رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ آذر ۱۳۸۸

گذری در جهان سکندلایف

حسین نوش­آذر

میلیون­ها نفر در صفحه­ی «سکند لایف» (Second Life)، در چهار سال گذشته یک جهان دیگر و واقعیت ِ دومی ساخته­اند. آنها در این جهان خودساخته و این واقعیت ِ خودآفریده چیستی و کیستی­شان را آن‌گونه که می­خواهند و می­پسندند رقم زده­اند و بدین ترتیب از پشت «نقاب» آرزوها و رویاهاشان را در یک دنیای مجازی تحقق داده­اند. اکنون نمایندگان شرکت­ها و بانک­ها و حتی دولت­ها هم به این جهان مجازی راه پیدا کرده­اند.


صفحه اصلی سکند لایف

آن زندگی دیگر
همگان به سادگی می­توانند به جهان ِ مجازی سکند لایف راه پیدا کنند. کافی­ست که به اینترنت دسترسی داشته باشی. آنگاه می­توانی به نشانی www.secondlife.com بروی، به عضویت سایت دربیایی و نرم­افزارهایی را که احتیاج داری، به رایگان دانلود کنی.

عضویت در سایت رایگان است، اما تنها اعضایی که ماهانه شش دلار به عنوان حق عضویت می­پردازند، از حق خرید و فروش زمین و به یک معنا از حق شهروندی برخوردارند. با کارت اعتباری و از طریق پی­پل به سادگی می­توان از حق شهروندی برخوردار شد. پس از ثبت نام در سایت می­توانی همزاد ِ خود را بیافرینی. همزاد ِ تو یا به اصطلاح Avator نماینده­ی تو، تصور یا همان ایماژی­ست که دوست داری از خودت ایجاد کنی. همزادت تصور آرمانی تو از خودت است. همزادت یک شخصیت مجازی­ست که می­توانی به او لباس­های مد ِ روز بپوشانی و آرایشش کنی. همزادها می­توانند راه بروند، پرواز کنند و به جاهای گوناگون بروند و با اشخاص دیگر آشنا شوند.

واحد ِ پول سکند لایف دلار ِ لیندن است. هر دلار آمریکا معادل دویست و هفتاد دلار لیندن است. در سکند لایف می­توانی همه چیز را بخری و هر چه را که دوست داری بفروشی. معاملات املاک از سودآورترین معاملات در سکند لایف است. سکس و قمار، و یا کافه­گردی هم پول­ساز است. زندگی روزانه در سکند لایف بر محور کافه­گردی، شرکت در مهمانی­ها، مد و خرید و فروش اتفاق می­افتد. در تالارهای گفت و گو می­توان دیگران را شناخت و به اتفاق به جاهای دیدنی رفت.

اشک اوید و آن واقعیت ِ دوم
در اساطیر یونان آمده است که اوید Ovid مجسمه­ای از مرمر ساخت. این مجسمه آن­قدر زیبا بود که اوید به آن دل باخت. دل ونوس از اشک­های اوید به رحم آمد و به مجسمه زندگی بخشید. ادبیات تخیلی – علمی بیانگر آرزوی انسان است برای از میان برداشتن مرز ِ میان تخیل و واقعیت. در اواسط دهه­ی هشتاد میلادی سایبرپانک­ها موفق شدند جهان ِ تخیلی – علمی و رمانتیسم سیاه را در دنیای وب تحقق بخشند. در رمان ِ Snow Crash نوشته­ی نیل استیفنسن Neal Stephenson انسان­ها از واقعیت ِ دردناک و خشن ِِ جهان سرمایه­داری می­گریزند و به «فراکهکشانی» (Metauniversum) پناه می­آورند که در آنجا هر کس می­تواند آن تصور ِ آرمانی از خودش را اجرا کند و به نمایش بگذرد: واقعیت ِ دومی که رنج ِ پذیرش واقعیت زندگی روانه را نه تنها تحمل­پذیر می­کند، بل­که حتی به خود ِ واقعیت تبدیل می­شود. نیچه گفته بود: انسان موجودی­ست که باید بر او چیره شد.

در دنیای سکند لایف انسان بر خودش چیره می­شود، به این شکل که تخیل را به جای واقعیت، و تصور را به جای حضور می­نشاند. ظاهراً جهان، این جهان ِ واقعی دیگر کافی نیست. انسان به گریزگاهی نیاز دارد. در زمانه­ای که می­گویند تاریخ به پایان خود نزدیک می­شود، انسان به تخیل پناه می­آورد و در جهان مجازی زندگی جاودانه­ای برای خود فراهم می­کند. در سکند لایف آن «من» ای را می­بینیم که هرگز پیر و درمانده نمی­شود.

