رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ فروردین ۱۳۸۹
جنسیت و جامعه- بخش دوم

سکس و روان

ماه‌منیر رحیمی

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

جنسیت، مفاهیم بنیادی زن یا مردبودن و فعل و انفعالات برخاسته از فعالیت جنسی فرد را از زاویه‌ی آناتومی انسانی مختصر مروری کردیم. گرچه غافل نیستیم که در تکوین‌ شخصیت یک شخص عوامل بیشماری دست دارند، در دومین بخش از سلسله برنامه‌ی «جنسیت و جامعه» این مجال را داریم که نگاهی گذرا بیندازیم بر اثرات متقابل عمل جنسی و روان شخص.

***

توجه به عامل جنسی در شکل‌دادن به شخصیت انسان و نیز، نقش آن در ساختن تمدن بشری صریحاً با انتشار اندیشه‌های زیگموند فروید، بنیادگذار اتریشی دانش روان­کاوی آغاز شد. هرچند این مباحث در سده‌ی بیستم از این بسی فراتر رفت، لب اعتقادات هواداران فروید را شاید بتوان چنین بیان کرد: هر آن­چه از ابتدای خردسالی در زمینه‌ی مسائل جنسی برای انسان پیش آمده باشد، سهم بنیادینی در شکل‌گیری شخصیت فرد دارد. خرسندی یا گره‌های وی در این امر حتا اگر مستقیم بروز نکند، به شکل‌های دیگر در افکار و رفتار فرد، و در نتیجه جامعه، آشکار می‌شود. نظر دکتر جعفر کاظمی روان­شناس ایرانی مشغول در یکی از بیمارستان­های هلند را در این­باره می‌پرسم.

اولاً فروید می‌گوید قوی­ترین غریزه در انسان غریزه‌ی جنسی‌ست و معتقد است هرکاری ما انجام می‌دهیم، پشت‌اش غریزه‌ی جنسی ما حاکم است. یعنی اگر تحصیل می‌کنیم، اگر ثروت می‌اندوزیم، اگر دنبال مقام و قدرت هستیم، هرکاری می‌خواهیم بکنیم، پشت‌اش غریزه‌ی جنسی‌ست که ما را تحریک می‌کند این کار را انجام بدهیم. خب فروید می‌گوید وقتی بچه به‌دنیا می‌آید موضع جنسی دهانه­ی مقعدی‌ست که این را مرحله‌ی فالیک می‌گوید که البته وقتی شخص رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، این موضع‌ جنسی از دهانه­ی مقعدی به آلت جنسی منتقل می‌شود. آن­هایی که منتقل نمی‌شود، در مرحله‌ی فالیک می‌مانند و از همان مقعدشان لذت می‌برند. یعنی دیگر لذت جنسی را از غیر از موضع جنسی واقعی باید ببرند، اینها احتمالاً همجنس­گرا می‌شوند.


اما کسانی که پیرو تئوری‌های فوکو هستند می‌گویند در روان­پزشکی یا در نرم­های جامعه کاملاً می‌شود شک کرد و بیماری­ای وجود ندارد. یعنی هموسکسؤالیته را نوعی از بیماری قلمداد نمی‌کنند، این­ها را نوعی از گرایش و طبیعی هم می‌دانند.

البته آن­هایی که به اصطلاح در مرحله‌ی فالیک می‌مانند،‌ دست خودشان که نبوده،‌ طبیعت این بازی را با این­ها کرده. بنابراین این­ها مقصر نیستند و نمی‌شود گفت که این­ها بیمارند. چون این به­صورت مریضی نیست که ما علاجش کنیم. در کشورهای بسیاری در اروپا می‌بینیم که این مسأله­ی همجنس‌بازی را آزاد کرده‌اند و می‌گویند این­ها گناه­کار و مریض نیستند؛ این­ها هم مثل دیگران باید بتوانند از آن روشی که لذت می‌برند استفاده کنند.

شما در طول مدتی که مراجعاتی داشتید، کسانی که می‌آمدند با شما مشورت روان­شناسی بکنند، به مواردی برخورده‌اید که مشکلاتی داشته باشند که از سکس برخاسته و بعد در زندگی‌شان راه ‌یافته؟

مطمئناً. چون فروید می‌گوید پشت همه‌ی بیماری‌های روانی محرومیت جنسی وجود دارد. خب وقتی مراجعه می‌کنند ما یکی از سؤالاتی که ازشان می‌کنیم راجع به زندگی جنسی‌شان است. اگر کسی از نظر جنسی متعادل باشد، کمتر گرفتار مشکل می‌شود.

این تعادل چه هست، آیا معیار خاصی دارد؟

معیار خاص بسته به خود شخص است. اگر شخص ۵ روز یک­بار ارضا می‌شود، این شیوه برای او نرمال است و ممکن است برای فرد دیگری نرمال نباشد. ولی اگر شخصی احتیاج دارد ۵ روز یک­بار ارضا بشود و جلوی ارضایش گرفته شود، این­جا محرومیت به­وجود می‌آید و این­جا بیماری ایجاد می‌شود.

شخص از کجا باید بفهمد که الان نیاز دارد؟

خب این همان میلی‌ست که در شخص به­وجود می‌آید و حالت­هایی‌ست که آلت تناسلی نشان می‌دهد. وقتی در مرد مثلاً حالت ایرکشن یا نعوز به­وجود می‌آید. خب در مورد مردها این­طور است، زن­ها از کجا باید بفهمند؟

زن­ها هم صحنه‌هایی از رابطه‌ی جنسی‌ای که داشته‌اند برایشان مجسم می‌شود. میل و هوسش را دارند و دلشان می‌خواهد آن به­وقوع بپیوندند برایشان و این­جاست که معلوم می‌شود او اکنون احتیاج دارد.

فرض کنید یک کسی هست که جنس مخالف می‌طلبد، اما مثلاً اگر مرد است زن در اختیارش نیست یا اگر زن است مرد در دسترس‌اش نیست، خب می‌تواند فرض کنید مستربیشن یا کارهای دیگر بکند. چه جوری‌ست که یک شخصی را می‌توانیم بگوییم محروم است از سکس؟

محرومیت یعنی برآورده‌نشدن احتیاج. در جوامع مذهبی که حتماً بایستی ازدواج اول انجام بگیرد و بعد رابطه‌ی جنسی برقرار بشود، شخص به خودش تلقین می‌کند که رابطه‌ی جنسی برقرار نکند. رابطه‌ی جنسی برقرار نکند،‌ چون گناه بزرگی‌ست، چون گناه کبیره است. در اثر این تلقین و خودداری فرد دچار اختگی روانی می‌شود. نمونه‌اش این که یک بچه‌ای که پدرش او را می‌برد به تکیه‌. آقای معممی وقتی روضه می‌خواند می‌گفت،‌ زنا گناه کبیره است و هر کسی مرتکب زنا بشود، تا ابد در آتش جهنم می‌سوزد. این بچه همان­جا شروع کرده بود به­ دعا که خدایا به من هیچ­وقت میل جنسی نده که مبادا من دچار این گناه بشوم. در اثر این تلقین مداوم دچار اختگی روانی شده بود و هیچ­وقت میل جنسی پیدا نکرد. ولی آن­هایی که حالا این­قدرها هم خودشان را نگه نمی‌دارند و متوسل به مستربیشن و خودانگیزی می‌شوند، درست است که به اندازه‌ی واقعی لذت بهشان نمی‌دهد، ولی بالاخره رفع فشار می‌شود و این­ها دچار اختگی نمی‌شوند. اما باز یک محرومیتی در آن­ها ایجاد می‌شود، چون واقعیت در دسترس‌شان نیست و در عالم خیال خودشان را ارضا کرده‌اند. از نظر فیزیکی عمل همان بوده، اما خب یک چیزی از نظر روحی کمبود بوده است. آن است که ناراحت‌شان می‌کند.

