رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ آبان ۱۳۸۸
گفتگو با الهام اسدی، مستند ساز

مستـنـد از هنر رو به نابـودی در ایران

پژمان اکبرزاده
pejman@radiozamaneh.com

جشنواره‌ی جهانی فیلم‌های مستند در آمستردام، موسوم به «ایدفا» یکی از معتبرترین جشنواره‌‌های بین‌المللی درباره‌ی فیلم‌های مستند در جهان است. این جشنواره از روز ۱۹ نوامبر در پایتخت هلند برنامه‌های امسال خود را آغاز کرده است.

Download it Here!

چهار فیلم ایرانی در برنامه‌های امسال ایدفا حضور دارند. یکی از آن‌ها فیلمی است به نام «پوت» ساخته‌ی الهام اسدی، فیلمساز جوان ایرانی که در تهران زندگی می‌کند. الهام به موضوعی پرداخته که بارها در رسانه‌ها یا در محافل هنری درباره آن صحبت شده است: فرش دستباف ایران.


پوستر مستند

سالهاست که سخن از کاهش فروش فرش‌های ایرانی، کپی شدن طرح‌های ایرانی و جایگزین شدن آنها با فرش‌های ماشینی است. ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا هم در سال‌های گذشته بارها شاهد ورشکستگی و تعطیلی فرش فروشی‌های ایران در محل زندگی خود بوده‌اند.

زبان تصویر اما متفاوت است و مؤثر برای جلب توجه مردم. الهام اسدی در «پوت» به سراغ پدیدآورندگان فرش‌های ایرانی در گوشه و کنار ایران رفته؛ هنرمندانی ناشناس که برای زنده‌ نگهداشتن این هنر، تا پای جان در تلاش‌اند. الهام پیش از پرواز به آمستردام، تلفنی مهمان برنامه‌های «زمانه» شد.


الهام اسدی، سازنده مستند

الهام اسدی: دنبال زبانی تصویری بودم که تمام دنیا آن را درک کند. فکر می‌کنم هیچ چیز بالاتر از خود تصویر، تصویر صرف، بدون کلام، نمی‌توانست این را برساند. در واقع یک زبان مشترک بود که به همه‌ی زبان‌ها می‌تواند برداشت شود. نخستین ویژگی فیلم «پوت» این است که بدون هیچ دیالوگ یا صحبت ادامه پیدا می‌کند.

فکر می‌کنم بحث قالی‌های دستباف، و این که جایگاه این هنر کجاست به اندازه‌ی کافی شناخته نشده است. دست‌کم برای نسل امروز که خیلی دور هستند از هنرهای دستی، سنتی و بومی ایران یا حتی کشورهای دیگر. من فکر کردم که از زبان تصویر استفاده کنم. خود من در کوچه، بازار و خانه‌ها که این قالی‌ها را می‌دیدم برایم سؤال بود که چه اتفاقی می‌افتد که این‌ها این قدر زیبا نقش می‌بندند و درها و دیوارها را زیباتر می‌کنند؟ ما از کنارشان ساده می‌گذریم. چه روندی را طی می‌کنند که به اینجا می‌رسند.

گرایش خود شما به این موضوع چه طور به‌وجود آمد؟ تنها به عنوان یک بیننده زیبایی فرش ایران را می‌دیدید؟ به صورت اتفاقی به این زیبایی دقت کردید و دنبالش رفتید؟ یا این که جدا از این مسأله، به شکل جدی‌تر هم با فرش دستباف ایران سروکار داشتید؟

اولین اتفاقی که افتاد این بود که من وقتی به موزه‌ی فرش ایران می‌رفتم، می‌دیدم که چقدر این آثار، عظیم و زیبا هستند. حتی ماورای آن چیزی که در مغازه‌ها می‌دیدم. اما موضوعی که خیلی برای من انگیزه شد، این بود که من وقتی فیلم‌های ساخته شده در این زمینه را مرور می‌کردم، حس کردم فیلم‌هایی که در مورد فرش‌های ایرانی ساخته شده، هیچ‌کدام گویای این عظمت و زیبایی نیستند. البته نمی‌خواهم جسارت کنم به استادانی که واقعاً در این عرصه کار کردند و زحمت کشیدند اما من حس می‌کردم چیزی اینجا جایش خالی است. به‌ویژه زمانی که به طور اتفاقی با یکی از استادان رنگرزی الیاف (طبیعی) ایران صحبت کردم و ایشان می‌گفتند ما حتی در همایش‌هایی که درباره‌ی بافت فرش ایرانی صحبت می‌کنیم، هیچ فیلمی نداریم که واقعاً گویای حقایق و ریزه‌کاری‌های پدید آمدن این هنر باشد.


حس می‌کردم هنوز جای خالی این کار وجود دارد و جا دارد ما خیلی دقیق‌تر به زحمات این افراد نگاه کنیم. این روند نتیجه خلاقیت یکی دو نفر نیست. همیشه در فیلم‌هایی که ساخته شده، حس می‌شود که چند نفر بافنده هستند و چند نفر رنگرز. این کل مجموعه‌ی فرشبافی است که ما اصولاً در فیلم‌ها می‌بینیم. اما واقعاً این طور نیست.

