رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ آبان ۱۳۸۹
چند نکته پیرامون مقاله‌ی حسین ایمانیان درباره‌ی رمان «یکشنبه» و حواشی دیگر

از صداقت و جسارت تا تعطیل استدلال

امیر احمدی آریان

چندی پیش در رادیو زمانه مقاله‌ای از حسین ایمانیان، شاعر، منتقد ادبی و عضو شورای سردبیری نشریه‌ی «دستور» با عنوان «علیه پوپولیسم مطبوعاتی» منتشر شد که واکنش‌هایی را برانگیخت. امروز امیر احمدی آریان، نویسنده‌ی رمان «چرخ دنده‌ها»، و مترجم آثاری مانند «نه سرزمینی برای پیرمردان» نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی و منتقد ادبی، در مقاله‌ای که اکنون از نظر خوانندگان می‌گذرد شیوه‌ی نقد حسین ایمانیان را به چالش کشیده است. ما بارها به تأکید گفته‌ایم که هدف ما در رادیو زمانه به وجود آوردن فضایی است سازنده برای تبادل آزادانه‌ی اندیشه و از خوانندگان و همکاران‌مان همواره دعوت کرده‌ایم که در بحث‌های فرهنگی شرکت کنند. اکنون با این مقدمات، توجه شما را به نوشته‌ی امیر احمدی آریان در انتقاد از حسین ایمانیان جلب می‌کنیم:
فرهنگ زمانه

بدترین خصلت ممکن برای یک منتقد عصبی بودن است. برای منتقد عصبی نقد متن به معنای تکه پاره کردن نویسنده و متن با هم است، و گمان می‌کند هر چه تندتر بنویسد و بیشتر خراب کند و محکم‌تر روی اعصاب نویسنده گام بردارد کار بزرگ‌تری انجام داده است. حسین ایمانیان هر از چند گاه بدل به منتقدی عصبی می‌شود، به کسی که می‌خواهد به سرعت ابژه‌ نقدش را از بین ببرد و محو کند، و همین موجب متلاشی شدن نقد خود او می‌شود و کارش را به جدلی بی‌سرانجام تقلیل می‌دهد.
بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین الفبای نقد این است که نباید چیزی به افراد نسبت داد که به لحاظ حقوقی قابل اثبات نباشد. هر چند چنین پیگردی در این مورد خاص برای ما که این‌جا و اکنون زندگی می‌کنیم به جوک شبیه است، ولی معیار خوبی است برای ما تا عیار رعایت فاصله شخص و متن را بسنجیم.


امیر احمدی آریان، نویسنده‌ی رمان «چرخ دنده‌ها»، و مترجم آثاری مانند «نه سرزمینی برای پیرمردان» نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی و منتقد ادبی

در سایت رادیو زمانه یادداشتی از ایمانیان منتشر شده است در باب رمان «یکشنبه» آراز بارسقیان. موضوع این چند سطر، چند سؤال از ایمانیان درباره‌ی آن یادداشت است. پیشتر بگویم که هدف به هیچ وجه دفاع از رمان «یکشنبه» نیست، که به نظرم رمانی است ضعیف. هدف دفاع از سیاست‌های نشر چشمه در داستان ایرانی هم نیست، آن بخش مسؤول دارد و اگر خواست خودش می‌تواند جواب دهد، کما این که شخصاً همیشه منتقد اکثر کتاب‌های داستان ایرانی منتشرشده در چشمه بوده‌ام. این حرف تازه‌ای هم نیست، هم بارها شفاهاً به همکارانم در نشر چشمه نظرم را گفته‌ام و هم آن چه در این چند سال درباره‌ی کتاب‌های داستانی چشمه نوشته‌ام مدعایم را ثابت می‌کند. انصاف حکم می‌کند که بلافاصله بگویم در مورد ناشران دیگر هم همین امر صدق می‌کند، و به جرأت می‌توان گفت کارنامه‌ی نشر داستان فارسی در کل مؤسسات انتشاراتی ایران، در هیچ موردی قابل دفاع‌تر از نشر چشمه نیست. درصد کتاب‌های ضعیفی که در مجموع در این حوزه منتشر شده است، نشان می‌دهد بیماری ادبیات ما عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از آن است که با گرفتن یقه‌ی یکی دو ناشر بشود درمانش کرد یا حتی تشخیصش داد.

