر بود. ما تنها 30 درصد از توان بسیج تهران را برای مقابله با آنها به کار گرفتیم. شورای عالی امنیت ملی ماموریت سرکوب را به سپاه و بسیج داد و مجموعه سپاه تهران بزرگ بعنوان بازوی اجرائی سپاه در تهران در کنار بسیج و نیروی انتظامی وارد صحنه شد.بر اساس تقسیم کاری که صورت گرفت از ساعت 14:30 روز شنبه 30 خرداد (بعد از فرمانی که رهبر در نماز جمعه 29 خرداد داد) مجموعه بسیج، سپاه و نیروی انتظامی در سطح تهران گسترش یافت.: از ساعت 15:30 همان روز شاهد شکل‌گیری تجمعات غیرقانونی و تحریک مردم و کشاندن آنها به خیابان‌ها از سوی کسانی بودیم که در برابر قانون ایستاده بودند. برخی از افراد از پشت‌بام‌ها آجر، ‌آب جوش و اسید بر سر مردم می‌پاشیدند و برخی نیز از میان جمعیت اقدام به تیراندازی کردند که با دستگیری آنها رد پای خط نفاق، نیروهای پژاک و سلطنت‌طلب‌ها و افراد ضد انقلاب معلوم شد.

(اشاره واقعی او به همان اوباشی است که سوار بر موتور و به سبک لباس قهوه ای های نازی در آلمان به خیابان ها آوردند و تاریخی ترین جنایات را در شهرها و در برابر چشم میلیون ها ایرانی آفریدند. جنایتی که پیوند بسیج با مردم را برای همیشه گسست! نه اینها اهل جنگ با تهاجم خارجی اند و نه مردم درکنار آنها از میهن دفاع خواهند کرد. فاجعه اینست! کودتاچی ها که نمی دانند چگونه جنایاتی را که آفریدند توجیه کنند، عملا سلطنت طلب ها را دارای چنان پایگاهی در ایران معرفی می‌کنند که می توانند 3 میلیون جمعیت تهران را به خیابان بکشانند! غم انگیز نیست؟)

ساعت 21:30 همان شب با تلاش نیروهای بسیج، سپاه و نیروی انتظامی اغتشاشات جمع شد و وضعیت سفید اعلام گردید. روز 31 خرداد نیروهای بسیج، سپاه و نیروی انتظامی با کمک سپاه سیدالشهدای استان تهران در مراکز مختلف، میادین و خیابان‌های اصلی مستقر شدند و با توجه به این عملکرد شاهد اتفاق و حادثه‌ای در آن روز و پس از آن نبودیم. در روزهای بعد عده‌ای سعی داشتند با تجمع در خیابان کریم‌خان، میدان هفت تیر و میدان بهارستان دست به تجمع غیرقانونی بزنند که با هشیاری نیروهای امنیتی از این کار آنها جلوگیری شد.

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

دولت کودتا با پخش دیرتر اخبار ساعت نه شب و بدون زنگ مخصوص ساعت، بر پیروزی طرح خاموشی سبز صحه گذاشت. همچنین برق در قسمتهایی از شهرک غرب، بلوار اشرفی اصفهانی و تهرانپارس قطع شد. برق اکثر معابر و ادارات دولتی را نیز قبلا قطع کرده بودند. تبریک به همه سبزها.

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

با تشکیل یک جبهه فراگیر برای تلاش در جهت احقاق حقوق ملت و حرکت به شمت یک دمکراسی راستین بسیار موافقم اما!!!
اگر این آقایان از حالا مدعی رهبری حرکت مردمی هستند پس بهتر است از همین اول مواضع و اهدافشان را کاملا واضح بگویند تا مردم امثال بنده به وضوح بدانیم که آیا میخواهیم جزو آقایان باشیم یا نه والا اصلا صحیح نیست که فورا مدعی رهبری شوند. اول انقلاب هم همگی میگفتن آزادی اما هیچکس تعریف نکرد که منظورش چیست و چگونه آزادی را میطلبد. تنها کاری که کردند سمبلهی مذهبی مردم را کشیدند وسط و به نظر من مردم بر اساس یک سو تفاهم خام شدند و نتیجه اش هم همین است که میبینیم. پس من یکی که با طناب پوسیده اسلامیون دیگر به چاه نمیروم!

-- عالمی‌ ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

«تحول‌خواه موجه» نیز رهبری چنین جبهه‌ای را بر عهده داشته باشند!!!؟؟؟
این حضرات هنوز رهبر نشده دارن برای همه «گزینش» میذارن؟؟؟ وای به روزی که اینها بخوان سوار کار شن دوباره. مردم شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل!

-- علی‌ ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM

من دیگر مسلمان نیستم . من دیگر این دین را نمی خواهم .نگوئید که اسلام این نیست که باورم نمی شود . چه کسی را سراغ دارید مسلمان تر از آقای خامنه ای . او سلول ، سلول مسلمان است . من او را نمی خواهم .

-- بدون نام ، Jul 22, 2009 در ساعت 12:00 PM