و بعضی‌ها که این کار را می‌کنند احساس گناه شدید می‌کنند؟

این احساس گناه هم در اثر آموزش­هایی‌ست که دارند. می‌گویند این­هایی که این کار را می‌کنند، مثلاً فرض کنید، نور چشم‌شان کم می‌شود یا اعصابشان خراب می‌شود و دچار، چه می‌دانم،‌ لرزش دست می‌شوند. خب وقتی این اعتقاد در شخص به­وجود بیاید، مطمئناً همین بیشتر باعث این ناراحتی می‌شود. شخص معقتد می‌شود که این کار باعث کم‌شدن سوی چشم می‌شود، خب این تلقین است دیگر و همین تلقین یک وقت می‌بینی همان مسأله را هم به­وجود آورد. ولی به­طور کلی تحقیق علمی نشان داده که مستربیشن از نظر جسمی صدمه ایجاد نمی‌کند و تنها از نظر روحی‌ست که این شخص دچار احساس کمبود می‌شود.

خود این احساس گناه آن­وقت چه تاثیری روی بچه‌ها دارد؟

خب احساس گناه وقتی شدت داشته باشد، مطمئناً وسواس ایجاد می‌کند. مثلاً فرض کنید چندین‌بار دست خودش را می‌شوید، چندین‌بار یک کار را انجام می‌دهد و همه‌ی این­ها به­خاطر این است که در درون خودش دارد خودش را تنبیه می‌کند و این­قدر این کار را انجام می‌دهد که این تنبیه برابری بکند با آن گناهی که مرتکب شده و وقتی به آن حد تقریباً رسید، دیگر آن کار را نمی‌کند. یا می‌ترسد گناهی را مرتکب بشود و برای کنارآمدن با آن، شروع می‌کند خودش را تنبیه‌کردن و این تنبیه به­صورت تکرار رفتار به­وجود می‌آید، اضطراب دارد و دارای آرامش نیست.

عوارض یا بیماری‌های دیگری از این جنس،‌ یعنی از این­که در اثر محرومیت یا نابسامانی تأمین مسائل جنسی به­وجود آمده، چه نوع دیگرش را مثال می‌زنید؟

وقتی میل جنسی برانگیخته می‌شود، غدد جنسی شروع می‌کنند هرمون جنسی ترشح کردن و توی خون ریختن. این هرمون جنسی راه می‌افتد می‌رود توی مغز، می‌رود به غده‌ی هیپوفیز. غده‌ی هیپوفیز شروع می‌کند میل را ایجادکردن. شخص دلش می‌خواهد آن را به‌دست بیاورد و اگر توانست پیدا بکند، بعد ارضای جنسی به­وجود می‌آید و آن هرمون­ها توی خون خنثی می‌شوند و از بین می‌روند. وقتی این کار را نکرد، این هرمون­ها توی خون می‌ماند و خون را مسموم می‌کند. خون را از حالت عادی خارج می‌کند. یعنی همین خون می‌رود توی مغز می‌چرخد و مغز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و ناراحتی‌های روحی به­وجود می‌آید به شکل‌های مختلف.

جنون جنسی اصطلاح انگلیسی‌اش sexmaniac است. البته این علل مختلفی می‌تواند داشته باشد. فعالیت فوق‌العاده و بیش از اندازه‌ی غدد جنسی یا مسأله­ی روانی‌ست،‌ محرومیت‌هایی که در بچه­گی شخص کشیده یا محرومیت‌هایی که بعد از بلوغ‌اش کشیده. گاهی این­ها اصلاً قاتل می‌شوند. یعنی این­هایی که جنون جنسی دارند اگر توأم با سادیسم باشد، نه تنها از شخص استفاده‌ی جنسی می‌کنند، بلکه شخص را می‌کشند. یکی از آن­ها اصغرقاتل بود که بچه‌های ۱۲-۱۰ ساله را به‌طریقی گول می‌زده و می‌برده بهشان تجاوز می‌کرده و بعد هم می‌کشته. یا کسی که در مشهد زن­های به‌اصطلاح روسپی را، با این­که خودش زن داشت، می‌برد و ازشان استفاده‌ی جنسی می‌کرد و بعد هم می‌کشت. به­طور کلی جنون جنسی را نمی‌شود گفت که یک چیز عادی‌ست، یعنی همه­ی اشخاص این­جوری نیستند.

تفاوتش با اعتیاد جنسی چه هست؟

اعتیاد می‌دانید در اثر تکرار یک کار به­وجود می‌آید. این­هایی که اعتیاد جنسی پیدا می‌کنند، یعنی عمل جنسی را مرتباً و به مقدار زیاد انجام می‌دهند معتاد می‌شوند. این هست که باید حتماً آن کار را بکنند. بنابراین این اعتیاد جنسی به آن جنون جنسی فرق می‌کند. همان­طور که اعتیاد را می‌شود ترک کرد، یعنی در اثر انجام ندادن و یادگیری معکوس می‌شود اعتیاد را از بین برد.

تنوع خواهی، تنوع‌طلبی که در بعضی مردها و زن­ها وجود دارد در مورد رابطه‌ی جنسی، از چی هست؟

آن همان حالت sexmaniac است، همان حالت جنون جنسی‌ست و باید علت‌هایش را در زندگی شخص جست­وجو کرد. یا علت فیزیکی دارد و یا به­خاطر انگیزه‌های روانی‌ست که کشش پیدا کرده. آن انگیزه را اگر علتش را پیدا کنیم، این مسأله حل می‌شود.

بعضی‌ها می‌گویند مونوگامی بودن یا نبودن را نمی‌شود گفت بیماری‌ست؛ یک چیز طبیعی‌ست و هر کسی یک­جور است.

خب این­که هر کسی یک­جوری‌ست، یعنی شخص این­جوری خلق شده و اکتسابی نبوده و فرد را گناه­کار یا مجرم اجتماعی یا مجرم قانونی حساب نمی‌کنند.

دکتر من این­جا، به­خصوص در اروپا، زیاد دیده‌ام که جوان­ها خیلی از این شاخه به آن شاخه می‌شوند، از نظر بوی فرند و گرل فرند عوض‌کردن و پارتنرعوض کردن و این­ها. چه جوری تحلیل می‌کنید؟

خب قبلاً خیلی بیشتر متداول بود. به­ قول گفتنی برایشان آسان است یا به قول خودشان نعمت فراوان است. روان­شناسی می‌گوید همان­طور که همه­ی قیافه‌ها باهم فرق دارند، همه‌ی اخلاق­ها و شخصیت‌ها هم باهم فرق دارند؛ این دختر آن دختر، این پسر آن پسر. می‌خواهند مدام امتحان کنند، امتحان کنند تا یک کسی که مورد پسندشان هست، دیگر با او ثبیت بشوند. ولی از وقتی که این بیماری ایدز پیدا شد، دیگر این­ها ترسیدند و سعی می‌کنند کمتر این کار را بکنند.

