رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ تیر ۱۳۸۹
درباره‌ی مجموعه شعر «با خودم حرف می‌زنم»، نوشته‌ی روجا چمنکار

نرسیده به زیبایی

رامتین کریمی

یادآوری می‌کنیم مجموعه مقالاتی که به قلم رامتین کریمی (نام مستعار) در انتقاد از برخی کتاب‌های شعر هفته‌ای دو بار در این صفحه منتشر می‌شود، در واقع به قصد انتشار در روزنامه ی شرق، چاپ تهران نوشته شده اما به دلایلی انتشار آن در ایران به شکل حاضر امکان‌پذیر نیست.

تحریریه فرهنگ زمانه، به این دلیل که آقای رامتین کریمی به طور افتخاری قلم می‌زنند و از اعضاء تحریریه‌ی ما نیستند، شیوه‌ی کتابت (رسم‌الخط) نویسنده را تغییر نداد. علاوه بر این یادآوری می‌کنیم که اصولاً در نقد و بررسی کتاب مبنا را بر تشویق هنرمندان می‌گذاریم و با برخی واژه‌ها و صفاتی که نویسنده در مقاله‌اش به کار می‌برد طبعاً موافق نیستیم و نظر نویسنده را هم تأیید نمی‌کنیم. اما از سوی دیگر اعتقاد داریم که اینگونه بحث‌های جدلی و سلبی نیز می‌بایست در مطبوعات بازتاب یابند. طبعاً از انتشار نظرات منتقدانی که باِ نظر نویسنده موافق نیستند استقبال می‌کنیم.
زمانه

۱- چند سالی هست که در شعر، و بحث‌های پیرامونی آن هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. بعد از دهه‌ی هفتاد و حرکت‌ها و چالش‌های بنیادین مسائل شعر، امروز فضایی خفه و به شدت رخوتناک برقرار شده است. جریان‌ها، شاعران و منتقدان دهه‌ی هفتاد که پدید‌آورندگان پویایی شعر در آن مقطع زمانی بودند امروز هر کدام در گوشه‌ای به حرکت لاک‌پشتی خودشان ادامه می‌دهند و بخش بزرگی از آن‌ها متوقف شده‌اند. آن‌ها در ویژه‌نامه‌های کشکولی نشریات خاطره می‌نویسند و در نشست‌های بی‌بخار ادبی صرفن به عنوان حامل یک اسم حضور دارند. از شعر و یا مقاله‌ی نو و مهمی خبری نیست.

در این چند سال اخیر تنها اتفاق خوشایندی که در حوزه‌ی شعر افتاد در مورد علی عبدالرضایی است: او ماهیت و هسته‌ی اصلی شعرش را به نمایش گذاشت و با تمرکز بر پورنوگرافی چیستی شعر خودش را نمایان کرد. در چنین شرایطی است که عرصه برای محافظه‌کاران خالی، و بهترین فرصت برای رشد و تولید‌مثل کوتوله‌ها فراهم می‌شود.

دسته‌ی محافظه‌کار شعر فارسی، و متأسفانه اکثریت شعرنویس امروز، با سکوی پرتاب قرار دادن چند شاعر از نسل‌های قبل مثل آتشی و بافتن یک مافیای مطبوعاتی- انتشاراتی و البته با کمک جایزه توانستند واقعیت شعر امروز را جعل کنند و نوشته‌های خود را به عنوان مهمترین کالای شعری در حال تولید نمایش دهند. طوری که اگر متونی اصیل و انقلابی در جاهای دیگری تولید شود با سیاست سکوت و یا با لحنی دلسوزانه و نصیحت‌وار تجربه‌های تازه‌ی دیگران را به صورت حرکت‌هایی جسته و گریخته و پیشاپیش شکست خورده قلمداد می‌کنند.

ژورنالیسم خنثا و کلیشه‌ای در شکل‌گیری این وضعیت نقش مهمی ایفا کرده است و همواره در قالب یادداشت‌های گزارش‌گونه هستی انبوه کتاب‌های شعر را به عنوان اشیاء موجه و قابل قبول ادبی تائید کرده است. روجا چمنکار نمونه‌ی خوبی از تولید هژمونی ادبی امروز است.

جایزه‌ی شعر کارنامه و یادداشت‌های مختلفی که در مورد شعر او منتشر شده است به عنوان ابزارهایی برای تکثیر و حمایت شعر محافظه‌کار به خوبی عمل کرده‌اند. شعر او محصول سکون فراگیری است که توسط اکثریت راستگرای ادبیات اکنون در تولید انبوه متن‌های پاکیزه و سالم ادبی در نشریات و سایت‌های مختلف انکار می‌شود. حالا چمنکار پس از چاپ سه کتاب شعر، خودش یکی از چرخدنده‌های کوچک هژمونی قدرتمند شعر است که نوشتنش جدای از خلق شعر و آفریدن متن، نقشی استراتژیک در تنفس و رشد انبوه سلول‌های محافظه‌کاری ایفا می‌کند. چرایی یادداشتی که می‌خوانید در مخالفت با سکوتی است که ناخواسته از طرف دسته‌ی دیگر ادبیات به فراگیری بیشتر محافظه‌کاری کمک می‌کند.


