رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ مرداد ۱۳۸۹
درباره‌ی یادداشت حسین نوش‌آذر بر شعر بابک سلیمی‌زاده؛ در نقد برنامه‌ی رادیویی خاکِ ۲۸ تیرماه ۸۹

جعل ماهیت یا تبلیغ؟

حسین ایمانیان

نخست برای رفع پیش‌فرض‌های رایج و مختص فرهنگ ایرانی‌مان باید اشاره کنم که نویسنده‌ی این یادداشت نه تنها با اشخاصی که مورد نقد قرار می‌دهد هیچ مسئله‌ی شخصی‌ای ندارد بل‌که در هیچ‌گونه دشمنی‌ای نیز با نحله‌های رادیکال شعر به سر نمی‌برد. شخصن یکی از خواننده‌های وب‌سایت مایند‌موتور است و اگر لازم باشد در یک افق کلی و همه‌نگر درباره‌ی شعر‌های در حال نوشته‌شدن چند سال اخیر قضاوت کند، شعر‌های امثال سلیمی‌زاده، نجفی و نگین‌تاج را (با همه‌ی تفاوت‌هایی که با یک‌دیگر دارند) نسبت به شعر‌های متداولی که تحت عنوان «ساده‌نویسی» مثل ریگ منتشر می‌شوند، به دلیل مایه‌ی اعتراضی- عصیانی‌شان، بیش‌تر می‌پسندد.

اما موضوع مورد بحث این نوشته به خودی خود نشانه‌ای است از وضعیت نابسامان نقد ادبی در زبان فارسی و قصد، روشن کردن چراغی بر فراز آن است.

موضوع این یادداشت یکی از برنامه‌های خاک رادیو زمانه است که در عنوان فرعی به آن اشاره کرده‌ام. حرف اصلی این نوشتار انکار تقریبن تمام گزاره‌هایی است که نوش‌آذر درباره‌ی شعر سلیمی‌زاده، در مقدمه‌ی کوتاه‌اش بیان کرده است.

برای این کار مقاله‌ی «ریخت‌شناسی شعر تخریب»،1 نوشته‌ی دیگری از نوش‌آذر نیز مد نظر قرار گرفته است. پس آن‌چه می‌خوانید به شکلی مستقیم نقادی شعر‌های سلیمی‌زاده نیست؛ این‌کار توسط همین قلم صورت خواهد‌گرفت و نقادی مفصل کتاب شعر «آموزش آشپزی در کانون خانواده»2 به زودی منتشر خواهد شد. مقاله‌ی حاضر به نوعی "نقدِ نقد" است و شعر سلیمی‌زاده فقط مصداقی برای این نقادی است و نه موضوع نقد.

مقدمه‌ی نوش‌آذر که تقریبن فشرده‌ای است از «ریخت‌شناسی شعر تخریب»، دربرگیرنده‌ی این گزاره‌ها است:

شعر سلیمی‌زاده

۱) دارای استقلال و تازه‌گی است.
۲) نماینده‌ی مشخص یکی از انواع شعر نو در ایران است.

۳) عاری از بلاغت است.

۴) جهان متعادل شعر کهن را ویران می‌کند.

۵) زبان ویران‌گری دارد.

۶) با تخریب زبان شعر، زشتی شعر را عیان می‌کند.

۷) به "شعر به مثابه‌ی کالا" اعتراض، و خود ماهیتی غیر از آن دارد.

۸) غیر قابل عرضه است.

۹) دریافت‌های پیشین از شعر را تغییر می‌دهد.

هر‌کدام از بند‌های ادامه‌ی این نوشتار به یکی از موارد بالا می‌پردازد: (منظور از "مقاله" در این یادداشت، نوشته‌ی نوش‌آذر با نام «ریخت‌شناسی شعر تخریب»، و منظور از "مقدمه" همان چند سطری است که در شروع برنامه‌ی «خاک» بیان شده است.)

۱- در شروع مقدمه صفت «یکی از مستقل‌ترین‌ها» برای جوهر شعر سلیمی‌زاده به کار برده شده است و در ابتدای مقاله نیز می‌خوانیم: «اخیرن یک جریان تازه‌ی شعری پیدا شده است ...». نوش‌آذر در ادامه‌ی مقاله‌ی نسبتن بلندش سعی کرده است تا از منظری تاریخی تازه‌گی آن شعرها را نشان دهد.

