رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ دی ۱۳۸۸
بخش دوم

نوادرالوقايع؛ مهم‌ترين اثر ادبی و فلسفی احمد دانش

نجم کاويانی

نوادرالوقايع، مهم‌ترين اثر ادبی و فلسفی احمد دانش:

احمـد دانـش، هنگامی‌که در خدمت دربار بود زمان کافی برای تأليف و نگارش آثار علمی نداشت. گرفتاری‌های دربار به او فرصت نمی‌داد که به کارهای علمی مهمی دست زند، ولی پس از آنکه از کارهای دربار کنار رفت، خود را وقف آفرينش آثار فلسفی و ادبی کرد.

احمـد دانـش در طی ۱۰ سال (۱۸۷۵-۱۸۸۵) بيشتر وقت خود را به نوشتن مهم‌ترين اثر فلسفی و ادبی‌اش «نوادرالوقايع» صرف نمود.

در نيمه‌ی دهه‌ی هشتاد ميلادی سده‌ای نوزده نوشتن اين اثر برجسته به پايان رسيد. اين کتاب دارای يک پيشگفتار، بيست باب و يک خاتمه می‌باشد.

«دانش در سرسخن به علل تأليف کتاب می‌پردازد. وی در نوادرالوقايع مسايل فلسفی، اجتماعی، سياسی، فرهنگی و ادبی روزگار خود را بررسی می‌کند و در آن به سنت‌های کهن و ويژگی‌های سفرنامه‌ی ناصر خسرو و بدايع‌الوقايع واصفی اتکا می‌کند، اما اثر او به لحاظ بهره‌مندی از گرايش‌های نو از ارزش بيشتری برخوردار است14.» (کتاب «نوادرالوقايع» در دو جلد با حروف سيريليک در ۹۸۹۱-۸۸۹۱ در شهر دوشنبه منتشر شده.)

دانش اين اثر را تکـثير و ميان دوستان و هواداران خود پنهانی پخش نمود. «نوادرالوقايع» در بين اهل علم و ادب آن زمان به سرعت شهرت پيدا کرد. ترقی‌خواهان و آزادی‌انديشان اين اثر را دست به دست گردانيده و می‌خواندند و در آن به بسياری از مسايل اجتماعی زمان خود جواب‌های قانع‌کننده می‌يافتـند.

محمد جان شکوری می‌نويسد که: «در سال ۱۸۹۹ صدر ضيا يک نسخه کتاب احمد مخدوم دانش بنام "نـوادرالـوقايع" را به دست آورده و رونويس آن را به شاعر جوان و خوشنويس مشهورعبدالواحد منظم [۳۴۱۹- ۱۸۸۷] سپرده و با دستخط مؤلف مقايسه نمودن رونويس را به عينی [۱۹۵۴- ۱۸۷۸] و حيرت [۰۲۱۹ – ۱۸۷۸] فرموده بود.

منظم، عينی و حيرت سپارش (سفارش) را پنهانی انجام دادند، زيرا مطالعه اثرهای احمد مخدوم منع بود. بعد از آنکه اين سه جوان با مفاهيم "نوادرالوقايع" آشنا شدند، در آنها "انقلاب فکری" روی داد و به فعاليت روشنگری و تجدد قدم گذاشتند.15»

مطالعه «نوادرالوقايع» احمـد دانـش، در روحيه بسياری از روشنفکران بخارايی تحولي شگرف پديد آورد، باورهاي پيشين شان را متزلزل کرد و آنها را به سوی جنبش تجددخواهی سوق داد.

«نوادرالوقايع» در تاريخ ادبيات فارسی و افکار اجتماعی و سياسی ملت تاجيک به ويژه در نيمه‌ی دوم سده‌ای نوزده جزء برجسته‌ترين اثرها به شمار می‌رود. مندرجات آن بی‌نهايت گوناگون است.