توی هلند سکسولوژیست هست؟ کسانی که از این زاویه به زوج­ها یا به افراد کمک کنند؟

این­جا بایستی هر فردی در مورد سکس آموزش­ داشته باشد. بچه خواه‌ناخواه می‌خواهد این را یاد بگیرد، منتها اگر شیوه‌ی درست را یادش ندهند،‌ پدر و مادرش یاد ندهد، توی مدرسه معلم یاد ندهد،‌ این­ها می‌خواهند از هم­دیگر یاد بگیرند و آن­جا به­خاطر چیزهای غلطی که بهم یاد می‌دهند دچار هزار اشتباه می‌شوند. چه بسا که هیچ­وقت هم یاد نمی‌گیرند.

دیده‌اید توی کیس‌هایتان زن و شوهر یا پارتنرها یا زوج­هایی بیایند پیش‌تان که مشکل جنسی داشته باشند و بعد توی رفتارشان ببیند که باهم نمی‌سازند؟

صددرصد. بیشتر بیمارهای ما همین­جوری‌اند. آنهایی که مشکل جنسی دارند در روابط زناشویی اکثراً یا باعث خیانت و یا باعث جدایی‌شان می‌شود. مثلاً بعضی زن­ها سردمزاج‌اند، یعنی ازخودشان میل نشان نمی‌دهند. مرد این­جا کاملاً ارضا نمی‌شود و به­تدریج از آن زن زده می‌شود، یا این­که مرد ضعف جنسی دارد یا انزال سریع دارد. انزال زن دیرتر از مرد است. زن یک مدتی روی خط مستقیم می‌رود، بعد منحنی را شروع می‌کند. مردها از همان ابتدا می‌روند روی منحنی. در حالی­که وقتی مردها به اوج رسیدند، زن­ها هنوز دارند روی آن خط راست می‌روند یا در نیمه‌راه خط سربالایی‌اند.

دکتر می‌خواهم یکی‌ـ دوتا از کیس‌هایتان به ما بگویید که مسأله­ی جنسی داشتند و به چیزهای دیگری کشیده شده.

مردی به من مراجعه کرد. مرد خوش‌اندام و خوش‌هیکلی بود و زن بسیار جوان و زیبایی داشت. منتها وقتی با زنش همخوابه می‌شد، حالت نعوزش از بین می‌رفت و نمی‌توانست دخول انجام بدهد. بنابراین این­ها با این­که سال­ها با هم ازدواج کرده بودند، نمی‌توانستند بچه تولید کنند و هم زنش از نظر جنسی محروم بود و هم خودش. و این­جا مرد چندبار تصمیم به خودکشی گرفته بود و از زنش می‌خواست طلاق بگیرد. زندگی‌شان واقعاً داغان بود. من در روان­کاوی متوجه شدم که این مرد در بچه­گی پدرش ژاندارم بوده و دائماً در مأموریت بوده. مادر جوانش می‌رفته شاطر سر کوچه را می‌آورده و جلوی این بچه‌ی ۴ساله لخت می‌شدند هردو و عمل جنسی انجام می‌دادند. این صحنه در ذهن این بچه مانده بود، طوری که وقتی بزرگ هم شده بود از نظر خودش این مسأله را بد می‌دانسته. همین باعث شده بود که وقتی زنش لخت می‌شد،‌ آن صحنه ناخودآگاه جلوی چشمش می‌آمد و میل جنسی‌اش را از بین می‌برد.

اگر الان کسی با این مشکل برخورد کند، یعنی در هیچ حالتی تحریک نشود، از هیچ چیزی برانگیخته نشود...

باید دید علت چه هست. اگر از نظر فیزیکی هیچ مشکلی ندارد، اگر از نظر روحی به اصطلاح ترمزهایی ایجاد شده، بهتر این است که به کمک روان­شناس این ترمزهای روانی را از بین ببرد. یعنی خودش به تنهایی شاید نتواند به‌خودش کمک بکند. اگر زن است و در اثر این­که شوهر با او رفتار درستی انجام نداده و به­تدریج در او مثلاً این مسأله به فراموشی سپرده شده، متخصص می‌آید معاینه می‌کند که ببینید او تحریک‌پذیر هست یا نه. اگر تحریک‌پذیر است، شوهرش را باید بیاوریم و یادش بدهیم تا دوباره آن میل خاموش‌شده یا ضعیف‌شده‌ی این زن را بتوان تقویت کرد و او را به حالت سلامتی بازگرداند. ولی اگر به­طور کلی از بین رفته باشد، واقعاً دیگر به­صورت عقیم درآمده باشد، دیگر کاری نمی‌شود کرد.

اهمیت سکس برای یک فرد را مروری کردیم. در قسمت بعد به رابطه‌ی سکس و سن خواهیم پرداخت.

-------------------------------
مطلب پیشین: حیات جنسی انسان و تن فرد

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

there is so fantastic.please write further more about these matters .one more important problem in our country is this matter and many group of people dont know any thing about theirselv and their forggoten needs and organs.
mohammad /HAFTKEL

-- MOHAMAD/HAFT KEL ، Apr 12, 2007 در ساعت 08:53 PM

اصلا همحنس گرا یی ربطی به مقعد ندارد, بسیاری از همجنس گرایان هیچ علاقه ای به دخول ندارند, به طور خیلی ساده همجنس گرایی یک سلیقهء عاطفی و جنسی است.فرد همجنس گرا از نظر عاطفی و احساسی با همجنس خود راحت تر است و از نظر جنسی نیز اندام همجنس را ترجیح می دهد. این سلیقه جنسی در هر فردی اگر در خود کنکاش کند متنوع و متفاوت است, مردان و زنانی که به هر دو جنس علاقه جنسی و عاطفی دارند در جامعه امروزه بیش از پیش زیاد می شوند چونکه با افزایش آزادی های فردی و اجتماعی هرفردی می تونه آزادانه تر و فارغ از خرافات در درون خود جسجتو کند.بحث لذت مردان از مقعد ,به علت تحریک غده پروستات است و در هر مردی می تواند صادق باشد,اما چون همجنس گرایان مرد بیشتر در معرض ارتباط جنسی مقعدی هستند این مساله به اسم آنان در رفته, وگرنه دوستانی که در اروپا زندگی می کنند می دانند اینجا بسیارند مردانی که با وجود داشتن همسر و فرزندان به دنبال رابطه مقعدی می باشند.امید است با مقالات صحیح و جامع ,چامعه جوان ایرانی که در حال حاضر بسیار با مفهوم همجنسگرایی آشنا شده ئ بتواند اطلاعات درست بگیرد و دچار اختگی روانی نشود.