به هر حال، این دو سه نکته‌ را گفتم تا مشخص شود این‌جا صرفاً به عنوان منتقد ادبی ایمانیان را خطاب می‌کنم، نه در مقام دفاع از رمان ایستاده‌ام و نه در مقام دفاع از ناشر.

در همان سطور آغازین، ایمانیان ادعا می‌کند که توطئه‌ای در کار است تا همه‌ی جوایز به نشر چشمه تعلق گیرد. سه تا از جوایز معتبر این مملکت، جایزه گلشیری، جایزه مهرگان و جایزه روزی روزگاری، که خانم طاهری و آقای کاشیگر و آقای بی‌نیاز آدم‌های اصلی‌شان بوده‌اند، هیچ ارتباط ارگانیکی با چشمه ندارند. نه کتاب‌های هیچ کدام‌ از این افراد را چشمه منتشر کرده و نه هیچ یک در این مؤسسه انتشاراتی کار می‌کنند. جایزه روزی روزگاری امسال رمان اولش را به نشر هیلا داد، مجموعه داستانش را به چشمه و داستان ترجمه را به افق. سال گذشته برندگانش کتاب‌های مرکز، چشمه و افق بودند. سهم چشمه می‌شود یک‌سوم در دو سال اخیر، که اگر همه‌ی کاندیداها را لحاظ کنیم کمتر خواهد شد. لااقل در مورد این جایزه خاص، ایمانیان باید درباره‌ی محتوای این توطئه توضیح دهد و محتوایش را فاش سازد.

در ادامه، او مجموعه‌ای از رمان‌ها را، از «یوسف‌آباد …» گرفته تا «احتمالاً گم شده‌ام» و «شب ممکن»، لایق صفت عامه‌پسند می‌داند و می‌گوید اگر چهار نفر مثل او پیدا می‌شدند که در آن زمان هوار می‌کشیدند، این‌ها «به عنوان سیاه‌مشق ادبی و یا تمرین رمان‌نویسی، روانه‌ی سطل آشغال می‌شد» بنا بر کدام دلیل؟ توضیحی در کار نیست. هدف دفاع از این کتاب‌ها نیست، سؤال این است که بر طبق کدام معیار و نظریه‌ای، بر اساس کدام استدلال و منطقی، مطابق با کدام توجیه و اقناعی، باید این‌ها را به سطل زباله بریزیم؟
بعد، ایمانیان می‌نویسد نویسنده «یکشنبه»، به خاطر «سن و سال کمی که دارد» مسؤول کاستی‌های کتابش نیست، لابد چون بی‌تجربه است و تازه‌کار. بارسقیان متولد ۱۳۶۲است و ایمانیان متولد ۱۳۶۳. شخصاً بیش از بیست ترجمه مقاله و نمایش‌نامه و داستان کوتاه از بارسقیان خوانده‌ام. ایمانیان به خودش زحمت نداده نام نویسنده «یکشنبه» را در گوگل سرچ کند تا از گذشته‌اش چیزی بداند. در این مورد خاص، به خاطر آشنایی بارسقیان با ادبیات و سینمای جهان به گواه آثارش، ایراد ایمانیان وارد نیست.

ادعای بعد، که به توهین پهلو می‌زند، این است که داوران جوایز ادبی بسته به «جنسیت» نویسنده برای جایزه دادن به او تصمیم می‌گیرند. ایمانیان گفت‌وگوها و غیبت‌های خاله‌زنکی اهالی ادبیات را در هیأت نقد منتشر می‌کند. اثبات چنین مدعایی مستلزم آگاهی نویسنده از روان داوران جوایز ادبی است، با توجه به این که داده‌ها، باز هم در مورد همان جایزه روزی روزگاری، چیز دیگری می‌گویند. از شش جایزه‌ای که در بالا ذکر شد، برندگان ترکیبی از پنج مرد و یک زن بوده‌اند.

