رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ اسفند ۱۳۸۵

اسلام‌هراسی در اروپا

ترجمه رضا شوقی

تحقیقات جامعه‌شناختی حاکی از روند رو به رشد طرد مسلمانان مهاجر به اروپا از جانب مردم کشورهای میزبان، به‌دلیل "هراس خیالی از اسلام" است.


گروه پژوهش اجتماعی دانشگاه بیلفلد آلمان به سرپرستی ویلهم هایت مایا در این مسئله وجوه تکان دهنده‌ای از بشرستیزی می‌بیند که حتی در طبقه متوسط بالای اروپا هم قابل مشاهده است.

مرکز اروپایی نظارت بر راسیسم و بیگانه ستیزی(EUMC) در جدیدترین گزارش خود خبر از تبعیض علیه مسلمانان در کل اروپا می‌دهد، تبعیضی که از سال ۲۰۰۱ رو به افزایش نهاده است.

به‌رغم حملات تروریستی صورت گرفته و با توجه به سوء‌ظنی که در محتوای کلی تبلیغات رسانه‌ها نسبت به اسلام وجود دارد، این نکته تعجب برانگیز است که مسلمانان تا چه اندازه کم مورد هم‌دردی و تفاهم قرار گرفته‌اند همان‌طور که این نکته نیز موجب تعجب است که چطور عموم مسلمانان به دو طیف مسلمان کاملا صلح‌جو و سازگار با جامعه اروپا و مسلمان رادیکال یا حتی تروریست تقسیم شده‌اند.

تردید فزاینده قشر متوسط
نظر سنجی‌های هایت مایا و EUMC مورد سرزنش قرار گرفته‌اند که ترسی خیالی به‌نام "اسلام‌هراسی" را ایجاد کرده‌اند به گونه‌ای که بحث انتقادی در مورد وضعیت غیرقابل تحمل برخی مسائل در جامعه مسلمین را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

براساس تحقیق دانشگاه بیلفلد، هرکس مخالفت خود با گزینه‌های زیر را اعلام کند در واقع دشمنی تقریبی خود با اسلام را ثابت کرده‌است:
"اسلام یک فرهنگ بسیار ارزشمند را با خود به ارمغان آورده است".
"من با کمال میل حاضرم فرزندم را به مدرسه‌ای بفرستم که یک زن مسلمان با حجاب در آن‌جا تدریس می کند".
"این مسئله مسلمانان است و به من ربطی ندارد که آن‌ها در انظار عمومی به وسیله بلندگو، دیگران را به نماز و دعا دعوت می کنند".
البته پی بردن به دشمنی با اسلام از مخالفت با این گزینه‌ها می‌تواند نشان‌دهنده یک پیش داوری و تفکر کلیشه‌ای باشد، گرچه الزاما این‌طور نیست.

بر اساس نتایج کلی این تحقیقات که به وسیله پژوهش موسسه سنجش افکار آلنس باخ آلمان نیز تایید می‌شود باید گفت این نکته قابل انکار نیست که سوءظن به مسلمانان فقط علیه حاشیه تروریستی نیست، بلکه قلب اقلیت مسلمان در غرب را نشانه گرفته‌است. آن‌چه به‌طور ویژه قابل توجه است، رشد دیدگاه بدبینانه نسبت به مسلمانان درمیان قشر متوسط اروپائیان است، قشری که در جوامع دموکراتیک نقشی مهم در بسط تسامح و تساهل ایفا کرده و پیش پرداخت هزینه سازگاری مهاجران با جامعه میزبان بر عهده آن‌ها است. به عبارت دیگر وضعیت اسلام‌هراسی شایع در میان این قشر که هیچ‌گونه تفاوت دینی - فرهنگی را مجاز نمی‌شمارد یک تغییر رادیکال محسوب می‌شود.

برای درک این تغییر کافی است انسان در موارد اختلافات طبیعی مسلمانان با سایر شهروندان اروپایی، مثل دعوا بر سر محل ساخت یک مسجد یا موارد مشابه دیگر در یک گردهمآیی دل‌خواهانه شهروندان شرکت کرده تا حتی در میان قشر مرفه حاضر در تجمع نیز سوءظن آمیخته به حس خشم نسبت به مسلمانان را احساس کند. در چنین فضایی، این افراد حتی حاضرند به راحتی هر یک از بندهای قانون اساسی که در مورد آزادی دینی است را نیز قربانی خواست خود کنند.