مؤلف در آن به بررسی بسياری از مسايل فلسفی، اجتماعی و اخلاقی زمان خود از آن ميان آفرينش دنيا؛ قضا و قدر؛ مناسبات روح با بدن؛ آدمی برای چه مخلوق شده؛ تاريخ عالم و تفتيش حدوث و قديم؛ مسايل خانوادگی؛ عشق و محبت حقيقی و مجازی و آداب عشق‌‌بازی؛ آداب نکاح؛ تربيت فرزندان؛ حقوق پدر و مادر و حد عقوق آنها؛ در تشخيص اخلاق انسان؛ خصلت زنان؛ حکايت فراموش‌خانه؛ سلوک امرا با سپاه؛ معادن؛ جشن روسيه؛ ... پرداخته و آنها را با دقت و به شيوه‌ا‌ی نوين تحليل و پژوهش کرده است.

ارزش و اهميت «نوادرالوقايع» احمـد دانـش در آنست که وی در محيط فئودالی و تعصب دينی آن زمان، خود کامگی امير و خدمت‌گذرانش را به کنگاش گرفته و امير خود کامه و طرز حکمرانی‌اش را دليرانه نقـد کرده است. او در اين اثر فکر تحول در اداره‌ی دولت را پيش کشيده. در شرايط اختناق و واپس‌گرايی، «مدنيت‌پروری»، پيشرفت‌، ترويج علم، برپايی و گسترش جنبش معارف را تشويق کرده است.

احمـد دانـش در يکی از بخش‌های «نوادرالوقايع» زير عنوان« در وصايای فرزندان و بيان کسب‌ها و پيشه‌ها» برنامه‌های رسمی مدرسه‌های آن دوران بخارا را که درونمايه‌ی آن آموزش‌های کهنه و غيرضروری بود، تحليل و انتقاد نموده و چنين نتيجه‌گيری کرده است: سال‌ها عمر يک شاکرد به آموختن زبان عربی و هم‌چنين درس‌های کهنه که با زندگی اجتماعی بيگانه اند، می گذرد. اين درس‌ها به جزء اتلاف کردن وقت فايده‌ی ديگری ندارد. احمـد دانـش به تغيـير اصول آموزش و پرورش توجه جدی داشت، آموزش علوم تجربی و فنون را نياز جامعه می‌دانست.


احمـد دانـش آنگاه به تحليل و انتقاد گروه‌های گوناگون حاکم آنزمان در دربار امارت بخارمی‌پردازد، که در زير چند مورد از آنها را به عنوان نمونه می‌آورم:

«از شيخ‌ها همه فريب‌گر و از عالمان همه رشوه خور بودند»، «قاضی‌گی و رئيسی غير از حرام‌کاری هيچ کار حلال ندارد»، «مفتيان همه چشم بدر و ديده به زر دارند، با اميد که کسی بيآيد و ... با حيله‌های شرعی پول‌شان را گيرند.»، ... شاعران ستايشگر دربار را به باد انتقاد می‌کيرد. در درآمد اين شعر می‌خوانيم:

ای کــه تــعريف سـلطان کــرده‌ای
مشـق تـعــليـــم شــياطيـن کـرده‌ای
چـيست تعـليم شيـاطين؟ حـب جـاه
ای شياطين مرشدت، رويت سياه!

احمـد دانـش در حاليکه همه گروه‌های دربار را به باد انتقاد و نگوهش می‌گيرد، اما در باره‌ای امير و وزرا سکوت می‌کند. گمان بر اينست که او هنوز هم به اين باور بود که امير می‌تواند با جايگزينی اشخاص نادان توسط اشخاص آگاه و کاردان دستگاه دولتی را در مسير درست سمت و سو ‌دهد.