-- دامون از پاریس ، Apr 12, 2007 در ساعت 08:53 PM

ماهمنير عزيز: سلام و خسته نباشيد. پاولي فيزيكدان نابغه اتريشي و كاشف نئوترينو وقتي مقاله سست و بي در و پيكري را ميديد ميگفت كه" It is not even wrong"--- حتي اشتباهي هم نيست--- اين عقايد دكتر جعفر كاظمي اشتباهي هم نيستند بلكه نشان ناآگاهي كامل ايشان از الفباي تئوري هاي فرويد است. به جون بچه هايم قسم من تو عمرم همچو تحريفي از هيچ موضوعي نديده بودم. مني كه همه نوشته هاي به زبان فارسي در باره فرويد را تا آنجائيكه امكانش بوده از انترنت چاپ كرده و خوانده ام حتي نتوانستم بيش از 10 سطر اين نوشته را بخوانم. آموزشهاي فرويد در باره مراحل پنجگانه رشد رانش هاي جنسي امروزه چونان معمولي و مشهور شده كه حرفهاي سر سفره مردم عادي است و اين دكتر ما همه اش را تحريف كرده اند. اقاي دكتر : در مثل مناقشه نيست ولي كاري كه شما با انديشه هاي فرويد انجام داده ايد را در انگليسي بهش" Bull in the china shop"-- گاو نر در چيني فروشي-- ميگويند كه به هر طرف حركت كنه چندين قطعه چيني را مي شكانه. شماماشاالله در مغازه فرويد حتي تك چيني هم سالم نگذاشته ايد. من خجالت مي كشم كه اين مراحل پنجگانه را همينحا درج كنم زيرا كه هر بچه دانش آموزي هم ميتواند ازwikipedia پيدايش كند.--- بقيه تزهايت كه واويلاست.

خانم ماهمنير: من ادرس سايت دكتر كرامت موللي را درج ميكنم كه ايشان بجز نوشته هاي خيلي با ارزشش بعضي از مصاحبه هايش با راديو RFI را هم يكجا جمع كرده. اين انصاف نيست كه مغز ايراني ها را با اين گونه مصاحبه هاي سر تا پا غلط و غلوط مسموم كنيم. متاسفانه ايراني ها زياد با ادبيات روانكاوي مدرن اشنا نيستند . نشانه اش هم پيام فردي در زير نوشته قبلي شما بود كه كتابهاي رايش را معرفي كرده بود. همان رايش كلاشي كه بخاطر كلاهبرداري به زندان رفت و در حاليكه كاملا ديوانه--- سايكوتيك-- شده بود در زندان جان سپرد. اينهم آدرس سايت دكتر موللي-- تنها روانكاو لكاني ايراني و بنيان گزار روانكاوي مدرن ايراني.
http://www.movallali.fr/

با احترامات

-- سهند ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

خانم رحيمی کار شما حرفه ای حرفه ای است. حتی يه تپق و يه دست انداز توی برنامه شما نيست. آفرين. به نظرم شما تنها فرد حرفه ای و با سابقه در راديو زمانه هستيد. البته آقای جامی هم هست.

-- کامران ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

من اين نظرات شما رو اصلا قبول ندارم
سالها پيش در غرب همين نظريات بود كه مطرح شدنشون تمام ارزشهاي اخلاقي رو از بين برد قتلها افزايش يافت مشروب فروشي ها شلوغ شد و كانون خانواده از هم پاشيد...اسلام براي راطه جنسي قبل از ازدواج دائم هم صيغه رو پيشنهاد كرده....گناهي هم انجام نميشه

-- م. ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

ماهمنیر جان
مطلب را که خواندم دچار این حس شدم که کار و موضوع بسیار مهم سکس و روان بسیار دست کم گرفته شده و این گزارش در انتخاب متخصص مورد مصاحبه به خطا رفته است.اطلاعات آقای دکتر کم،عامیانه و کهنه است.این را به عنوان کسی می گویم که موضوع سکس و مقولات مرتبط با امر جنسی را بسیار مطالعه کرده ام و من به عنوان خواننده این گزارش خودم را نسبت به آقای دکتر به روزتر می بینم.
ماهمنیر نازنین
لطفا خواننده را جدی بگیرید و اطلاعاتی موثق تر از اشخاصی به روزتر را کسب کنید.طبیعی است که مخاطبان شما کاربران اینترنت هستند که اطلاعاتی بسیار جامع تر و به روزتر از این مطلب را می تواند از سایتهای انگلیسی زبان یا دیگر زبانها پیدا کنند.آیا شما فکر مخاطبانی را کرده اید که به دلیل عدم آشنایی به زبان خارجی، ناچارند با اطلاعات مغشوش و محدود و گاه نادرست دمساز شوند ؟آیا با این شیوه می توان رسانه معتبر و مرجعی برای خوانندگان بود.
نام شما را که بر سر گزارش یا نوشته ای می بینم توقع ام بیشتر می شود.خواهشمندم خواننده و مخاطبتان را بیشتر جدی بگیرید.
با احترام به تلاش شما و با امید به کارهایی بهتر
نی لبک

-- نی لبک ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

همجنس گرايي را مطلقا در تثبيت مرحله مقعدي دانستن اشتباه محض است. هنوز تاثير ژنتيكي و نيز محيط بر روي همجنس گرايي جاي بررسيهاي فراواني دارد. در ضمن همجنس گرايي يك اصطلاح بسيار كلي است براي ساده سازي مسائل. كيفيت رابطه جنسي در افرادي كه علاقه به جنس موافق نشان مي دهند بازه گسترده اي را شكل مي دهد. درضمن يك فرد به قول شما همجنس گرا ممكن است از هر صد مرد تنها مثلا به پنج مرد گرايش داشته باشد و احساس او نسبت به ساير مردان كاملا مشابه دگرجنس گرايان باشد. درمجموع فكر نمي كنم اين مصاحبه اطلاعات درخوري در اختيار مخاطب قرار دهد. تقريبا تمامي گفته ها تكراري است. غلط املايي هم داريد: نعوظ و نه نعوز!

-- بهنام ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

سهند عزیز
ممنون از دقت شما
ولی در این رشته برنامه، تنها نظرات دکتر کاظمی پخش نمی شود. شاید بد نباشد که بعضی وقتها نظر دیگران را ولو کمی عقب تر از خودمان هم بشنویم . اگر توجه کردی من نیز با ایشون در اندازه ای که یک مصاحبه کننده اجازه دارد، چالش می کنم
باز هم از شما دعوت می کنم سخنان روانکاو بخش سوم و پزشک بخش اول را هم بشنوی
و با خود همجنس گراها هم گپ دارم که امیدواریم در بخش های بعدی پخش شود. علاوه بر نظر دیگر جوانان و کارشناسان
ممنون حوصله ای که به خرج می دهی

-- ماهمنیر رحیمی ، Apr 13, 2007 در ساعت 08:53 PM

من به طوره كلي با صحبت شما مخالفم هرچند خوشايند مي آيند اما در صحبت هايه شما چنان پارادوكس شديدي وجود دارد كه به سختي ميشه باور كرد كه شما جنس باز نيستي شما از يك طرف سعي به كنترول اين واقعه داريد از يك طرف هم سعي آزادي كامل به اين كار بديد

-- ايراني ، Apr 14, 2007 در ساعت 08:53 PM

چند نکته از نگاه يک کارشناس ارشد روانشناس و روان درمان گر ديگر.

