رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ شهریور ۱۳۸۹

صمیمیت مجازی در وبلاگ‌ها

ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

از این به بعد، هر چند گاه یک بار نگاهی خواهیم داشت به موج بسیار فراگیر فضای مجازی و سری می‌زنیم به انواع وبلاگ‌های ایرانی. «صمیمیت مجازی» هر بار توجه‌اش را معطوف خواهد کرد به وبلاگ شخصی یکی از نویسندگان خوش‌ذوقی که بدون هیچ پشتیبانی، فقط از طریق ارائه مطالب جالب با استقبال وسیع رو‌به‌رو شده است.

این بار به سراغ وبلاگ مرضيه رسولی، نویسنده و خبرنگار سابق مطبوعات اصلاح‌طلب می‌رویم. او از جمله قلم‌زنانی است که با شروع محدودیت‌های همه‌جانبه حکومتی، وبلاگی را با نام «سه روز پيش» به راه انداخت و دیری نگذشت که توانست با طیف وسیعی از بازدیدکنندگان اینترنتی ارتباط ایجاد کند.

مرضیه رسولی نویسنده جوانی است که توانسته است بین ذهن نقاد اجتماعی و زبان بی‌شیله پیله ولی رندانه‌اش تلفیق موفقی داشته باشد. زنانه‌نویسی از ویژگی‌های بارز قلم تند و گاه تلخ این دختر تهرانی است که با توجه به شرایطِ سراسر متناقض و ناهنجار اجتماعی موجود، چاره‌ای جز افشای تزویر موجود در بطن نهادهای اخلاقی جامعه ندارد.


مرضیه رسولی

ابراز بی‌محابای ناهنجاری‌های اجتماعی به کمک طنزی که در نگاه اول ساده می‌نماید ولی تاثیر عمیق و ماندگاری بر ضمیر انسان ایرانی می گذارد از جمله ویژگی‌هایی است که به نوشته‌هایش صمیمیت می‌بخشد: «کسی رو ندیدم اینجا کتابشو آتیش بزنه اما کلی آدم می‌شناسم که وبلاگاشونو فرستاده هوا».

سانسور همه‌جانبه و محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی چند دهه گذشته ایران از یک سو و ضرورت انعکاس اطلاعات و موضوعات بسیار حیاتی ممنوع‌شده از سوی دیگر، دست به دست هم داده‌اند تا طیف وسیع جوانان ایرانی را به میدان رسانه‌ها بکشانند. عامل دیگری که به این جریان سرعت بخشید، در هیبتِ معجزه اینترنت ظاهر شد. جوانان درونگرا و اهل فکر، به کمک اینترنت که مقدم بر هر چیز خدشه‌ای به استقلال فکری آنها وارد نمی‌کرد، جرأت پیدا کردند که ابراز وجود کنند.

آرشیو نوشته‌های وبلاگ این روزنامه‌نگار پرکار بر می‌گردد به سال ۱۳۸۵. او از همان موقع بدون هیچ خودسانسوری، مشغول منعکس کردن تنش‌های متناقض اخلاقی و فرهنگی در شهر غول‌آسای تهران شد. متن کوتاه زیر نمونه موفقی از کارهای مرضیه رسولی در سال ۱۳۸۷ است که بازتاب گسترده‌ای نیز داشته است:

رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون

«نه شلوارم کوتاه بود، نه بی‌جوراب بودم، نه مانتوم تنگ بود، نه شاخ داشتم نه دم. خداییش هیچیم نبود وقتی گشت ارشاد اومد جلو و بهم گیر داد. تازه از سوپرمارکت اومده بودم بیرون. گشت ارشاد گفت این چیه تو دستت؟ گفتم خب می‌خواستید چی باشه؟ خرید کردم برای خونه. جرمه؟ گفت بفرما وزرا تکلیفت معلوم می‌شه. گفتم مگه چی‌کار کردم؟ گفت خودت بگو چی خریدی واسه خونه. گفتم یکی دو بسته بادوم زمینی خریدم، یه بسته کالباس خریدم، چیپس خریدم با ماست. گفت کم جرمیه این؟ مزه عرق خریدی گرفتی دستت راس راس تو خیابون راه می‌ری؟ نگاه کن چند بسته هم خریدی، معلومه که تا ساعاتی دیگر یه پارتی مشتی تو راهه. نکردی بذاریش تو پلاستیک مشکی. بفرما سوار شو».