اما بخش بعد به محتوای کتاب اختصاص دارد. ایمانیان معتقد است که رمان «یکشنبه» خام‌دستانه است و ضعف تألیف دارد. دلیل؟ نقل قولی از رمان آمده است که عیناً می‌آوریم: «به دو به حیاط می‌رسم. پام درد می‌کند. آن‌ها کی‌اند که دارند از در طبقات بالا بیرون می‌آیند؟ قد و نیم قد، اما چه قدر زود تمام می‌شوند. عینکم را برمی‌دارم، صورتم دیگر مهم نیست. کسی حواسش به من نیست، چون کسی نیست.» راوی عده‌ای را می‌بیند، بعد عینکش را برمی‌دارد و چون دیگر آن عده را نمی‌بیند توهم آرامش به او دست می‌دهد، به خود تلقین می‌کند که حالا که او کسی را نمی‌بیند پس کسی نیست. مثل بچه‌ای که چشم‌هایش را می‌بندد و به خیال خودش چون کسی را نمی‌بیند، دیگران هم او را نخواهند دید. مشکل کجاست؟ توضیحی در کار نیست، فقط می‌خوانیم که معلم داستان‌نویسی نظایر جمله آخر را از کار هنرجویان بیرون می‌کشد!

اما دلیل بعدی او، این جمله است: «شقایق تا متوجه ما می‌شود دست تکان می‌دهد و قیافه‌ی به ظاهر ناراحت به خودش می‌گیرد.» قاعدتاً ایراد به قید «به ظاهر» است. قبول. این‌جا کلمه «به ظاهر» توی ذوق می‌زند. می‌شد کلمه‌ی بهتری جایش گذاشت. اما نتیجه ایمانیان چیست؟ این که چنین اشتباهی «علاوه بر ناتوانی نویسنده در نوشتن انشایی در سطح مقطع راهنمایی، از عدم دقت و یا بی‌سوادی ویراستار نیز خبر می‌دهد.» با این اشتباه بسیار کم‌اهمیت، نویسنده به انشانویس راهنمایی تقلیل می‌باید و ویراستار به بی‌دقتی و «بی‌سوادی» متهم می‌شود. ایمانیان از این طریق میزان سواد ویراستار را هم تخمین زده است، فهمیده که ویراستار چه قدر کتاب خوانده و چه قدر می‌داند و چه قدر می‌فهمد. هر قدر هم ویراستاری در ویرایش متنی اشتباه کند، نهایتاً می‌توان صفت «کم دقت» یا «بسیار کم‌دقت» را به او نسبت داد. قضاوت در مورد سواد هیچ کس در محدوده‌ی اختیارات هیچ کس دیگری نیست.

گمان می‌کنم تا همین جا کافی باشد. پاراگراف به پاراگراف، مقاله حسین ایمانیان پر است از این حملات بی‌پشتوانه و فاقد دلیل موجه. در این متن او از ابتدایی‌ترین خصایل یک منتقد، که تواضع و قدرت استدلال و شک‌ورزی باشد، بی‌بهره است و از موضعی برتر، همچون کسی که حقیقت را در کف دارد و نیازی به استدلال برای اثبات چیزی ندارد، ابژه نقد را تخطئه می‌کند.
*

اما فاجعه جای دیگری است. فاجعه نه در خود مطالبی که او نوشته، که زیر آن، در کامنت‌ها رخ داده است. افراد بی‌نام و نشان، که حقیرانه نام مستعار برای خود برمی‌گزینند تا کمترین تعهدی نسبت به نوشته‌شان نداشته باشند، شروع می‌کنند به کف زدن‌ها و کین‌توزی‌های بی‌دلیل، و از این طریق متنی را که می‌تواند در این خراب‌آباد حداقل محرکی باشد برای باز کردن بحثی، از طریق تأییدها و انکارهایی که ریشه در مشکلات شخصی با افراد گوناگون دارند و هیچ کدام‌شان خاستگاه ادبی ندارند، به لجن می‌کشند. زیر دو سه یادداشتی که ایمانیان در رادیو زمانه منتشر کرده مصیبت ادبیات فارسی امروز را به عینه می‌توان دید. جز عده‌ای قلیل که حرف‌شان از سر تأمل و دغدغه‌ای جدی است، دیگران یا فحش داده‌اند یا کف زده‌اند، و در هر دو مورد ذره‌ای نگاه انتقادی و انصاف قابل مشاهده نیست.