با در نظرداشت اينکه «نـوادرالـوقايع» پس از انتشار در افکار عمومی جامعه تکانه‌ی جدی بوجود آورد و در بيداری فکری بسياری از مخالفان حکومت بخارا سهم بسيار ارزنده‌ای داشت، بنابرين امير و درباريان آنرا يک اثر مضر برای دين و حکومت بخارا معرفی کردند و بر مؤلف آن اتهام الحاد زدند.

سخن آخر:

احمـد دانـش در يک دوره پرتب و تاب خانات بخارا کار و زندگی می‌کرد. دوره ايکه مشخصه‌ی آن از يکسو آشوب حاکم بر مناسبات درونی خانات همراه با بی‌کفايتی و خودکامگی آنها بود و از سوی ديگر چيرگی نظامی و اقتصادی امپراتوری روسيه بر خانات.

زندگی در بخارا دشوار و گاه جانگاه بود. بخارائيان حتی برمال و جان خود حاکم نبودند. خودکامگی، فساد، ظلم و ستم امير و درباريان بيداد می‌کرد.

احمـد دانـش در چنين اوضاع و احوالی با خودکامگی حکام بخارا و نا اگاهی رهبران مذهبی نسبت به علم روز مبارزه می‌کرد و در راه پياده کردن اصلاحات در همه حوزه‌های اجتماعی، سياسی و فرهنگی، ترويج علم و معارف تلاش می‌نمود.

وی گستردگی دانش و تکنولوژی در روسیه را با عقب‌ماندگی خانات بخارا مورد سنجش قرار داده و مردم بخارا را به آموختن زبان روسی فرا می‌خواند تا از این طریق با فرهنگ اروپایی و عوامل پیشرفت آنها آشنا شوند. البته در شکل‌گيری ديد جهانی احمـد دانـش، نقش بزرگ را همانا آشنايی وی با فرهنگ، دانش، هنر و پيشرفت‌های روسيه و انديشه‌های نوين باختر و خاور داشته است.

در پی اشغال بخارا در سال ۱۸۶۸ توسط روسیه تزاری، میان بخارا و دیگر سرزمین‌های روسیه و به تبع آن اروپا ارتباطی هرچند اندک بوجود آمد و اين امر موجب آشنايی مردم بخارا با پيشرفت‌های مهم اروپايـيان شد. اين آشنايی پدیدآمدن تحولاتی را در حیات فرهنگی و اجتماعی بخارا در پی داشت. بسياری از روشنفکران بخارايی از طريق آثار احمـد دانـش با روسيه آشنا شدند.

احمد مخدوم دانش، انديشه‌پرداز اصلاحات و سرآمد برپايی و گسترش جنبش معارف پيوسته از شیوه‌های عقب‌مانده‌ای آموزش در بخارا به شدت انتقاد می‌کرد و بر ضرورت سمت‌گيری در جهت با سواد کردن مردم، بالا بردن فرهنگ جامعه و آموزش علوم تجربی و فراگرفتن زبان‌های خارجی پافشاری داشت.

در دهه‌های واپسين سده‌ا‌ی نوزده بود که اين سمت‌گيری جنبه جدی به خود گرفت و بر شمار گروه‌های از مسلمانان و يهودی‌های بخارايی خواهان آموزش علوم تجربی و زبان روسی افزوده شد و برپايی مدرسه‌ها به سبک جديد گسترش يافت. ادبيات معارف‌پروری در بخارا با آثار احمد دانش آغاز می‌شود.

احمـد دانـش، متفکر بزرگ بخارا به انقلاب فکری باور داشت و به تاريخ، فرهنگ، معنويت انسان اهميت زياد می‌داد و آموزه‌های وی شماری از روشنفکران را به پيکار عليه بی‌دانشی رهنمون شد.

احمـد دانـش، پيشگام جنبش نوآوری در آثار خویش اعم از نثر و نظم به موضوع‌های مهم اجتماعی و فرهنگی و دشواری‌های جامعه پرداخته است و از روش‌های خودکامگی اداره‌ی حکومت، رشوه خواری، فساد اداری، خرافه‌پسندی به شدت انتقاد کرده است. وی بر ضرورت اصلاحات در همه حوزه‌های اجتماعی، سياسی، اقتصادی و فرهنگی تأکيد داشته است.

