رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ مرداد ۱۳۸۹

میراث ادبی محمد شکری

اکبر فلاح‌زاده

زمان خطا

کتاب‌های محمد شکری1 از قلمرو آثار کلاسیک‌ ادبیات مدرن می‌آیند. این نویسنده‌ی مراکشی می‌بایست در این ماه ۷۵ ساله می‌شد. البته به این مناسبت دلیل چندانی برای جشن گرفتن نیست: کتاب‌هایش دیگر در سراسر دنیا به زحمت یافت می‌شوند. دولت مراکش در پاسداری از میراث این معروف‌ترین نویسنده‌ی کشور غفلت کرد.


یک نویسنده‌ی بزرگ: محمد شکری با دو رمان در شرح احوال خودش به نام‌های «نان خالی» و «زمان خطا» به شهرت بین‌المللی رسید

محمد شکری می‌بایست تاریخ تولدش را که ۱۵ جولای ۱۹۳۵ است، تازه از نو "بازسازی" می‌کرد. "من اهل روستایی در دامنه‌ی جبال ریف2 هستم که آن وقت‌ها در آن دفتر ثبت تولد وجود نداشت". این نکته را شکری در مقابل روزنامه‌نگاران حیرت‌زده، که غالباً غربی بودند، گفت و ادامه داد "تولد، آن‌طور که در اروپا معمول است، نزد ما جشن گرفته نمی‌شد". به همین دلیل ممکن است در مورد سن و سالش چند سالی اشتباه شده باشد. شکری چشمکی می‌زند و می‌گوید "چه بسا من چند سالی جوان‌تر یا پیرتر از آنچه هستم باشم".

مصاحبه‌های این نویسنده‌ی مراکشی در رستوران ریتس3 در شهر طَنجه4 انجام می‌شد. در دو سال آخر عمرش همیشه قبل از ظهر پشت همان میز کنار در ورودی می‌نشست و ودکا و بستنی سفارش می‌داد. البته این رستوران قدیمی دیگر حال و هوای اولیه‌ی خود را نداشت. قدری درب و داغان به نظر می‌رسید، اما مانند خیلی از میخانه‌ها و رستوران‌های این شهر ساحلی فقیرانه نبود.

در رستوران ریتس محمد شکری با دوستان، روزنامه‌نگاران و همکاران نویسنده‌اش دیدار می‌کرد. توریست‌هایی هم که می‌خواستند مشهورترین نویسنده‌ی مراکشی را ببیند، او را در همین رستوران پیدا می‌کردند. نویسنده‌‌ای که توریست‌ها کتاب‌هایش، بخصوص "نان خالی"5 و "زمان خطا"6 را در ساک‌شان داشتند، تازه در سن ۲۰ سالگی خواندن و نوشتن آموخته بود و با نوشتن دو رمان در شرح حال خود، به نویسنده‌ای بین‌المللی تبدیل شده بود.

در همین رستوران بود که شکری از بیماری برونشیت سخت می‌نالید، و با اینکه مدام دارو مصرف می‌کرد، از شدت ناراحتی‌اش کاسته نمی‌شد. با یک شال‌گردن کلفت، سیگاری در یک دست و لیوان ودکایی در دست دیگر پشت میز می‌نشست. نه ماه بعد، در نوامبر سال ۲۰۰۳ بعد از چند بار شیمی‌درمانی، در سن ۶۸ سالگی در اثر سرطان ریه در یک بیمارستان نظامی در شهر رباط از دنیا رفت.

آتئیستی که از کسی ترس نداشت، اما انتشاراتی خودش را داشت

"مرگ او ضایعه‌ای عظیم برای ادبیات مراکش است". این عبارتی از پیام تسلیتی است که ملک محمد ششم خود شخصاً نگاشته بود. دولت او هزینه‌های درمانی نویسنده را تقبل کرده بود. تقبل این هزینه‌ها از سوی دولت چیزی بود که شکری قبلاً خوابش را هم نمی‌دید.