1/ فرويد از غريزه جنسي سخن نمي گويد بلکه از رانش جنسي سخن مي گويد. رانش، غريزه انساني شده است و بباور فرويد اين رانش انساني در ذات خويش بحران زاست. بحراني که اما پيش شرط بلوغ و تکامل انسانيست. دوما تنها از رانش ليبيدو سخن نمي گويد بلکه بعدها تئوريش را به رانشهاي دوگانه ليبيدو و مرگ تکامل و تکميل مي کند.

2/ کجا فرويد گفته است که علت بيماريها محروميت جنسي است. اگر محروميت جنسي اساس بود که اکنون با آزادي جنسي هرچه بيشتر بايستي روانکاوي و بيماريها از بين رفته باشند. فرويد برعکس دقيقا مي گويد که رانش جنسي/احساسي در ذات خويش بحران زاست. اينگونه تنها با همخوابگي و سکس زياد معضلات جنسي/احساسي/اگزيستناسيال رابطه و يا انسان حل نمي شود و يا با سرکوب سنتي اين احساسات بلکه راه حل در قبول اين رانشها و فانتزيها و جذب آن در دنياي رواني و به سان قدرت من خويش است. لکان اين تئوري را کامل مي کند و از جذب فانتزيها در جهان سمبليک و تثليثي انساني سخن مي گويد. انساني که در ذات خويش وجودي بحران زا،دوگانه و چندلايه و يا يک تنوع در وحدت است و در پي تمناست.تمنايي که هميشه تمناي ديگريست و به اينخاطر نيز پارادکس و نيازمند به ديالوگ است، بحران زا و تحول زا.
3/ مرحله معقدي را مرحله آنال مي نامند و نه فاليک و فرويد هيچگاه همجنس خواهي را ناشي از گرفتاري در مرحله آنال و يا فاليک نمي داند. بلکه همانطور که در پاورقي کتاب سه بررسي تئوري سکسواليته مطرح مي کند، مي گويد که ميان همجنس خواهي و دگرجنس خواهي تفاوت کيفي چنداني وجود ندارد با انکه در اصل اين کتاب هنوز همجنس خواهي را به سان يک انحراف مي بيند. اما در پاورقي بعدها اضافه شده از اين حالت عدم تفاوت کيفي ميان اين دو و بودن فانتزيهاي مقعدي بيشتر نزد همجنس خواهها سخن مي گويد و نه چيز ديگري. حتي در نامه اي به يک مادر همجنس خواه از او مي خواهد از سرزنش فرزندش خودداري کند و بزرگان همجنس خواهي چون شکسپير و داوينچي و غيره را نام مي برد. براي درک اين موضوع مي توانند دوستان به مقاله ذيل من و بخش هويت جنسيتي آن مراجعه کنند و يا همانطور که سهند پيشنهاد کرده است به سايت دکتر موللي که بواقع پدر روانکاوي مدرن ايران است. لينک
http://www.iranglobal.info/emtyseite3.php?news-id=1436&nid=archive1
4/ احساس گناه در ايجاد بحران روحي و جنسي بسيار موثر است و يکي از راههاي سلامت رواني گذار از اين احساس گناه و آري گفتن به خويش و اميال خويش و جذب و تعالي بخشي اميال خويش است. اما احساس گناه تنها ايجاد کننده سردي جنسي نيست بلکه برعکس ميتواند مانند جامعه ما کاري کند که شهوت و ميل اروتيسم از سروکله انسان و خيابان و جامعه اش ببارد. زيرا احساسات قابل سرکوب نيستند و هربار با لباسي ديگر بر مي گردند در قالب استعاره و مجاز. همينگونه نيز ميان اختگي رواني و گره اديپ و احساس گناه پيوند هست اما به معناي اين نيست که احساس گناه اختگي رواني مي اورد بلکه اختگي رواني و گذار منفي اديپ يکي از علائمش احساس گناه و اسارت در احساس گناه و ناتواني از تن دادن به تمناي خويش و جذب و تعالي بخشي سمبليک تمناي خويش و قبول محروميت خويش از يگانگي نارسيستي و قبول نام پدرو قانون است. زيرا روي ديگر احساس گناه،بي قانوني و بي شرميست که او نيز همان اندازه نمادي از اختگي رواني و گرفتاري اديپالييست. همينگونه نيز وسواس ناشي از احساس گناه نيست. وسواس در نگاه فرويد و بطور کلي هر بيمار رواني در نگاه او يک سازش ميان چند فانتزي و تمناي متضاد است تا نگاه بيمار را از مشکل اصلي دور کند و انرژي اش و توان زندگيش کامل اسير اين دعواي دروني نشود. اينگونه در نگاه فرويد وسواس حاصل جدل ميان تمناهاي اروتيکي و خشم اديپالي امحاي پدر از يکسو و فرمانهاي اخلاقي فرامن از سوي ديگر است. لکان بهتر اين مشکل را توضيح مي دهد و مي گويد که مشکل انسان وسواسي اين است که در پي يک تمناي ناممکن است. يعني ناخوداگاه باور دارد که خواستش و تمنايش غيرقابل دستيابي است. اينگونه هم مثل انسان وسواسي مرتب تميز ميکند تا اثري از تمنايش نماند وهم هر لحظه حس ميکند که تمنايش انجاست و او مرتب بايستي دوباره تميز کند.
5/ جنون جنسي به معناي آن است که فرد قادر نبوده است فانتزيهايش را تعالي بخشد و در جهان سمبليکش تعالي بخشد و به تمناي بشري تبديل سازد. يعني بقول لکان انسان منحرف جنسي اسير و گرفتار نگاه پدر جبار درون است و به فرمان او و بدون ديدن مرزهاي خويش و ديگري و بخاطر اسارتش در نگاه تمتع و فانتري خويش دست به تجاوز و قتل ديگري مي زند. اين موضوع بويژه از اين جهت مهم است که برخلاف نوشته، آدمي تنها بخاطر محروميتهاي جنسي دچار قتل و تجاوز نميشود. چه قاتلان جنسي که آدمهاي معمولي و نرمالي با گذشته معمولي بوده اند. چه تئوري دراما که همه چيز را ناشي از ستمهاي بيروني مي داند و چه تئوري رانش فرويد که اصل را رانش و بحران رانش مي داند،در جايي مطلق گرايي مي کند. آدمي ترکيبي از اين حالت نگاه و برداشت خوداگاه و ناخوداگاه دروني از ديگري و غير و نيز تاثير ستمها و کابوسها و رفتارهاي بيرونيست. اينگونه نيز بباور من نظريات کساني مثل نارسيسم کوهوت و يا تئوري لکان و غيره که به هردوجنبه با درجات مختلف بها مي دهند براي درک معضل بسيار