«احمـد دانـش هنگام بررسی نقش و تأثير اسلام سنتی و ايده‌های جديد اروپايی در دولت، متوجه هر دو مدل بود. به طور مثال او خواهان يک "مجلس" از نوع پارلمان اروپايی بود که در حضور داشت امير برگزار می‌شد.

چنين پارلمان لابد متشکل از نمايندگان اقشار محتلف مردم می‌بود، مسايل را پس از بحث و مناقشه مورد رای‌گيری قرار می‌داد و پس از تصويب به وسيله‌ی امير توشيح می‌شد. برای محدود ساختن هرچه بيشتر امتيازات امير، دانش مقام نخست‌وزير را نيز شامل [اين ساختار] نموده بود. اين نوع تحت کنترل قرار دادن دو جهته صلاحيت‌های امير، از نظر دانش نه تنها نظم لازم را در اداره‌ی امور بوجود می‌آورد بلکه يک سيستم تعادل و کنترول را نيز بوجود می‌آورد.16»

سفرهای احمـد دانـش به روسيه وی را از يکسو به عقب‌ماندگی بخارا متيقين ساخت و از سوی ديگر بر ضرورت پياده کردن اصلاحات در آن. وی تلاش کرد که با ارايه پيشنهادهای مشخص امير مظفرالدين را به ضرورت انجام اصلاحات برانگيزد. وی اين اصلاحاتی را به سود بخارا می‌دانست.

اما امير پيشنهادهای دانش را يک‌سره رد کرد و حتی اصلاحات در سيستم آموزش و پرورش از جمله گنجانيدن علم و فناوری در نصاب درسی مدرسه‌ها را نپذيرفت.

احمـد دانـش جانب‌دار آموزش زبان‌های خارجی به ويژه روسی و استفاده از تجربه‌ی دولت‌مداری روسيه بود. «وی برای نخستين‌‌بار در تاريخ تاجيک بر دوستی تاجيک‌ها و روس‌ها تأکيد ورزيده و در آثار خود با بهره‌گيری از نثر سنتی تاجيک، تصوير واقع‌گرايانه از روزگار خود ارايه کرده است.17» تلاش احمـد دانـش در متقاعد ساختن امير در جهت تأسيس سيستم آبياری و کشاورزی در بخارا توسط روسيه ناکام شد.

برغم اينکه احمـد دانـش به عنوان انسانی آزادانديش برای امير نصرالله خان و اخلاف‌اش شخصی مطلوبی نبود؛ اما امير می‌خواست که هم از استعداد وی استفاده کند و هم‌ در عين حال وی را از دربار دور نگهدارد18.

احمـد دانـش در سال ۱۸۷۹ دربار را ترک گفت. امير مظفرالدين او را به عنوان قاضی به يک محله دوردست بخارا گسيل داشت، در واقعيت وی را تبعيد کرد. احمـد دانـش چند هفته پس از مرک امير مظفرالدين در ۱۸۸۵ به بخارا برگشت.

امير عبدالاحد (۱۹۱۰-۱۸۸۵)، حاکم جديد بخارا او را به کتابداری يکی از مدرسه‌های بخارا گماشت. احمـد دانـش فعاليت‌های علمی و ادبی خود را در بخارا ادامه داد و تمام عمر باقی‌مانده‌ای خود را وقف نوشتن و کارهای پژوهشی کرد و با در نظرداشت آگاهی‌هايی که از فساد اخلاقی، سوءاستفاده‌های مالی و اختلاس رده‌های بالايی دربار داشت، دست به افشاگری در اين زمينه ‌زد.