او ریشه‌ها را در هوشنگ ایرانی یافته است و بعد از آن شعر دهه‌ی هفتاد و مشخصن نظریه‌ی زبانیت براهنی را مد نظر قرار داده است تا به آن‌چه «شعر تخریب» می‌نامد برسد. اما از یک سو وقتی می‌خواهد انفصال این شعر‌ها را با شعر براهنی بررسی کند رشته‌ی کلام را از دست می‌دهد، و از سوی دیگر دچار یک بد‌خوانی تاریخی می‌شود.

او همه‌ی آن‌چه «شعر دهه‌‌ی هفتاد» می‌نامند را در اتصال با نظریه‌ی شعری براهنی قلمداد می‌کند که این مسئله خود یک غلط فاحش آنتولوژیک از کلیت شعر‌هایی است که در دهه‌ی هفتاد سر برآوردند. نقطه‌ی سقوط داوری نوش‌آذر در مورد شعرهای مورد نظرش دقیقن از درک نادرست او از نظریه‌ی زبانیت ناشی می‌شود؛ آ‌ن‌قدر که اکثر حکم‌هایی که در بالا ردیف شده‌اند با روشن شدن این مسئله به خودی خود باطل می‌شوند.

غیر از براهنی، شاعران دیگری لااقل در ژورنالیسم شعری آن دهه دم از نو‌آوری‌هایی در حوزه‌ی شعر می‌زدند که نه شعر‌ها و نه مقالات‌شان هیچ نسبتی با نوشته‌های براهنی نداشت. جالب این‌که برخی مانند مهرداد فلاح، علنن با نظریات او مخالفت می‌کردند و مدام (و به درستی) مابین شعری که خود او، عبدالرضایی، پاشا، خواجات، چایچی، سلحشور، حافظ موسوی، ضیاء موحد و چند نفر دیگر می‌نوشتند، با شعرهای براهنی و اعضای کارگاهش خط پررنگی رسم می‌کردند.

یک نگاه سردستی به شعر سلیمی‌زاده مشخص می‌کند که شعر‌های او به روشنی شعر‌هایی «بر زبانی»‌اند3 و در آن‌ها هیچ خللی به نحو و ساختار‌های از‌پیش‌موجود زبان وارد نمی‌شود. آن‌چه شعر سلیمی‌زاده را به دهه‌ی هفتاد متصل می‌کند، و آن‌چنان ملموس است که پیشاپیش قائل بودن به «تازه‌گی» و «استقلال» سبکی برای آن را بی‌اعتبار می‌کند، تکنیک‌هایی است که عینن در کار شاعرانی که نام برده شد و علی‌الخصوص در شعرهای عبدالرضایی مشهود است.

قافیه‌پردازی‌های پی‌در‌پی، ساختن ترکیب‌های اضافی دور از ذهن و ایجاد پرش‌های دالی گسترده شبیه آن‌چه سورئالیست‌ها می‌کردند، پرخاش‌گری‌های هجو‌آلود، بر‌ساختن موقعیت‌های پارودیک چه در هم‌نشینی‌های تقارنی و تقابلی آوایی و چه در ارتباط مفهومی سطر‌های یک بند از شعر، شوخی‌ها و لوده‌گی‌های کلامی-واجی و ساختن عبارات جعل شده از جمله‌های آشنا و ...؛ این‌ها همه به طرز خسته‌کننده‌ای در شعرهای دهه‌ی هفتاد صورت گرفته است؛ نه تازه‌گی دارد و نه هیچ ربطی به نظریه‌ی زبانیت. هنوز هم تحت عنوان جعلی و بی‌محتوای «پسا‌هفتاد» سه-چهار نفری سخت مشغول تکرار و باز‌تولید این تکنیک‌ها هستند.

با توجه به آن‌چه در همین شماره‌ی یک گفته شد، تکلیف محتوای شماره‌های بعدی این نوشتار ساده می‌شود:

۲- گزاره‌ی دوم خود نقض آشکارگزاره‌ی قبلی است، مگر منظور نویسنده این باشد که شعر‌هایی مثل شعر سلیمی‌زاده تثبیت شده و دیگر برای خود هویتی مجزا کسب کرده‌اند و اکنون یک ژانر شعری خاص قلمداد می‌شوند. قبلن توضیح داده شد که چنین نیست.