بهتراست. اعتياد جنسي نيز مثل اعتياد به قمار و يا به مواد مخدر در واقع يک گرفتاري در چشمان ديگري و غير است و ناتواني از ارتباط پارادکس و چندلايه. يعني بقول لکان اساس انسان را اين رابطه با غير و ديگري تشکيل مي دهد و نوع اين رابطه. اگر اين رابطه با ديگري ،خواه با معشوق و يا با فانتزي خويش، بشکل سمبليک باشد، انگاه شخص قادر به ارتباط تثليثي و چندلايه و قابل تحول با ديگريست. اگر بشکل خيالي و نارسيستي باشد انگاه گرفتار حالت شيفتگانه/متنفرانه نسبت به ديگريست. اگر به شکل کابوس وار باشد انگاه چنان گرفتار نگاه ديگريست و اسير نگاهش که بخاطر تمتع اين نگاه چنان خراباتي ميشود واسير اين نگاه مطلق که خويش و يا ديگري را مي کشد و داغان مي کند. معتاد جنسي نيز در پي ارتباط خيالي با ديگريست و مي خواهد در بستر روابط مختلف به اين احساس دست يابد که بي نياز و بزرگ و جاودانه است. يک نرگي و يا زنانگي جاودانه .دروغ بودن اين خواست را با خماري بعدي و افسردگي بعدي بدست مي اورد. اينگونه نيز تنها راه چيرگي بر اعتياد در هر نوعش،تعالي بخشي ميل جاودانگي به جاودانگي فاني،عشق بشري و زيباسازي زندگي فاني و سبکبال بشري و تن دادن به حالات متناقض خويش از قدرت تا ضعف است.
6. بخاطر گرفتاري نگاه همکار ديگر در تئوري دراما و محروميتها، ناتوان از ديدن پيچيدگي و چندجانبگي مسئله نيز هست. اينگونه نيز مثالش در باب مرد ناتوان از همخوابگي با همسر و خاطره کودکي،متوجه اين قضيه نيست که اين فرد در آن حالت تنها دچار احساس گناه نبوده است بلکه در اين سن او در حال گذار از دوران اديپالي بوده است. در شرايط غياب پدر ،او و مادر هرچه بيشتر در يک رابطه وحدت نارسيستي قرار داشته اند و ميل فالوس بودن براي مادر خويش در او فراوان بوده است.همانطور که در غياب پدر او مرد خانواده و سمبل دفاع از ناموس خانواده و نام پدريست. اينگونه اين کودک اسير حالات متناقض خويش نسبت به اين صحنه ديدن مادر با شاطر باقي مي ماند. زيرا او هم به شاطر و مادر خشمگين است به عنوان نماينده پدر غايب و هم حق خويش مي داند که مورد تمناي مادر باشد و شاطر کاري را مي کند که او دوست دارد. اينگونه اين فرد در حالت رابطه سه گانه اديپالي باقي مي ماند و به اينخاطر در همخوابگي با همسر دچار حالات احساسات دوسودايي عشق/دلهره،خشم/هراس، لذت/گناه و درگيري دروني ميشود و ميلش مي خوابد و از طرف ديگر درونا از آمدن کودک هراس دارد که رقيبش خواهد شد و ميل نارسيستي حل نشده در او را و خشم نارسيستي اش را برمي انگيزد. يعني بايستي هم دراماي کودک را و نيز کمپلکس اديپالي را و نگاهش را درک کرد تا به درک بهتر رفتارش نائل آمد. البته اين تحليل طبيعتا ناقص است چون بسياري اطلاعات در دسترس نيست.
7/ سخني نيز با خانم رحيمي دارم. اولا خانم رحيمي گرامي کجا فوکوي بيچاره گفته است که بيماري رواني وجود ندارد. مگر فوکو خل بوده است که وجود منحرف جنسي/اعتياد/شيزوفرني و غيره را نفي کند. برعکس فوکو نشان مي دهد که چگونه بيماريهاي رواني تحت تاثير ديسکورسهاي مختلف داراي اشکال مختلف ميشوند و اينگونه بباور فوکو با ايجاد ديسکورس مدرن همزمان روانکاوي مدرن و مفهوم بيماري رواني مدرن ساخته ميشود. بقول فوکو با ايجاد مفهوم ديوانه از طرف ديگر مفهوم سوژه مدرن ساخته ميشود. از طرف ديگر فوکو با تاکيد بر نظريات دلوز/گواتاري و نگاه مخالف روانپزشکي حاکم آنها نشان مي دهد که در واقع بر خلاف نظر لکان،فرويد و ديگران، با ايجاد ديسکورس اديپ همزمان شکل مدرن بيماريهاي رواني چون اعتياد و شيزوفرني و غيره زاييده ميشود. اينگونه او مي خواهد همراه با دلوز/گواتاري امکان تعبيرهايي نو از مازوخيسم،شيزوفرني و غيره را بدهد و به يک چندنگاهي دست يابد. بي آنکه چه فوکو و يا دلوز بخواهند وجود بيماري رواني و يا درد شيزوفرن بودن را نفي کند. زيرا بباور فوکو اصولا انديشه خارج از ديسکورس ممکن نيست.اين نظربات قابل تعمق است بي آنکه بخواهم که بگويم تمامي نظريات فوکو و انتقادات فوکو،دلوز و يا دريدا به لکان و فرويد درست باشد. بزودي در نقدي اين مباحث را بيشتر باز مي کنم.
دوما اشکال بزرگي در مصاحبه هاي شما وجود دارد که گويي از اين احساس حرکت مي کنيد که جامعه داخل و يا خارج از کشور هنور در فضاي استمنا بد است و چشم را کور مي کند،باقي مانده است و متوجه جهش بزرگ تجارب و نگاههاي جنسي/اروتيکي و نيز آشنايي با روانکاوي در اين زمينه نيستيد. همانطور که دوستان ديگري چون سهند و يا ني لبک به اين خطاها اشاره مي کند. جامعه داخل و خارج از کشور در اين زمينه پيشرفتهاي چشم گيري داشته است و ديگر نيازي به اين اطلاعات اوليه و در برخي موارد بالا غلط ندارد،يا بخش اعظم و بويژه اينترنتي بدان ندارند. بلکه موضوعشان دقيقا توجه به پيچيدگي موضوعات عشقي/اروتيکي و تاثيرش بر چندپارگي و يا چندلايگي درونيشان و بر بستر بحران مدرنيت و سنتشان هست. يعني مي خواهند سطح بحث بالا باشد و مباحث عميقتر و چندلايه تر باشد. اميدوارم در بحثهاي بعدي به اين موضوعات توجه شود. به اميد موفقيت شما و راديو زمانه و ادامه عميقتر اين مباحث مهم. بخاطر مهم بودن مطالب مجبور شدم زياد بنويسم. با اينکه ميتوان باز هم بيشتر نوشت. همانطور که ديگر دوستان و کامنت گذاران بدان پرداخته اند.