جريان زندگی و کار او نمونه‌ی بسيار گويايی از اين واقعيت است که چگونه يک کارمند اداره‌ای دولتی در بخارا به يک اپوزيسيون منتـقد دستگاه و به يک مورخ جدی تبديل می‌شود. اين امر نشانه‌ی از آن تحول بزرگ فرهنگی بود که طی ده‌هه‌های واپسين سده‌ای نوزدهم در آسيای‌ميانه رخ داد.

«دانش در مسايلی مانند پيدايش عالم، ماده‌ا‌ی حرکت، جريان عالم نباتات، حيوانات، روح و نفس انسان، ازليت و ابديت عالم، ذات الهی و مناسبت آن به موجودات، افکار و انديشه‌های تازه ارائه داده است... در مسايل اساسی فلسفه و طبيعت از تأثير ايده‌آليسم و فلسه اسلام فاصله گرفته است، در بيان بسياری مسايل می‌توان نقش علوم و فنون بومی روسيه و اروپای غربی را در افکار و عقايد وی به وضوح ديد.

در مسايل اجتماعی[نظريات] او بيشتر به موضع رئاليستی و ماترياليستی نزديک بود. وی حوداث اجتماعی را نه به طرز مجرد و نه با ديد الهی، بلکه بيشتر در دايره‌ا‌ی واقعيت همان عصر تحليل و جمع‌بندی کرده است.19»

احمـد دانـش که نه تنها انديشمند بزرگ بلکه نويسنده‌ی توانا نيز بود، سعی کرد که فرآيند ادبی را با زندگی واقعی پيوند دهد و در کاربرد زبان زنده‌ای مردم تاجيک، اعم از گفتگوها و ضرب‌المثل‌ها توجه جدی کند. نقش وی در شکل‌گيری جهان‌بينی نويسدگان و شاعران بخارا و ادبیات نوين تاجيک چه به لحاظ شکل و مضمون و چه از نظر زبان و اسلوب چشم‌گير بود. وی شيوه‌ی آموزش ادبيات تاجيک را پی‌ريزی کرد.

«دانش در مواجهه با موج بيدل‌گرايی، هم‌زمان با ارج‌ نهادن به مقام بيدل در تاريخ ادبيات تاجيک، از پيروی سبگ وی سر باز زد. رويه‌‌ی ساده‌‌نويسی دانش تنها پس از انقلاب ۵۰۱۹ روسيه که برای نخستين‌بار در بخارا و ترکستان روزنامه‌های به زبان تاجيکی (فارسی) منتشر شد، رواج يافت.20»

نقش بيدارکننده و تأثيرگذار آثار احمـد دانـش باعث شد تا وی مورد کينه و غضب امير، دربار و روحانيون قرار گيرد. از طرف امير و درباريان کتاب‌های احمـد دانـش غيراسلامی و مولف وی بی‌دين معرفی شد. دانش در مقام پاسخگويی اين ادعاها برآمد و به آسانی بر ادعاهای مخالفان‌اش خط بطلان کشيد.

در آغاز احمـد دانـش می‌پنداشت که اميران بخارا به انديشه‌های خيرخواهانه و اصلاح‌طلبانه‌ی وی گوش فرا خواهند داد، اما آنها نه تنها گوش شنوا نداشتند و هيچ مساعدتی برای تحقق جنبش اصلاحات و معارف‌پروری نکردند، بلکه دانش و اصلاح‌طلبان را تحت فشار قرار دادند.

به نظر می‌رسد که اميران بخارا جنبش معارف‌پروری و با سوادی مردم را خطری جدی برای حاکميت خود دانسته و نگاه داشتن مردم را در بند جهل و بی‌سوادی به سود ادامه حاکميت خود می‌پنداشتند و هم از اين‌رو پيشنهادهای معارف‌پروان را رد می‌کردند.


در باور و انديشه‌ی احمـد دانـش در سال‌های پايانی زندگی‌اش تحول جدی مبنی بر اينکه اصلاحات سطحی در دستگاه دولتی امارت نمی‌‌تواند بخارا را در شاهراه‌ای پيشرفت قرار بدهد، بوجود آمد.