ایمانیان حداقل یک خوبی بزرگ دارد، خصلتی که در این خرمحشر نفرت‌انگیز، که همه بیست و چهار ساعت دروغ می‌گویند و خنجر از پشت می‌زنند و ادبیات حاشیه‌ای‌ترین موضوع گفتار ادبی شده است، قابل دفاع است و ستودنی، و آن جسارتش است. علی‌رغم تمام ضعف‌هایی که در بعضی نوشته‌هایش به چشم می‌خورد و ناشی از عجله در «له کردن» ابژه نقد و برخوردی عصبی با آن است، جسارت او موجب می‌شود با خودمان مواجه شویم و در مقام نویسنده و شاعر و منتقد و مترجم، به تأمل در نفس بپردازیم. جایی که هیچ کس توی روی دیگری حرف نمی‌زند، همه حرف‌هاشان را برای گفتن درگوشی به دوستان‌شان نگه می‌دارند و ذره‌ای جسارت ایستادن پای عقیده‌شان را ندارند، او از کسی نمی‌ترسد و حرفش را صراحتاً می‌نویسد و با امضای خودش منتشر می‌کند. حتی اگر انگیزه‌اش انتقام گرفتن از چشمه به خاطر رد شدن کتابش باشد، که مدعیان این حرف هم باید برای ادعاشان دلیل داشته باشند، همین که قایم نمی‌شود، اعتراضش را عیان می‌کند و نامش را پای حمله‌هایش می‌گذارد، همین که ادبیات را به مسلخ غیبت‌های خاله‌زنکی نمی‌برد، بارها شرف دارد به آنان که توی رویت به به و چه چه می‌کنند و پشت سر از هیچ نوع زیر‌آب زنی و تهمت دریغ نمی‌کنند. جسارت او به هر حال بستری برای گفتن بعضی حرف‌ها فراهم می‌آورد که همه می‌دانیم و نمی‌گوییم. همه خاموش‌ایم مثل بزدلانی که در مسیر عبور پادشاه برهنه ایستاده‌اند و لباسش را تحسین می‌کنند. همین که او مثل خیلی‌های دیگر برای فحاشی و عقده‌گشایی پشت پرده‌ی شفاف اینترنت قایم نمی‌شود و به آرامش مبتذل و مهوع مقیمان حریم کامنت‌دانی وقعی نمی‌نهد، کافی است تا جدی‌اش بگیریم.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
علیه پوپولیسم مطبوعاتی، حسین ایمانیان
یکشنبه و فضای حاکم بر داستان‌نویسی ایران، حسین ایمانیان

نظرهای خوانندگان

اینکه کسی بدون اسم حقیقی کامنت میذاره دلیلش فقط چیزی که آریان میگه نیست و می تونه دلایل دیگه ای داشته باشه و اینکه کسی با جسارت عقایدش رو شفاف و با صراحت مطرح میکنه لزوما چیز مثبتی نیست و چه بسا حرفهای ناصوابی که از این طریق زده شده و ثبت شده  و باعث سوء تفاهمهای فراوان و زحمت زا شده .

-- امین ، Nov 8, 2010 در ساعت 09:00 PM

از کی تا حالا جسارت بد شده؟ وقتی توی حوزه عمومی فعالیت می کنی، باید پای زحمتش هم بروی. وگرنه اگر دوست نداری به زحمت بیفتی، وارد حوزه عمومی نشو. ما چیزی که کم داریم جوانهای باجسارت و باشهامته که حرفشون رو بزنن و مردم و حکومت رو به زحمت بندازن. زنده باد جسارت!

-- بدون نام ، Nov 8, 2010 در ساعت 09:00 PM

آفتاب لگن هفت دست شامو ناهار هیچی
ماشالا ادبیات ما تا دلت بخواد حاشیه داره
ادبیات ما یه برنامه نود کم داره
یکی کتاب این اقای ایمانیان رو چاپ کنه دیگه
به قول گلستان نقد ادبی ما از نق نق میاد
....