۳- شعر سلیمی‌زاده نه‌تنها سرشار از آن‌چیزی است که «امر بلاغی» می‌نامند، بل‌که اساس آن بر بلاغت بنا شده است؛ تنها تفاوت آن با بلاغت شعر‌های کلاسیک این است که این شعر بر پایه‌ی پافشاری بیش‌از‌حد، هجو و اغراق (البته به شکلی عامدانه) تمهیدات بلاغی شناخته‌شده‌ی شعر کهن شکل گرفته است. سلیمی‌زاده از طرفی عینن همان تمهیدات را به کار می‌بندد و از طرف دیگر به نوعی کارکرد امر بلاغی را به بازی می‌گیرد.

چنین چیزی از اساس تفاوت می‌کند با شعر‌هایی که در کل فاقد امر بلاغی‌اند. نمونه‌ی این شعر‌، در هم‌نسلان سلیمی‌زاده شعرهای علی سطوتی قلعه و یکی‌-دو نفر دیگر است. او مدتی است که در مقاله‌هایی سعی در تئوریزه‌کردن مانیفستیک شعر غیربلاغی دارد و پروژه‌ای نظری تحت عنوان «حادبیانگرایی» را پیش می‌برد.

۴- گزاره‌های شعری سلیمی‌زاده کاملن درون ساختار‌های آماده‌ی شعر‌نویسی فارسی شکل می‌بندند. اگر مرادمان از «جهان شعر کهن» نوع بینش پدیده‌های هستی است، و این بینش ماهیت خود را در طرز بیان شعر نمایان می‌کند، باید گفت که جهان شعر سلیمی‌زاده در کلیت امر همان جهان شعر کهن است. طرز بیان او هم‌چنان استعاری است و متدولوژی تشکل بیان‌مندی شعر‌های‌اش هیچ تفاوتی با شاعران کهن نمی‌کند.

تمایز این شعر، با تلقی عام از شعر کهن و با اندکی اغماضْ تغزل کلاسیک شعر فارسی، صرفن در محتوای شعر‌ها است؛ در چیزی است که متن شعر از آن حرف می‌زند. این مسئله تنها در صورتی مهم جلوه می‌کند که دایره‌ی بررسی ما از شعر کهن مشغول همان اغماض سهل‌انگارانه‌ای باشد که اشاره شد. اگر چنین اشتباهی را مرتکب نشویم و هجویات و هزلیات شعر کهن را نیز در کنار تغزل کهن مدنظر قرار دهیم، می‌بینیم که شعر سلیمی‌زاده تفاوت چندانی با کار سخن‌سرایان شوخ‌طبع و معترض قرن‌های قبل ندارد و کلیت شعر‌های او از دایره‌ی شعر پیش از خود بیرون نمی‌افتد.

۵- ویران‌گری یک شعر تنها در تشکل آوایی-نحوی آن قابل حصول است. پیش از این گفته شد که شعر‌های سلیمی‌زاده از نظر شکل‌بندی آوایی-نحوی باز‌تولیدی بر اساس الگوهای از‌پیش‌موجود شعر فارسی است. حرف اصلی نظریه‌ی زبانیت، و هم‌چنین بنیان نظریات «شاعران زبان» امریکایی درست بر پایه‌ی همین ویران‌گری است. آنان از نقطه‌نظری کاملن سیاسی و در افق مارکسیستی نظریه‌ی ادبی معتقد‌اند که الگوهای پیشینی زبان‌های شعری، الگوهایی‌اند که بر مبنای نظام ارباب و برده‌ای تاریخی شکل گرفته‌اند.

آن زبان‌ها، زبان استثمار مردم‌اند و لازم است از بنیان‌ْ همه‌ی الگو‌های نحوی و ساختاری پیشین ویران شده و کنار گذاشته شوند. در شعر زبان، شاعر پیش از آن‌که درگیر بیان کردن چیزی باشد، قبل از آن‌که به ساخت هر نوع روایتی بپردازد، در بر‌ساختن روشی برای نوشتن می‌کوشد. نوشته‌ی او به عینیت در‌آوردن نفس عمل نوشتن است و این فعل در گرو بیان هیچ چیز دیگر نیست.