اين تحول فکری، در رساله‌ی دارای ارزش تاريخی وی که در سال‌های پايانی زندگی‌اش (۵۱۸۹-۱۸۹۷) به به نوشته درآمد، به روشنی بازتاب دارد. اين اثر بعدها به نام "رساله يا مختصری از تاريخ سلطنت خاندان منغيتيه21" ناميده شد. اين اثر يکی از با ارزش‌ترين آثار تاريخی در تاريخ سياسی سده‌هـای اخير آسيای‌ميانه می‌باشد.

احمـد دانـش در اين رساله با بررسی تاريخ صد ساله‌ی حکمرانی سلسله‌ی منغيتيه، طرز حکمرايی و اصول دولت‌مداری آنها می‌پردازد و « دوره حکمرانی امير مظفر را به تفصيل نقد و هجو می‌کند.

وی بيشتر به آن وقايع تاريخی به دقت ويژه‌ای می‌پردازد که بی‌بنيادی و نااستوری حاکميت بخارا را به روشنی نشان می‌دهد...22» و نتيجه می‌گيرد که اين دولت و سلطنت از آنجا که بر ظلم و ستم، نابرابری اجتماعی و بی‌سامانی بنا شده است لذا اصلاح‌پذير نيست و پيش‌بينی می‌کند که حاکميت منغيت‌ها واژگون و نابود خواهد شد.

احمـد دانـش در پايان رساله مردم را به نافرمانی از امير و نظام امارت بخارا دعوت می‌کند و چنين می‌نويسد:
«در آينده کسانی که زنده‌اند خواهند ديد که سرکردگان آخر سر خود را به دار خواهند سپرد و اميران و واليان همچنان بی نصيب به خسران ابدی گرفتار خواهند شد... دوام سلطنت در ماوراءالنهر به دست اين طايفه پايدار نماند ... اين فرمانفرمايان که حالا حضرت امير و جناب وزيرش می‌خوانيم، هيچ‌کس را به حکم آنها اطاعت کردن لازم نيست، ... [هيچ‌کس از نافرمانی] کناهگار هم نخواهد شد.23»

بی‌گمان اين سخن احمـد دانـش و دعوت آن از مردم برای به زير کشيدن امارت بخارا در سال‌های پايانی نيمه‌ی دوم سده‌ی نوزده دست کم يک نتيجه‌گيری تاريخی و کار نهايت دليرانه بود.

به نوشته‌ی دانشنامه‌ی بزرگ اتحاد شوروی پيشين «رساله يا مختصری از تاريخ سلطنت خاندان منغيـتيه و نوادرالوقايع مهم‌ترين منبع در تاريخ بخارای قرن نوزدهم است.24»

اثرهای احمـد دانـش نه تنها در روزگار تاجيک‌ها، بلکه در زندگی فرهنگی و سياسی مردمان فرارود نيز تأثير بزرگی و ارزنده‌ا‌ی داشت. اين رساله‌ی تاريخی که دانش در آن به نحو بسيار روشنی نهادها و ساختار حاکميت، اختلاس و سوءاستفاده‌های اميران بخارا را افشا، انتـقاد و تقبيح کرده است، ساليان دارزی به طور پنهانی دست به دست می‌گشت.

اين کتاب منبع بزرگی برای مطالعه تاريخ همان دوران است. در اين کتاب احمـد دانـش در باره سفرهايش به سنت‌پترزبورگ و جنگ روسيه و بخارا و سياست استعماری روسيه در آسيای‌ميانه نيز سخن می‌کويد.

احمـد دانـش به عنوان انسانی مروج علم، تالاری برای بحث داشت که در آن يک تعداد اهل نظر از جمله نويسندگان، شاعران و موسيقی‌‌دانان جمع می‌شدند و به گفتگو در رابطه با مسايل گوناگون می‌پرداختند.