ملک محمد ششم گفت: «مرگ او ضایعه‌ای عظیم برای ادبیات مراکش است.» یک بزرگداشت حیرت‌آور. با این حال، کتاب‌های شکری ۲۰ سال آزگار در مراکش ممنوع بودند

کتاب‌های شکری ۲۰ سال تمام در فهرست کتاب‌های ممنوعه‌ی مراکش بود. تازه سال ۱۹۹۹، با به تخت نشستن ملک محمد ششم، که سیاستی لیبرال‌تر از پدر دیکتاتورش ملک حسن در پیش گرفت، از شکری اعاده‌ی حیثیت شد. طبق این سیاست، "اسلامیزه کردن" عمومی کشورهای عربی، که جامعه‌ی مراکشی را هم شامل می‌شد، نباید سبب شود که رابطه با هنرمندان منتقد به دین همچنان تیره بماند.

شکری در لیست سیاه بنیادگرایان اسلامی قرار داشت، زیرا به نظر آنها او در کتاب‌هایش خیلی صریح از مناسبات جنسی نوشته بود و نهاد "خانواده" را زیر سؤال برده بود. ولی نویسنده‌ی آتئیست که در اعتقاداتش راسخ بود بیمی به خود راه نداد: گفت "دلیلی ندارد که بترسم. اگر بخواهند مرا بکشند، همین حالا هم می‌توانند".

او کتاب‌هایش را در انتشاراتی خودش چاپ کرد، و حقیقتاً در هر روزنامه‌فروشی‌ای در گوشه و کنار شهر می‌شد کتاب‌هایش را به قیمت ارزان خرید. امروزه در شهر طنجه هر فارغ‌التحصیل دبیرستانی یا کتاب "نان خالی" را خوانده یا اینکه دست‌کم می‌داند شکری کیست.

جایگاهی برای ادبیات حتی در سال‌های بعد از مرگ

در شب قبل از مرگ شکری، دوستان در اتاقش جمع بودند. او شوخی می‌کرد، و خیلی امیدوار بود. به نوبه‌ی خود معتقد بود که مهم‌ترین کارش را سر و سامان داده: یعنی بعد از مرگش جایگاهی برای ادبیات ایجاد کرده است.
او یک سند محضری پیش خودش داشت که مطابق آن بنا به وصیت خودش تمام میراثش به یک بنیاد سپرده می‌شد. بنیادی که قرار بود به دست پنج رئیس اداره شود: وزیر فرهنگ سابق محمد اشعری، سخنگوی پادشاه حسن اورد، هر دو رئیس سابق کانون نویسندگان، یعنی حسن نشمی و محمد برادا، همچنین عبدالحمید عکار7 ، استاد دانشگاه و رئیس بعدی کانون نویسندگان.

به گفته‌ی روبرتو د هلندا8 ، نماینده‌ی امور ادبی شکری، "این سند محضری بعد از مرگ نویسنده گم و گور شد"، "من با محمد اشعری و حسن نشمی تماس گرفتم، اما هیچ پاسخی از این دو دریافت نکردم".

راه حال مراکشی

د هلندا، نماینده‌ی ادبی نویسنده، وقتی که شکری هنوز در قید حیات بود، این موضوع را مطرح کرده بود که تکلیف آثار شکری بعد از مرگ چه می‌شود. "باید تصمیم گرفته می‌شد که آیا این آثار به یک دانشگاه اروپایی یا آمریکایی یا به یک نهاد مراکشی سپرده شوند".


پایمال کردن وصیت یک انسان: شکری سر و سامان دادن به میراث ادبی خود را با عشق وعلاقه دنبال می‌کرد، اما قولی را که به او دادند، زیر پا گذاشتند

محمد شکری راه‌حل مراکشی را انتخاب کرد، چون از یک طرف می‌ترسید که اگر حقوق آثارش را به خارج بدهد، دولت شاید هزینه‌ی سنگین درمان سرطان او را متقبل نشود، از طرف دیگر به نظر شرم‌آور می‌آمد که حقوق آثار او درست به کشوری داده شود که مراکش را در گذشته مستعمره‌ی خود کرده و تحت ستم قرار داده بود.