قشر مرفه اروپایی به جای تعامل در روند سازگاری مهاجران، این وظیفه را کاملا و تقریبا به نحوی غیر قابل حل برگردن مسلمانان انداخته است.

انتقاد قابل قبول
این سکه البته روی دیگری نیز دارد و آن آزادی و خلاصی یافتن از دین و امکان انتقاد متخصصانه و منصفانه از آن است.

کیفیت یک دین - که البته مقیاس و چند و چون آن نه به نظر آحاد مومنان به آن دین بستگی دارد و نه به روحانیون آن، در نهایت خود را این‌گونه به اثبات می‌رساند که چگونه با اطمینان و خون‌سردی کامل با انتقادها دست و پنجه نرم می‌کند و چقدر قادر به تحمل توهین، خصومت و سوءظن دیگران است.

اما سخن‌گویان مسلمین حتی زمانی که دین‌شان به حق نیز مورد انتقاد قرار می‌گیرد دیگران را به ترویج مفهوم اسلام‌هراسی متهم می‌کنند، در حالی‌که حق انتقاد باید به عنوان یک دستاورد متعالی و غیرقابل تغییر عصر روشن‌گری همیشه محترم و محفوظ بماند.

دموکراسی غربی مدت‌ها است که جرم توهین به مقدسات را به نفع هنر و آزادی عقیده، ملغی کرده است، بنابراین زمانی که انسان از آزادی دینی خود استفاده کرده و کاری انجام می‌دهد ،حتی اگر این کار مومنان را متالم کند، با دین دشمنی نکرده‌است.

انتقاد از فقدان برابری جنسی یا انتقاد از رفتار غیرقابل قبول با هم‌جنس‌گرایان در تمام جوامع اسلامی، دقیقا مثل مسئله آوارگی یهودیان، فقط مربوط به بنیادگرایان متعصب نمی‌شود بلکه متوجه عموم مسلمانان است و البته باید توجه داشت که مبانی الهیاتی این مسائل نیز سست است.

اسلام به عنوان یک دین برای تحت فشار قراردادن مردان هم‌جنس‌باز و زنان، مستمسک‌های فراوانی د راختیار مسلمانان قرار نمی‌دهد.این مسائل در حقیقت در یک فرهنگ پدر سالار کهنه ریشه دارد که شاخص‌های آن را بیشتر می‌توان به عنوان امری مرتجعانه توصیف کرد.

آیا این تفکر کهنه‌پرستانه نیست که در کشورهای عربی - اسلامی هم‌چنان به طرزی چشم‌گیر براین مسئله اصرار می‌شود که امور نسل‌ها و جنس‌های مختلف در جامعه مطابق نظم کهن قبیله‌ای اداره شود؟ راستی چرا مسلمانان روشن بین مبارزه واپسین علیه این مسائل را آغاز نمی کنند؟

نمی‌شود گفت هرجا که اسلام‌هراسی وجود دارد دشمنی با اسلام هم هست. موضوع جنگ با اسلام از واژگان ابداعی یک سازمان ضد راسیسم سرچشمه می گیرد، واژگانی که «رانی مد تراست» انگلیسی در سال ۱۹۹۷ به عنوان تابوهای انتقادی در فرهنگ‌های مختلف و به‌خصوص از لحاظ سیاسی، طی یک لیست طولانی ارائه کرد. او گفت: «هر که اسلام را به عنوان یک "ایدئولوژی سیاسی" در نظر بگیرد یا "آن را به سود منافع سیاسی و نظامی مورد استفاده قرار دهد" یا کسی که "حق انتقاد به اسلام را در غرب به‌طور کلی مردود بداند" با اسلام دشمنی کرده است».