بزرگ‌ترين خدمت احمـد دانـش، اينست که توانست گروهی از معارف‌پروران سده‌ای نوزدهم تاجيک را در دوروبر خود متحد کند و مکتب معارف‌پروری را برغم سنگ‌اندازی‌های امير و درباريان غرقه در فساد و تعصب بخارا گسترش دهد.

«عقايد معارف‌پروری دانش برای ترقی افکار پيشگام سياسی و اجتماعی خلق تاجيک در نيمه‌ی دوم سده‌ای نوزدهم و ابتدای سده‌ای بيستم اهميت زيادی داشت.25» در اين مکتب يک نسل از روشنفکران و معارف‌پروران پرورش يافـتند که سهم آنها در تحولات فکری و سياسی، ادبی و فرهنگی بخارا برجسته است. از همين‌جاست که صدرالين عينی احمـد دانـش را در افـق تيره و سياه بخارا هم‌چون ستاره‌ای تابناک ناميده بود.

احمـد دانـش، حکيم انديشمند بخارا و برجسته‌ترين چهره‌ای از نخبگان آسيای‌ميانه در سده‌ای نوزده، در سال ۱۸۹۷ در بخارا چشم از جهان فروبست.

پانوشت‌ها:

۱۴- دانشنامۀ ادب فارسی، جلد يکم، آسيای‌مرکزی، تهران، ۱۳۷۵خ، ص۹۷۸.

۱۵- محمدجان شکوری بخارائی، صدر بخارا، دوشنبه، ۲۰۰۵، با حروف سيريليک، ص ۱۳.

۱۶- . Iraj Bashiri, Prominent Tajik Figures of the Twentieth Century, , Dushanbe, 2002, p. 80.

۱۷- دانشنامۀ ادب فارسی، جلد يکم، آسيای‌مرکزی، تهران، ۱۳۷۵خ، ص۱۸۳.

۱۸- Encyclopaedia Iranica, volum vi, Mazda, Colifornia, 1993, p 648.

۱۹- کهيان فرهنگی، ويژه فرهنگ تاجيکستان، سال دهم، آبان ماه، ۱۳۷۲خ، تهران، ص. ۷۱.

۲۰- شنامۀ ادب فارسی، جلد يکم، آسيای‌مرکزی، تهران، ۱۳۷۵خ، ص۱۸۳.

۲۱- له يا مختصراز تاريخ سلطنت خاندان منغيتيه" به سعی، کوشش و تصحيح عبدالغنی ميرزايف در ۱۹۶۰ در استالين‌آباد (شهر دوشنبه) چاپ شده است.

۲۲- دانشنامه بزرگ اتحاد شوروی تاجيک، جلد دوم، زبان فارسی با حروف سيريليک، شهر دوشنبه، ۰۸۱۹، ص ۳۲۲.

۲۳- رسول هادی‌زاده، گلچينی از اثرهای احمد دانش، نشريات دانش، دوشنبه، ۱۹۷۷، ص ۱۷.

۲۴- دانشنامه‌ی بزرگ اتحادشوروی، ج ۸، زبان روسی، مسکو، ۱۹۷۲، ص ۴۴۹.

۲۵- کهيان فرهنگی، ويژه فرهنگ تاجيکستان، سال دهم، آبان ماه، ۱۳۷۲خ، تهران، ص ۷۱.

يادداشت: از صدوپنجاه سالگی تولد احمد دانش، در سال ۱۹۷۶ در تاجيکستان تجليل به عمل آمد و در موسسه‌های علمی در رابطه به کارنامه‌های وی کنفرانس‌های علمی برگزار شد و برنامه‌های هنری راه اندازی کرديد و بخشی از آثار وی تجديد چاپ شد.

Share/Save/Bookmark

بخش نخست:
احمـد دانـش، ادیب و اندیشمند بزرگ بخارا