رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ فروردین ۱۳۸۹

مکزیک و موج ادبی «گسل»

ترجمه‌ی ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

سال ١٩٩٤ سال ناهنجاری بود برای مکزیک، سال گوش‌خراشی که با شلیک گلوله و کشته‌شدن ریس جمهور حزب حاکم توام بود و سال شلیک‌های بیشتر بخاطر نا‌آرامی‌های استان جنوبی کشور چیاپاس. سالی که پول مکزیک اول پشت پا خورد، بعد قدرتش را از دست داد و مدتی نگذشت که دیگر به پشیزی نیارزید. در میان هیاهوهای سال ١٩٩٤ ، صدای ترکیدن دیگری هم به مجموعه فوق اضافه گشت.

صدای جدید که بیشتر به ترقه‌های درون کارناوال شباهت داشت و از هیجان به هم پیوستن چند رمان‌نویس جوان ایجاد شده بود. جورج وولپی، ایگناچیو پادیلا و اِلوی اوروز در یک کتاب مشترک با عنوان «سه طرح از شیطان»، مجموعه‌ای از رمان‌های کوتاه خود را به زیر چاپ بردند. به گفته جورج وولپی در همان سال ١٩٩٤ بود که «نسل گُسل» به عنوان یک موج ادبی در مکزیک شکل گرفت.

شگل‌گیری گروه ادبی تا دو سال توسط محافل و انتشارات ادبی مکزیک جدی گرفته نشد ولی بعد از پیوستن چند رمان‌نویس دیگر به گروه و انتشار اساسنامه ادبی، گروه «نسل گُسل» در سطح ملی مطرح شد. آنها از «جامع»بودن رمان‌هایی که قرار است بنویسند گفتند و از اینکه با خوانندگان‌شان عمیق و جدی برخورد خواهند کرد.

سامئل بکت، کالوینو و سروانتس در راس نویسندگان مورد علاقه گروه «نسل گُسل» بودند. از نویسندگان آمریکای لاتین و دوره اوج آن، کورتازار، فوئنتس و گارسیا مارکز قبل از «رئالیزم جادویی» را می‌پسندیدند. آنها قول دادند که رمان‌های «خوب» بنویسند و اعلام کردند که برای آنها «گرایش و سلیقه» مهمتر از خود ادبیات است.

گروه ادبی فوق به گونه‌ای کمابیش خصمانه به جنگ کتاب‌هایی رفتند که ادعای پرفروش‌بودن داشتند. به نظر آنها انتشارات محافظه‌کار و پول دوست، به کارهای گستاخانه جوانان اهمیت چندانی نمی‌دادند و شانس چاپ آثار آنها تقریبا غیر ممکن بود. به همین دلیل بود که همه اعضای گروه ادبی همزمان با هم، رمان‌های خود را با برچسب سرخ و تحت عنوان «گسلی‌ها» منتشر ساختند. همه ژست پر از هیاهوی آنها در این نهفته بود که بتوانند به هر شکل ممکن وارد دنیای انتشارات گردند.


جورج وولپی، از نویسندگان نسل گسل

موج ادبی فوق هنوز از استقبال گرمی روبرو نشده بودند تا آنکه رمان پنجم جورج وولپی «در جستجوی کلینگسور» جایزه بهترین داستان یکی از انتشارات وزین مکزیک را در سال ١٩٩٩ از آن خود ساخت و توانست به ١٩ زبان ترجمه و چاپ شود. بعد از آن، یکی ازفصلنامه‌های معتبر اسپانیا، اقدام به انتشار اساسنامه گروه ادبی «نسل گُسل» زد و انتشارات دیگر اسپانیایی، آثار اعضای دیگر گروه را نیز به زیر چاپ بردند.

وولپی در فرانسه شهرتی بهم زد و پادیلا در انگلیس، ولی با وجود توجه بین‌المللی هنوز خواننده مکزیکی زیادی برای آثارشان شکل نگرفته بود. درسال ٢٠٠٣ ، نویسنده و روزنامه‌نگار معروف مکزیکی الینا پونیاتوسکا از معروف‌ترین عضو گروه با عنوان «وولپی کوچولو» یاد کرد. یک منتقد مشهور دیگر نیز آثار او را به «ادبیات سالن انتظار» تشبیه ساخت.

با وجود آنکه گروه ادبی به مکزیکی‌بودن خود بها می‌دادند ولی اکثر آثار نوشته شده توسط نویسندگان گروه و بویژه وولپی ربطی به مکزیک نداشت. نویسندگان گروه بر جهانی‌بودن ادبیات اصرار داشتند و با نظریه تحمیلی که کشورهای کوچک در حال رشد باید از مضامین و شخصیتهای محلی استفاده کنند و جهانی‌بودن ادبیات مختص آمریکایی‌ها و اروپایی‌هاست به‌شدت مخالفت می‌کردند.

به عقیده جورج وولپی «ادبیات ملی متعلق به قرن ١٩ میلادی است». او سال گذشته در یک سخنرانی ادعا کرده است که «ادبیات آمریکای جنوبی وجود خارجی ندارد». وولپی اصراری ندارد که ادعایش به شکل جامع درست باشد ولی اصرار او برای نفی تمام وکمال ادبیات چپ امریکای لاتین در این است که نسل قبل از او، فقط در تعارض با ادبیات به اصطلاح استعماری «ناچار» گشته بود به سمت ادبیات محلی سوق پیدا کند.

