رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ مهر ۱۳۸۹

آمالیا، ملکه فادو

فرشته مولوی

شنیدن فایل صوتی

هر بار به یکی از فادو های آمالیا گوش می‌دهم، بیش از پیش درستی حرفش را در باره فادو باور می‌کنم. او در جایی گفته‌است: «تنها چیز مهم آن است که فادو را حس کنی. فادو برای آن نیست که خوانده شود؛ فادو چیزی است که خیلی ساده اتفاق می‌افتد. فادو را حس می‌کنی، نه آن را می‌فهمی و نه آن را تعریف می‌کنی.» با این همه اگر بخواهم از آمالیا بگویم، ناگزیرم به تعریف دیگران از فادو اشاره کنم.


آمالیا رودریگش

فادو ترانه بومی غم انگیز سرزمین پرتغال یا سبکی از موسیقی است که تاریخ آن به دهه بیست سده نوزدهم پرتغال می‌رسد و گفته می‌شود ریشه در ترکیبی از آهنگ‌های بردگان آفریقایی و دریانوردان پرتغالی دارد. واژه «فادو» یعنی تقدیر و موسیقی فادو در اساس از همراهی گیتار با آواز شکل می‌گیرد. درونمایه فادو آن چیزی است که در زبان پرتغالی «سوداد» (Saudade) می‌گویند و کم و بیش آن را می‌توان «غم غربت» ترجمه کرد. فادو غم آواز غربت و عشق و سودا و حسرتی است که دوستداران موسیقی را به سحر خود گرفتار می‌کند. دو گونه اصلی آن نام خود را از دو شهر پرتغال، لیسبون و کوئیمبرا گرفته‌اند. فادوی لیسبونی مردم پسند تر و فادوی کوئیمبرایی پیراسته تر است. فادوی لیسبونی از دل میکده‌ها و میدان‌های محله‌های کارگر نشین شهر برخاسته‌است و نخستین خواننده مشهور آن ماریا سورا (Maria Severa) نام دارد.

فادوی مدرن لیسبون با آمالیا رودریگش (Amalia Rodriques) پا می‌گیرد و به اوج می‌رسد. آمالیا را به حق ملکه فادو می‌خوانند، چرا که به یاری استعداد و کوشش دراز مدت وی در فادو خوانی در پیشرفت و نیز درعالم گیر شدن آن سهمی به سزا و تردید ناپذیر داشته‌است. گزینش شعرهای شاعران بزرگ، کار با آهنگسازان برجسته و شیوه اجرای ویژه آمالیا بر روی صحنه چنان بود که از او نمونه‌ای برای یادگیری دیگر خوانندگان فادو ساخته‌است. به این ترتیب آمالیا تعریفی از آنچه که فادو باید باشد و آن‌گونه که باید اجرا شود، به دست داده‌است. آمالیا که به ویژه در سه دهه میان 50 تا 70 بر صحنه آواز جهان خوش درخشیده است، در میان هنرمندان جهانی پرتغال یگانه است.



آمالیا رودریگش، خواننده و هنرپیشه پرتغالی در سال 1920 در لیسبون زاده شد. پدرش ترومپت نواز و پینه دوز بود. آمالیا از یک تا چهارده سالگی به سبب فقر خانواده‌اش که زندگی در پایتخت را ناممکن می‌کرد، با پدربزرگ و مادربزرگش در لیسبون زندگی کرد. در نه سالگی به مدرسه رفت و پس از پنج سال درس خواندن به کار گلدوزی و اتوکشی در خانه پرداخت. در پانزده سالگی برای نخستین بار در یک برنامه نیکوکاری به همراهی نوای گیتار پرتغالی برای مردم آواز خواند و چند سال بعد، در نوزده سالگی، برای نخستین بار به عنوان فادو خوان بر صحنه پدیدار شد.

نخستین ضبط صدایش در برزیل صورت گرفت و نخستین فیلمش، کاپاس نگراس (Capas Negras) در 1947 روی پرده رفت. سال بعد برنده جایزه بهترین بازیگر برای فیلم فادو به کارگردانی پردیگائو کوئیریگا (Perdigao Queiroga) شد. در پی این درخشیدن، دهه های 50 تا 90 و تا زمان مرگش در سال 1999، رشته‌ای دراز از خوش درخشیدن‌های او بر صحنه آواز جهانی است. در گذر این سال‌ها آمالیا با هنرمندانی چون ادیت پیاف، شارل آزناوور، ماریا کالاس، و جان لنون همکاری داشت و جایزه‌هایی جهانی چون جایزه جشنواره کن را از آن خود کرد. در سال 1994 زمانی که لیسبون از سوی اتحادیه اروپا به عنوان پایتخت فرهنگ نامیده‌شد، آمالیا برای آخرین بار در صحنه برای مردم آواز خواند.



می‌گویند که فاطیما (Fatima) (شهری در پرتغال که در سال 1917، زمانی که روستایی بود، سه بچه چوپان مدعی شدند مریم مقدس را در آنجا دیده اند و از آن پس بدل به زیارتگاه شد)، فوتبال، و فادو «ف» های پشتیبان فاشیسم سالازار بوده‌اند و از همین رو هم آمالیا رودریگش از سوی برخی از چپ گرایان تند رو - که چند تایی‌شان بعدها سر از حزب‌های دست راستی در آوردند- نکوهش شده‌است. اما آمالیا در سال‌های سلطه فاشیسم یاری‌رسان کمیته کمک به زندانیان سیاسی بوده، با برخی هنرمندان کمونیست و نیز شاعر چپ گرایی چون فریرا (David Mourao Ferreira )همکاری کرده و ترانه‌هایی خوانده‌است که در فهرست سیاه سانسور سالازار آورده شده‌اند. سرانجام در سال 1980 دموکراسی پرتغال رسما از او قدردانی می‌کند.

وقتی سوآرس او را زن محافظه‌کار معتقد به خدا و طبیعتا غیر سیاسی معرفی می‌کند که می‌داند چه‌طور با انقلاب میخک‌ها (کودتای نظامی چپ‌گرایی که کم و بیش بی‌خونریزی به سرنگونی دیکتاتوری پرتغال در سال 1974 انجامید) کنار بیاید، آمالیا در جوابش می‌گوید: «... فرق شما با آدم‌های رژیم گذشته در این است که شما من را سر میزتان دعوت می‌کنید. در گذشته آن‌ها همیشه خیلی خوب تحویلم می‌گرفتند و خیلی دوستم داشتند و عاشق آواز خواندنم بودند اما با حالافرق داشت. آن موقع فقط آخر مهمانی مرا تحویل می‌گرفتند ... تا آواز بخوانم.»


*نقل قول‌های آمده در نوشته بر اساس ترجمه شرح حالی از آمالیا رودیگش است که لئونور لینس (Leonor Lains) آن را نوشته است.

-----------------------------------
وب سایت آمالیا رودریگش

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام. مطلب جالبی هست. فقط اینکه مثل اینکه لینک صدا نداره، چرا ؟

-- پویا ، Jul 12, 2007 در ساعت 12:49 PM

man ham az sedaee amilia kheli khosham miad
wagean zibast

gozaresh khubi tahie kardid mersi

parvin

-- parvin ، Jul 12, 2007 در ساعت 12:49 PM

ممنون
عالی بود و کلی یاد گرفتم
;)

-- سیما ، Oct 16, 2010 در ساعت 12:49 PM