رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ مرداد ۱۳۸۹
مروری بر هنر و ادبیات ایران پس از دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری

تصویرهایی که از سایه آمده‌اند

عباس معروفی
maroufi@radiozamaneh.com

جنبش سبز ایران، برآمده از موقعیت تکنولوژی رسانه‌هاست. دیجیتالیزم، موبایل، اینترنت و سرعت جابه‌جایی تصویر و خبر، به انقلابی نافرجام انجامیده که ده‌سال پیش کسی حتی خوابش را هم نمی‌دید.

Download it Here!

واکنش مردم به کردار حاکمیت توتالیتر، زمینه‌های انقلابی فراگیر را فراهم آورده که ظاهراً بهانه‌اش تقلب گسترده در آرای انتخاباتی است؛ اما واقعیت این است که مردم ایران از این همه دروغ و چپاول و اختلاس و ندانم‌کاری و سرکوب و دخالت به‌ ستوه آمده‌اند. جوان نسل جنبش سبز، برخلاف جوان نسل انقلاب ۵۷، تکلیفش با خودش روشن است. می‌خواهد آزاد و خوشبخت، کار و زندگی کند. می‌خواهد در امروز و آینده‌ی کشورش، نقش و حضور داشته باشد. می‌خواهد آن‌چه را دوست دارد و می‌پسندد، خودش انتخاب کند و بخواند و بشنود و ببیند.

نمی‌خواهد دنبال هر جریان سربسته و هر شعاری راه بیافتد. نمی‌خواهد بی‌دلیل رژیمی را ساقط کند تا رژیم دیگر جایگزین شود؛ و به همین خاطر جنبش سبز مثل انقلاب ۵۷ زود به‌بار ننشسته و زود رهبر و اسلحه پیدا نکرده است؛ و جالب‌تر این که رهبر ضمنی جنبش هم این ضرورت را دریافته و براساس پتانسیل جامعه گفته است: «هر ایرانی یک ستاد» و خطاب به جوانان جنبش سبز گفته است: «رهبر شمایید.»

حاکمیت توتالیتر تمامی مجلات و روزنامه‌های مستقل را ممنوع و تعطیل کرده است. صدها روزنامه‌نگار به زندان افتاده‌اند و صدها خبرنگار و عکاس به کشورهای همسایه گریخته و بسیاری از آنها خود را به اروپا رسانده‌اند. حالا تعدادی نشریه‌ی دولتی، خبرهای یکدست و خالص حکومتی را منتشر می‌کنند. جوان نسل جنبش سبز، به نشریات دولتی اعتماد ندارد. به همین خاطر منتظر خبرنگار و عکاس نمی‌ماند، خودش می‌شود خبرنگار و عکاس.
زمانه یک موبایل یا دوربین دستش داده که خود لحظه‌ها را به ثبت برساند. داغ‌ترین خبرها را به سراسر جهان مخابره کند و شگفت‌آورترین تصویرها را به دنیا نشان دهد. به همین خاطر منتظر روزنامه‌ و رادیو و تلویزیون هم نمی‌ایستد. از طریق ایمیل و یا وبلاگ یا فیس‌بوک خبر را خودش منتشر می‌کند.

وزارت ارشاد برای فیلمسازان دستورالعمل صادر کرده و از آنان خواسته که در مورد موضوعاتی فیلم بسازند که حکومت نیاز دارد. فیلمسازان مستقل عملاً توان کار ندارند. هم‌چنان که داستان‌ها و رمان‌ها اجازه‌ی انتشار نمی‌گیرند. هنوز حدود چهارهزار کتاب در انتظار مجوز انتشار است. بسیاری از نویسندگان و شاعران، ایران را ترک کرده‌اند و بسیاری از آنها که در وطن مانده‌اند، در اروپا دنبال ناشر می‌گردند که کتاب‌شان به زبان فارسی چاپ و منتشر شود، اما بدون سانسور. در دو سه سال اخیر به‌ویژه پس از انتخابات، کار هنری به‌کلی تعطیل شده است.

گرچه برخی معتقدند که جنبش سبز باید زود به‌بار بنشیند و نتیجه دهد، اما علی‌رغم هزینه‌ی سنگینی که وارد می‌شود، جامعه‌ی ما نیازمند آگاهی و تعریف‌های تازه از هر پدیده‌ای است. جامعه، نیازمند معرفت است. چیزی که به‌ دلیل حاکمیت نظام دلالی مثل روح از بدن جامعه پرکشیده و جسد بی‌معرفت و تهی، حالا سالیانی‌ست که برای آدم‌ها شاخ و شانه می‌کشد.

روح حاکم برجامعه‌ی ما در ایران، امروز همانی‌ست که در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی به نمایش درمی‌آید. تلویزیون سراسری و دولتی، آیینه‌ای برابر جامعه گرفته تا تصویر خودش را نشانش دهد. دیگر کسی به کسی رحم نمی‌کند. برادر به برادر، فرزند به پدر، پدر به فرزند، رفیق به رفیق، عاشق به معشوق. مثل این که دیگر چیزی وجود ندارد تا آدم‌ها به‌هم پای‌بند و وفادار بمانند. عصر آخرت‌زمانی شده. جامعه با عده‌ای غارتی روبه‌روست. عده‌ای که تا دیروز آشنا و برادر و فامیل بودند، امروز به قصد چپاول و غارت آمده‌اند و این روحیه در رسانه‌های دولتی، حالا به هر قصدی، تزریق می‌شود.