-- داريوش برادري ، Apr 15, 2007 در ساعت 08:53 PM

ني لبك عزيز و منتقدان گرامي ديگر

نخست: من به عنوان تولید كننده و مصاحبه كننده ي اين رشته برنامه، مسئوليت حسن و نقص همه ي آن را مي بذيرم.
دوم: توجه داريم كه هر بخش از اين برنامه، در حد پانزده دقيقه و با امكانات و وسع يك راديوي تازه تاسيس است.
سوم: چنان كه براي سهند نيز نوشتم، سخنان اقاي كاظمي تنهابخش اين رشته برنامه نيست. وقتي در يك قسمت نتوانم نظرات مخالف و موافق را به طور متعادل بياورم، تلاش كرده ام و مي كنم كه در کل، سلسله برنامه را به اين بالانس برسانم.
چهارم: ممنون براي اعتباري كه براي نام من قائلي. بس خواهش مي كنم با حوصله تا آخر برنامه هام را دنبال كن و با نقدهاي خوبت من و مخاطبان را از خطا دربياور. زيرا رشته ي تحصيلي من هم مثل بسياري، مسائل جنسيتي نيست. من تنها شماري از گفته ها و شنيده ها را كنار هم مي آورم؛ كاري كه به گمان وظيفه ي نخست يك ژورناليست است؛ نقد و تحليل و داوري را همچنان در قلمرو مخاطب وامی نهیم.
بنچم: خواهش مي كنم كمبود يا حتي نادرستي يك بخش از برنامه را به حساب دست كم گرفتن مخاطب نگذاريد. من بابت چنين برداشتي صميمانه عذر مي خواهم.

-- بدون نام ، Apr 15, 2007 در ساعت 08:53 PM

يک نکته ديگر که يادم رفت اين است که خانم رحيمي گرامي بيش از سي سال است که در روانکاوي هموسکسواليته نرمال محسوب ميشود. همانطور که از سال دو هزار حتي مازوخيسم،ساديسم،فتيشيسم از صف بيماريهاي فونکسيون جنسي خارج شده اند و اگر افراد با انتخاب شخصي و به اختيار و بدون حس بحران فردي به اين گرايشات تن دهند،سالم و نرمال محسوب مي شود. يعني همانطور که در جهان غرب مشاهده مي کنيم، مي توانند به عنوان پارتنر عشقي/جنسي ساديست/مازوخيست و غيره با يکديگر زندگي کنند. تنها وقتي بشيوه زورگويانه و به اجبار و يا بشيوه حس بحران فردي و ناراحتي شخصي فرد از اين گرايشات اجرا و حس و لمس شود،به عنوان بيماري رواني و جزء کاتگوري بيماريهاي پارافيلي قرار مي گيرد. همينطور نيز براي فوکو که خودش نيز همجنس خواه بود،هموسکسواليته يک کاتگوري و کانسپت مدرن و مربوط به ديسکورس مدرن است و به بباور او در دوران يونان باستان ما شاهد همجنس خواهي نيستيم بلکه رابطه دو مرد يا دو پسر و يا مرد با پسرجوان در کنار رابطه با همسر زن يک رابطه نرمال محسوب ميشود و در مسير گذار از ديسکورس يونان به ديسکورس مدرن آنگاه انسان غربي از انسان تمناکننده به انسان حاکم بر تمنا تبديل ميشود و متافيزيک مدرن مرد/زن،همجنس خواه/دگرجنس خواه زاييده ميشود. راستش مطالب ديگري نيز در اين مصاحبه و مصاحبات قبلي است که نياز به بازنگري و بالا بردن سطح بحثها دارد. اميدوارم اعتراض خردمندانه کامنت گذاران سبب بازنگري در اين شيوه شود. چرا که اصل کارتان قابل ستايش و مثبت است و خودتان نيز توانا به مصاحبه.پس چرا لذتش و عمقش اينقدر اندک باشد.

-- داريوش برادري ، Apr 15, 2007 در ساعت 08:53 PM

1- چرا شما دو نفر (گفتگوگر و گفتگو شونده) اینقدر فارسی بد حرف میزنید.
2- اینکه فروید آدمها را در کل بیمار میداند، درست است؛ اما اغلب گفته های او اینجا تحریف شده.
3- فوکو تنها در یکی دو مصاحبه درباره همجنسگرایی صحبت میکند. آنجا نیز به شدت با نظریه های روانکاوی مخالفت نشان میدهد. کتاب فوق العاده عالی اش در باره تاریخ سکس بیشتر به رابطه سکس و قدرت میپردازد. در این کار او اصلا به رابطه جنسی میان آدمها کاری ندارد.

-- سعید ، Apr 15, 2007 در ساعت 08:53 PM

من با نظرات فوق يعني محروميت كاملا موافقم .چونكه من خودم زماني كه 18 ساله بودم و امكان ارتباط با جنس مخالف برايم مقدور نبود با يك پسر رابطه داشتيم. بعد از مدتي كه گذشت و با جنس مخالف رابطه برقرار كردم الان كه 28 سال دارم گاهي دوست دارم با يه مرد هم باشم.كه به نظر خودم بر مي گردد به 18 سالگي من.arash_ende_maarefat@yahoo.com

-- آرش ، Apr 16, 2007 در ساعت 08:53 PM

خانم رحيمي راستش کمي در تعجبم که چرا نظر تخصصي مرا مانند نگاه و نقد جالب و قابل تعمق آقاي نوش آذر جداگانه منتشر نکرديد، تا بحث درباره اين مباحث عميقتر و چندجانبه تر شود. لااقل خوشحال باشيد که در کنار شنوندگان و خوانندگان ديگر آگاه به اين مطالب، متخصصاني نيز به اين مصاحبه ها گوش مي دهند و توجه به مباحث و بالا بردن سطح مباحث دارند و مجاني نظرشان را برايتان بيان مي کنند. اين ديگر حدااقل احترام به نظر متخصصان در هر رشته ايست. لااقل اگر کمي آشنايي با اين مباحث داشته باشيد، مي توانستيد ببينيد که نقد من بسيار بنياديست. با آنکه مي توانستم در همين نقد مصاحبه بسياري نکات ديگر را مطرح کنم. با آنکه همين نوشتن اين نقد در عرض چند دقيقه ناشي از سالها کار و تحصيل و تجربه است. باري راستش براحتي مي توانم در اين برخوردتان نوعي دلخوري و نيز حالات متناقض شما را نسبت به نقد من ببينم که اگر بخواهم توضيح بدهم، شايد نکات بيشتري درباره نوع برخوردتان به کامنتها و مشکلات مصاحبه تان مشخص شود. اما من نه از روانکاوي مجاني خوشم آمده است و نه بخصوص از اين شيوه نيش زدن و يا بي توجهي و بي محلي مالامال از خشم نارسيستي پنهان به نظر ديگري که در اخلاق بسياري ايرانيان متاسفانه وجود دارد و در برخورد شما به نقد تخصصي من نيز ردپايي از آن ديده ميشود. يا بزبان ساده وارد عرصه مباحث مهمي مثل جنسيت و روانکاوي نشويد و يا اگر ميشويد، با توانايي دست به اين کار بزنيد که از نقدها و ديدن ضعفهاي کار خويش دلخور نشويد. بقول معروف يا مکن با پيل بانان دوستي/يا بساز خانه اي در بهر پيل. اما جواب شيوه برخورد سنتي و بي احترامي شما به نظر تخصصي ام را من با نيش زدن متقابل و سنتي مقابله نمي کنم. بلکه در کنار انتقاد مستقيم و صريح در بالا، با اعتراض مدرن به خاطر عدم درج اين نظر تخصصي در کنار نظرهاي تخصصي ديگر و ايجاد امکان مدرن ديدن چند نظريه و انتخاب و مقايسه شخصي براي خواننده و بالا بردن سطح بحث، از هرگونه نوشته اي بر مطالب شما از اين ببعد خودداري مي کنم. اميدوارم لااقل اين اعتراضم را در کامنت گذاري ثبت کنيد. باري بقول کنفوسيوس خوشبختي هر کسي به اندازه قد اوست. لطفا قد بکشيد و يا بيشتر ريشه بدوانيد تا به اين سرعت به خاطر نقدي و يا انتقادي بر نگاهتان دلخور نشويد.