زمانی که شما شروع می‌کنید به تحقیق کردن و حرف استادان فن و کار را می‌شنوید، متوجه می‌شوید از آن کسی که این رنگها را آسیاب می‌کند، تا این که چه میوه‌هایی به درد این رنگرزی می‌خورد، چه نوع الیافی برای رنگرزی استفاده می‌شود، یا این که چرا برخی الیاف مرغوب‌تر می‌شوند و ... همه‌ی این‌ها فن و دلیل دارند. با منطق هنر و زیبایی سروکار دارند. کاری که هزاران مرحله دارد و نه دو مرحله.

سعی کردم مراحل بافت فرش را در هفت مرحله خلاصه کنم: آسیاب رنگهای گیاهی، پشم‌چینی گوسفندانی که در مراتع بسیار طبیعی و دور از هر دود و دم فضای شهری رشد می‌کنند، رنگرزی‌هایی که کاملاً محصولات طبیعی و گیاهی دارند تا مراحل نقشه‌کشی که استادان با چه ذهنیتی می‌‌نشینند و این طرح‌ها را نقش می‌زنند. اینکه در چه فضایی کار می‌کنند و از چه چیزی الهام می‌گیرند.

فیلمبرداری در چه مناطقی انجام شد؟ هنرمندان را چگونه پیدا کردید؟

خیلی از این مراحل کاری واقعاً در ایران رو به انقراض است. با اینکه من فکر می‌کنم ایران کهن‌ترین مرز و بومی است که روی این هنر دارد کار می‌کند. روزهایی که من تحقیق می‌کردم و دنبال آسیاب‌های گیاهی بودم، به سختی این‌ها را پیدا می‌کردم. مثلاً می‌شنیدم که در یزد تنها دو یا سه آسیاب وجود دارد که هنوز رنگ‌های گیاهی را آسیاب می‌کنند. خب ما می‌رفتیم آنجا و از آسیاب‌های گیاهی آنجا فیلم می‌گرفتیم. دنبال جایی بودم که پشم‌های مرغوب و دست‌ریس وجود داشته باشد. چون آن قدر پشم‌های کارخانه‌ای در بازار زیاد است که پشم‌های مرغوب خیلی اندک هستند. پرسان پرسان از این بازار به آن بازار و از این شهر به آن شهر مثلاً می‌رسیدم به لرستان. از لرستان به بازار بروجرد و ...

فکر می‌کنم در نزدیک به هشت شهر ما فیلمبرداری داشتیم و فکر می‌کنم من توانستم تمام این مراحل را به صورت اصیل و سنتی، که هنوز این مردم با تمام احساس‌شان این کارها را انجام می‌دهند، به تصویر بکشم.

برخورد خود این هنرمندان چه طور بود، وقتی شما برای فیلمبرداری از این مراحل می‌رفتید؟

خیلی خوب! شما آسیابانی را که می‌بینید که در آسیاب کار می‌کند در شهر یزد. حالا در یزد تلویزیون هست. مردم برنامه‌های تلویزیونی را می‌بینند و آشنایی دارند. به همین خاطر، با ذوق و شوق با ما همکاری می‌کردند. حتی آن شخصیت‌ اولی که در فیلم حضور دارد و در واقع آسیابان یک آسیاب رنگی است که متأسفانه سه هفته‌ پیش فوت کرد. او در نهایت فرتوتی و خستگی به محض این که شنید من چه کار می‌خواهم بکنم، چون خیلی دوست داشت روند کاری‌اش نشان دهد، با من همکاری کرد. ولی همانطور که گفتم، این‌ها کسانی بودند که با تلویزیون و اینجور چیزها سروکار داشتند. ولی وقتی من می‌رفتم بین یک ایل بختیاری، وسط کوه و دشت، آن‌ها آدمهایی بودند که حتی رادیو هم نداشتند. اما وقتی برایشان توضیح می‌دادم که می‌خواهم چه کار کنم، تمام همکاری‌شان را با من می‌کردند. تمام انرژی‌شان را به من می‌دادند. حتی اگر زبان آنها را هم گاهی خوب نمی‌فهمیدم، تمام تلاش‌شان را می‌کردند که به من بگویند که چه کار می‌کنند.

یکی از دلایل موفقیت «پوت»، انرژی و احساس واقعی مردمانی است که به تصویر کشیده شده‌اند. ما تنها کاری که کردیم این بود که این‌ها را پیدا کردیم.