سندسازی، بالاکشیدن زمین و ملک مردم، فحشا، اعتیاد، دزدی، باج‌گیری، رباخواری، رشوه، حق‌کشی، آدم‌ربایی و بسیار کار خلاف شرع و عرف، مابه‌ازای سرسپردگی به حاکمیت، در کفه‌ی ترازو داوری مردم قرار می‌گیرد. مسئله‌ی روز جامعه همین خلافکاری‌هاست که در برابر سرسپردگی به حاکمیت اسلامی مورد نقد قرار می‌گیرد؛ اما چون حاکمیت با دروغ و تقلب و تجاوز و کشتار مردم بیگناه و بی‌پناه دستش آلوده است و دیگر حیثیتی ندارد، سریال‌ها و فیلم‌ها نتایج معکوس به‌بار می‌آورند. ضد قهرمان نزد مردم قهرمان است. چون دزدی و آن‌گاه دودره کردن پلیس، آن‌ هم پلیس ضد مردم، بسیار شرافتمندانه‌تر از آن است که ضدقهرمان با کول‌باری از گناه و خلاف تسلیم عدالتی شود که دروغ و سرابی بیش نیست.

موضوع بقیه‌ی سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی، روح، سرگردانی ارواح در برزخ، قیامت و دنیای پس از مرگ است. سیاست‌گذاران فرهنگی، صحرای محشر اسلامی را به تصویر می‌کشند و آنچه آخوندها سالیان دراز بر منبرها در گوش مردم خوانده‌اند، حالا به صورت فیلم و سریال برای میلیون‌ها مردم ایران پخش می‌شود. هر فیلم و سریالی یک مشاور مذهبی دارد که نامش را هم در تیتراژ می‌نویسند. دوزخ و بهشت و برزخ به روایت ملاهای بی‌تجربه‌ای که کوچک‌ترین درکی از هنر و ادبیات و سینما ندارند، به نمایش درمی‌آید.

به نظر می‌رسد با این فیلم‌ها و سریال‌ها دارند روی واقعیت عریان جامعه سرپوش می‌گذارند. می‌خواهند چهره‌ی جامعه را با فیلم‌های غیر واقعی و خیالی بزک کنند، اما فقر و گرانی و تورم و دزدی و رشوه و غارت و سرکوب تا اعماق جامعه را پوشانده است و این چهره‌ی بزک‌ کرده، شباهتی به جامعه‌ی ما ندارد. شبیه آخوندی است که مدام دارد مردم را از عذاب الیم و آتش جهنم می‌ترساند. هر به چندی هنرپیشه‌ها و چهره‌های هنری معروف را به دیدار رهبر انقلاب می‌برند و تصویر دیدار را بارها برای مردم پخش می‌کنند تا نشان دهند که چقدر رهبر جمهوری اسلامی هنردوست و هنرپرور است. همین رفتارها موجب نفرت مردم از چهره‌های هنری شده و جوان‌ها مدام در وبلاگ و فیس بوک نفرت خود را از این هنرمندان ابراز می‌کنند.

آنها با چشم‌های خود دیده‌اند که پلیس و نیروهای حکومتی بارها و بارها از روی جوان‌های تظاهرکننده‌ گذشته‌ و جسد له‌شده و ویران آنان را روی دست مردم گذاشته‌اند. و بدتر آن که همان شب در همان تلویزیون سراسری، حتی با دروغ‌های عجیب و غریب، نتوانسته‌اند بر جنایت خود سرپوش بگذارند یا توجیهی برآن بتراشند.

مردم با چشم‌های خود دیده‌اند که نیروهای بسیجی، بارها و بارها دختران جوان را ربوده و جسد سوخته و تجاوزشده و متلاشی آنان را در بیابان‌های اطراف شهر رها کرده و بدتر آن که از همان تلویزیون دولتی، حتی نتوانستند لحن تهدیدآمیز حاکمیت را بر اصرار خود در این جنایت پنهان کنند.

به اعتقاد من کش آمدن جریان مبارزه، کم‌ترین نتیجه‌اش آگاهی در لایه‌های عمیق اجتماع است. امروزه داستان‌ها و شعرهایی نوشته می‌شود که ریشه در جنبش مردم دارد. ریشه در ظلم و سرکوب و تجاوز دارد. یادم می‌آید در سال‌های جنگ، داستان‌ها و شعرها اکثراً گورستانی بود. عشق در گورستان پا می‌گرفت و جامعه‌ی جوان ایران، یک پایش لب گور بود. اما ستم و ظلم به صورت سمبلیک در آثار ادبی جلوه می‌کرد.

این روزها وقتی کار جوان‌ها را بخوانی، درمی‌یابی که همه‌ی تصویرهای سمبلیک و استعاره‌ها از سایه درآمدند و چهره پیدا کرده‌اند. داستان‌ها و شعرهای این روزها همه تصویر چالش‌های مردم با نیروهای حکومتی است. بار دیگر داریم به اساطیر ایران بازمی‌گردیم. بار دیگر به روشنی، نبرد خیر و شر روایت می‌شود. اهورا و اهریمن، رودررو قرار گرفته‌اند. جنگ آدم‌ها و دیوهاست.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ما مردمی دیندار بودیم و بسی ساده دل. هدف این بود اساسیترین پایه های اخلاق ایرانی خرد شود. در این متن خودتان نوشتید چه پیش آمد.

-- بدون نام ، Aug 21, 2010 در ساعت 09:02 PM