روجا چمنکار

۲ - بررسی زیبایی‌شناختی شعر چمنکار از حوصله‌ی این مقاله خارج است اما پیش از آن، درست در آستانه‌ی برخورد با «ارزش زیبایی‌شناختی» این شعرها تناقضی وجود دارد که تشریح آن حرف اصلی یادداشتی است که پیش رو دارید: ساده‌گی شعر‌ها مشکوک است. ساده‌نویسی و یا به لفظی دیگر متداول‌نویسی رایج شعرهای چمنکار همواره توجیهی پراگماتیک دارد. او ساده می‌نویسد تا پیش از هر چیز شعرش خوانده شود. اما فاعلِ به‌خصوصِ «خواندن» در واقع وجود ندارد.

به عبارتی دیگر شعر ساده به وسیله‌ی ساده‌گی‌اش خود را در معرض خوانده شدن قرار می‌دهد و به این ترتیب موجودیت‌اش را در گرو همین خوانده شدن خلاصه می‌کند. اما خواننده کیست؟ آیا شعر چمنکار با تیراژ هزارتایی‌اش خواننده دارد؟ خواننده‌ای خاص از خواننده‌گان بالقوه‌ی شعر او، که در حقیقت خواننده‌ی عام است؛ خواننده‌ای که به دلیل ساده‌گی شعر، به دلیل متداول بودنِ آن شعر می‌خواندش و اگر چنین نبود و شعر ماهیتی غیرمتداول و آوانگارد داشت از خواندن آن منصرف می‌شد. تناقض حل‌نشدنی شعر محافظه‌کار در همین امر به چشم می‌آید. شعری با توجیهات هستی‌شناختی پاپ و در عین حال محروم و ناتوان در برخورداری از اصلی‌ترین پیش‌فرض هنر پاپ یعنی مخاطب.

هر‌گونه بررسی و نقد و تحلیل هنر پاپ، هنری که اساسن برای مصرف عامه تولید می‌شود در چگونگی حیات اقتصادی آن خلاصه می‌شود؛ اما در مورد شعر، چاپ کتاب با هزینه‌ی شخصی و تیراژ هزارتایی و طبیعتن هدیه دادن اکثر نسخه‌های آن، صحبت از حیات اقتصادی را بالکل خنده‌دار می‌کند. چنین شعرهایی از طرفی به شکل انبوهی تولید می‌شوند و از طرف دیگر کاملن بی‌مصرف باقی می‌مانند.

بر این اساس جعلی بودن شعر محافظه‌کار به حقیقت تبدیل می‌شود. غالب شدن جریان محافظه‌کار شعر امروز بسیار تاسف‌آور است: در غیاب مطلق پدیده‌ای به نام مخاطب، ناتوانی و عدم خلاقیت اکثریتِ کوتوله، وضعیتی خنده‌دار به بار آورده است. عده‌ای محدود در یک دایره‌ی بسته کالاهایی تولید می‌کنند که به هیچ وجه به بیرون دایره راه پیدا نمی‌کند و خود نیز با وجود کالاهایی پیشرفته تر، از تولیدات فسیلی خودشان به وجد می‌آیند.

وضعیتی را تصور کنید که عده‌ای پرفسور کتاب‌هایی در سطح مقطع ابتدایی می‌نویسند و به مرور همان کتاب‌ها به تنها منابع مطالعاتی خودشان تبدیل می‌شود. به این ترتیب پیش از آنکه شعر چمنکار ارزشداوری شود، قبل از پرداختن به مسائل فرمی و تکنیکی شعرش، موضوعیت چنین امری از بین می‌رود و این مطلب راجع به انبوه تولیدات شعری امروز نیز صدق می‌کند. بنابراین به زعم مقاله‌ی حاضر شعر اصیل امروز شعری رادیکال و به شدت تجربه‌گرا است که فرسنگ‌ها دور تر از توهم خواننده به پیشروی خودش ادامه می‌دهد.