در غرب به تعداد سالخوردگان هر دم افزوده می­شود و از تعداد نوزادان هر دم کاسته می­شود. چنان است که انگار انسان غربی با انقطاع نسل اش جهان واقعی را ترک می­کند و به دنیای مجازی پناه می­آورد. جایی که تصور بر حضور، خیال بر واقعیت، توانایی بر درماندگی برای همیشه چیره شده است. این جهان زیبا ساکنانی دارد که خودشیفتگی­شان را با آفرینش همزادهایی زیبا و حماسی ارضا می­کنند. آنچه که تا دیروز در کلام ِ روزانه در وبلاگ­ها اتفاق می­افتاد، اکنون به شکل پیچیده­تر و متکامل­تری در یک جهان سه بعدی اتفاق می­افتد.


صفحه مخصوص مدیا در سکند لایف

دوست داری کی باشی و چطور باشی؟
در آغاز بازی از خودت می­پرسی: من دوست دارم کی باشم؟ رنگ پوستم سبز باشد یا قرمز یا آبی؟ من مردم، اما دلم می­خواهد زنی باشم زیبا یا برعکس من زن هستم اما دلم می­خواهد یک مرد باشم. در هر حال، هر چی که هستی و هر کی که می­خواهی باشی در جهان سکند لایف مانع و محدودیتی برای کیستی و چیستی تو وجود ندارد. همزاد تو در آغاز بازی فقط یک مهره­ی برهنه است. تو می­توانی همزادت را از میان دوازده الگو انتخاب کنی. الگوی زنانه، مردانه و حیواناتی مثل روباه یا خرس. بعد از آن که جنسیتت را تعیین کردی، باید نامی برای خودت انتخاب کنی. سکند لایف پیشنهاد می­کند که در انتخاب نام دقت کنی. اگر نامت را انتخاب کردی، دیگر راه برگشت وجود ندارد. ما در دهکده­ی جهانی زندگی می­کنیم. مرزها بی­معنی شده­اند. نامی را انتخاب کن که در همه­ی زبان­ها خوش­آهنگ باشد.

در سکند لایف بازنده و برنده بی­معنی­ست. همه چیز مثل جشن کارناوال است. آدمی به لباس مبدل درمی­آید که از پشت نقاب از زندگی لذت ببرد. با این حال تو به همزادت نگاه می­کنی و به این حقیقت پی می­بری که همزادت یک چهره­ی معمولی و متوسط ­الحال است. موشواره را به حرکت درمی­آوری و روی یکی از فرمان­ها توقف می­کنی. حالا می­توانی موهایت و رنگ پوستت را تغییر بدهی. پرومته از همین حد از توانایی برخوردار بود. خدا مرده است. تو اکنون به جایگاه خداوند فرازآمده­ای که خدای خودت باشی. همه چیز به موشواره و صفحه کلیدت بستگی دارد. تو که نه، همزادت حالا می­تواند بدود، پرواز کند یا سوار اتوموبیلش شود و خود را به یک کافه برساند. همزادت می­تواند به طرفه­العینی خود را به رم برساند. در رم خبری نیست. به یک بازار می­روی که آن هم خلوت است. جزیره­ی ایبیسا را دارند می­سازند. در راه به یک دختر زیبا برمی­خوری که روی زمین خود را رها کرده است. به او نزدیک می­شوی، می­خواهی با او سر صحبت را باز کنی. می­گوید: به ظاهرم نگاه نکن. من گی هستم. می­گویی باشد و می­روی به کافه­ای که صاحب آن یک آلمانی­ست. در آنجا موسیقی هست و آدم­هایی که همه شبیه تو هستند و می­توانند به زبان تو صحبت کنند. با ماریا آشنا می­شوی و بعد از آن که او از کلاه تو یا لباست تعریف کرد، از کافه بیرون می­آیی. یادت باشد حتماً سری به دفتر روزنامه­ی آواستار بزنی. در دفتر روزنامه مهمترین عنوان خبرها را می­شود دید. وقتی از همزادت جدا می­شوی که به خودت نگاه کنی، به این واقعیت ساده پی می­بری که آدمی گاهی به یک نقش فرومی­رود تا با واقعیت هستی خودش بیشتر آشنا شود. برای همین می­گویم: آرزوهای ما افشاگرند.