پس شعر زبان، هم‌زمان که دست به ویران‌گری الگو‌ها و ساختار‌های پیشینی زبان می‌زند، مشغول بر‌ساختن نوع جدیدی از تشکل زبانی است. این امر گاهی واج‌ها را به عنوان کو‌چک‌ترین واحد یک عبارت شعری در نظر می‌گیرد و منجر به تولید شکل‌های جدیدی در ترکیب‌بندی‌های آوایی-موسیقیایی می‌شود و گاهی واژه‌ها و یا بخشی از آن‌ها را به عنوان اجزاء ساختمان عبارات شعری در نظر می‌گیرد و از نحو و دستور زبان جمله‌بندی‌های شعر ساختار‌زدایی می‌کند.

این‌کار در صورت‌های مختلف مکرر می‌شود، مثلن در مقیاسی دیگر جمله‌های شعر‌ی و یا بند‌های یک شعر در کارکرد‌های تازه به کار بسته می‌شوند و در نهایت یک نا-روایت یا ضد-روایت به وجود می‌آید. حالا که ذات ویران‌گری زبانی واکاوی شد دیگر نیازی به توضیح بیش‌تر نیست که نتیجه بگیریم گزاره‌ی پنجم نوشته‌ی نوش‌آذر در شعر سلیمی‌زاده، که فرایند تولید آن هیچ نسبتی با آن‌چه شرح داده شد ندارد، صادق نیست.

بر خلاف نظر نوش‌آذر که در جایی از مقاله درباره‌ی زبان شعر شاعرانی که سلیمی‌زاده هم یکی از آن‌ها است نوشته است: «زبان در خدمت سازنده‌گی نیست؛ ویران‌گر است»؛ باید گفت چارچوب زبان در همه‌ی مثال‌هایی که او در مقاله آورده است، دست‌نخورده و سالم حفظ شده است. این مسئله نشان می‌دهد که علاوه بر اشتباه نوش‌آذر مبنی بر کشف یک جریان جدید در شعر فارسی، نام‌گذاری این نوع از شعر به عنوان «شعر تخریب» نیز هیچ دقت نظری‌ای ندارد.

امثال نوش‌آذر با چنین سهل‌انگاری‌های نظری‌ای مدام گرد و خاک فضای شعر را بیش‌تر می‌کنند و این‌چنین است که هر چند وقت عده‌ای یک نام برای خودشان دست‌و‌پا می‌کنند و داعیه‌ی نوآوری دارند؛ بی‌آن‌که بتوانند در قالب یک بحث نظری ماهیت شعری که می‌نویسند را توضیح دهند.

۶- در بند قبلی شرح داده شد که شعر‌هایی مثل شعر سلیمی‌زاده زبان شعر را تخریب نمی‌کنند. زبان این شعر‌ها، در هر‌نوع از شکل‌بندی‌اش، چه آوایی-موسیقیایی و چه در نحو و دستور زبان و چه در روایت‌مندی، زبانی کاملن سالم است. بخش اول این حکم به این ترتیب نفی می‌شود؛ اما ببینیم آیا شعر سلیمی‌زاده زشتی شعر را عیان می‌کند یا خیر: تمرکز سلیمی‌زاده روی تمهیدات شعر‌ساز شناخته‌شده‌ در قالب به بازی گرفتن و دست‌کاری آن‌ها، وقتی منجر به هجو یا شوخی‌ای با آن تمهید یا الگوی بوطیقایی خاص می‌شود تا حدودی این کار را می‌کند.

در واقع او به همان روش‌هایی که شاعران دیگر لحظات ناب و زیبای شعری خلق می‌کنند، اراجیفی مضحک و بی‌ربط سرهم می‌کند و پیش چشم خواننده می‌گذارد. بخش دوم گزاره‌ی ششم مقدمه تا حدودی صادق است اما نه به وسیله‌ی تخریب زبان، بل‌که توسط شوخی کردن با الگوهای زبانی.

۷- شعر سلیمی‌زاده به هیچ عنوان کالای لوکسی نیست. او شعر‌هایی برای ماندگاری نمی‌نویسد، او نمی‌خواهد کسی شعرش را زمزمه کند و برای معشوقه‌اش بخواند. این‌ها همه گزاره‌های درستی هستند. او به این معنا، اگر شعر خوب را کالایی لوکس و مقدس در نظر بگیریم که هیچ ربطی به کثافت دنیای بیرون و زنده‌گی روزمره‌ی آدم‌ها ندارد، شعر‌های بدی می‌نویسد.