۳- اما چرا شعرهای چمنکار چنین‌اند؟ آدم شعرهای او، تیپ اکثریت زن‌های جامعه است. زن طبقه متوسط که شخصیتش جدا از اشیائی که پیرامونش را فرا‌گرفته‌اند فاقد بعد انسانی عمیقی است. زنی که بیش از هر چیز با فال قهوه، غروب توی کافه، روسری و خون، البته خون قاعده‌گی، و با نوع رابطه‌ای که با کلیشه‌ی این‌ها برقرار می‌کند شکل می‌گیرد. «من و تو»ی شعرهای چمنکار همان «من و تو»ی روزنامه‌های زرد، همان آدم‌های سینمای هالیوود و شخصیت‌های مضحک رمان‌های عامه‌پسند است. غافل از اینکه مدیوم صحیح برای چنین مضامینی همان آشغال‌هایی است که مجلات خانواده‌گی به عنوان شعر چاپ می‌کنند.

چمنکار از روزمره‌گی می‌نویسد اما نه از حقیقت آن، که از سانتیمانتالیزم پوچ و مسخره‌ی یک «من و تو»ی عاشق‌پیشه. راوی شعرهای او به سخیف‌ترین معنای کلمه «شاعر‌مسلک» است. به همین دلیل است که توانایی نسبی شاعر در اجرای زبانی یک موقعیت، به خاطر نفس حقیر موقعیتی که قاب گرفته شده است به هدر می‌رود: به بند سوم شعر «باران، سه‌شنبه» (ص ۴۶) نگاه کنید:

سه‌شنبه، بعد از ظهر
من راه می‌روم و
: ببخشید آقا!
من راه می‌روم و
:ببخشید آقا!
:ببخشید آقا!
راه
:آقا!
من راه می‌روم و
همه را به جای تو اشتباه می‌گیرم


شناسنامه‌ی کتاب:

با خودم حرف می‌زنم؛ روجا چمنکار
نشر ثالث؛ چاپ اول ۱۳۸۷

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

از منتقد ادبی جمهوری احمدینژاد، غیر از اینم برنمیاد. عجب قافیدم. آد. به به.

اول میگه حجت فقط این بابا و بس: «در این چند سال اخیر تنها اتفاق خوشایندی که در حوزه‌ی شعر افتاد در مورد علی ...» باقی الشعرا یا ایمان بیارن به حضرتشون یا جزیه بدن یا میره گردنشون مثه خانم چمنکار زیر شمشیر. به به یا مصباح یزدی، ادرکنی. بازم مقفا شد یعنی بقول دهه هفتادییا قافیدم.

-- اورینب ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:20 PM

رامتین کریمی من تو را نمی شناسم و امیدوارم وجود خارجی داشته باشی . تو تنها کسی هستی که در طول این سالها طی دو مقاله اخیرت داری صاف و پوست کنده می نویسی به تو بخاطر صراحتت تبریک می گویم و با تو کاملا درباره علی عبدالرضایی موافقم او واقعن تنها شاعری است که طی این سالها در جا نزد و ای کاش اینقدر پی خواسته های نفسانی خودش نمی رفت و شعرهای فلسفی اش را مثل کتاب جامعه ادامه می داد.به هر صورت باید اقرار کرد که شعر او تاثیر شگرفی بر آثار شاعران نسل جدید گذاشت و خانم رجا چمنکار با همه محافظه کاری هایش یکی ار شاعرانی است که به درستی تاثیر خوبی از تکنیک های عبدالرضایی گرفته است و راه خودش را می رود.ای کاش عبدالرضایی هم دست از شعرهای اروتیک و پورنو و عصبیت بردارد و به شعر فارسی نمایی جهانی بدهد.او به واقع تنها شاعری است که این کار از دستش برمی آید حیف!

-- حمید اصلانی ، Jul 8, 2010 در ساعت 03:20 PM

من کاری به شعرهای خانم چمنکار ندارم چون شعر ایشان را نخواندم و نمی شناسم اما باید اقرار کنم که با کلیت این مقاله بشدت موافقم و ای کاش نویسنده بیشتر و عمیق تر به این مسئله بپردازد.بی شک ادامه این جور بحث ها کمک بزرگی به شعر معاصر خواهد بود از تحریریه زمانه بخاطر محافظه کار نبودن و انتشار اینجور مقالات ممنونم

-- مهرانه محیطی ، Jul 8, 2010 در ساعت 03:20 PM

عبدالرضایی طی این سالها با اینکه متحمل بیشترین سانسور شد و همه سعی کردیم او را کارش را انکار کنیم ولی با کتاب لااله الالاو نشان داد که هنوز دود از کُنده بلند میشود. من هم با نظرتان درباره عبدالرضایی موافقم هرچند که معتقدم نسبت به شعرهای چمنکار کمی انصافانه نوشتید رجه شاعر خوبی است تازه همه که نباید هفتیر دستشان بگیرند و رادیکال باشند

-- امضا محفوظ ، Jul 8, 2010 در ساعت 03:20 PM