نقاب و تمدن
شکسپیر گمان می­کند زندگی صحنه­ی یک نمایش است. ما به صحنه می­آییم که در لباس مبدل و از پشت نقاب در نقشی که برای­مان تعیین شده است بازی کنیم. پیرآندللو اعتقاد داشت که آدمی نقاب بر چهره دارد. لباس نظامیان، حجاب زنان مسلمان، آرایش سرخپوستان، کلاه ِ سفید کوکوس­کلان­ها همه نقاب­هایی هستند که زندگی دوم آدمی را به نمایش می­گذارند. نقاب یک خاصیت ِ دوگانه دارد: من ِ آدمی را از چشم غیر پنهان می­کند تا آن را به شکلی دیگر در انظار عموم به نمایش بگذارد. تئودور آدرنو و ماکس هورکهایمر در توضیح دیالکتیک روشنگری اعتقاد داشتند که تمدن با نقاب آغاز شد. اودیسه، اولین انسان مدرن، انسان بودنش را مدیون تخیلش است. از او پرسیدند که تو کی هستی؟ اودیسه پاسخ داد: هیچکس.

زندگی دوم، بعد از مرگ
پس از طوفان نوح خداوند به انسان زندگی دوباره را اعطا کرد. با این حال کشتی نوح کوچک بود. ناگزیر از هر موجود زنده­ای تنها عده­ی اندکی می­توانستند به کشتی راه پیدا کنند. سکند لایف مصداق ِ کشتی نوح است. با این تفاوت که در دنیای مجازی هر کسی می­تواند آن «زندگی دوم» را تجربه کند. بر اساس باور مسیحیان «زندگی دوم» بعد از مرگ اتفاق می­افتد. از این نظر دنیای مجازی سکند لایف یک جهان ِ مسیحی­ست که با تکنولوژی تحقق پیدا کرده است.

در سکند لایف «مشارکت فعال کاربران» یا اینتراکتیویتت به سطحی والاتر ارتقا یافته است. اگر در وبلاگ­ها یا در سایت­های خبری مثل «زمانه» مشارکت خوانندگان تنها در سطح کلامی و به شکل کتبی اتفاق می­افتد، در سکند لایف برای نخستین بار کنش اجتماعی به شکل اینتراکتیو روی می­دهد. این کنش هر چند دموکراتیک است، اما رویکرد آن به آرمانشهر یا مدینه­ی فاضله، به آن ناکجاآبادی­ نیست که از صلح و دوستی و برابری و عشق نشان دارد. تویوتا و ب ام و آدیداس در سکند لایف نمایندگی دارند، برخی از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی در این اجتماع حضور دارند، سوئد تازگی در سکند لایف یک دفتر نمایندگی باز کرده است و با وجود آن که سکند لایف هنوز در مرحله­ی فئودالیسم است و در نتیجه هنوز دوره­ی بنگاه­های نشر خبر فرانرسیده، اما شرکت اشپرینگر، بزرگترین انتشاراتی آلمان نخستین روزنامه­ی سکند لایف را به نام AvaStar منتشر می­کند. هفت روزنامه­نگار حرفه­ای حقوق­بگیر هر روز مهم­ترین رویدادها را به شکل عنوان­های برجسته و جنجالی در اختیار کاربران قرار می­دهند.

محور کنش اجتماعی در سکند لایف پول است. در اجتماع هر چه تقاضا بیشتر باشد و عرضه کمتر، بهای کالا بیشتر است. در سکند لایف هر چه کالا بیشتر قابل دسترس باشد و سریع­تر بتوان آن را عرضه کرد، به بهای آن افزوده می­شود.

در سال گذشته سه میلیون نفر به عضویت این سایت درآمده­اند. ده درصد کاربران آلمانی هستند و باقی انگلیسی­زبان. آیا به زودی در سکند لایف شاهد پیدایش نخستین جزیره­ی فارسی زبان با اولین روزنامه­ و اولین ایستگاه رادیویی «زمانه» و اولین قهوه­خانه و اولین سالن تأتر و سینما خواهیم بود؟ هر چه باشد عرفان ما با مسیحیت خویشاوند است. چقدر از کرامات و خرق عادات مشایخ در ادبیات صوفیه سخن به میان آمده است؟ مگر نه این است که ساکنان سکند لایف هر یک می­توانند روی دریاها راه بروند و در آسمان­ها پرواز کنند و مگر نه این است که در فرهنگ باستانی ما همیشه آرزوی آرمان­شهری را داشتیم که بتوانیم در کوچه و خیابان­هایش راه برویم و شخصیت­هایی را ببینیم که مخرج مشترک قهرمانان و خدایانی هستند که در ذهن ما نماد رستگاری و خیر هستند؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیار عالی.
منتها همت جوونهای با غیرت ایرانی لازم تا نام ایران وزبان پارسی چون گوهری گرانبها در سکند لایف خوش بذرخشد.

-- ALI ، Aug 17, 2007 در ساعت 04:50 PM

شما چرا یک جا در سکند لایف درست نمیکنید؟
ما منتظریم!
باور کنین شما برید جلو همه میان!

-- پری ، Dec 1, 2009 در ساعت 04:50 PM