اما در ماهیت امر تفاوتی وجود ندارد. او هم مجموعه‌ی شعر‌های‌اش را منتشر و در اختیار مردم می‌گذارد. شعر به مثابه‌ی یک کالا امری اجتناب‌ناپذیر است. شعر سلیمی‌زاده اما یکی از تولیدات صنعت-فرهنگ شعر‌سازی نیست. شعر او با نوشته‌های امثال گروس عبدالملکیان و سیدعلی صالحی فرق می‌کند. اما این امر با آن‌چه که نوش‌آذر در گزاره‌ی هفتم می‌گوید یکی نیست.

۸- گزاره‌ی هشتم، مغلوط‌ترین گزاره‌ی نوش‌آذر است. خیلی ساده باید پرسید پس در برنامه‌ی خاک چه کاری صورت گرفت؟ آیا شعر سلیمی‌زاده از طریق یک رسانه‌ی عمومی مثل رادیو عرضه نشد؟ نیازی به توضیح بیش‌تر نیست.

۹- اگر به شعر‌های اواخر مشروطیت و اوایل دوره‌ی رضاخان، شعر‌هایی که در همان قالب‌های کهن اما با درون‌مایه‌های مربوط به زنده‌گی روزمره نوشته می‌شدند، نگاهی بیندازیم، و نسبت آن شعر‌ها را با غزل‌ها و قصیده‌های جدی ملک‌الشعراهای آن زمان بررسی کنیم، می‌بینیم که کارکرد آن شعر‌ها به نوعی مشابه کارکرد شعر‌های سلیمی‌زاده است.

در‌واقع نسبت شعر سلیمی‌زاده در مقابل جریان رسمی-آکادمیک شعر سفید امروز، درست مشابه نسبت هجویات اجتماعی آن زمان با شعر‌های جدی و «بازگشتی» همان دوره است. تفاوت مابین شعر سلیمی‌زاده با امثال شمس لنگرودی عین تفاوت شعرهای ایرج‌میرزا با شاعران جدی‌نویس و درباری زمان خود او است. تفاوت در روش‌های شعر‌نویسی (فارغ از برخی تکنیک‌های سبکی) و بنیان تلقی از شعر‌ نیست، بل‌که بر سر آن چیزی است که شعر قصد بیان آن را دارد. با این تفاسیر شعر سلیمی‌زاده برداشت مخاطب از شعر را تغییر نمی‌دهد بل‌که مخاطب را وامی‌دارد که آن‌روی سکه‌ی شعر را هم ببیند و نه چیزی دیگر.

پانویس‌ها:

1. این مقاله را در اینجا مشاهده کنید.

2. این کتاب را از اینجا دانلود کنید.