روبرتو د هلندا که بعد از سال‌ها همکاری، از یک نماینده‌ی خشک و خالی به یکی از دوستان نویسنده تبدیل شده، نتیجه می‌گیرد که "اینک بعد از این تجربیات می‌توان گفت که چه بسا خارجی‌ها خیلی بهتر از خود مراکشی‌ها با آثار او تا می‌کردند".

دعوا برسر حق میراث، مانع تأسیس بنیاد شکوری می‌شود

به‌راستی در طرف مراکشی، رفتار پنج رئیس بنیاد شکری، بنیادی که بعد از مرگش ایجاد شد و به سرعت هم جمع شد، بسیار مشکوک است. واگذاری حقوق ادبی به بنیاد با قانون ارث در مراکش تناقض دارد. خانواده‌ی شکری، دو خواهر و یک برادر، ورثه‌ی رسمی هستند و نمی‌شود به سادگی آنها را نادیده گرفت.

"چرا این آقایان محترم از شکری پای اظهارنامه‌ای امضاء گرفتند که می‌دانستند هیچ اعتباری ندارد؟" این سؤالی است که روبرتو د هلندا امروز از خودش می‌پرسد. "یک وزیر سابق و یک سخنگوی پادشاه به خوبی می‌دانند جوانب حقوقی قضیه از چه قرار است". با این حال، مادام که شکری زنده بود این تصور را برای او ایجاد کردند که گویا همه‌ی امور راست و ریس شده است. د هلندا با عصبانیت اضافه می‌کند "من این مسئله را پایمال کردن وصیت یک انسان می‌نامم".

درک این عصبانیت کار سختی نیست. پنج رئیس افتخاری بنیاد شکری بعد از مرگ او سر و کله‌شان پیدا نیست و تقریباً ناپدید شده‌اند. هیچ یک از آنها تلاش نکرد راه‌حلی پیدا کند، چه رسد به اینکه با ورثه‌ی شکری به یک توافق منطقی دست یابد. ورثه‌ی شکری طبیعتاً بر حقوق‌شان پا می‌فشارند، چون بالاخره پای کلی پول در میان است.
به علت مجادلات خانوادگی بر سر تقسیم ارث، دست انتشاراتی‌هایی که بخواهند کتاب‌های شکری را دوباره ترجمه کنند یا بعد از انقضای مهلت قرارداد باز چاپ کنند، بسته است.

در این اوضاع و احوال، راندمان امور در هفتاد و پنجمین سالروز شکری نومیدکننده است: به جز دو سه عنوان کتاب در فرانسه، بریتانیا و مراکش، کتاب‌های شکری دیگر در هیچ کشوری پیدا نمی‌شود.

دیگر خیلی دیر شده است که مراکش در موضوع دعوای شکری به یک راه‌حل مناسب برسد. صرف نظر از این مسئله، غیر قابل تصور است که امور مالی یک بنیاد، بنیادی که به‌نظر شکری باید از نویسندگان جوان و چه بسا سایر هنرمندان حمایت کند، صرفاً از میراث نویسنده‌ی درگذشته تأمین شود. تازه آن هم در کشوری که دست‌کم بیش از یک‌سوم جمعیتش خواندن و نوشتن نمی‌دانند.

پانوشت:

1- Mohamed Choukri
2- Rif
3- Ritz
4. طَنجه (Tanger) شهری ساحلی در شمال مراکش است و سومین شهر مهم مراکش محسوب می شود.
5- "Das nackte Brot"
6- "Die Zeit der Fehler"
7- Mohammed Ashari, Hassan Aourid, Hassan Neshmi, Mohamed Berada, Abdelhamid Akkar
8- Roberto de Hollanda

Share/Save/Bookmark

منبع:
http://de.qantara.de