-- داريوش برادري ، Apr 16, 2007 در ساعت 08:53 PM

ماهمنیر عزیز
از توجه و حس مسئولیت تان در پاسخگویی ممنونم.منتظر بقیه مطالب خواهم بود.داریوش عزیز پاسخ حرفه ای و علمی شما بهترین مکمل این پیامگیر شد.مرسی

-- نی لبک ، Apr 16, 2007 در ساعت 08:53 PM

متاسفم كه شما حتي شرم داريد كلمه استمنا را به فارسي يكار ببريد. مستربيشن چيست ديگر؟ كيس چيست؟ لابد اين مقاله را براي انگليسي فهم ها نوشته ايد

-- مهران ، Apr 21, 2007 در ساعت 08:53 PM

داریوش برادری گرامی
با سلام و ادب
1. باور کنید یا نه، من همین اکنون دو کامنت آخر شما را دیدم؛ مثل دیگر کامنت های پس از یادداشت خودم (خطاب به نی لبک و دیگر ناقدان، که نمی دانم چرا "بدون نام" چاپ شده. تقاضا می کنم این تأخیر را تنها و تنها به حساب تنگی زمان برای من بگذارید و نه احیانا کم توجهی.
2. من بدون هیچ تعارفی، از توجه مخاطبان، خاصه صاحب نظرانی مثل شما خرسندم و بلکه مفتخر.
3. من نه مسئول چاپ نظرات رادیو هستم و نه مقالات؛ مدیریت رادیو، مستقر در دفتر اصلی رادیو زمانه در آمستردام، پایتخت هلند است. حال آن که من یک برنامه ساز هستم که در نزدیکی واشنگتن، پایتخت امریکا زندگی می کنم.
4. تا جایی که من خبر دارم، آقای نوش آذر نقدش را در قالب یادداشتی مستقل به دفتر رادیو فرستاده و سردبیری سایت نیز آن را مستقل چاپ کرده است. در حالی که شما نظرات قابل و ارزنده ی خود را با بزرگواری پای گزارش من نوشته اید. گمان می کنم این رویه ی سایت است که کامنت ها را از مطلب جدا نمی کند. به هر روی من پیشنهاد و خواهش می کنم یک بار دیگر بردباری کرده، نکات خود را به شکل یک یادداشت مستقل برای رادیو ایمیل کنید و از مدیریت رادیو نیز تقاضا می کنم نقد شما را کنار یادداشت های مستقل دیگر مربوط به این برنامه چاپ کنند.
5. چنان که برای آقای نوش آذر نیز نوشتم، من مسئولیت ضعف یا قوت برنامه های خود را می پذیرم ولی سخنان مصاحبه شونده ها الزاما برابر با نگرش من برنامه ساز یا حتی رادیو زمانه نیست. من درحدتوانم، گردآورنده ی عقاید مختلف در این باب هستم و رادیو، محل انتشار باورهای گوناگون است. ارزش و زیبایی بحث نیز به همین چالش هاست. سخنرانی یکجانبه یا کلاس درس یک سویه نیست؛ این تریبون و این برنامه ها محل تبادل آرای خود شماست.
6. من همچنان شما را اول به عنایت به همه ی رشته برنامه دعوت می کنم و دویم به مشارکت در آن.
سپاسگزارم
ماهمنیر رحیمی

-- ماهمنیر رحیمی ، Apr 23, 2007 در ساعت 08:53 PM

مهران گرامی
من از آوردن کلمه ی "استمناء" شرم نداشتم؛ شاید آن لحظه ی مصاحبه این معادل عربی به ذهنم نیامده اما معادل فارسی آن "خودارضایی" چندبار استفاده شد.
برای کلمه ی "کیس" هم، گرچه یک ترم پزشکی و مطالعاتی شده، معادل "مورد" را چندبار به کار برده ام.
ضعف فارسی یا دیگر نقایص ما را به کمال خود ببخشید

-- ماهمنیر رحیمی ، Apr 23, 2007 در ساعت 08:53 PM

به‌نظر «ماهمنیر رحیمی»، همان بانوي مهرباني‌ست كه در ميان همجنسان خود ، «پهلوان»ترين است.
شاد باشيد.

-- ح.ش ، May 9, 2007 در ساعت 08:53 PM

با سلام و تشکر
به دلیل وجود کلمه سکس در لینک صوتی برنامه های شما ، ما که در ایران هستیم به فیلتر بر می خوریم لطفا در صورت امکان نامگذاریتان را عوض کنید.

-- مهیار ، May 23, 2007 در ساعت 08:53 PM

سلام
زیبابود

-- بهشتی ، Jun 8, 2007 در ساعت 08:53 PM

متاسفانه عدم پیش آگاهی جنسی قبل از ازدواج باعث بروز اختلافات عدیده ای در زندگی مشترک میشود. به نظر من رابطه جنسی پایه دیگر روابط زوجین است. اگر تو این رابطه موفق باشن، بقیه روابط تحت الشعاع قرار میگیره. همسرم هیچگونه آگاهی جنسی قبل ازدواج نداشت. متاسفانه نمیخواهد بپذیرد که سکس فقط دخول!!! نیست.همیشه سکس با او نهایتا 5 دقیقه طول میکشه که اونم فقط..... . یه مدت خودارضایی میکردم. ولی بدتر میشدم.8 سال از ازدواجم میگذره با داشتن یک دختر 3 ساله سال گذشته مجبور!!! به اختیارکردن پارتنر شدم. اوایل برام لذت بخش بود و بعد 7 سال برای اولین بار بود که به ارگاسم میرسیدم..اما الان به صورت یک عادت حتی میتونم بگم اعتیاد شده و اگه دوهفته فاصله بشه شدیدا عصبی و پرخاشگر میشم..حوصله هیجکدومشونو ندارم ..نه همسرم نه دخترم. از خودم متنفرم..

-- asal ، Jul 22, 2007 در ساعت 08:53 PM

مطالب سايت را بيشتر بقرمايد

-- بدون نام ، Aug 6, 2007 در ساعت 08:53 PM

Freud categories that you have mentioned are not like this. it is : Oral, Anal, Phalic.

-- N ، Nov 6, 2008 در ساعت 08:53 PM

سلام من میخوام کاملا در مورد بیماری آن ایرکشن بدونم و میخوام بدونم درمان داره یا نه میشه برام توضیح بدین یا برام ایمیل کنین خواهش میکنم جوابمو بدین

-- مهناز صابری ، Apr 11, 2010 در ساعت 08:53 PM