3. برای توضیح بیش‌تر راجع به مقوله‌های «در زبانی» و «بر زبانی» رجوع کنید به مقاله‌ی «شعری بر لبه‌ی رهایی» از همین قلم که چندی پیش در قسمت «کتاب زمانه» منتشر شده است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای ایمانیان، من هم مثل شما اگرچه یکی از خوانندگان جدی داستانهای (---)و معتقدم که او از معدود نویسندگانی است که کارش را بلد است ولی اغلب با مقالاتی که در زمینه شعر می نویسد مشکل دارم و فکر می کنم اشتباهات او متاثر از فضای دروغینی است که ژورنالیسم شعری طی این سالها برساخته است و متاسفانه برای کورکردن انقلاب شعری دهه هفتاد،با سردمدار خواندن رضا براهنی و اعطای نقش رهبری به او،سعی می کنند نمای غلطی از شعر دهه هفتاد داده تا براحتی ضربه پذیر شود.بی شک شعر و نظریه پردازی براهنی در دهه هفتاد تاثیر داشته اما معمولن نزد خوانندگان آگاه و حرفه ای شعر ،هرگز رضا براهنی شاعری هفتادی تلقی نمی شود و اصلا در شکل گیری و معرفی این نحله نقش چندانی نداشته پس من فکر می کنم که )دفتر خاک) بعلت دوری از ایران سهوا تحت تاثیر جو ژورنالیستی قرار گرفته و اطلاع چندانی از شکل گیری شعر دهه هفتاد ندارد و این است که او نیز متاثر از جو ژورنالیستی این سالها رضا براهنی را نیمای دهه هفتاد می خواند.پیش تر هم شاهد بودیم که آقای نوش آذر به دلیل عدم اطلاع، معروف ترین شعر علی عبدالرضایی را به هوشنگ ایرانی نسبت داده بود.در همین مقاله هم می بینیم که بارزترین خصیصه های شعری عبدالرضایی را به آقای سلیمی زاده ربط می دهند. من معتقدم آبشخور شعرهای سلیمی زاده نه شعر دهه هفتاد بلکه بخشی از سروده های عبدالرضایی در کتابهایی مثل هرمافرودیت،کادویی در کاندوم و زندگی در خطرناک بوده هرچند که سلیمی زاده با تاکید و تکرار این تکنیک ها فضایی را ساخته که نمی توان استعداد و خلاقیتش را انکار کرد و باید اقرار کنم که من خود به شخصه از خواندن شعرهای سلیمی زاده لذت می برم واو را به مراتب مستعدتر از شاعران نامبرده شما مثل علی سطوتی می دانم و فکر می کنم او به درستی ادامه دهنده شعر هفتاد است.متاسفانه در نقد نقد شما هم تضاد دیده می شود چون در مقاله پیشین خود نوشتید که طی دهه اخیر تنها شعرهای علی عبدالرضایی به زعم شما خلاق و خوشآیند بوده اما اینجا شعر پساهفتاد را که تنها یک شاعر دارد و آن هم علی عبدالرضایی است تکراری می دانید. به نظر می رسد شما نیز تصویر درستی از تاریخ شعر هفتاد ندارید و متاثر از همان فضای ژورنالیستی هستید که پیش تر اشاره کردم.نمی توان حجم نوشته های باباچاهی که در پاری موارد واقعا گره گشا بود و یا مقالات تجربی مهرداد فلاح علی الخصوص آنها که در مجله کارنامه گلشیری منتشر شدند والخ را نادیده گرفت و سهم نظریه پردازی در شعر دهه هفتاد را آن هم بواسطه یک مقاله که در کل دهه هفتاد نوشته و در آن تنها شعر خودش را توضیح داده تنها به رضا براهنی داد . نمی توان تاثیر شعرهای بهزاد زرین پور را نادیده گرفت.نمی شود خلاقیت شعرهای اولیه پاشا را نادیده گرفت.در پایان خوشحالم که نوش آذر با طرح این مباحث دارد فضای تازه ای را در رادیو زمانه برای نقد و بررسی مهیا می کند و خوشحالم که منتقد تازه ای از راه رسیده که اهل سوال و کنکاش و حقیقت است

-- سارا امینی ، Jul 22, 2010 در ساعت 03:55 PM

عالی، عالی، عالی
هرگز چنین «نقد در نقد» جانانه و مدرن‌تر از پست مدرنِ "مارکسیستی" نخوانده بودم!

وقاحت عریان

-- بدون نام ، Jul 22, 2010 در ساعت 03:55 PM

هیچ شاعر غیر قابل نقدی وجود ندارد. اما به نظرم شما در اینجا شعر سلیمی زاده را قربانی مخالفت خود با گزاره های حسین نوش آذر کرده اید. نه توضیح حسین نوش آذر و نه یادداشت شما هیچکدام در مورد این شعرها نبود. لااقل آنچنانکه من می شناسمشان

-- hamid ، Jul 22, 2010 در ساعت 03:55 PM

مقاله دو سه نکته جالب داشت ولی غیر منصفانه قلمی شده بود در استعداد سلیمی زاده هیچ شکی نیست و قابل مقایسه با شعرهای آدم بی استعدادی مثل (---) نیست آقای ایمانیان چون همکار آقای (---)است به نظر می رسد این وسط دارد رفیق خود را مطرح می کند