***
مسئله امروز مسلمانان در اروپا محدودیت‌های اجتماعی آنان است. مساجد، مدارس و قبرستان‌های مسلمین تخریب می شود. آن‌ها در موسسات و سازمان‌های عمومی و در مسیر تحصیل و زندگی شغلی خود به خاطر دینشان یا به دلیل ظواهر اسلامی‌شان مورد تبعیض قرار می‌گیرند.

فاشیسم اسلامی
مفهوم دیگری که در اردوگاه منتقدین اسلام رواج یافته و به موضوعی برای جنگ و ستیز بدل شده است "فاشیسم اسلامی" است. دیرگاهی است که افرادی آشنا با اسلام، مانند منفرد هلپرن، ماگزیم رودین سون و مالیز روتفن، این تعبیر جدید را رواج داده و روزنامه‌نگاران چپ و راست مانند کریستوفر هیکنس یا آندرو سولیوان نیز با استفاده از آن حمایت خود از جنگ عراق را مستدل کرده‌اند و به‌تازگی جورج بوش و آنگلا مرکل نیز به جرگه علاقمندان به این عبارت پیوسته‌اند.

در این میان باید از نقش فعالان دموکراسی در مقابله با فاشیسم اسلامی پرسید. آیا دموکرات‌های غربی تنها زمانی از بی‌تفاوتی، رخوت و خودشیفتگی بیرون خواهند آمد که برق شمشیر هیتلر را بالای سر خود ببینند؟ آیا حتما لازم است که چنین مشابهت تاریخی خطرناکی ترسیم شود تا اهمیت ضدیت با جهادگرایی روشن شود؟

خصلت استبدادی تقریبا تمام رژیم‌های اسلامی، از مراکش گرفته تا مالزی و هم‌چنین پتانسیل دیکتاتورگری جنبش‌های الهیاتی در اردوگاه شیعیان[؟!] مانند گروه ترور القاعده، غیرقابل مناقشه است.

خصلت فاشیسم به ویژه درمورد پیوند خویشاوندی میان یهودستیزی فاشیستی و جنگ امروز میان اسلام‌گرایان علیه یهودیان و آمریکایی‌ها که نئونازیست‌ها را به هم‌بستگی با اسلام سوق داده است، به خوبی صدق می‌کند. به لحاظ تاریخی نیز "ورژن کلیسایی فاشیسم" که در اثناء جنگ بیش از همه در اتریش و اروپای شرقی میانه رواج داشت، با سرکوب و خشونت دینی در دنیای امروز فرق چندانی نمی‌کند.

البته اختلافات فراوانی میان پدیده فاشیسم اروپایی و جهادگرایی وجود دارد. در حالی‌که اولی توانسته مفهوم دولت - ملت قومی را پیش نهاده و هیچ‌گونه تلفیقی میان فرهنگ دینی متداول و جنبش‌های اجتماعی را بر نمی‌تابد، جهادگرایی برعکس، یک گرایش اجتماعی رادیکال علیه مسیحیت و سایر ادیان است.

با توجه به این مسائل، شناسایی آگاهانه دشمن و آن‌گونه که ولف لپنیز می‌گوید یک "دشمن پژوهی" خود انعکاسی ضروری می‌نماید. این مطلب را برنده سال گذشته جایزه صلح کتابفروشی‌های آلمان، در کمال تعجب و حیرت مقامات کلیسای پائول و عموم مخاطبان صلح‌طلب بیان کرد و با ذکر این جمله چشم خود را بر وضعیت آماده باش جنگی در "جنگ فرهنگ‌ها" فرو بست.

***
گفت‌وگو در باره مسائلی از قبیل آن‌چه گذشت می‌تواند دستاوردهای مفیدی برای عموم مردم و نیز برای رشته مطالعات فرهنگی در برداشته باشد. پیش شرط هرگونه بحث و تحقیق در مورد رابطه اسلام و مدرنیته، گذر از شعارها و موضوعات جنگ‌برانگیزاننده‌ای مانند اسلام‌هراسی و فاشیسم اسلامی و نیز دوری از پیش‌داوری، غلبه بر مسائل جدلی و برداشتن عینک سیاسی‌نگری از چشمان است.

-------------------------
منبع:
Qantara.de

Share/Save/Bookmark