عضو اصلی گروه ادبی «نسل گُسل» می گوید: «بیایید صریح حرف بزنیم، دیگر خبری از اتوپیای آمریکای لاتین نیست». جورج وولپی به شکلی مداوم در تمام آثارش در حال به نقد کشیدن روشنفکران چپ در اجتماع آمریکای لاتین است. یکی از قهرمانان رمان وولپی می‌گوید: «پشت سر آرزوهای خوب آنها و دغدغه اصلاح جهان و سودای اتوپیایی که در سر دارند، همیشه تمایل دیکتاتورمنشانه به نوعی درگوشه‌ای از وجود آنها پنهان شده است، همیشه».


کتاب «در جستجوی کلینگسور» نوشته‌ی جورج وولپی

جورج وولپی تریلوژی را که با «در جستجوی کلینگسور» شروع شده بود و با «پایان دیوانگی» ادامه یافت با رمان آخرش «فصل خاکستر» به اتمام رساند. در این سه داستان بیشتر از هر چیز به افسانه مصنوعی «اتحاد جماهیر شوروی» و شکست سوسیالیزم دولتی می‌پردازد. وولپی در سه رمان و در سه نقطه عطف، شکست اتوپیایی که به دیکتاتوری گرویده بود را در تخیلی تاریخی روایت می‌کند.

تریلوژی ادبی وولپی با فاجعه «چرینوبل» شروع می‌شود و در قسمت دوم به جنگ و اشغال افغانستان می‌پردازد و در سومین بخش، سمبل شکست سوسیالیزم دولتی را در بازگشایی «مک دانلد» مسکو تصویر می‌کند. وولپی به همان لحن که ادبیات امریکای لاتین را تمام شده می‌بیند در «فصل خاکستر» می‌گوید: «بدترین چیز در باره اتحاد جماهیر شوروی این است که هرگز وجود نداشته است».

Share/Save/Bookmark

Jorge Volpi’s Trilogy:
1- In Search of Klingsor
2- The End of Madness
3- Season of Ash

نظرهای خوانندگان

عدم تسلط آقاي زماني به زبان انگليسي و فن
ترجمه و عجله در نوشتن و سرسري گرفتن کار
موجب آشفتگي و بي سر و ته بودن مطالب
مي شود.

-- بهرام ، Mar 27, 2010 در ساعت 05:19 PM

مقاله شما و آقای ولپی مرا به یاد نوشته های غزاله علیزاده می اندارد بخصوص " خانه ادریسی ها" که در آن یک بار برای همیشه پته روشنفکر مثلا چپ را بالا آورد.

-- سعید از تهران ، Mar 27, 2010 در ساعت 05:19 PM

خدا وکیلی ما که نفهمیدیم حرف حساب این گروه ادبی چی بود!؟

-- خدا وکیلی ، Mar 27, 2010 در ساعت 05:19 PM

یک نظریه هم وجود دارد گه تفکرات امثال اقای وولپی را به زیر سیوال می برد. گروه های ادبی در افریقا و اسیا هستند که اصرار دارند به زبان محلی بنویسند و شیوه خود را مستقل از اروپاو امریکا ایجاد کنند.

-- بدون نام ، Mar 27, 2010 در ساعت 05:19 PM

آقای بهرام
از اینکه سلیقه جدی و بالایی را برای خود و سایر خوانندگان مطالب زمانه توقع دارید بسیار خوشحالم و بر تلاشم بیشتر از پیش خواهم افزود .
اگر اجازه دهید به دو موضوع اشاره خواهم کرد و آن اینکه:
یک نقدادبی که توسط یک رمان نویس نوشته شده است ( نقد ادبی که معمولا سرشار از تمهیدات ادبی و ظرافتهای شخصی یک ادیب قلم زده می شود) که بیشتر از نقد یک مطلب خواهان تهیه متنی است که به قابلیتهای خلاق رمان نویسی نقاد نیز اشاره داشته باشد.
انتقال مفهوم و حس ادبی یک ادیب نقاد همیشه هم کار حساس و جذابی است و هم بسیار انرژی می طلبد .
این نوع ترجمه ها کمی هم ریسکی است و احتمال نارسایی برای این گونه برگردانها وجود دارد. من تلاش بیشتری خواهم کرد تا جذابیتهای این گونه نقد ها را حتی الامکان در برگردان متن ایجاد کنم ولی باور کنید مطلب فوق سرسری و شتاب زده نوشته نشده اند.

دومین مطلب در مورد عدم تسلط من به زبان انگلیسی است که باید اذعان کنم که به عنوان یک شیفته تمام و کمال این زبان هر لحظه بیشتر غنی شونده حرف شما کاملا درست است و هنوز در حد یک دانشجوی ادبیات انگلیسی ( عملا دانشجوی رشته ادبیات انگلیسی هستم) با جدیت تمام در حال یادگیری کلاسیک زبانی هستم که بیش از 20 سال با آن زیسته ام.

با تشکر

-- ونداد مانی ، Mar 28, 2010 در ساعت 05:19 PM