-- امضا محفوظ ، Jul 23, 2010 در ساعت 03:55 PM

دفتر خاک، از آنجا که از مجموعه شما نیستم و نمی‌دانم با این نقد مغشوش چگونه برخورد خواهید کرد و برخورد نکردن را هم نوعی شاخصه‌ی(بی‌اعتنایی به و سکوت پرمعنا در مقابل لجبازی بی‌خردانه) می‌شناسم؛ ولی با اجازه، تنها به یک داده‌ی اسفبار این نقد که سلیمی‌زاده را هم به تعریف می‌کشد و طبعا فشرده در حد یک کامنت می‌پردازم.
زبان شعر هرگز نه خالی از اخساس درونی گوینده است و نه جدا از برخورد درون او با پیرامون. در شعر کهن فردیت شاعر در تثبیت اعتقادات جمعی بود. سعدی و حافظ و مولوی هم معترض بوده‌اند ولی در جاودان کردن همان اعتقادات جمعی.
شعر نو که بی‌گمان ریشه در فرهنگ مدرن غرب دارد و تاثیر‌پذیری از آن، ابتدا بیانگر احساس درونی شاعر «بعنوان انسان و با خواسته‌های انسانی» است. شاعر لمس و تاثر خود را از طبیعت و جانداران و رویدادها بیان می‌کند بدون اینکه ابرازاعتقادات شخصی‌اش.
شعر بدون احساس اصولا شعر نیست. چه عاشقانه باشد و چه گویای نفرت. و زبان نه ابزار دم دستی، بلکه ارگانی بشدت عزیز و درونیِ شاعر محسوب می‌شود. احترام به زبانِ بیان، احترامی است که شاعر ابتدا به خود، لمس و اندیشه‌اش و سپس به مخاطب‌ شعر می‌گذارد.
شعر سلیمی زاده، بکلی از احساس بدور است . گوینده چون یک شیء، با احساس و زبان خود و مخاطب درگیر است. به طنز و هجو با تمسخری ناروا ضربه می‌زند. احوال درونی شاعر، در تنفر کور با خود و خدا و اعتقادات خود ومحیط اطراف در جنگ است. کوچکترین لطافتی در بیانش نیست.
اما نقد فوق،علاوه بر تایید نفرت شاعر به احساس و زبان و مخاطب؛ پاره بزرگی از [---]‌های بقول خودش «ما ایرانیان»، را نیز عرضه می‌کند. با اعلام «نداشتن دشمنی شخصی»، هم به نقاد شعرِ سلیمی‌زاده علنا خصم می‌ورزد( با تحسین ویران‌گری)، هم مدرنیت را می‌کوبد و هم پیچ و تاب‌های پشت هم‌اندازانه‌ی خود را در پوششِ به اصطلاح صاحب‌نظریِ یک معترض و دل‌سوخته‌ی شعر فارسی قالب می‌کند. چنین منتقدی خود در تخریب شعر و شاعری پرورش دهنده‌ی ویران‌گری‌های سلیمی‌زاده هاست.

-- بدون نام ، Jul 23, 2010 در ساعت 03:55 PM

این جمله یعنی چه« غیر از براهنی، شاعران دیگری لااقل در ژورنالیسم شعری آن دهه دم از نو‌آوری‌هایی در حوزه‌ی شعر می‌زدند که نه شعر‌ها و نه مقالات‌شان هیچ نسبتی با نوشته‌های براهنی نداشت.» لااقل در ژورنالیسم شعری آن دهه دم از نوآوری می زدند یعنی چه؟ اصلا شعر براهنی در اوج جنجال های آن دهه چه نقشی داشت؟ جز شاگردان کارگاهش چه شاعرانی متاثر از شعر براهنی بودند؟ الان کدام شعر براهنی مانده؟ این نهایت بی انصافی و عدم اطلاع است که معمولا توسط برخی اینگونه سهم او را در شعر هفتاد بالا جلو می دهند

-- بدون نام ، Jul 23, 2010 در ساعت 03:55 PM

متاسفانه نقد ادبی امروز دچار غرض ورزی های بسیاری است. شرط می بندم این مقاله به این خاطر نوشته شده که نوش آذر شعر سلیمی زاده را "معترض ترین" تلقی کرده و واژه "ترین" خودش حسادت بر می انگیزد و من چون خودم در جمع ادبیاتی ها زندگی کرده ام می دانم که در مقابل این جملات نوش آذر خیلی ها می آیند بگویند که نه خیر سلیمی زاده "ترین" نیست. من هم هستم، فلانی هم هست و الی آخر. بگذریم از اینکه کلا استفاده از واژه هایی چون فلان ترین و بهمان ترین استفاده بجایی نیست و خودش باعث می شود خواننده با پیش فرض قبلی با شعری که معرفی شده روبرو شود. من هم شعرهای سلیمی زاده را می پسندم و معتقدم یکی از نویسندگانی است که می توان به آن امید بست

-- parviz ، Jul 24, 2010 در ساعت 03:55 PM