زبان نوشتاری مرضیه رسولی بعد از جدایی ناگزیرش از رسانه‌ها که عمدتاً روزنامه‌های اصلاح‌طلب کشور بوده است، به سبک و سیاق معمول وبلاگ‌نویسی‌ نزدیک شد و به عبارتی لحنی خصوصی‌تر به خود گرفت. مرضیه رسولی با اینکه شیوه نگارش مخصوص به خود را دارد و در‌ ابراز دغدغه‌های جذابش همواره موفق بوده، تاکنون یا نخواسته و یا ضرورتش را حس نکرده که راوی مشخصی را با طعن، ضرب‌آهنگ، و تاکیدات ساختار نوشتاری ویژه خود خلق کند.

مانور سلب امنیت

«دیروز یعنی پنج‌شنبه تو پارک خانه هنرمندان روی چمن‌ها نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. هشت نه نفری خلط ایجاد کرده بودیم. حواسم از حرف‌ها پرت شد و دیدم نیروی انتظامی دارد صاف می‌آید سمت ما. هنوز نرسیده گفت از اینجا بلند شید. چندبار هم گفت. گفت اینجا جای نشستن نیست. گفت اسم این بساطی که راه انداختید چیه؟ هر کداممان جوابی می‌دادیم. یکی گفت اسمش دور همیه. یکی گفت مگه همه چیز باید اسمگذاری بشه؟ یکی گفت اینجا نشینیم کجا بشینیم؟ یارو گفت اگه دانشجویید برید دانشگاه، اگه تئاتری هستید برید تئاترخونه اگه هنرمند هستید برید هنرمندخونه. گفتم الان است که بگوید اگه دارو هستید برید داروخونه. اگه زور هستید برید زورخونه. یکی گفت ما هنرمندیم و اینجا هم خانه‌ی هنرمندانه. یارو گفت اینجا خانه هنرمندان نیست، پارکه. پارک جای نشستن نیست؟ بلندمان کرد. به من گفت شما حجابت نامناسبه و باید از پارک بری بیرون. گفت با زبون خوش برید وگرنه غیرمحترمانه می‌ندازمتون بیرون. احترام مفهومی ماورایی بود در ذهنش».

نگاه و ذهنیت انتقادی مرضیه رسولی در فضای مملو از ناهنجاری‌های مربوط به سنت و مدنیت، تا مدت‌های مدید برای او سوژه‌های قابل دسترس و همه‌پسند به ارمغان خواهد آورد ولی با توجه به توانمندی‌های ذهن خلاقش، باید در انتظار کارهای عمیق‌تری از او باشیم.

با نگاهی دقیق‌تر به این‌گونه نوشته‌های مجازی می‌توان گفت که بسیاری از این قلم‌زنان به مجموعه وسیع نسل جوان ایرانی تعلق دارند که به گونه‌ای ذاتی قرار نبود در فضای سنتی روزنامه‌نگاری انرژی و انگیزه ابراز وجود داشته باشند؛ طیف وسیعی از «نظرمندان» جوان که پیش از این، عطای هیاهوی برون‌گرایانه روزنامه‌نگاری را به لقایش می‌بخشیدند و با وجود داشتن قابلیت «ذهن انتقادی» و قدرت بیان، سکوت اختیار‌ می‌کردند.

ادامه دارد

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آنجایی که نوشته "مزه ی عرق" خریدی، یاد داستان شاید اشتباه میگم اما خیال می کنم از مولانا باشه، افتادم؛ که کسی را می بردند به جرم اینکه ابزار الکل گیری داشت، مرد زیرکی در آمد که، مرا هم بازداشت کنید، چرا که ابزار زنا کردن دارم!
انصافا جامعه ی ما گویا با قرن ها پیش خیلی فرقی نکرده، شاید همین هم دلیل مهمیست که زبان ادبیات هزار سال پیش ما برای ایرانی امروز قابل فهم است اما زبان ادبیات گوته مثلا برای هر آلمانی امروزی راحت الفهم نیست.
جامعه ی ما مثل حرف مرد!! می مونه، همیشه یکیه! :))
مرسی از مطلب

-- شهرزاد ، Aug 6, 2010 در ساعت 11:55 PM

هنوز این خانم روزنامه نگار است و هر هفته صفحه ای با نام ادبیات در هفته ای که گذشت و یا گزارش ادبی هفته در شرق می نویسد.
صرف روزنامه نگار بودن یا نبودن کسی نباید مبنای قضاوت درباره ی جسارت و خلاقیت کسی باشد.
اتفاقن در جامعه ای مثل ایران روزنامه نویس ماندن هنر است و نه کنار کشیدن و عرصه را به بسیجی های مخلص سپردن.

-- بدون نام ، Aug 7, 2010 در ساعت 11:55 PM

من فکر کنم بلاگ ایشون مشکل پیدا کرده؟

امیدوارم که حالشون خوب باشه...

-- بدون نام ، Sep 4, 2010 در ساعت 11:55 PM