-- علی ، Nov 8, 2010 در ساعت 09:00 PM

اینکه شما می گی یکی کتاب ایمانیان رو چاپ کنه، تحقیرآمیزه و دلیل خوبی نیست. تازه اگر انگیزه ایمانیان چاپ نشدن کتابش باشه، حق داره اعتراض کنه. چون توی عهد قزمیت علیشاه که زندگی نمی کنیم. الان چاپ شدن یه کتاب آسون ترین کاره. باید اتفاقن از همین جا دلایل اینکه کتاب کسی که آدم معترضیه رو چاپ نمی کنن بررسی کنیم. ببینیم چه اتفاقی افتاده توی این مملکت که کسی که بلده بنویسه، سردبیر یه مجله ادبیه و قدرت نقد و استدلال داره کتابش چاپ نمیشه اما کتاب ده ها کارمند ادبی که هیچی از خودشون ندارن زرت و زورت از چاپخونه بیرون می آد و می ره توی صف انتظار جایزه. چی شده؟ اگر بشه جواب این سئوال رو پیدا کرد مشکل حل می شه. وگرنه با این دلیلی که تو آوردی، هر کس اعتراض کنه، میشه گفت جایزه نگرفته معترضه. کتابش چاپ نشده معترضه مقاله ش رو چاپ نکردن معترضه.

-- بدون نام ، Nov 8, 2010 در ساعت 09:00 PM

خانوم یا اقای بی نام
من نمی دونم توی این 9000 تا ناشری که توی ایران فعالیت می کنه چرا کسی کتاب ایشون رو چاپ نمی کنه و ایشون هم افتاده به جون نویسنده ها و ناشرانی که کتابشو چاپ نکردن
نمی فهمم اشکال از 9000 تا ناشره یا ایمانیان
ولی منتقد عقده ای فرد مناسبی برای انتقاد از اثار ادبی نیست در ضمن درست نیست چون کسی کتابش چاپ شده شما بهش بگی کارمند ادبی که اگرم کارمند باشه باز دمش گرم که اونقدر خلاقیت داشته که 70 80 صفحه بنویسه و از 1000 تا 500 تاشو مردم بخرن حرفای شما و دوستتون ایمانیان کاملن بوی بخل و حسد میده

-- علی ، Nov 8, 2010 در ساعت 09:00 PM

آقاي آريان عزيز، با چند جاي گفته‌هاتان مشكل دارم:
اول اين‌كه شما صرف گستاخ و فحاش بودن آقاي ايمانيان را مي‌گذاريد به حساب شهامت‌شان. ايشان به‌جز نوشتنِ در كل پنج شش نقد سردستي و پر از حب‌وبغض در نشريه‌ي اينترنتي‌شان يا وبلاگ‌شان، هيچ حرف يا كار قابل تأملي ندارند. تنها دغدغه‌ي اين انسان را مي‌توان «عقده‌ي شهرت» ناميد. قصد داشتند اين كارشان را با چاپ كتاب‌شان انجام دهند، كه متأسفانه آن هم به در بسته خورد. بنابراين كوتاه‌ترين راه براي ديده شدن همين بود، كه مدتي سر زبان‌ها بيفتند؛ كه به‌زودي هم زير پاي گذر زمان له مي‌شوند. نكته‌ي بعدي آن‌كه فرموديد شما هم از منتقدان جدي كارهاي داستاني نشرچشمه هستيد؛ به قول خودتان دليل؟ الان شما ناقض برهان خودتان‌ايد. البته باز هم صد رحمت به شما و دانش‌تان. خودتان هم كارتان را در همين انتشارات چاپ كرديد، بنابراين در مقام مقايسه به اين نتيجه رسيديد كه جايي را بهتر از اين نشر نمي‌توانيد در ايران پيدا كنيد. فكر مي‌كنيد بهتر نيست به‌جاي از ريشه زدن روند كاري و كتاب‌هاي نشرچشمه، كمي منصفانه‌تر برخورد كنيد و اگر نظري هم داريد، آن را در جهت حمايت از نفس كار بيان كنيد؟ فكر مي‌كنم اگر ياد بگيريم ابتدا به تلاش يك‌سري آدم در اين شرايط وانفسا احترام بگذاريم ضرورت بيشتري داشته باشد. آن هم مجموعه‌اي كه حداقل كارنامه‌ي درخشاني در اين چند سال داشته و برآيند وضع موجود داستان‌نويسي امروز ايران است، و خودتان هم در اين مجموعه‌ايد و از همه بهتر مي‌دانيد كه كوچك‌ترين باند و باندبازي‌يي در كار نيست. سعي كنيد كار ريشه‌اي‌تر كنيد، نه اين‌كه چيزهايي را كه داريم هم از بين ببريد.