نام خود فیلم هم برای عده‌ای از علاقه‌مندان پرسش‌برانگیز شده؛ «پوت» به چه معناست؟

«پوت» در واقع به الیاف ضخیم می‌گویند. حتماً اصطلاح تار و پود قالی را شنیده‌اید. این همان «پود» است، اما به پود‌های ضخیم در قدیم «پوت» گفته می‌شد. در واقع تار و پوت قالی بوده که به مرور زمان هرچه این الیاف باریکتر شد، به پود معروف شده و از آن پوت بودن درآمده است. اما همانطور که گفتم، به پودهای ضخیم پوت گفته می‌شده است. اتفاقاً یکی از دلایلی که این اسم را گذاشتم این بود که بالاخره مردم از خودشان می‌پرسند که «پوت» به چه معناست؟ و ما به این شکل سعی کرده‌ایم اصطلاحی را که شاید اصلاً شنیده نشده و یا روزی اصلاً دیگر به کار نیاید را کمی رواج دهیم.

در تهران، سازمان ملی فرش ایران چند هفته پیش بود که در بخش ویژه‌ی فرش ایرانی در جشنواره‌ی سینمای مستند، فیلم شما را نشان داد. فکر می‌کنید چون موضوع مستند به فرش مربوط بوده این کار را کرده‌اند، یا این که واقعاً می‌خواهند در این زمینه کاری کنند؟

ببینید، من تا جایی که می‌دانم الان اهداف سازمان فرش روی این موضوع متمرکز است که چون فرش ایرانی دارد از ارزش واقعی‌اش کاسته می‌شود، می‌خواهند کمک کنند و هزینه‌ای را در اختیار فیلمسازان قرار دهند تا چهره‌ی واقعی فرش را به بقیه بشناسانند. اما از این بابت که پشتیبان اشخاصی بشوند که در این زمینه کار کرده‌اند، من این را نمی‌دانم.

در آن رنگرزی که بودم، آقایی که آنجا الیاف را رنگ می‌کرد، کاملاً دست‌هایش شکافته بود. حتی در فیلم یک پلان هست که ما کادر بسته‌‌ این دستها را گرفتیم. نمی‌دانم اصلاً چه بگویم. چنان این رنگها تا عمق این دستها پیش رفته بود که من خودم حتی وحشت می‌کردم نگاه کنم. به او گفتم: «شما درد ندارید؟» می‌گفت: «چرا، گاهی می‌سوزد. درد دارد. هر شب باید کرم بمالم و ...»

این‌ها اتفاقاتی بود که واقعاً خودشان می‌گفتند. با جان و دل کار می‌کنند، چون کارشان است اما کفاف زندگی یا آن سلامتی که باید برای این کارها داشته باشند را واقعاً نداشتند. خیلی‌هاشان در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌کردند، اما عاشقانه کار می‌کردند. حالا این که سازمان فرش چقدر واقعاً می‌خواهد از این مردمان قالی پشتیبانی کند را واقعاً نمی‌دانم.

امیدوارم سازمان فرش آنقدر که به فکر اشاعه‌ی فرهنگ قالیبافی ایران، برای نشان‌دادن این هنر در دنیا است، در همان حد هم به فکر هنرمندانی باشد که واقعاً با جان و دل دارند گره به گره کنار هم ‌می‌رسانند تا این فرش‌ها به این شکل دیده شوند.

در ایران چه واکنش‌هایی دیدید؟ از طرف رسانه‌ها، مردم یا کلاً کسانی که این هنر را به صورت جدی دنبال می‌کنند؟

واکنش‌ها متفاوت بود. در مورد رسانه‌ها این طوری بگویم که کلاً در ایران، سینمای مستند هنوز جایگاه واقعی را که باید داشته باشد ندارد. خود فیلمسازها سعی می‌کنند که کارهایشان را نشان بدهند و کارهایشان دیده بشود وگرنه اینجا هیچ کسی دلش به حال من نسوخته؛ حالا نسوخته که هیچ، هیچ کسی به فکر این هنر نیست.

شما اینجا اگر نامی داشته باشید، پشتوانه‌ای داشته باشید، کارتان دیده می‌شود. اما این اولین کار حرفه‌ای من، در درجه‌ی اول سرکوب می‌شود، تا این که دیده شود. این واقعیت است. من در جشنواره‌ی سینمای مستند امسال در ایران که اتفاقاً تحریم هم شده بود از سوی بسیاری همکاران، شرکت کردم. اما خب بعدش خودم احساس می‌کردم که چرا این جشنواره تحریم شده است. به خاطر این که آن احترامی که باید حداقل به من، که فیلمساز هستم و فیلمی را در این جشنواره شرکت دادم که هویت آن جشنواره را می‌سازد، گذاشته نمی‌شد.

از بابت رسانه‌ها هم می‌توانم به شما بگویم که کوچکترین تبلیغ یا کوچکترین حمایتی نشده است. ولی در مورد مردم، خیلی از دوستان و مردم عادی که فیلم را دیدند، باید بگویم که بی‌نهایت لذت بردند و تنها چیزی که به من خیلی انرژی داد و برایم باارزش‌ بود، واکنش مردم، دوستان و همکاران بود. همه می‌گفتند این مستند تأثیری که روی ما گذشته این است که ما دیگر دلمان نمی‌آید این فرش‌ها را زیرپا بیندازیم.

Share/Save/Bookmark