-- محمد احساني ، Nov 9, 2010 در ساعت 09:00 PM

جهت اطلاع مي نويسم كه مثلاً مقبول نيفتادن شعرهاي آقاي ايمانيان در نشر آهنگ ديگر و رد شدن كتابشان باعث شد ايشان طي يكسال گذشته مبدل به منتقد دست اندركاران اين نشر سليقه ادبيشان و نظراتشان شوند و احترام تمام و كمال ايشان به صراحت تبديل شود خوب وگرنه اگر بحث كارمندي باشد كه همين آقاي ايمانيان كارمند جائي است صبح مي رود سر كار و شب مي آيد منزل كار مند بودن هم بد نيست حقوق مي گيرد ماشين مي خرد و زندگي مي كند حالا چطور است كه كارمند هر اداره و سازماني باشي عالي است و جاي حرف ندارد به دليل اينكه براي امرار معاش است اما كارمند ادبيات بودن آن هم ادبياتي كه دولتي نيست بدون چشم داشت مالي فاجعه است!؟ به نظرم از حرف ها و نوشته هاي امثال ايمانيان كه جواناني در ظاهر پر شور هستند بوي تلاش براي يك شبه ره صد ساله رفتن و شهرت طلبي مي آيد به خصوص آنجا كه به جاي استدلال كردن تنها حمله مي كنند و فحاشي و به جاي انتقاد افتراء مي بندند و تهمت مي زنند و تخريب مي كنند.

-- يك نفر ، Nov 9, 2010 در ساعت 09:00 PM

ما چرا باید بدونیم کتاب شعر کسی در یه موسسه انتشاراتی رد شده یا قبولش کردن؟ این دلایلی که می اری، شخصی و شخصیتیه. در حالیکه موضوع بحث توی یک مقاله عنوان شده. یعنی اگر به جای اینکه خود متن رو ببینیم، مجبور کنیم خودمون رو هی بریم پشت متن و قضیه رو شخصی جلوه بدیم، دقیقن رفتار کارمندی از خودمون بروز دادیم. یه آدم متوسط و خرده بورژوا و بی خایه یا کم خایه که حالا چون کم می اره یا توی دسیسه چینی ها و روابط مافیایی اداره ش داره گم می شه، می ره بحث رو شخصی می کنه تا به منفعتش برسه. یعنی مثلن خونه 200 متریش رو بکنه 500 متری. اینه داستان. وگرنه میشه کارمند بود و در همون حال شعر هم گفت و آدم فهمیده ای هم بود. بحث بر سر رویکرد کارمندیه. رویکردم آدم کوتوله. آدم خودخواه. آدم زیاده خواه. آدم مافیایی. آدمی که از روی دیگران رد میشه تا خودش رو به جایی برسونه و همیشه قضاوتهای شخصی می کنه و دیگران رو به لجن می کشه

-- بدون نام ، Nov 9, 2010 در ساعت 09:00 PM

استاد آريان شما قطعا مي دونيد كه نقد بي طرفانه يا غيرجانبدارانه معني نمي ده. خود شما به رغم همه منزه طلبي اي كه مدعي آن هستيد رفتيد به سمت ادبيات مكالمه حكومت با مردم. يك عدع مخالفت مي كنند و صاحبان قدرت مي گويند به خاطر اين بوده كه سهمي از قدرت به انهها نرسيده و جالب است كه خيلي از شريكان قدرت مي گويند ما خودمان به رفتارها انتقاد داريم.

-- بدون نام ، Nov 11, 2010 در ساعت 09:00 PM